#حضرت_زهرا_مدح
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
تا که کند سیر، مقامات را
مدح کند، مادر سادات را
گر، نه مدد از نظرِ وی رسد
خامه به طوف حرمش کی رسد؟
اختر تابنده بُرج شرف
گوهر رخشنده دُرج شرف
مایه فخریه خیرالبشر
دوستی و دشمنیاش، خیر و شر
ریزه خور سفره او، اولیا
در بَر او بر سَرِ پا، انبیا
روح نُبی ، جان نبی، ذات دین
کشته شده بر سرِ اثبات دین
در شرف و عفاف، الگو تویی
به بانوان، بزرگ بانو تویی
به بیقرین ، نیست قرین تو کَس
و گر کسی هست، علی هست و بس!
بود به دستور خدای اَحد
که مصطفی به دست تو، بوسه زد
جن و ملک، کمینه خیل توأند
خلق، عوالم به طُفیل توأند
حُب تو، شیرازه اُمّ الکتاب
سایهنشینِ مِهر تو، آفتاب
مقدم تو داده به خاک، اعتبار
فرش کند از تو به عرش، افتخار
هم ز سَران، خود پسرانت سَرند
هم، همه مفتخر زِ تو مادرند
در صف محشر، چو رسد گام تو
محشر دیگر شود از نام تو
بهگاه غم ذکر امامان، همه
فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه
دامن تو، حسین، میپرورَد
آنکه دل خدای هم میبرَد
فضه تو، معلم عالمی
که دارد از یَم کمالت نَمی
خانه تو گلبُن عشق و عفاف
به گِرد آن کعبه بوَد در طواف
صبر تو را نداشت ایوب، هم
اشک تو را نریخت یعقوب، هم
عبادت و خدمت تو، متصل
دسته دستاس ز دستت خجل
چشم ملَک، محو نماز شبت
گوش فلک، به نغمه یارَبت
#علی_انسانی
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی
روزی که بهشت دین شکوفائی داشت
سرتا به قدم سرور و زیبائی داشت
با آمدن فاطمه، پیغمبر وحی
گلخنده و لبخند تماشایی داشت
#سیدهاشم_وفایی
.....
شام غم مصطفی سحر شد، تبریک
دامان خدیجه پرگهر شد، تبریک
این ذکر لب است مادر گیتی را:
سرحلقۀ انبیا پدر شد، تبریک
#علیرضا_قاسمی
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی
در محفل عاشقان بخوان مهدی را
تبریک بگو از دل و جان مهدی را
در سجده پس از ولادتش دخت نبی
میگفت که یارب برسان مهدی را
.....
امشب که نبی خنده به لبها دارد
دامان خدیجه عطر زهرا دارد
می بوید و می بوسدش و از همه بیش
بوسیدن دست او تماشا دارد
.....
جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است
......
امشب که خدیجه روی خندان دارد
از عالم قدس چهار مهمان دارد
زهراست به دامنش و یا در دل شب
خورشید درون خانه پنهان دارد
.....
امشب همه آیات جلی سجده کنند
بر درگه لطف ازلی سجده کنند
از بعد ولادتش به شکرانه ی دوست
زهرا و محمد و علی سجده کنند
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_ولادت
#دوبیتی_پیوسته
آنشب از كنگره عرش خدا گل میريخت
سوسن و نسترن و لاله و سنبل میريخت
قمرى از شاخ طرب نغمه سرايى مى كرد
شبنم شوق ز مژگان قرنفل مى ريخت
....
آسمان ساكت و مرموز و تماشايى بود
ماه در خلوت انديشه تبسم مى كرد
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
كوثر از فيض خداوند تلاطم مى كرد
.....
قدسيان خيره در آئينه خلقت بودند
خلوت انس ملك محفل شاديها بود
شب شب عشق شب عاطفه بود و رحمت
شب ميلاد گل باغ خدا زهرا بود
....
تا فروزان شود از مشرق جان جلوه ی حسن
كعبه پروانه صفت آينه دارى مى كرد
حجرالاسود مى شست رخ از زمزم شوق
مكه تا آمدنش لحظه شمارى مى كرد
....
فاطمه انسية الحوراء زهراى بتول
چشمه سار شرف و عفت و پاكى زهرا
زن به يمن قدمش معنى والايى يافت
چشم بگشود چو بر عالم خاكى زهرا
....
چشم مولا على از خنده ی او روشن شد
چون كه قنداقه ی او در بر احمد آمد
سوره كوثر شد ورد لب خيل ملك
كوثر عشق به قرآن محمّد آمد
#کمیل_کاشانی
#حضرت_زهرا_مدح
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجیدتال
#حضرت_زهرا_مدح
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیده مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه به خاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه
رشته مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا
دل بولاش داده ام تا به کجا کشد مرا
گر به زمین زند مرا ور به سما کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا
پای برون نمی نهم ، از سر کوی فاطمه
وانشود لبم مگر ، به گفتوگوی فاطمه
مهر و محبتش بود طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده به روی زشت من
روضه بی چراغ او مینوی من بهشت من
شکرخدا که گشته این قسمت وسرنوشت من
سنگ محبت ورا بر سر و سینه می زنم
به یاد خاک قبر او داد مدینه می زنم
مرغک طبع من شده طوطی او هزار او
کبوتر دلم زند پر به سوی مزار او
قلب شکسته ام بود در همه حال ، زار او
شفا گرفت چشم من زخاک ره گذار او
خانه کوچکش بود کعبه آرزوی من
از آن خوشم که فضه اش نظر کند به سوی
من رشته چادرش اگر به دست انبیا رسد
شعار فخر انبیا به عرش کبریا رسد
از لب جانفزاش اگر زمزمه دعا رسد
جان زنوای گرم او به جسم مصطفی رسد
کسی که قدر و هل اتی گفته خدا به صف او
کجا قصیده های من بود رسا ، به وصف او
فاطمه ای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
به احترام می کند قیام در برابرش
به دست و سینه و جبین بوسه زند مکررش
بوی بهشت یافته از دم روح پرورش
مادح او کسی به جز خدا شود ، نمی شود
حق سخن به مدح او ادا شود ، نمی شود
منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلم
اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
زشعله محبتش داده ضیا به محفلم
درآیم از دری دگر گر از دری براندم
نمی روم زکوی او چه راندم چه خواندم
عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه
جنت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه
هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه
آنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه
گفت از آن سبب نبی من به فدای فاطمه
کسی که در کتاب خود ثنای او خدا کند
کسی که پیش پای او قیام مصطفی کند
پیرهن عروسی اش به سائلی عطا کند
کسی که خاک فضه اش دوای دردها کند
چگونه رد کند زخود مریض دردمند را
مریض دردمند را فقیر مستمند را
به پیش بحر جود او محیط کمتر از نمی
گدای کوی خویش را اگر عطا کند کمی
همان عطای اندکش فزون بود زعالمی
مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمی
دل بولاش بسته ام در آرزو نشسته ام
تیر غمش مگر رسد به سینه شکسته ام
ای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو
ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تو
میوه معرفت خورد روح الامین ز باغ تو
نور دهد به دیده ها تربت بی چراغ تو
قسم به قبر مخفی ات ، قسم به خاک تربتت
خون ، دل پاره پاره ام ، گشته به یاد غربتت
کاش به جای مشعلی سوزم در کنار تو
کاش چو اشک زائری افتم بر مزار تو
کاش چو قلب مرتضی بودم داغدار تو
کاش به جای محسنت سازم جان نثار تو
فیض زیارت تو را همیشه آرزو کنم
تربت مخفی تو را به اشک شست و شو کنم
ای که خزان شد از ستم بهار زندگانی ات
گشته خمیده سرو قد به موسم جوانی ات
مدینه بعد مصطفی ندیده شادمانی ات
قسم به عمر کوته و به رنج جاودانی ات
عنایتی عنایتی « میثم » دل شکسته ام
رو به سوی تو کرده ام دل به غم تو بسته ام
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_مدح
زهرا محلّ جلوه ی الله اکبر است
آیینه ی تمام نمای پیمبر است
کوثر عطیّه ایست خدا داده بر رسول
زهرا عطیّه، اُمّ اَبیها و کوثر است
هرگز کسی به مرتبه اش پی نمی برد
از ظرف عقل قدر مقامش فراتر است
با وحی و با حدیث و روایات یا به شعر
مدحش به هر زبان بشود نامکرر است
توحید بی ولایت او غیر شرک نیست
اصلاً ولای فاطمه توحید آور است
سِّرُالصّلات، حضرت صدّیقه هست و پس
ذات نماز مشتقِ انوار حیدر است
زهرا که انبیاء متوسّل به او شوند
حتماً مقامش از همه ی انبیا سر است
احمد برای دیدن او اذن می گرفت
جبرییل وحی بر در او حلقه بر در است
مثل قیامت است قیامش کنار در
این ابتدای قائله ی روز محشر است
از آتشی که بر در او شعله ور شده
در خون و اشک مردم دیده شناور است
در را شکست دشمن و رویش خراب کرد
از ضرب درب، تیزی مسمار بدتر است
تقصیر میخ بود که جان از تنش گرفت
از بس که ردّ ضربه ی آن، زخم پرور است
از داغ فاطمه دل سنگ آب می شود
اما حسین جنس غمش جور دیگر است
در قتلگاه تیزی مسمار دشنه شد
آن دشنه ای که روی سپیدی حنجر است
صورت به خاک خورده و در پنجه های شمر
موی حسین روبروی چشم خواهر است
زینب بیا و مادر ما را کمک بده
در قتلگاه این که فتاده است مادر است
#امیر_عظیمی
#حضرت_زهرا_مدح
#رباعی
هر دل پي ِ دلستان خود ميگردد
هر كس پي ِ هم زبان خود ميگردد
روزي كه كند پدر فرار از پسرش
زهرا پي دوستان خود ميگردد
....
ای آنکه فدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است
#سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی
درکش سخت است و فکرها کوتاه است
از شان و مقام او خدا آگاه است
در بدو تولد به سخن آمد و گفت
بعد از پدرم علی ولی الله است
#آرش_براری
....
بطحا ز زمین شوق پریدن دارد
گلبانگِ تفاخرش شنیدن دارد
هنگام اذان به گوش زهرا گفتن
خورشیدِ رخِ رسول دیدن دارد
#علیرضا_قاسمی
#حضرت_زهرا_مدح
درمقامي كه عقيق سرخ از زر بهتر است
اشكهايم بال معراج است،از پر بهتر است
.
با زبان دل فقط حرف خودم را مي زنم
نامه بر اين روزها باشد كبوتر بهتر است
.
گرچه بالا مي برد سجده مقام بنده را
چند ثانيه نشستن پاي منبر بهتر است
.
منبري را كه دلش با مهر مولا گرم نيست
در همان مسجد بسوزاني برادر...بهتر است
.
از سر اخلاص حمدش را به جا مي آورم
آنكه از آغاز يادم داده كوثر بهتر است
.
گرچه فرقي نيست بين ساقي وكوثر ولي
بارها فرموده پيغمبر كه مادر بهتر است
.
مصحف زهرا به غير از سينه معصوم نيست
سر مستور خدا در پرده آخر بهتر است
.
وقت بالا بردن در حرز نام فاطمه
از همه عالم براي مرد خيبر بهتر است
.
هر كسي بو برده از غيرت شهادت ميدهد
در نگاه مرد مرگ از اشك همسر بهتر است
.
از زماني كه شنيدم در به پهلويت گرفت
حس من اين است،اصلاً خانه بي در بهتر است
#محسن_عربخالقی
#حضرت_زهرا_ولادت
زنی از خاک،از خورشید،از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_زهرا_ولادت
ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است
در بین نوکران علی جا شدن خوش است
دریا علی و قطره تمامی کائنات
قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است
ما بی علی محلّی از اِعراب نیستیم
با مرتضی هر آینه معنا شدن خوش است
یک «یا علی» بگو که مسیحا دمت کنند
یک «یا علی» بگو که مسیحا شدن خوش است
قبله علی و قبله نما فاطمه بُوَد
در روبروی کعبه فقط تا شدن خوش است
سوگند می خورم به علی که در این جهان
تنها گدای حضرت زهرا شدن خوش است
سلمان شدن همان و سلیمان شدن همان
با نوکری فاطمه آقا شدن خوش است
تنها گلی که سر سبد خلق عالم است
روح دو پهلوی نبی الله خاتم است
آمد کسی که خیر کثیر پیمبر است
خیر کثیر … نه … نه … به والله کوثر است
بی فاطمه که شیر خدا همسری نداشت
بی شک و شبهه فاطمه همتای حیدر است
وقتی علی و فاطمه آیینه ی هم اند
با این حساب فاطمه هم مرد خیبر است
حتی ابونعیم و سیوطی نوشته اند :
از مریم و خدیجه و حوا هم او سر است
من مانده ام که روز جزا او چه می کند
با چادری که سایه ی صحرای محشر است
محشر مقام فاطمه محشر به پا کند
روز جزا شفاعت او چیز دیگر است
تنها نه مادر حسنین … مادر همه است
روز تولدش به خدا روز مادر است
اخلاص و قدر و فاطر و نور و تبارک ست
میلاد با سعادت کوثر مبارک است
زهرا همان که آینه ی کردگار بود
خورشید، در مقابل نورش غبار بود
سلمان چه دید؟ دید که می چرخد آسیاب
وقتی که او مقابل پروردگار بود
نُه سال نَه … که از ازل … آغاز بی زمان
حیدر،«خدای عشق»، به عشقش دچار بود
هر چار فصل عمر علی از وجود او
اصلاً خزان نداشت تماماً بهار بود
«تکبیر» و «حمد» و گفتن «تسبیح» جای خود
تسبیح او به ذکر «علی» در شمار بود
زهرا نگو بگو اسد شیر حق، علی
با تیغ خطبه اش دو جهان تار و مار بود
حامی محکم و پر و پا قرص مرتضاست
حیدر بدون فاطمه بی ذوالفقار بود
وقتی که ذوالفقار علی رام فاطمه است
حتماً «وَ إن یکاد» علی نام فاطمه است
خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است
مصداق هل اتاست، عطایش زبانزد است
جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت
زیرا شنیده طعم غذایش زبانزد است
بیتش شده محل عبور و مرور وحی
پیغمبر است و غار حرایش زبانزد است
حورا الانسیه شدنش جای بحث داشت
از بس که این فرشته … نمایش زبانزد است
آیینه ای که پرتو او را کسی ندید
رفته به مادرش که حیایش زبانزد است
همسایه از دعای شبش نور می گرفت
در بین خاص و عام، دعایش زبانزد است
یک پنجم زمین به صداقش در آمده
با این حساب، لطف خدایش زبانزد است
آری خدا خدایی خود را به پاش ریخت
اصلاً عجیب نیست بهایش زبانزد است
مریم اگر دو وعده غذاش آسمانی است
زهرا همیشه مائده هاش آسمانی است
ای مادری که خلقت عالم به نام توست
دنیا هنوز محو شکوه مقام توست
آدم به اسم اعظم تو ارتقا گرفت
این هم یکی ز معجزه ی ختم نام توست
«یا فاطرُ بفاطمه» ذکر گشایش است
این تازه گوشه ای ز فیوضات عام توست
ای کوثری که ساقی تو مرتضی بُوَد
تنها نه او … که کلّ جهان مست جام توست
حتّی نبی که اوج مقامش مُبرهن است
با پا شدن به پای تو در احترام توست
آیات هل اتی که نشانی ز بندگی است
یک چشمه از سحاب ثواب صیام توست
روزی سه بار کار تو شمس الضّحایی است
با این حساب رونق ما از قوام توست
یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیر
این ها همان جهیزیه های امام توست ….
… این ها نشان دهنده ی زهد و کرامت است
یعنی که سادگی و قناعت پیام توست
مادر! اگر چه رنج فراوان کشیده ای
می آید آن زمان که دو عالم به کام توست
با پهلوی شکسته و کودک به روی دست
می آیی و تقاص مدینه کلام توست
این بیت آخر است نوشتم برای تو
هستی من فدای تو و بچه های تو
#محمد_فردوسی
#حضرت_زهرا_ولادت
آن شب زمين مكه بر خود ناز مى كرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى كرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گوياى تكبير بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله مى كاشت
آن را به عشق يار هجده ساله مى كاشت
آن شب سحر سجاده ى دل باز مى كرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى كرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى خواند
از بهر غم، شادى، حديث خواب مى خواند
آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى كرد
گرد ملال از روى احمد پاك مى كرد
آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى كرد
كلك قضا لوح قدر را آب مى داد
آن شب زمين آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ى صيد صدف بود
آن شب منا شعر مباركباد مى خواند
زيبا سرود آن شب ميلاد مى خواند
آن شب خديجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود كارش بيقرارى
آن شب ز تنهايى روانش رنج مى برد
رنج شكوفايى به پاى گنج مى برد
آن شب زنان مكه بر او پشت كردند
از او بريدند و نكوهش مشت كردند
آن شب درّ ناسفته اى، بحر كرم سفت
طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شكوفايى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى گفت
از مرگ ظلمت در ديار نور مى گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى كرد
در را براى صبح صادق باز مى كرد
آن شب خديجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد كردند
با يارى خود قلب او را شاد كردند
آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل
آن يك برايش سندس و استبرق و گل
آن يك به پايش با ترنم لاله مى ريخت
لبخند از لب در، ديار ناله مى ريخت
آن يك برايش باده در پيمانه مى كرد
آن يك پريشان گيسوانش شانه مى كرد
مريم به گوشش آيه انجيل مى خواند
آسيه بهرش داستان نيل مى خواند
سارا برايش عود و عنبر دود مى كرد
او را مهيا بهر يك مولود مى كرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند
ام القرا آيينه دار نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد
بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور
دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر
بالاتر از او بين زنها دخترى نيست
در امتحان همسرى شد نمره اش بيست
هر تار مويش آيه حبل المتين است
بر حلقه ى انگشتر خاتم، نگين است
آمد به دنيا عصمت كبراى سرمد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت
گنجينه شرم و حيا و كان عصمت
آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آيات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمين است
او زينت آيات قرآن مبين است
بر جسم ختم الانبيا روح است زهرا
بر كشتى عدل على نوح است زهرا
آئينه دار نهضت پيغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست كوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش
پيمانه صبر على گرديد مستش
از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد
#ژولیده_نیشابوری
#حضرت_زهرا_مدح
السلام ای خزینه الاسرار
السلام ای مدینه الابرار
السلام ای عوالم الآیات
السلام ای جوامع الاخبار
همه خلقند زیر چادر تو
در حقیقت تویی تویی ستار
اختیار نبی است در دستت
مادری تو به احمد مختار
نیست اغراق گر بخوانندت
خواهر تیغ حیدر کرار
چاکر درگهت چنان حمزه
نوکرت همچو جعفر طیار
شجر طیبه تویی زهرا
تا ابد هستی ای شجر پربار
مصطفایی ولی به قالب زن
هم به رفتار و نیز در گفتار
طفل بیت تو سید الشهدا
کودک توست سید الابرار
هرکه جان می دهد به یک نگهت
بایدش خواند افضل التّجار
چمن کوچه باغ تو طوبی
خار کوی تو اعظم الاشجار
گر جمال خداست همسر تو
تو جلالی به ایزد غفار
قطره ای از متانتت شب قدر
ذره ای از شرافتت اسحار
نه فقط روز، بلکه نیمه ی شب
بوده ای در قنوت، مردم دار
مفتخر از گدایی تو بلال
بهره مند از غلامی ات عمار
باغ فردوس، بی رخت پائیز
با رخ تو خزان، همیشه بهار
جلوات تو لیله الاسری
خلواتت، مشارق الانوار
در طلوع سه گانه ات هر روز
مرتضی داشت با خدا دیدار
مهر تو در عروسی ات، بخشش
رَخت شام زفاف تو ایثار
منکران فضیلتت ملحد
مشرکان کرامتت کفار
چادرت در سرای اهل یهود
همچو پیغمبری است در انظار
نوکرانت همه اولی الالباب
چاکرانت همه اولی الابصار
پدرت همچو تاج بر سر تو
همچو آویز گردنت، کرار
پسرانت چو گوشواره ی تو
در تلألو به از دُر شهوار
پدر و مادرم به قربانت
جان و مالم به مقدم تو نثار
خون من فرش مقدمت ای دوست
روی من خاک درگهت ای یار
ای که آرد به جای شوهر تو
جبرئیل از بهشت بر تو انار
غوره ی باغ تو به از حلواست
دل روح الامین کند اظهار
علم ما لا یکون به سینه ی توست
شده از علم، جان تو سرشار
ای که فرمود مصطفای عزیز
در مقام تو مادر احرار
می رساند به جان من آسیب
هر چه آرَد به فاطمه آزار
مصطفی دیده از جهان پوشید
تا بدان جا رسید آخر کار
که دم اجر دادن احمد
دخترش سوخت در پس دیوار
معنی، آخر چه سان مودت بود
اقربای رسول و شعله ی نار؟!
بوسه گاه نبیّ اکرم را
هبه کردند بر نوک مسمار
#محمد_سهرابی
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی #صلوات
یا فاطمه ای منشاء خیر و برکات
مهر تـو بود قـبولی صوم و صلات
فـرموده نبـی خـدا گناهش بـخشد
هـرکس کـه بـرای تـو فرستد صلوات
مرحوم #سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_ولادت
ای که به جسم نبی، قلب تویی جان تویی
ای که به جان علی، جلوۀ جانان تویی
روضۀ احمد تویی جنّت و ریحان تویی
سیرتِ ختم رسل، سورۀ انسان تویی
در دو جهان صاحبِ سفرۀ احسان تویی
بطن نبوت تویی، باطن قرآن تویی
کیست ز نور دعا، ساخته مصباح کیست؟
در دل ظلمات جان، فالق الاصباح کیست؟
جز تو که ریحانهای، روح که و راح کیست؟
حضرت موسی چه نام خواند بر الواح، کیست؟
در دل مشکات کیست، آنسوی مصباح کیست؟
دوازده چشمۀ دُرِّ درخشان تویی
تو باطن نمازی، حقیقت حج تویی
آن که امامت از او آمده منتج تویی
آنکه به قلب نبی آمده مدرج تویی
صحیفۀ عرش را نام مدرّج تویی
چراغ روشن تویی، سراج منهج تویی
به لوح محفوظ حق، صاحبِ عنوان تویی
زهرۀ زهرا تویی نور الهی تویی
مرکزِ منظومۀ لایتناهی تویی
به بحرِ وحی خدا فرشته ماهی تویی
به جانبِ کبریا همیشه راهی تویی
آن که خدا عصمتش داد گواهی تویی
سالکۀ واصلِ متصل الان تویی
فخر تبار قریش، الفتِ ایلاف توست
دست شه اولیاست که بوریاباف توست
ستاره سجّاد تو، فرشته طواف توست
رهایی بندگان، رهین الطاف توست
هر چه بخوانم تو را، کمتر از اوصاف توست
هر چه بگویم تو را، خوبتر از آن، تویی
آن که بر او مصطفی گشته ثناگو تویی
شاخۀ مریم تویی، خوشۀ شببو تویی
سرّ ضمیر علی، «تو» تویی و «او» تویی
حقِ هوالحق تویی، هوی هوالهو تویی
مــادر آزادۀ ضامن آهو تــویی
جلوۀ طوس الرضا، نور خراسان تویی
در صدف آسمان نام تو «راحیل» بود
همدم روح و ملک محرم جبریل بود
بطن تو یا فاطمه، باطنِ تنزیل بود
حجّت تورات بود آیت انجیل بود
جلوهگهِ قهر تو «طیراً ابابیل» بود
قبلۀ توحید تو، کعبۀ ایمان تویی
جان عزیز علی، جنّت الاعلی تویی
شاخۀ طوبی ز عرش رفته به بالا تویی
یار علی هیچکس، نباشد الّا تویی
چشمۀ غیرت تویی، اصل تولا تویی
مادر ششماهۀ شهید مولا تویی
صاحب ششگوشۀ شاه شهیدان تویی
تویی تو امِّ موسی که خُلق کاظم از توست
نبوه الباقیه که وحی دائم از توست
قائمه العرشی و قیامِ قائم از توست
در دو جهان پایۀ کاخ مکارم از توست
بیت معالی از تو، قصر معالم از توست
عالمۀ عالمِ عالمِ یزدان تویی
خصم محمد ز تو، ابتر و منکوب شد
نزد حبیب خدا که چون تو محبوب شد؟
به مرهم دست تو، زخم نبی خوب شد
جنین ششماههات مسیح مصلوب شد
غباری از چادرت شفای یعقوب شد
معجز پیراهنِ یوسف کنعان تویی
هجر من الخلق تو، سیرالی الله: تو
به جانب کبریا، راستترین راه: تو
منطقه البروجِ دوازده ماه: تو
حجت، خونخواهِ تو، حجتِ خوانخواه: تو
غنچۀ نشکفته را برده به همراه: تو
پیش از مقتلِ شهید عطشان، تویی
پایۀ مسجد بلند، به لرزۀ شیونت
منکر حق کور شد، به خطبۀ روشنت
دست زده مصطفی، به گوشۀ دامنت
دوستِ او دوستت، دشمن او دشمنت
حسرت یوسف شده، معجزِ پیراهنت
یک شبه هفتاد تن، کرده مسلمان تویی
فرشته سیب بهشت، به تو تعارف کند
نزد تو روح الامین، قصد تشرّف کند
پشت در خانهات، نبی توقّف کند
حیف که این خانه را شعله تصرّف کند
چشم علی را پر از اشک تأسّف کند
که ماهِ غمگینترین شامِ غریبان تویی
تمامیِ اولیا گوش به دستورِ تو
کلیمه الحق تویی، مدینه شد طورِ تو
به لوح عرش خدا، کتاب مسطورِ تو
دلیل یوسف شده، جلوۀ مستورِ تو
به پشت هم هفت قفل، باز شد از نور تو
به عین حجب و حیا، مطلق برهان تویی
کلید رحمت تویی، منجی امت تویی
عین کرامت تویی، اصل مودت تویی
گنج نهان خدا در دل ظلمت تویی
اسوۀ مهدی تویی، حجّتِ حجّت تویی
قرب قریب خدا، صاحب قربت تویی
اذنِ اذانِ بلال، امامِ سلمان تویی
#محمدسعید_میرزایی
#حضرت_زهرا_ولادت
باز دل شکسته ام نواي ديگر آورد
پرده بهتري زند سرود خوشتر آورد
لئالي کلام را زطبع من برآورد
مگر ثناي فاطمه دخت پيمبر آورد
که آگه از مقام او کسي بجز اله نيست
نسيم درک و عقل را درين حريم راه نيست
ماه جمادي آيد و ز خرمي خبر دهد
جماد را نديده کَس گل آورد ثمر دهد
به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد
به زندگاني بشر تجلي دگر دهد
در اين خجسته صبحدم داده خداي ذوالعطا
به ياوسين و طاوها کوثر و قدر و هل اتي
خديجه اِي زدرد و غم به جان رسيده غم مخور
خديجه اِي زدشمنان طعنه شنيده غم مخور
خديجه گر قبيله ات از تو بريده غم مخور
خداست يار و مونست ز هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت محمد است همسرت
بهتر از اين چه مي شود که فاطمه است دخترت
خديجه اِي که از خدا فاطمه را گرفته اي
چه کرده اي که اين مقام را فراگرفته اي
ز هست و نيست چو دل بهر خدا گرفته اي
هزارها برابر از خدا جزا گرفته اي
خديجه ديده روشن از فروغ نور ديده ات
باد مبارک از خدا مقدم نورسيده ات
دايره وجود را مرکز و محور آمده
محيط لطف وجود را جوهر و گوهر آمده
ولي ممکنات را محرم و همسر آمده
رسول کائنات را دختر و مادر آمده
چه دختري که هستي جهان بود ز هست او
رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
فاطمه اي که عقل ما مات عبادتش بود
نقش به چهر دوستان مهر ارادتش بود
همسري علي نهايت سعادتش بود
ليله قدر اولياء شام ولادتش بود
ثبت شد از ولادتش بقاي نسل احمدي
يافت بقا زنسل او شريعت محمدي
فاطمه اي که حق بر او عرض سلام مي کند
اداي ذکر نام او به احترام مي کند
کسي که پيش پاي او پدر قيام مي کند
بر در خانه اش سلام صبح و شام مي کند
شرف ببين که خانه اش برده سبق ز طور هم
حيا ببين که پوشد او چهره خود ز کور هم
فکر کسي نمي رسد به ساحت جلال او
جلال حق جلال او جمال حق جمال او
تربيت سلاله اش نمونه کمال او
سلام حق بر او و باب و مام و زوج او
که هستي تمام ماسوا بود ز هستشان
نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان
فاطمه اي تو بازگو فلسفه حيات را
ساخته جد و جهد تو سفينة النجات را
زنده نگاه داشتي و آتوالزکوة را
حي علي الفلاح را حي علي الصلاة را
مزرعه عفاف را زاشک آب داده اي
به بانوان زشرم خود درس حجاب داده اي
اي که خدا بي مثل به کوثرت مثال زد
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد
نبي زمهر بضعتي به سينه ات مدال زد
حلقه به باب خانه ات دست علي و آل زد
يافته است پرورش خون خدا زشير تو
شير خدا به مرتبت نظير تو بشير تو
به حسن تو که مي کند جلوه گر آفتاب را
به اشک تو که بشکند قيمت دُرّ ناب را
به کوي تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن
دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
فاطمه اي زلطف تو قعود ما قيام ما
دوستيت قبولي صلوة ما صيام ما
نام تو و حسين تو سرود ما کلام ما
نثار قبر مخفيت درود ما سلام ما
به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو
هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
نام تو بر لبم بود مهر تو مذهبم بود
«مؤیدم» که بر درت چهار منصبم بود
مرحوم #سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_ولادت
امشب که نبی سپاس سرمد گوید
بر کودک یک روزه خوش آمد گوید
تبریک به هم ولادت زهرا را
احمد به علی علی به احمد گوید
این فخر بود بس که خدا هم تبریک
بر مهدی و بر آل محمد گوید
مرحوم #سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_ولادت
وسعت ام القرى آنشب بسيط نور بود
شوق در سعى صفا، كعبه محيط شور بود
از طلوع مهر ايمان چشم شيطان كور بود
چشم بد از خانه بى بى خديجه دور بود
همنفس با شب پيمبر تا سحر احيا گرفت
كوثر تسبيح را از دست اعطينا گرفت
راز هستى تا در آغوش پيمبر پا نهاد
نقش صد گلبوسه بر باغ لبش طاها نهاد
داغ حسرت بر دل عاص بن وائلها نهاد
حضرت حق نام اين مولود را زهرا نهاد
قدسيان در وجد و حال اين نام را نجوا كنند
اين معما را بگو تا اهل دل معنا كنند
كيست زهرا كوثر فياض رب العالمين
كيست زهرا عصمت الله در روى زمين
كيست زهرا رشته هاى چادرش حبل المتين
كيست زهرا خلوت آراى اميرالمؤمنين
آفرينش جلوه اى از يك نگاه فاطمه است
روز محشر خلق عالم در پناه فاطمه است
كيست زهرا هل اتى و قدر را شأن نزول
كيست زهرا طاهره انسية الحورا بتول
كيست زهرا خيره بر اوج مقام او عقول
كيست زهرا آنكه شد ام ابيهاى رسول
مصطفى مأمور تكريم مقام فاطمه
پيش پا برخاست بر عرض سلام فاطمه
كيست زهرا آنكه شمع عشق را پروانه بود
كيست زهرا آنكه او را از بلا پروا نبود
كيست زهرا آنكه بر باغ نبى ريحانه بود
كيست زهرا آنكه جان وحى را جانانه بود
جبرئيل افتاده بر خاك درش بهر سلام
شعر خلقت راست حسن مطلع و حسن ختام
ياس پيغمبر كه عطرش در فضا پيچيده است
مصطفى از شوق جنت سينه اش بوئيده است
دست او را مثل قرآن بارها بوسيده است
ليلة القدر است و قدرش بر همه پوشيده است
قدر او را مصطفى و مرتضى دانند و بس
نور او شد انبيا را در بلا فرياد رس
فاطمه آمد امير المومنين را يار شد
حجم فريادش به فرق تيرگى آوار شد
نور او تكثير شد يعنى نبى تكرار شد
در دفاع از عشق مجروح در و ديوار شد
پشت در فرياد يا حيدر شعار فاطمه است
شيعه تا روز قيامت وامدار فاطمه است
#کمیل_کاشانی
#حضرت_زهرا_مدح
#رباعی
گر فتنه و غم فکر شکستم باشد
دائم پی نابودی هستم باشد
سوگند به تو اهل نجاتم زهرا
تا ریشه ی چادر تو دستم باشد
اولاد علی گوهرشان فاطمه است
در غصه و غم یاورشان فاطمه است
گویند که با تاب و تعب می آیند
هر جا سخن از مادرشان فاطمه است
تا مهر تو را به سینه دارم زهرا
در موج بلا سفینه دارم زهرا
هر کس به دل خود آرزویی دارد
من آرزوی مدینه دارم زهرا
بی اذن تو هرگز عددی صد نشود
بر هر که نظر کنی دگر بد نشود
زهرا تو دعا کن که بیاید مهدی
زیرا تواگر دعا کنی رد نشود
فردای قیامت که گرفتاری تو
بی یاور و بی مونس و بی یاری تو
آن قدر طرفدار تو باشد زهرا
انگار نه انگار گنه کاری تو
وقتی که لبت را به دعا باز کنی
یا فاطمه با لطف خود اعجاز کنی
فردا همگی کمیتشان می لنگد
در وقت شفاعت تو اگر ناز کنی
ای نام علی ذکر لبت یا زهرا
ای لیلۀ قدر هر شبت یا زهرا
از بهر شفاعتت دل ما کافیست
یک گوشه ی چشم زینبت یا زهرا
افتاده راه عشق را یاری کن
در فتنه روزگار دین داری کن
چشمت که به ذریۀ زهرا افتاد
ذکر صلوات بر لبت جاری کن
جبریل امین اگر مقامی دارد
در دفتر عشق اگر که نامی دارد
از دولت پا بوسی زهرا باشد
در پیش خدا گر احترامی دارد
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی
اکمال برای صلوات آوردی
دو بال برای صلوات آوردی
وقتی که نبودی ، صلوات ابتر بود
تو " آل " برای صلوات آوردی
#میثم_مومنی_نژاد
.....
دریاست نبی و گوهرش فاطمه است
مولاست علی و همسرش فاطمه است
با آنکه حسین است پناه دو جهان
او خود به پناه مادرش فاطمه است
مرحوم #سیدرضا_مؤید
.....
عمریست رهین منت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید
ماپیر غلام حضرت زهرائیم
#محسن_عربخالقی
مدح حضرت زهرا(س)
تضمین از شاعرگرامی ذکریا اخلاقی
بده قوتی که قلم زند به مدیح عشق تو نوکری
نه بیان بود نه زبان بود تو خودت بگو که چه گوهری
ثمر خدیجه و مصطفی چه نتیجه ای شده محشری
به مدیحه ات چه بیان کنم که ز درک ما تو فراتری
" به کدام واژه بخوانمت به کدام واژه ی نارسا"
تو خلاصه ی همه انبیا تو سلاله ی خلف رسول
زکمال تو چه بیان کنم که فراتری ز همه عقول
تو بریده ای زجهان دل و به همین جهت شده ای بتول
وبدون مهرتو فاطمه نشود ولایت ما قبول
به کدام جذبه سفرکنم به رواق مهر تو ذره سا
تو زلال نور رسالتی چه قیامتی نبوی نَما
لَمعاتِ حق به بیان تو نفحات حضرت کبریا
چه کسی به شان تو می رسد مترادف شه لافتی
به دلیل آیه ی انما و به نص سوره ی هل اتی
"به کدام جلوه بجویمت متعالیا و مقدّسا"
صلوات حق به ولادتت صلوات حق به عبادتت
به حقیقت و به سیادتت به نجابت و به صداقتت
شده خم چرا قد مصطفی؟! به دستبوسی و به ارادتت
ز کرامت و ز عنایتت شده پر دلم ز محبتت
"چه خوش است صحبت دوستان به صفای سایه ی این کسا"
نه نمی رسم به مدیح تو به زبان الکن و نارسا
کلمات افاقه نمی کند به سکوت می رسم ای بسا*
تو خودت به چامه ی این حقیر نظری ز مرحمتت نما
به کدام واژه بخوانمت* حَقِ مطلبت بشود ادا
"فَلَقد قَصَدتُکَ والهاً و لقد أتیتُکَ آنِسا"
ابوذر رئیس میرزایی
ابیات داخل پراتز تضمین شده از شاعر گرانقدر آقای ذکریا اخلاقی می باشد.
بیایی یلداست...
شب یلدا اگر ازپرده درآیی یلداست
برهمه منتظران چهره گشایی یلداست
تکیه برکعبه زنی منتقم خون خدا
بادم تیغ علی جلوه نمایی یلداست
سالیانی است که ازهجر رخت میسوزیم
آن شبی را که تو از راه بیایی یلداست
منتظر بغض فراق تو گلوگیرشده
شب وصلت غم و غصه بزدایی یلداست
یوسف فاطمه ای گریه کن عاشورا
کربلا یا که مدینه به کجایی یلداست
شبی از لطف به چشم گنه آلوده ی ما
جای سرمه کف پایت تو بسایی یلداست
دل ما تاب ندارد ز فراقت یارا
ازهمه خلق جهان دل بربایی یلداست
حس و حال غزلم گشته خزانی برگرد
این خزان با تو (بهار) است بیایی یلداست
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
#حضرت_زهرا_مدح
تو را با نور همزاد افریدند
تو را در حیدر آباد آفریدند
تو زهرایی تو ام الانبیایی
تو بانو اولین خلق خدایی
خودت صدیقه ای و یار صدیق
تو جمعی با علی با غیر تفریق
قنات مهر جاری در قنوتت
قیامت محو حی لایموتت
تو آن قندیل نور بام عرشی
تو بالایی ترین بانوی فرشی
تو بودی راضیه او مرتضی بود
تو از او راضی او از تو رضا بود
تو ای سر منشأ اشراق زهرا
تمام برکت انفاق زهرا
تو ای الگوی تکریم امیران
به مسکینان و ایتام و اسیران
تو فریاد عدالت در نفیری
تو پرچمدار تبلیغ غدیری
نفسهای تو هر دم یا علی گفت
خمیر و آردت هم یا علی گفت
برای عشق خیلی خرج کردی
که بر صفحه علی را درج کردی
نگاهت با شعف میگفت حیدر
دو تا دُر در صدف میگفت حیدر
کلام ناطقت پای ولایت
به جای لاتخف میگفت حیدر
سر سجاده که می ایستادی
ملک صف پشت صف میگفت حیدر
گلیمت ، آسیابت ، ظرفهایت
جهازت هر طرف میگفت حیدر
عبایش را که میشستی دمادم
درون ظرف کف میگفت حیدر
در و دیوار بیت تو شرف داشت
که در بیتت شرف میگفت حیدر
تو زحمتها کشیدی بنده ای گر...
در ایوان نجف میگفت حیدر
نظام عشق از زهرا گرفتیم
که زهرا با هدف میگفت حیدر
سر سفرهت نشسته عالمینت
نمکدان است در دست حسینت
ولیکن این نمک پخش و پلا شد
حسینت راهی کرب وبلا شد
به زیر منتت دنیا منظم
ولیکن شد عزیزت نامنظم
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_زهرا_ولادت
#رباعی
جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گـل تسبیح به پـیکـر زده است
از خــانـۀ کـوچـک مـحــمــد امـشـب
خورشید زمین وآسمان سر زده است
#سیدرضا_موید
....
شـب مــیـلاد زهـــرای بـتــول اسـت
ز یُـمـن او دعـا امـشـب قـبـول اسـت
شب فـیـض و شب قـرآن، شـب نـور
شب اعـطای کـوثـر بر رسـول است
#حبیب_الله_چائیچان #حسان
......
بـزمـی بـه حـریـم کـبــریـا بـرپـا شـد
کـوثـر ز خـدا به مصطفـی اعطا شـد
یک قطره زآب کوثر افتاده به خـاک
صـد شـاخـه گُـل مـحـمـدی پـیـدا شـد
#محمدعلی_مردانی
......
بـر مـقـدم دخــتــر پـيـمـبـر صـلـوات
بر چشمۀ پاك حوض كـوثـر صلوات
بر مـحـضـر حـضرت مـحـمد تبريك
بـر مـادر شيـعـيـان حــيـدر صـلـوات
#مهدی_پناهی
......
ای روی تو جـلوه گـاه سـرمد زهـرا
وی سـیـنـۀ تـو بـهـشت احـمـد زهـرا
عـیـد تو بُـوَد، بـبـخـش عـیـدی ما را
زان دست که بـوسیـده محـمـد زهـرا
#سیدرضا_موید
......
در بـاغ نـبــوت از نـهــال تــوحــیــد
هـنـگـام سـحـر گـلـی شکـوفـا گـردید
چون غنچۀ گل، خدیجه خندید چو دید
زهـرا چو گُـل مـحـمـدی می خـنـدیـد
#محمدعلی_مردانی
.....
خـدا کـنـد اثـری حـق به آه ما بخـشد
بصیـرتـی به دل عُذر خواه ما بخشد
به احترام مـحـمـد چه میشود که خدا
شـب ولادت زهـرا گـنـاه مـا بـخـشـد
#سروعلی
......
نــور دگــری به بـیــت احــمـــد آمــد
مـحـبــوب رســول حـیّ سـرمــد آمـد
تا عـطـر وجـودش همه عـالـم گـیـرد
زهــرا، گــل گــلــزار مــحــمــد آمـد
#حــامــد
......
بـر عـالـمـیـان رحـمـت بـی حــد آمـد
زیــبــا گــهـــر رســول امــجــد آمــد
تـبـریـک بـه شـیـعــیـان اهـل عــالــم
چـون فــاطــمــه دخـتـر مـحــمـد آمـد
#نادعلی_کربلایی
......
عـالـم ز فـروغ احـمـدی لبـریـز است
از جـلـوۀ حـیِّ سـرمـدی لبـریـز است
مـیـلاد بـتـول است و فــضـای مـکـه
از عـطـر گـل مـحـمـدی لبـریـز است
#سیدرضا_موید
مدح حضرت زهرا(س)
کیست زهرا مادر خورشید و ماه
کیست زهرا نور تابان اله
صبح نورانی به هر شام سیاه
کیست زهرا بر همه عالم پناه
مهر او باغ فدک نه نُه فلک
انبیا گیرند از زهرا کمک
ساره و حوا و مریم فاطمه
جنت زیبای خاتم فاطمه
صور اسرافیل را دم فاطمه
مادر سادات عالم فاطمه
سیب جنت را نتیجه فاطمه
گوهرپاک خدیجه فاطمه
فاطمه آیات نور مرتضاست
شادی و وجد و سرور مرتضاست
درخطر رمز عبور مرتضاست
فاطمه سنگ صبور مرتضاست
فاطمه یعنی حیا یعنی شرف
فاطمه عشق امیر لوکشف
خواهرم وقت ظهور فاطمه است
این حجاب تو ز نور فاطمه است
این حیا درس شعور فاطمه است
چادرتو از غرور فاطمه است
گر تورا دشمن تمسخر می کند
فاطمه برتو تفاخر می کند
هر زمان وقت رجز خوانی شود
ذکر زهرا موجِ طوفانی شود
عاشق او مرد میدانی شود
نسل او قاسم سلیمانی شود
هرکسی از راه زهرا خط گرفت
باشهادت ازهمه سبقت گرفت
حاجت مارا اجابت می کند
بر امامان هم امامت می کند
در قیامت هم قیامت می کند
دوستانش را ضمانت می کند
ماهمه در زیر دینش مانده ایم
گریه کن های حسینش مانده ایم
شعر بی زهرا ندارد اعتبار
شعر بازهرا بماند یادگار
رسم شاگردی به جا آرد (بهار)
گوید این بیت از زبان (سازگار)
"روز محشر کار ما با فاطمه است
نقش پیشانی ما یا فاطمه است"
ابوذر رئیس میرزایی(بهار)
#حضرت_زهرا_مدح
#رباعی
در خط پیمبرم... خدایا شکرت
دلدادهی حیدرم... خدایا شکرت
دیگر چه سعادتی از این بالاتر...
زهرا شده مادرم... خدایا شکرت
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
روزی که از تجسم امکان خبر نبود
روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود
حتی مجال لحظه برای گذر نبود
جز نور احمد از دم خالق اثر نبود
در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود
شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود
زهرا رسید و نور جهان را فرا گرفت
در آسمان تجلی توحید پا گرفت
ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت
این نور محض را به بغل مصطفی گرفت
احمد که بوده نور رخش روح کائنات
کامل نبود بی گل او گلشن حیات
عالم در انتظار هبوط فرشته بود
حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود
خاکی که از شعاع الهی برشته بود
دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود
این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است
این نسترن ملیکه ی باغ محمد است
کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است
او مریم است و لایق شأن پیمبری است
چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است
قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است
قدیسه هست و بانوی ملک قداست است
قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است
دختر که بود ام ابیها لقب گرفت
همسر که شد حبیبه ی یکتا لقب گرفت
مادر که گشت سرور زن ها لقب گرفت
در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت
با آنکه درک شوکت او کار خاتم است
فرصت برای شرح مقامات او کم است
دنیا مجال نیست که او بی نهایت است
هر نکته از کرامت او صد حکایت است
این شاعرانگی سندش در روایت است
روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است
آن روز قدر فاطمه فهمیده می شود
با حکم او بساط جزا چیده می شود
روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند
یک مشت دلسپرده به دنبال فرصت اند
حتی پیمبران که بزرگان امت اند
چشم انتظار شافع روز قیامت اند
زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست
آری که اختیار قیامت به دست اوست
ای سیب دلربا که نصیب علی شدی
محبوب مصطفی و حبیب علی شدی
با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی
در شورش زمانه، شکیب علی شدی
نامت کنار نام خداوند خورده است
جان علی به جان تو پیوند خورده است
در مردمی که جهل به آن ها سوار شد
دختر به گور کردنشان افتخار شد
تو آمدی و عزت زن آشکار شد
این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد
در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست
یک زن، تجلی صفت رحمت خداست
خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت
جبریل پر کشیده به بام ارادتت
سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت
ایاک نعبد است گواه عبادتت
مادر ندیده ایم به این اوج بندگی
در بندگی نمونه و در کار زندگی
تیغ علی که شهره به هر کارزار شد
خم شد به پای بوسی تو، ذوالفقار شد
برخواست موج و در قدمت آبشار شد
پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد
در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست
حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست
تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود
حوریه ای که چادر او وصله دار بود
همسایه با دعای شبت برقرار بود
آل عبا به محور تو استوار بود
قرآن ناطقی تو و قرآن داورت
بوده است همچون آینه ای در برابرت
ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات
دست قضا و پای قدر در اراده ات
زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات
صبر وحیا دو ویژگی فوق العاده ات
صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود
سعی تو داد خواه امیر غدیر بود
روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت
جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت
آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت
آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت
این ننگ بر حکومت شان ماند تا ابد
باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد
می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است
دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است
بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است
از چاه آب آوری و خانه شاهد است
وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو
بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو
روزی که کارنامه ی اسلام دود شد
سکان دین اسیر هوای یهود شد
بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد
دستت به دستگیری امت کبود شد
راه علی گرفتی و گشتی فدای او
بودی در اوج غربت او آشنای او
#سیدروح_الله_موید
#حضرت_زهرا_مدح
شرح خیرالعمل ولایت توست
زندگی وام دار خلقت توست
ای معمای آفرینش که...
قبل هر نور نور رحمت توست
ای قدیمی ترین بهار خدا
هر چه دارد زمین به برکت توست
بیشتر از هزار اقیانوس
شرح یک قطره از سخاوت توست
جمله ها کوچک اند وقتی که
صحبت از عزت و کرامت توست
به نمازت نماز زینت یافت
بسکه محض خدا عبادت توست
چه نیازی به سیم و زر داری
عشق حیدر شکوه ثروت توست
چه مقامی برای جبرائیل
بهتر از اینکه پای صحبت توست
از کمالت شرف کمال گرفت
شرفی که غبار عفت توست
بی نظیر خدا چه اعجازی
در قنوت پر از لطافت توست
گوشه چشمت چه می کند بی بی
فضه یک گوشه از صناعت توست
تو مگر روز حشر دیده شوی
چون قیامت فقط قیامت توست
افتخار بزرگ اهل البیت
به تو و آیه های عصمت توست
ما به نامت همیشه حساسیم
این هم از لطف بی نهایت توست
بهترین احتجاج بر حق ما
صحبت از نحوه ی شهادت توست
قبر پنهانی تو چون خورشید
سند محکم برائت توست
#حسن_کردی
#حضرت_زهرا_مدح
تو بالاتر از درکِ اِندیشههایی
تو پیش از همه با خُدا آشنایی
تو آغازی از جنس بی انتهایی
کهنورِ تو در لحظهی خودنمای
نشانداده بر خلق اهل کجایی!
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
تو ممدوحهی سورهی هلاَتایی
تو محبوبهی خاتم الانبیایی
تو حوریّهی سَیّد الاوصیایی
تو جانان شاه نجف مرتضایی
تو هم اُمّ و هم بنتِ خیرُالوَرایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
تو را در حقیقت خُدا میشناسد
تورا حضرت مُصطفی میشناسد
به وَجهِ اَتَم مُرتضی میشناسد
کهصدّیق ؛ صدّیقه را میشناسد
تو در چشم حیدر؛ نُمودِ خُدایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
تو مشکات نورِ خداوندگاری
تو بالای عرش خدا خانه داری
شنیدم که تو خواهر ذوالفقاری
تو اوج شکوهی تو اوج وقاری
تو در ارض فرمانروای سمایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
کسی که بُوَد وحیِ مُنزَل کلامش
کسی که خدا میفرستد سلامش
همان که علی میکند حترامش
و در قاب قوسین باشد مُقامش
برای تو خواندهست خودرا فدایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
علیخَلقشد تا برایتو باشد
که آیینهدار خُدای تو باشد
که آقای دار الولای تو باشد
رضایعلیدر رضای تو باشد
تواز هرکسی او بگوید رضایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
کسی نیست همرُتبهی والدینَت
کرامت گدای حسن نور عینت
شجاعت دخیل وجودِ حسینت
حیا خاکبوسِ تو و زینبینَت
تو تاج سر جمع اهلُ الکِسایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
وجود تو از بس اثردار باشد
ز نسل تو احمد پسردار باشد
علی از مقامت خبردار باشد
بهلُطف تو طُوبی ثمردار باشد
تو سر منشاء سِدرةُ المُنتهایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
فدای تو و خاندان کریمت
شده شامل خَلق لُطفِ عَمیمت
مُعطّر بُود هشت خُلد از شَمیمت
بهشتاستدرسایهسارِ حریمت
از این خانه بهتر ندیدیم جایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
بُوَد سورهی فجر مُهر گواهی
خدا بر تو میبَخشد آنچه بخواهی
اگر تو شفاعت کنی؛ هر گُناهی
--شود عفو در دادگاه الهی
همینکه کنی قصدِ قدرتنمایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
کریمه؛رشیده؛شهیده؛شریفه
حمیده؛علیمه؛صفیّه؛عفیفه
بهعشقتودشمنشدمباسقیفه
بسوزد در آتش تن آن خلیفه
که حقّ تورا خورده با حیایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
به آیات پُر نُورِ سَبعُ المَثانی
یقین دارم ای بانوی آسمانی
بهاینگُفتهکه؛هرنمازیبخوانی
در آن گرمِ لعن فلان و فلانی
برای تَبرّی تو معیار مایی
((تو اُمّالائمه تو خیرُالنّسایی))
#محمد_قاسمی