#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
سخن از عشق تو شد، گرچه به اجمال آمد
گفتم از نام تو، غم نیز به دنبال آمد
تا که گفتم بأبی أنتَ و أمی، پدرم
بوسه زد روی لبم، بسکه دلش حال آمد
بی سر و دست شد آنکس که تو را خواست حسین!
فطرس آن لحظه شفا یافت که بی بال آمد
ده شب از سال چنان ریخت گناهانم که
فکر کردم رمضان رفته و شوّال آمد
کشتهی اشک! چه سرّیست که تا نام تو رفت
اشک جاری شد و با روزی هرسال آمد
::
آیهها یک به یک افتاده مقطّع بر خاک
چه بلایی به سر سورهی زلزال آمد
دو سه خط روضه نخوانم به خدا خواهم مرد
کاش زینب نرسد، شمر به گودال آمد
گوشوار است و النگو طمع شومِ یکی
دیگری با طمع بردنِ خلخال آمد
غارت خیمهی تو سهم حرامیها بود
ساربان، آه! زبانم بشود لال، آمد...
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شعر_پایداری
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
این عشق، همان است که قیمتشدنی نیست
این عشق، همان است که همقیمت جان است
«موجیم که آسودگی ما عدم ماست»
با عشق تو عمریست که دل در هیجان است
هرکس سخن از عشق تو گفتهست بیاید
روی سخنم با همۀ مدعیان است!
گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است
گفتند: بمانید... چنین است و چنان است...
مجنون غمت کیست؟ بهجز عابسِ عاشق
معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است
پای علمت هر قدمی خون شهیدیست
خون شهدا آبروی عصر و زمانهست
هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است
هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است
هرکس بزند حرف اماننامه و تسلیم
«هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است
بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا
گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است
جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه
«زیر علمت امنترین جای جهان است»
هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق
برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است
برخیز برادر که حرم تشنۀ یاریست
برخیز که بر شانۀ ما بار گران است
باید برسد آب به اهل حرم اینبار
برخیز که این العطش تشنهلبان است
هنگام فداکاری انصار حسین است
برخیز! علم دست علمدار حسین است
#یوسف_رحیمی
آوای دل
« آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند »
ای باعث سرسبزی هر گلشن و باغ
دلداده ی تو فصل خزان را چه کند
این دل ، دلِ من که گشت لبریز امید
دوری ز بهارِ بی نشان را چه کند
مولای جهان ، بنده ی دل خسته ی تو
این حال نزار و ناتوان را چه کند
سوزی به جگر دارم ازین ناله ی خود
دل بسته ی تو سوز نهان را چه کند
با عاشق خود بگو درین وادی غم
آوای دل و اشک روان را چه کند
این مرغ شکسته پر که باشد بی دل
با بال شکسته آشیان را چه کند
گیرم که غم از وجود عاشق برود
در سینه فِراق بی کران را چه کند
نزدیک شده اَجَل ولیکن دل من
دوری ز امام مهربان را چه کند
«یاسر» که بَرَد راه به سر منزل دوست
با آتش مانده ، کاروان را چه کند
**
محمود تاری «یاسر»
رباعی مطلع از مولوی « دیوان شمس » ، رباعی شماره ۴٩١
#امام_حسین_مناجات
#شب_جمعه
از خدا آمده ام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم ؟
می روم پشت سرم آب مریز ای مادر
وطن مادری آنجاست ، چرا برگردم ؟
من به پابوسی آن سرور بی سر برسم
وای اگر از حرمش بی سر و پا برگردم
کفن و چادر و انگشتر ، سوغاتم نیست
بگذارید که با شرم و حیا برگردم
سر پرواز به سوی غم دیگر دارم
می روم شام مگر با اسرا برگردم
دل بیمار فقط از تو شفا می خواهد
شب جمعه است دلم کرب و بلا می خواهد
#مجید_تال
#گریه
سودش فراوان ست و خیرش نیز بسیار است
آنکه تو را با قیمت جانش خریدار است
یاد من و دربدری های دلم باشید
پروانه ای دیدید اگر تا صبح بیدار است
معشوق زیر منت عاشق نخواهد بود
صدبار قربانش شوم بازم طلبکار است
عاشق شدن هم سوختن هم ساختن دارد
بیخود نفرمودند راه عشق دشوار است
از شش جهت گیسوی تو راه مرا بسته ست
هرکس که عاشق میشود ذاتاً گرفتار است
بی تو همین که زنده میمانم گنهکارم
بین خلایق بیشتر عاشق گنهکار است
فکر من جامانده ی وامانده هم باشید
ای کاروان آهسته تر؛ در پای من خار است
با گریه کار طفل بهتر راه میافتد
گر کار ما زاری نباشد کارمان زار است
امروز باید یار را با گریه راضی کرد
فردا که اعلامیه ی ما روی دیوار است
چشمی که گریان نیست نابینا شود بهتر
در مجلس تو دیده یا تر هست یا تار است
جز گریه از ما فاطمه چیزی نمیخواهد
نوکر که گریان نیست نوکر نیست ؛ سربار است
گریه کن تو زینب است و مادرت زهرا
این گریه های ما فقط گرمی بازار است
.
.
.
دخت علی مرتضی اینجا چه میخواهد؟!!
زینب کجا اینجا کجا؟ اینجا که بازار است
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسین_مناجات
با گریه های ماتم تو بس که خو کردم
ازآب روی دیده کسب آبرو کردم
یک بار تا مهمان من باشی تمام عمر
صحن و سرای دیده ام را شستشو کردم
پاره گریبانی که از دوری تو دارم
با تار و پود گریه و آهم رفو کردم
گفتم همه حاجات خود را ابتدا اما
درانتها تنها حرم را آرزو کردم
مویم پریشان شد اگر تقصیر دلتنگی است
بس درد و دل با خویش هر شب موبه مو کردم
دیوانه ام گفتند این مردم ز بس آقا
با عکس های کربلایت گفتکو کردم
هر زائری آمد گرفتم بین آغوشم
از سینه اش شش گوشه ات را خوب بو کردم
#موسی_علیمرادی
#امام_حسین_مناجات
#دیر_راهب
عقیدۀ همه یاران به اتفاق اینست
که اشک شور بیاد حسین شیرینست
کنار قتلگه تو به گریه جان دادن
ز وعدهها که بهخود دادهام یکی اینست
تو سیدالشهدایی، تو کشتۀ اشکی
منم که مذهبم عشق تو گریهام دین ست
سلام حضرت صادق به هر که از داغت
همیشه سفرۀچشمش به اشک رنگینست
ز اشک دیده جهان را به آب خواهم بست
کنون که مرهم تو گریۀ محبّین ست
گرفتم اینکه سرت را بهدیر، راهب شست
ز تشنگی لب پاکت هنوز پُر چینست
لبی که بر سر نی آیهها تلاوت کرد
لبی که از ضربات یزید خونینست
جبینشکستهبهسنگ ولبت نشسته بهخون
بمیرم اینکه سرت مجمعالمضامین ست
سرم فدای سرت کان سر منوّر تو
گهی میان تنور وگهی به خرجین ست
شکست پشت فلک خواهرت اسارت رفت
شکست پشت فلک بسکه داغ سنگین ست
به آب دیدۀ خود غرق میشوم نه عجب
شنیدم اینکه به زخم تو اشک تسکینست
عقیدۀ همه یاران به اتفاق این است
که شور گریه بیاد حسین شیرین ست
#ابراهیم_روزبهانی
#امام_حسین_مناجات
#دوبیتی
خواهم ز خدا كه بی ولايم نكند
غرق گنهم ولی رهايم نكند
يك خواسته دارم از خدای تو حسين
در هر دو جهان از تو جدايم نكند
#سیدرضا_موید
#امام_حسین_مناجات
به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند
مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند
دلم خوش است گره های زندگی مرا
به حُرمتِ قسمِ «یا رقیه» وا کردند
بهشت از نظرِ آسمانیان افتاد
همین که کرببلای تو را بنا کردند
کبوترِ دلِ من را درست روز ازل
حوالیِ حرمِ کربلا رها کردند
منِ خراب کجا و هوای روضه ی تو
مرا به لطف «حسن» با تو آشنا کردند
برای زخم تنت گریه کردم و دیدم
علی و فاطمه عمری مرا دعا کردند
جماعتی که تو را می زدند در گودال
فقط به تو نه، به انسانیت جفا کردند
کسی نگفت چرا نعل تازه آوردند
کسی نگفت سرت را چرا جدا کردند
چه ها که زینب کبری ندید در گودال
سنان و حرمله با پیکرت چه ها کردند
#احسان_نرگسی
بهاران طی شد و یارم کجایی
تو ای یارِ وفادارم کجایی
کجایی لاله ی دامانِ نرگس
نسیمِ عطرِ گلزارم کجایی
تو را می خواهم ای گل در کنارم
دلی خون از زمان دارم کجایی
نَمی باران بزن بر انتظارم
که بی تو اشکِ خون بارم کجایی
بیا ای رازِ شور انگیزِ هستی
کلیدِ مشکلِ کارم کجایی
من و جمعه من و بوی فراقت
طبیبِ جانِ بیمارم کجایی
شبِ بی حاصلِ ما را سحر کن
طلوعِ فجرِ دیدارم کجایی
نسیمِ صبح از بوی تنِ توست
سحرها کرده بیدارم کجایی
تو مثلِ عطرِ باران دلربایی
نشاطِ رنگِ رخسارم کجایی
بیا از چشمِ تو حاجت بگیرم
چنان از درد سرشارم کجایی
تویی حاتم منِ مسکین به پایت
اسیرِ کوچه بازارم کجایی
مرا آهِ فراقِ سینه سوزت_
ز عالم کرده بیزارم کجایی
شرارِ خون نشسته در دلِ من
ببین این اشکِ تکرارم کجایی
من هر شب در دلِ تنگم به یادت_
نهالِ عشق می کارم کجایی
بیا آرامِ جانِ بی قرارم
به هجرِ تو گرفتارم کجایی
میانِ صحنها و هر رواقی_
به دنبالِ رُخِ یارم کجایی
همی ترسم بمیرم از جدایی
نبینم روی دلدارم کجایی؟!
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#هستی_محرابی
هر کجا زلفی پریشان شد دلم را یاد کن
خانه ای از پایه ویران شد دلم را یاد کن
کشتی ایمان ما در موج غفلت ها شکست
نا خدایی غرق طوفان شد دلم را یاد کن
سینه ام جای تو بود اما خطا کردم ببخش
معبدی با خاک یکسان شد دلم را یاد کن
گاه میخندم به حال این دل دیوانه ام
هر کجا آهی فراوان شد دلم را یاد کن
من ندارم طاقت دوری به فریادم برس
هر کسی محتاج درمان شد دلم را یاد کن
طوطی طبع من امشب دل به دریا میزند
بلبلی مست و غزلخوان شد دلم را یاد کن
هر چه بادا باد من امشب به می لب میزنم
بنده ای در فکر جبران شد دلم را یاد کن
بعد از این سجاده در میخانه ها وا میکنم
بعد از این گبری مسلمان شد دلم را یاد کن
لحظه ی افطار شد انگور نذری می دهم
زاهدی سر در گریبان شد دلم را یاد کن
بوی می پیچیده در محراب و منبر نازنین
نوبت مستی رندان شد دلم را یاد کن
با وضو میخوابم هر شب بر در میخانه ها
عاشقی مشتاق جانان شد دلم را یاد کن
مثل یک آتش فشان میسوزم از پا تا به سر
شعله مهمان نیستان شد دلم را یاد کن
ای عزیز فاطمه دست من و دامان تو
دیده ای گریان گریان شد دلم را یاد کن
من رسیدم محضرت بار گناه آورده ام
سینه ای لرزید و حیران شد دلم را یاد کن
میبرم با خود به گور امید وصلت را ولی
آمدی دنیا گلستان شد دلم را یاد کن
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#العبد_الحقیر_مرادی
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
هر قطره دریا میشود وقتی بیایی
صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی
آئینه در آئینه در آئینه لبخند
دنیا چه زیبا میشود وقتی بیایی
چیزی شبیه آنچه در باور نگنجد
مانند رویا میشود وقتی بیایی
رمز تمام قفلهای بسته ما
یک لحظه پیدا میشود وقتی بیایی
یوسف که در مصر ملاحت پادشاه است
محو تماشا میشود وقتی بیایی
در باور ما ریشه دارد وعده وحی
فتحا مبینا میشود وقتی بیایی
تلخ است صبر و انتظار اما به کامم
شهد گوارا میشود وقتی بیایی
آن پرچمی که عصر عاشورا زمین خورد
در کعبه برپا میشود وقتی بیایی
بر نیزه آیاتی که ثارالله میخواند
تفسیر و معنا میشود وقتی بیایی
یابنالحسن عقده ز کار بسته ما
با لطف تو وا میشود وقتی بیایی
#کمیل_کاشانی