#قسمت_هفتم
پس از سه ترم #مرخصی_تحصیلی، مجدد وارد #دانشگاه شدم! با مبلغی ترس و مشتی شک بابت باد خوردن پشت🙃 و #اولویت رسیدگی به همسر، نوپا و نوزاد.👶🏻👦🏻🧔🏻
خب واحدها رو طوری باید بردارم که فقط تا ظهر دانشگاه باشم...
واحدها بالا، پایین، کم، زیاد، چپ، راست...🤔
هرکار کردم نشد که نشد😑
بذار ببینم چطور شد؟!🤔
دو روز از صبح تا عصر باید برم.😕
کلاس سر صبح و دانشگاه بدون مهد.😒
طاها ۴ ماههست و فقط #شیر_مادر میخوره.😢
اینهمه وقت، دوتا بچه کوچیک، رو دست مامان بزرگ؟؟😳 غیرقابل قبوله😑
و اما!
یکی از #مادران_شریف،😌
به صورت خودجوش، تعدادی از مادران بالقوهی (!) شریفی رو برای نگهداری از طاها در #مسجد_دانشگاه، بسیج کرد.👌😍 دوستان نوبتی در اوقات خالی از طاهای نازنینم مراقبت میکردن تا من بتونم بین کلاسهام بهش شیر بدم.❤️ رضا هم پیش مامان گلم میذاشتم.👵🏻
خدا از همهشون به ویژه از مادرم😚 قبول کنه.🤲🏻
با توکل برخدا شروع کردم... وقتی برمیگشتم بدون معطلی رضا رو از مامانی میگرفتم.
کارهای خونه و نیاز بچهها زیاد بود،
بیداری و خوابشون الاکلنگی بود!
بازیهای مورد نیازشون متفاوت!
نیاز به #نظارت در اوج!
دو هفته درماه همسرم نبود و خرید و...هم کم و بیش با خودم بود... گاهی بیحوصله و بیرمق میشدم.😢😩
دوست نداشتم کسی به خاطر من و تصمیماتم، اذیت بشه! درنتیجه از کسی درخواست یاری نمیکردم...
البته چون #خدا بود،💪🏻
و #تصمیم و #هدف خودم بود، نق و نوق نمیکردم.
"آمده ام که #رشد کنم نه اینکه دچار #رفاه_طلبی و #روزمرگی بشم"
#بین_الطلوعین رو سعی میکردم بیدار باشم و درس بخونم... خونه کوچیک بود و یه اتاق داشت با پنجرهی مشرف به پذیرایی... نمیشد لامپ روشن کرد و راحت درس خوند...🤔
پس نسخه الکترونیکی کتابها رو میخوندم و رو تمرینها فکر میکردم تا در روشنایی بنویسم...برنامهی خوبی بود! چون میشد حین شیر دادن و آروم کردن نوزاد هم انجامش داد.😁
تو مترو، بین کلاسها، وقت ناهار، حین آشپزی، لابهلای کارهای خونه، درکنار بچهها تو حیاط وقتی بازی میکردن و...
خلاصه از هر فرصت اندکی استفاده میکردم تا به درس و پروژهها برسم (واقعا فهمیدم وقت مرده زیاده! تو زندگی همه! حتی با این شرایط هم میتونه وجود داشته باشه!)
البته #وقت_اختصاصی بچهها خط قرمز بود!👼🏻👦🏻 ولو خیلی کم😞
و خدا چقددددر برکت میداد به وقتم!!😍
و چه گشایشهایی برام پیش میاومد...(البته وقتهایی که بیحوصله میشدم انگاری درهای رحمت هم میرفت که بسته بشه😯)
برکت خدا به یمن قدم امانات ارزندهاش بود...کی فهمیدم؟!
بعد آزمونها!
انقدر استرس مردود شدن داشتم که تو اولین میانترم سختترین درس اولین ترمم (#کنترل_اتوماتیک) رتبه یک کلاس شدم!😃 بعد فهمیدم میشه یه کم از فشار درسم کم کنم.😉
سه ترم گذشت...با لطف و عنایت خدا، در کنار رضا و طاها و البته محمد کوچولوی منفی 8ماهه! دفاع پروژه کارشناسی هم انجام شد.🤩
#ط_اکبری
#هوافضا90
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_هفتم
#مادران_شریف
#فرهنگ_مقاومت
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزی
#قسمت_ششم
اون روزها، یعنی روزهایی که من مادر محمد آقا بودم و دانشگاه هم نمیرفتم، آفتی که خیلی محتمل بود دچارش بشم، #تنبلی و #روزمرگی بود.
اینکه کلا درگیر کارهای خانهداری و بچهداری بشم،
هدفم رو فراموش کنم،
به مسیر و آیندهم فک نکنم،
و بالتبع بیانگیزه و بیحوصله بشم،
تحمل سختیهای طبیعی زندگی برام مشکل بشه،
غرغرو بشم،
مامان بد اخلاق،
همسر ناسازگار،
و خلاصه زندگی رو به کام خودم و خانوادم تلخ کنم.
راستشو بخواید اینهایی که گفتمو همشو تجربه کردم.😓
ولی... قبل از اینکه غرق بشم تو باتلاق بیهدفی نجات پیدا میکردم.😇
- مگه نمیخوای معلم بشی؟
-- میخوام.
- بیا این دورهی مجازی تربیت مربی... تو خونه فیلمهارو میبینی و آزمون میدی.
-- ایول، ولی خب بچهی کوچیک دارم، نمیتونم پای لپتاپ بشینم و فیلم ببینم، تماشای صفحه برای بچه ضرر داره.
(تلاش آخر جناب ابلیس👿)
- یه سیلی بزن تو گوش شیطان رجیم و وقتی بچه خوابید، یا مشغول بازی با پدرشه به کارت برس. مجازیه دیگه، زمان و مکانش دست خودته 💪🏻😊
...و بعدش دوره مجازی روش تدریس ریاضی، روش تدریس فارسی،
ئه؟ دورهی مطالعاتی کتب تربیتی😍
چه فرصتای خوبی😉 و یکی پس از دیگری با این دورهها و مطالعات خودم رو به هدفم نزدیک میکنم، درحالیکه اهداف خانوادگیمون هم سرجاشه.😅
انگاری فسقلی دوم خوش روزیتره.😍
هنوز یک ماه از حضور بالقوه این وروجک نگذشته که پیشنهاد سفر به نجف و کربلا بهمون دادن.
کِی؟!
ماه مبارک رمضان
چند روزه؟
یک ماهه😮
سفر علمی-زیارتی آقای همسر و رفقا، ولی اصلا معلوم نیست شرایط اسکان چطور باشه.😕 پیشنهاد وسوسه کننده هست... نیت میکنیم اگر قسمت بشه نجف بریم، کوچولو رو «علی» بنامیم.😍
سفر سخت و جذاب، همزمانی این سفر با ویار بارداری شرایط رو برام دشوار کرده بود، البته همین حال بد باعث شده بود که رو ویلچر بشینم و محمد به بغل بریم زیارت😅 چهارتایی با ویلچر خیلی راحت میرفتیم تا زیر قبه😍 تشرف خانوادگی تا خود ضریح.😅😍
رنج داشت، ولی از اون رَنجای خوب.😍
مگه میشد نرفت؟
اصلا مگه خودمون رفتیم؟😇
از صدقه سر این طفل معصومها قسمت ما هم شد. روزیِ محمدم بود که شبهای ماه رمضان تا صبح تو حرم مولا بدو بدو کنه، تو بینالحرمین سینه بزنه و نوبتی به اربابمون و علمدارشون سلام بده، تقدیر علی جانم رو شب نوزدهم توحرم مولا نوشتند و شبهای بعد تو حرم ارباب امضا کردند.
و مگه من میتونستم تغییری تو رزق این بچهها ایجاد کنم؟
و علی آقا ۷ ماه بعد درحالیکه داداش محمد دوسال و یک ماهه بود بدنیا اومد.😍
#پ_بهروزی
#ریاضی۹۱
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_ششم
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
"اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم"
عجیبه ها واقعا!
امام علی (ع) چرا انقدر روی نظم تاکید داشتن بین اینهمه فضائل؟!
اونم تو وصیتنامه! یعنی حرف آخر✋🏻
ترم اول درس خوندن🤓 با دوتا بچه کوچولو👦🏻👶🏻 تموم شد و آخرین پروژه رو هم ارائه کردم.
ترم تابستون برنداشتم یه کم نفس بکشم (بکشیم!👶🏻👦🏻🧕🏻🧔🏻👵🏻👴🏻)
البته بیکار که نبودم.😃
ماشاءالله دوتا وروجک و برنامهی سراسر بازی و ریخت و پاش و بشششور بسسساب و بپز و بخورون و...
یه هفته نگذشت که احساس بدی بهم غالب شد!
- باز چته؟!🤨
از چی ناراضی ای؟!
از در و دیوار؟
نمیتونی بیرون بری دلت گرفته؟!
-- نمیدونم شاید!
الحمدلله خونه حیاط داره😃 خب بریم بازار گل،🌸🌼🌻🌺🌹
چقدر خوبه😍
یه هفته بعد...😑
مرضم اون نبود.🙊
یک ماهی طول کشید تا فهمیدم ای بابا من برنامهی منظم و هدفمندی ندارم.🤔
دچار روزمرگی شدم.😞
به بعضی کارهای اولویتدار نمیرسیدم،😑
یه کارایی یادم میرفت،
خصوصا در مورد کفش و لباس بیرون که همیشه موقع بیرون رفتن یادشون میافتم🙈 (شستشو، دوخت و دوز و...)
بعضی روزا یه کارای بدون اولویت یا حتی غیرضروری جای کارهای مهمو گرفته بود!
به بعضی کارهای مهم اصلا فکر نکرده بودم!
چه برسه عمل!🙊
به بهانهی اینکه بچهها که نظم تو کارشون نیست، منم خودمو زدم به کوچهی عمر چپ😅
سرم شلوغه خب نمیرسم!😒
واقعا نمیشد برسم؟!🤔
با جناب همسر صحبت کردم.
(الهی که این در گفتگو برای همه زوجین، همیشه، باز بمونه)
مروری هم روی برنامهها و اولویتها از نگاه ایشون کردم...
دوباره رفتم سراغ دفتر برنامه😃 که در گوشهی پستو، مدتی چشم انتظار من بود.☺️
دفتر برنامه!
و ماادراک ماالدفتر برنامه🤨
توضیحات کاربردی در پست بعدی😊
#ط_اکبری
#هوافضا90
#روزنوشت_های_مادری
#روزمرگی
#تجربه
#دفتر_برنامه
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
#قسمت_سیزدهم
حالا که دو تا بچه با فاصله یک سال و دوماه🧒🏻👶🏻 داشتیم، برای بیرون بردنشون احتیاج به کالسکه دوقلو پیدا کردم.
اینجا کاربرد کالسکه زیاده.
خیابونا 🛣 جوب ندارن (کانالهای آب زیرزمینی هستن)،
و پیادهروها و ساختمونها🏢 مناسب کالسکه و ویلچر طراحی شدن.
هیچ مغازهای🏩 پله نداره! مگه اینکه سطح شیبدار یا آسانسور داشته باشه.
خیلی دنبال کالسکه خوب گشتم.
بالاخره تونستم یکی با قیمت مناسب💵 پیدا کنم.
(ورژن هلندی سایت دیوار😜)
اینجا خرید جنس دست دوم خیلی رایجه،
مخصوص قشر خاص یا ضعیف هم نیست.
از انواع لباس و کیف و کفش گرفته تا هر وسیلهای که به ذهنتون خطور کنه.
وقتی که میرفتم کالسکه بخرم، کلی تو ذهنم تمرین کرده بودم که وقتی دستشو دراز کرد، با چه جملهای بهش بفهمونم نمیتونم دست بدم😖
و باید اینطوری🙏🏻احترام بذارم؟
Can I respect you like this?
ولی با کمال تعجب دیدم خودش دست نداد😀😎
بعدش فهمیدم اسم پدرش علیه.
خلاصه کلی ذوق کردم که از یه مسلمون خرید کردیم😊😍
بیشتر روزها، هر دو🧒🏻👶🏻 رو سوار کالسکه میکردم و میزدیم بیرون.
از خرید روزانه🛒 گرفته تا پارکهای🎢 🌳🌲کنار خونمون.
حسابی غرق کارهای بچهها و خونه بودم🧒🏻👶🏻🏠🧹🤸🍲🥣🚿🧴🧺
فرصت سر خاروندن هم نداشتم،
کارها هم که تمومی نداشت..🤯
ولی انگار یه چیزی کم بود و آزارم میداد😣
انگار دچار #روزمرگی شده بودم😞
دلم برای مطالعه📖،
درس خوندن📚،
سرکلاس نشستن👩🏻🏫،
حتی شاید باور نکنید، ولی برای امتحان دادنم📝 تنگ شده بود.😬🙈
وقتی بچههای دانشجو👩🏻🎓 رو میدیدم،
یا حتی وقتی با دوستای دانشگاه خودم صحبت میکردم،
بغض می کردم و چشمام پر از اشک🥺 میشد.
دوستام کمکم داشتن فارغالتحصیل میشدن🎓
ولی من هنوز توی مرخصی بودم.😒😢
یک مرخصی که معلوم نبود کی تموم میشه...
برای ۵ ترم از دانشگاه🏫 #امام_صادق(ع) مرخصی گرفته بودم، و ۳ ترمش گذشته بود؛
ولی معلوم نبود کی بتونم برگردم سرکلاس😨
با خودم میگفتم مگه هدفت از دانشگاه رفتن مدرک بوده که الآن اینطوری افسرده شدی؟!😔
ببین توی این مدت چقدر رشد کردی💪🏻
یه مدت خودم رو اینطور آروم کردم، تا اینکه فهمیدم من واقعا به درس خوندن🙇🏻♀️احتیاج دارم؛
وگرنه پژمرده میشم🥀
با هیچ کار و تفریح دیگهای، به اندازهی #مطالعه و #تحقیق 📒📖انرژی نمیگیرم.
و درنهایت باز هم خدا درهای رحمتش رو به وسیلهی آقای همسر🧔🏻مشکلگشا، به روم باز کرد.
#دانشگاه_مجازی_بین_المللی #المصطفی
#ز_م
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_سیزدهم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif