eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا به نَفْس خویش غالب باش تا صاحب‌ْنفس باشی خدایی می‌شوی با نفسْ خالی از هوا اینجا گواهم آیت «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله» است به استقبالِ استغفار می‌آید، رجا اینجا من آداب زیارت را مفاتیح‌الجنان دیدم شنیدم «فَادْخُلُوها خالِدِین» را بارها اینجا ریاض الجنة است این‌جا، نیازی بر ریاضت نیست رضایت‌نامه‌ای کافی‌ست با مهر رضا اینجا به اشکی باز گردان آبروی رفته را برگرد بجو از چشمه‌ی خیر کثیر، آب بقا اینجا.. گناهانی‌ست مخفی از همه «بینی و بین الله» که مشروط است عفو آن به امضای رضا اینجا رضای او «رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» است اگر مشتاق رِضوانٌ مِنَ اللهی بیا اینجا خدا با دستخط او خطای خلق می‌بخشد به دست راست آید نامه‌ی اعمال ما اینجا صدای زنگِ ساعت می‌بَرد زنگ دل ما را که در دل می‌دمد هر ثانیه حمد و ثنا اینجا مُقرب باش با "یارب"، لبالب باش از "لبیک" «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاع» است لبیک دعا اینجا کنار خود امامی مهربان‌تر از پدر داریم که حاصل می‌برند از فضل او خَلقِ خدا اینجا به امر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا» تلاوت کن بخوان وصف مقام انبیا و اولیا اینجا قرائت کن «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْض» بیا با آیت‌الکرسی به عرش کبریا اینجا تضرع کن در این مضجع بخوان «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَع» بگیر اذن شفاعت از عزیز مرتضی اینجا عیان بین دو کوه طوس، طور زاده‌ی موساست به چشم دل تماشا کن تجلای خدا اینجا تجلی می‌کند دائم صفات کبریا اینجا همه اسمای او حُسناست «فَادْعُوهُ بِها» اینجا «مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر» را در این حرم دیدم که با «أینَ لِیَ الخَیر» آشنایم سال‌ها اینجا سحرهای دعا را با دعاهای سحر دریاب بیا لب بر دعا وا کن که می‌یابی بها اینجا شب و روز دلم با روضه و روزه هماهنگ است که دارد آه من آهنگ تسبیح خدا اینجا خوشا سی روزه‌ی ختم کتاب از باءِ بسم الله خوشا حمدی که باشد افتتاحش با ثنا اینجا به هر ختمی نثار روح خود رحمت فرستادیم به ذکر فاتحه وا شد گره از کار ما اینجا حریمش باب حاجات و کلید آن مناجات است دعا کن هرچه می‌خواهی که می‌بخشد خدا اینجا ملائک هر شبش را با سلامی قدر می‌دانند همه تا مطلع الفجر فرج گرم دعا اینجا یکی تسبیح‌خوانِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»ست یکی با آیه‌های سجده دارد اعتلا اینجا یکی با سجدۀ «والنَّجم» در نجوای معراج است یکی گرم مناجات است با «شمس» و «ضحی» اینجا تمنا کن حقایق را، بدان قدر دقایق را به قرآن «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌» اینجا طواف زائر او آیتی از «سعی مشکور» است که مشهود است «أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى» اینجا خوش آن سائل که ذکر دائمش «اَوفِ لَنَا الکَیل» است خوش آن زائر که بیند «ثُمَّ یجْزَاهُ الْجَزَا» اینجا به هر خیری که نازل می‌شود آری فقیرم من عجب سرمایه‌ای دارم به امید خدا اینجا دو دست خالی آوردم پر از عطر دعا اینجا عجب جمع نقیضینی‌ست این فقر و غنا اینجا به «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیم» امّیدوارم من که دیدم در زیارت «رحمةالموصوله» را اینجا «الهی لا تُؤَدِبنِی»، «الهی لا تُعَذِّبنِی» مرا تأدیب کن با رأفت و لطف و عطا اینجا «الهی لا تعاقبنی» اجابت شد، یقین دارم اگر لطفت نبود امشب نمی‌خواندی مرا اینجا من آن عبد گریزانم پناهم داده سلطانم وگرنه بوده جای مجرمی چون من کجا اینجا؟! از این درگاه هرگز دست خالی برنمی‌گردم که نگذاری بماند بنده محروم از عطا اینجا وفا آیینه‌ای دارد که می‌گیرد صفا اینجا عطا گنجینه‌ای دارد که می‌یابد بها اینجا هجوم سائلان دور ضریح او مجابم کرد همه دیدند ازاو "خیر" و کسی نشنیده "لا" اینجا عنایاتش عیان باشد، چه حاجت بر بیان باشد کراماتش نمی‌گنجد به ظرف لفظ ما اینجا حرم هرگاه مهمانم، امین الله می‌خوانم نمی‌بینم کسی غیر از علیّ مرتضی اینجا به «اللهم فَاجعَل نَفسی» آری مطمئن هستم که صادر می‌شود امر قَدَر، حکم قضا اینجا «وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَج» دلیل ماست به بهجت می‌رسد قلب محبان رضا اینجا زیارت، جامه‌ای خواهد که از تقواست تشریفش شهادت، نامه‌ای خواهد به تصدیق وفا اینجا «فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ» فدای آن‌که در این ره سر تسلیم دارد پای پیمان رضا اینجا گروهی منتظر، عُمری دعای عهد می‌خوانند گروهی ندبه‌ها دارند هر صبح و مسا اینجا بخوان با آدم و نوح از مقام آل ابراهیم ببین در آل عمران، آیتی از مصطفی اینجا حسین این آیه را وقت وداع اکبرش خوانده‌ست بخوان تا کربلایی‌تر شود دل‌های ما اینجا به رسم دعبل ای دل دم بزن از آه اهل‌البیت مصیبت‌خوان شده «قبرٌ بطوس یالها» اینجا
ای زنده‌ی عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کربات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات
محبوب تمام کائنات است حسین مصباح هدی، فُلک نجات است حسین دینِ نبوی زنده شد از کشتن او احیاگر ذکر است حسین
با تربت تو کام دلم را گشوده‌اند آقا ارادتم به شما ارث مادری‌ست
تا مادرم به کام من از تربت تو ریخت دیوانه‌ی تو بودم و دیوانه‌تر شدم...
بـه ذکـر نـام شریفت گـذشـت عمرم و مـن خوشم که پیش نگاه خودت خمیده شدم
؛ چه صحنه‌ای بشود یک شب زیارتی و من و ضریح تو و عقده‌های یک عمرم
حلّال جمیع مشکلات است حسین شوینده‌ی لوح سیئات است حسین ای شیعه! تو را چه غم ز طوفان بلا؟ جایی که سفینة النّجاة است حسین مرحوم
شیرازه‌ی دفتر حیات است حسین محبوب قلوب کائنات است حسین از قِصّه‌ی فُطرسِ مَلَک شد معلوم کوتاه‌ترین راهِ نجات است حسین
علیه‌السلام 🔹قنوت پنجره‌ها🔹 وجود، ثانیه ثانیه در تو فانی شد طلیعۀ غزلی صاحب‌الزمانی شد برای دیدنت ای آفتاب در پس ابر قنوت پنجره‌ها غرق ندبه‌خوانی شد نگاه چله‌نشین کسی به آینه خورد که پای عهد خودش ماند و شمعدانی شد به جز ظهور تو در مُلک طور جلوه نبود اگر چه روزی این دیده «لن ترانی» شد.. عقیق، خون جگر خورد و در رکاب تو ماند اویس خانۀ تو سید یمانی شد نگاه خیس شهیدی دو خط عریضه نوشت به دست آب روان داد و آسمانی شد خوشا به ندبۀ أین الحسین وقت سحر که سوی کرببلا رفت و جمکرانی شد
برای روضه‌ی اکبر، بیار امشب دل زارو باید حتماً پدر باشی، بفهمی حال آقارو نخ تسبیح و بازش کن‌، میون‌ِ جمعیت بنداز صدا کن پیرمردی رو، بگو جمعش کن اینارو نمی‌شه جمع و جورش کرد، تنی که ارباً اربا شه باید سرهم‌ کنیش آروم‌، بذاری پیش سر، پارو! شکاف پهلوشو تا دید، به یاد میخ در اُفتاد حسین بالاسرِ اکبر، دوباره دید زهرارو پاشو تا معجرم باشه، نذار موهام پریشون شه داره زینب با این حرفا، به هم می‌ریزه دنیارو جوونای بنی‌هاشم، کمک‌کارِ حسین بودن چجوری یه جَوون مُرده، بگرده کل صحرارو؟! یکی روی عبا می‌رفت، یکی زیر عبا می‌رفت پسر تشییع شد حالا، ببین تشییع بابارو تمام صورتش زخمه، تمام صورتش کنده‌ست یکی پاشه توی خیمه، بگیره دست لیلارو
تا بفهماند به من طعم محبت را حسین در دلم‌ انداخته شوق زیارت را حسین هر قَدَر در طالع من دوری از او آمده از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین هرکه آمد تحت قبه مستجاب الدعوه شد زیر دین‌ِ خویش بُرده استجابت را حسین ان‌ لقتل الحسین.... آتش به پا شد در دلم لحظه‌ای هم کم‌‌نکرده این حرارت را حسین آب اگر از دشمنانش خواسته، کرده تمام_ بر تمام دشمنانِ خویش حجت را حسین دست و پا می‌زد اگر در خون میان قتلگاه دست و پا می‌کرد اسباب شفاعت را حسین ** عده‌ای شمشیر و نیزه، عده‌ای سنگ و عصا بر تن خود داشت انواع جراحت را حسین زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است می‌پذیرد باز از ما این بضاعت را حسین...
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من...آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان، علم امروز روی دوش شماست نمی رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
کشتی آشفتگیِ خَلق را ساحل، حسین خوش‌به‌حالِ هر که دارد در دلش منزل، حسین هیچ‌کس با دستِ خالی رد نشد از محضرش اولین و آخرین امید هر سائل، حسین بُغض او یعنی جهنم، حُب او یعنی بهشت روز محشر دوزخ و فردوس را حائل، حسین دل‌خوشیِ ما همین اشک است در یوم الحساب یا اله العالمین! اغفر ذنوبی بِالْحُسین او به فکر کل مخلوقات بود الا خودش عاقبت حتی سفارش کرد بر قاتل، حسین ** شأن او تشت طلا و بزم مِی‌ْخواری نبود آه نور حق کجا و مجلسِ باطل، حسین...
آری اگرچه دستِ هجران بسته بالم را بستم کنار مرقدت پای خیالم را روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی کافی‌ست که زهرا ببیند قیل و قالم را سینه‌کبودت‌بودنم هم ماجرا دارد بر گردنم انداخته زهرا مدالم را از کل قبرستان عذاب قبر بردارند با من اگر در قبر بگذارند شالم را رد می‌شدم از محفلی و می‌شنیدم شمع- در محضر پروانه‌ها می‌زد مثالم را از شُستن دیگِ غذای نذریِ روضه دارم تمامیِ مقاماتِ کمالم‌ را هرچه که دارم از بساط روضه‌ات دارم از برکت روضه گرفتم رزق سالم را ** گفتند از هُرم عطش گل‌های باغت سوخت داغ گلستان تو سوزانده‌ست عالم را نیزه کجا و حنجر شش‌ماهه‌ی تشنه؟ عباس گریه می‌کند بر نی سؤالم را
اصلاً نه نوکر، فکر کن سائل رسیده است لب تشنه‌ای دیگر لبِ ساحل رسیده است در خانه‌ات دیوانه‌ها را راه دادی اصلاً به کوی تو مگر عاقل رسیده است؟ گندم شد این بذر دعا هربار، اما از من مدام آتش به این حاصل رسیده است قابل نبود اشکی که از چشم من افتاد این گریه‌کن هربار ناقابل رسیده است سمت تو باید دل بُرید از جان، که هرکس جز این بیاید، عاطل و باطل رسیده است تا کربلایت آمدن که پا نمی‌خواست هرکس سراغت آمده با دل رسیده است دیر آمدم، در بسته بود، اما به دادم در زندگی لطف ابوفاضل رسیده است ** در کربلا هم دیر شد دیدارِ آخر زینب رسید اما پس از قاتل رسیده است
زیب آغوش‌نبی نوک سنان، جای تو نیست مطبخ و خاک سیه، منزل مأوای تو نیست خصم‌دون، از چه نهادت به‌روی خاک تنور عرش را مرتبۀ خاک کف پای تو نیست دیشب ای دوست، به مهمانی خولی رفتی! جان‌من، جای‌تو در خانۀ اعدای تو نیست تو بیا تا ز جراحات تو این خاک سیاه شویم ازاشک، که‌اینگونه مداوای‌تو نیست سایۀ خویش مگیر از سرم ای سرو بلند! که مرا هیچ به سر، غیر تماشای تو نیست در ره‌دوست، گذشتی ز سر هستی خویش هیچ‌کس را به جهان، همّت والای تو نیست نه همین واله و شیدای تو شد خواهر تو آن‌دلی کو که‌چومن، واله‌وشیدای‌تو نیست؟ صغیر اصفهانی امام حسین (ع) مناجات
ایّام سوگواری ابن الرضا بود ای اهل دل عزای عزیز خدا بود جاری کنم ز دیده خود سیل اشک را در ماتمی که فاطمه صاحب عزا بود از جور امّ فضل غریبانه جان سپرد آن کو امام و رهبر اهل ولا بود همچون حسین با لب عطشان شهید شد کز ماتمش جهان همه ماتمسرا بود فریاد آب آب ز حجره رسد به گوش چون تشنه لب ز آتش زهر جفا بود بر گرد شمع عشق چو پروانه شد فدا آن عاشقی که مظهر عشق و وفا بود امشب بگیر دامن او را تو «حافظی» کو مظهر عنایت و لطف خدا بود محسن حافظی امام جواد (ع) روضه
ابرهای رحمت حق دُرّ وگوهر ریختند نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند شب نشینان فلک از چشم گوهربار خویش بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند درچنین شب آرزومندان زشور اشتیاق صدهزاران دل یه پابوشی دلبر ریختند ساقیان بزم عشق وشور ومستی از شعف عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند در شب تزویج زهرا با علی از آسمان قدسیان گُل برسر زهرا وحیدر ریختند تا که چشم مهر ومه افتاد بر انوارشان برنثار راه آنان نقره و زر ریختند درفلک خیل ملائک بال برهم می زدند پیش پای شمع دل، پروانه سان پر ریختند در بهشت آرزو ازیمن این پیوند نور حوریان گُل در کنار حوض کوثر ریختند از درخت سبز طوبا برمحبان علی برگة آزادی از غوغای محشر ریختند ای «وفایی»ماه وخورشید فلک از آسمان درقدوم مهر وماه عشق اختر ریختند سید هاشم وفایی ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین مدح
در مدح حضرت علی اکبر (ع) ای گلِ عطشان ولی سیرابِ عشق وی هلالِ ابرویت ، محرابِ عشق جامِ چشمت ، مِی پرستم می کند بوی گیسوی تو ، مستم می کند ماهِ بدرِ من ، رخِ بی چونِ تو یک جهان لیلا شده ، مجنونِ تو محوِ رخسارِ تو ماه و مشتری شد به بازارِ تو ، یوسف ، مشتری ماه رویان در رَهَت بنشته اند بر تماشایت همه صف بسته اند تا ببینند آن جمالِ ماه را اَشبه النّاسِ رسول الله را ای ز سر تا پای ختم المرسلین در شجاعت ، چون امیرالمؤمنین دلبران را دلربا و دلبری یوسفِ لیلا ، علیّ اکبری ای عنانگیرِ تو صد فوجِ مَلَک نور گیرد از تو خورشیدِ فلک طُرّهء گیسوی تو خَم در خم است تو گلی ، اشکِ پدر چون شبنم است ای همه اهلِ حرم ، دل داده ات ای شده امواجِ خون ، سجّاده ات آسمانم را هستی آفتاب جلوه کن ، بارِ دیگر بر من بتاب از شمیمت ، کربلا مدهوش شد بانگِ تکبریت چرا خاموش شد؟ خونِ تو با اشکِ من آمیخته زیرِ پایت ، یک جهان دل ریخته ای مسیحا ! نیمه جانم کرده ای ای کمان ابرو ، کمانم کرده ای... سید محسن حسینی
در آسمان غزل ، عاشقانه بال زدم به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم در انزوای خودم ، با تو عالمی دارم به لطف قول و غزل ، قید قیل و قال زدم کتاب حافظم از دست من کلافه شده‌ست چقدر آمدنت را ... چقدر فال زدم غرور کاذبِ مهتاب ، ناگزیر شکست همان شبی که برایش تو را مثال زدم غزال من ! غزلم محو خط و خال تو شد چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم تمام حرف دلم را در این مجال زدم ...
علیه‌السلام 🔹قبلۀ عشّاق🔹 رسید و گرد راهش کهکشان‌ها را چراغان کرد قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد یکایک ریگ‌ها و سنگ‌ها، پابوس چاووشش قدمگاهش نگاه خاک را آیینه‌بندان کرد تمام کاتبان گفتند ما را میزبانی کن تمام کاتبان را با حدیثی تازه مهمان کرد رُواتش سلسله در سلسله نورٌ علی نورند کلامش در شب مردابی تاریخ، طوفان کرد بیا «شیخ صدوق» و در «اَمالی» خودت بنویس که اعجاز نگاهی می‌کند کاری که قرآن کرد بیا با زعفران بنویس از شمس‌الشموسی که کلام روشنش یک شهر را از نو مسلمان کرد به یُمن او درِ هفت آسمان رو به زمین باز است ضریحش قبلۀ عشّاق را سمت خراسان کرد
بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟ با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟ حرف شمشیر و دلت آخر یکی شد یا دو تا؟ چیست تکلیف تو آیا با حسین بن علی؟ اینکه می‌آید صدایش بانگ هل من ناصر است از گلوی کیست این آوا؟ ... حسین بی علی در کدامین صف نشستی در سپاه کیستی؟ چون خدا تنهاست حق، تنها حسین بن علی شور، شیدایی، جنون، مستی، به خون غلتیدگی لفظ عشق‌اند این همه، معنا حسین بن علی جان حسین بن علی، جانان حسین بن علی دین حسین بن علی دنیا حسین بن علی می‌توان با تیغ، کِی حبل‌المتین را سر برید؟ نخل طوبی، عروة الوثقی حسین بن علی تشنۀ سیرابِ دریا‌دل، یل ام البنین کشتۀ جاوید و نامیرا حسین بن علی کعبه خواهد زد به سینه، سنگ او را تا ابد کربلایش قبلۀ دل‌ها حسین بن علی ** در شکوه واقعه، ای کاش پرپر می‌شدیم در کنارت روز عاشورا! حسین بن علی!
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبانِ اشک‌های بی‌صدا گفتم حسین یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین... ماند هَل مِن ناصِرَت بی‌پاسخ اما بارها آمد از کرب‌وبلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه می‌فهمم چرا در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین عاشقی گفت آن‌چه می‌خواهد دل تنگت بگو با دلی غم‌بار گفتم کربلا... گفتم حسین...
. بیـرون نرود از آستانـت مایوس با قلب شکستـه آنکه آمد پابوس تو قبله ی حاجاتی و من جز حرمت حاجت نبرم به هیچ کس، شمس شموس .
. امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد .
. می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد "إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام سیدحمیدرضابرقعی .
به روزگار چو عمر پدر به سر آمد خوش است گر پسری بر سر پدر آید ولی چه سخت گذرد زمانه بر پدری که روز مرگ پدر بر سر پسر آید کنم چو یاد حسین (ع) وقت مرگ اکبر او هزار ناله جان سوز از جگر آید
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟ پای خود را زلبان پسرم بر دارید قاسم نعمتی
اشعار محمل اشعار حضرت علی اکبر (ع) به عزم جان فشانی، جانب میدان پسر میرفت پسر میرفت و همراه پدر جان پدر می رفت سپاه دل سیاه آماده با شمشیر و تیغ و تیز ز برج خیمه سوی هاله عقرب، قمر می رفت به عشق دوست، سوی دوشمنان رو کرده با شوقی شب معراج، گویی سوی حق خیرالبشر می رفت پسر رفت و پدر در خیمه، ناگه بانگ او آمد به دیدار پسر، آنگه پدر با چشم تر می رفت به امیدی که بیند باغبان گل را شکوفا تر سبک تر از نسیم روح افزای سحر میرفت نمی دانم چه رخ میداد، اگر زینب نمی آمد ولی آنقدر میگویم، پدر هم با پسر میرفت علی انسانی