#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
#روز_تاسوعا
از سجایای تو انگار به ما هم دادند
یعنی ای ماه ز مهر تو بما غم دادند
ادب ماه بنازم که به ما نور دهد
این همه عشق، نگویید بما کم دادند
ای لب لعل تو نازم که به خشکی دریاست
شکر لِلَّه به ما هم کمی از یم دادند
ز وفاداری تو علقمه شد عالمگیر
یعنی از مکتب تو نور به عالم دادند
مادرت ام بنین درس ادب داد تو را
این تو بودی که از این درس دمادم دادند
ذکر غم های حسین از لب تو چون برخواست
قبل هر چیز به یمن تو بما هم دادند
در تماشای تو دلداده تر از زینب کیست؟
این حسین است که بی تو، به قدش خَم دادند
هرکه مست تو شود کار مسیحا بکند
گویی از جام تو بر عیسی مریم دادند
راستی واسطۀ نام کلیم الله کیست؟
می ساقیست به موسی که چنین دم دادند
سجده دانید ملائک به چه کردند همه ؟
سیری از نور ابالفضل به آدم دادند
باید از راه بصیرت به تو آقا برسیم
چون به لطف تو به ما اذن محرم دادند
به علمداری و دینداری این آقا بود
که بما بی خبران هیئت و پرچم دادند
به فداکاری آقام ابالفضل قسم
مثل عباس بما خط مقدم دادند
یاری رهبرمان رمز مسلمانی ماست
عَلَم قافله را دست معظم دادند
(محمود ژولیده)
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#روز_تاسوعا
در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها
به اَمر تو شدم، سقّا، منم عبد و تویی مولا
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
علمدارم چه غم دارم، که از دستم علم افتد
مباد از دفتر عشقت، به نام من قلم افتد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم
نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین از بادۀ عشقت، به میدان مستی افتاده
مگر دامان تو گیرد، به راهت دستی افتاده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
امیر لشگرت بی دست، میان لشگری مانده
بیا بنگر ز پروانه، فقط خاکستری مانده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
به تو شرط وفاداری اگر بر جا نیاوردم
کمک کن تا که برخیزم، به دور مادرت گردم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین احسان یک بانو، سرم بگرفته بر زانو
به چشمِ پر ز خون دیدم، گرفته دست بر پهلو
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
گل ام البنین عباس، به دریا تشنه لب پا زد
به دریا پا نهاد اما، لبش آتش به دریا زد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
(علی انسانی)
#روز_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
عشاق چون به درگه معشوق رو کنند
با آب دیدگان، تن خود شستشو کنند
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند
عباسِ نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد
می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنانکه منکرند بگو روبرو کنند
گردست او نه دست خدائی است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوی به او کنند
درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
(جودی خراسانی)
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
#روز_تاسوعا
اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است
عشق در سایه شخصیت عباس من است
منم آن یار امین حامی دین ام بنین
هرچه دارم همه از دولت عباس من است
همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر
شیر مردان وله از صولت عباس من است
در شب چاردهم، ماه که پرنورتر است
عکسی از نیم رخ صورت عباس من است
هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر
هنر آن است که در طینت عباس من است
تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت
این همان قطره ای از همت عباس من است
غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت
بدل غیرت من غیرت عباس من است
نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق
کرده کاری همه جا صخبت عباس من است
هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن
به حقیقت قسم این شهرت عباس من است
کوهها شد متحیر به ثبات قدمش
سروها در عجب از قامت عباس من است
جثه اش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد
این بزرگی است، که از عزت عباس من است
قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی
قدرت لم یزلی قدرت عباس من است
یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت
دین فروشی بری از ساخت عباس من است
هی نگویید چرا ام بنین پیر شده
سبب حالت من حالت عباس من است
دستهای پسرم گشته قلم در لب آب
صفحه سینه پر از محنت عباس من است
این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا
غصه قلب حسین غربت عباس من است
(ولی الله کلامی زنجانی)
#روز_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
شرم مرا به خیمۀ طفلان كه مى برد؟
مشك مرا به خیمۀ سوزان كه مى برد؟
ادرك اخا سرودم و نالیده ام ز دل
این ناله را به محضر سلطان كه مى برد؟
سقا به خون نشست و علم بر زمین فتاد
با دختران خبر ز مغیلان كه مى برد؟
دستم فتاد و پنجۀ دشمن گشوده شد
این قصه را به موى پریشان كه مىبرد؟
دشمن به فكر غارت و معجر كِشى فتاد
این شرح را به طفل هراسان كه مى برد؟
این غصه سوخت جان مرا صد هزار بار
سادات را به ناقۀ عریان كه مى برد؟
(محمد سهرابی)
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#روز_تاسوعا
دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن
مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن
تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن
تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن
چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن
بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل کاری کن
آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن
(سید محمد جوادی)
#روز_تاسوعا
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
دریا به موج زلف کمندش اسیر بود
آب شریعه تشنه ی کام امیر بود
مشکی به عمق دید حرم روی دوش داشت
حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود
یک آبگیر غلغله از روبهان پست
پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود
با آرزوی خنده ی اصغر به آب زد
ساقی نبود منجی طفل صغیر بود
دریا عقب کشید و تلاطم فرو نشست
مثل همیشه هیبت او بی نظیر بود
نوحانه پا به عرصه ی طوفان خون نهاد
موسای نیل علقمه خود موج گیر بود
مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد
او از نژاد برکه ی سبز غدیر بود
همراه آب جان به کف مشک می سپرد
با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود
باید به داد تشنه ی ششماهه می رسید
فرصت نمانده بود و زمان دیرِ دیر بود
مرد رشید علقمه با عزم راسخش
می تاخت سوی خیمه ولی سر به زیر بود
از آن طرف نگاه سه ساله به شوق آب
در انتظار مشک عموی دلیر بود
لبهای دخترک چو لب کودک رباب
مجروح زخم دشنه ی خشک کویر بود
(مصطفی متولی)
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
#روز_تاسوعا
وقتی برای نام تو تصویر می کشم
باور نمی کنم که فقط شیر می کشم
تو شیر بیشه ای و برای جواب خلق
عباس را به صفحه ی تفسیر می کشم
دائم نگاه مهر تو با دوستان بوَد
چون دشمن است دست تو شمشیر می کشم
تنها به لطف چشم تو باید اگر شبی
یک یا حسین از ته دل سیر می کشم
از خاطرات کودکی ام عکس یک علم
با حلقه های کوچک زنجیر می کشم
سر تا سر وجود من اشک است، آفتاب
پای تو هرچه مانده به تبخیر می کشم
وقتی زبان اشک تو را درک می کنم
مشک و لبان تشنه و یک تیر می کشم
آن صحنه ای که از روی زین واژگون شدی
مثل غروب واقعه دلگیر می کشم
(محسن عرب خالقی)
ای دست تو تلاطم امواج آب ها
ای سایه ات نبود همه اضراب ها
"فهمیده اند جاذبه ی توست علّت"
نشکستن غرور زمین از شهاب ها
پرواز می کنی و همه غبطه می خورند
پشت سرت تمامی حدّ نصاب ها
در هرچه گفته اند نظر می کنم تویی
خارج از این شعور حساب و کتاب ها
مشک پر آب بر سر دستت گرفته ای
در انتظار آمدن تو رباب ها
امّا چه زود صحنه به هم خورد و می شوند
شرمنده ی زلال نگاه تو ... آب ها
#روز_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
(علیرضا لک)
جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست
بعداز تو آب آور بخواهم هیچ کس نیست
پای شریعه لشکرم را دادم از دست
جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ کس نیست
غربت سراغم آمد عباسم که می رفت
غیر از علی اصغر، گواهم هیچ کس نیست
زیر بغل های مـرا باید بگیری
من داغ دیدم عذرخواهم هیچ کس نیست
تنها شدم اطرافم اما ازدحام است
هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست
بی دست می شد کــــاش دسـتم را بگیری
حالا که بی تو تکــیه گاهم هیچ کس نیست
فرقت شکسته با علی فرقی نداری
پاشیده تر از جسم ماهم هیچ کس نیست
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#روز_تاسوعا
(صابر خراسانی)
طاق ابرویت مرا سمت مصلی می کشد
اشک ، چشمان تو را مانند دریا می کشد
از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری
عکس مشکی را به روی خاک صحرا می کشد
ماه جایش آسمان است علتش این است اگر
آسمان دارد تو را بالا و بالا می کشد
یک عمود آهنین آمد ... سرت پاشیده شد
ناله ات امّ البنین را دارد این جا می کشد
راهزن هایی که دور پیکرت حلقه زدند
کارشان در علقمه دارد به دعوا می کشد
تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود
یک به یک از پیکر تو تیرها را می کشد
سینه و پهلوی تو بوی مدینه می دهد
می کشی درد عجیبی را که زهرا می کشد
رفتی و چشمان هرزه روی زینب باز شد
نا نجیبی بی حیایی را به معنا می کشد
#روز_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل
#شب_نهم_محرم
(محمد فردوسی)
#امام_حسین_ولادت
#امام_سجاد
#حضرت_اباالفضل
عالم آراست چو از پرتو انوار حسین
هرکجا بود دلی گشت هوادار حسین
ای خوشا سوّم شعبان که در این روز عزیز
هستی آرایش نو یافت ز انوار حسین
عقل سرگشته از آن است که چون در عالم
رسم شد دایرهٔ عشق ز پرگار حسین
نور حق بود که خاموش نگردد هرگز
هست در هر دو سرا گرمی بازار حسین
نامش آتش به دل عارف و عامی زد و باز
با خبر کس نشد از حرمت بسیار حسین
از سر صدق قدم چون به ره دوست نهاد
محو تا حشر نخواهد شدن آثار حسین
پرتو ذات خدا هست حسین بن علی
منکر حقّ شود آن کو کند انکار حسین
تا نمودار شود جلوهٔ یزدان خوشتر
اهرمن صحنه بیاراست به پیکار حسین
او حیات ابدی داشت توان گفت آری
کرد با خویش ستم خصم ستمکار حسین
فاتح هر دو سرا کشتهٔ عاشورا بود
گشت مغلوب ابد دشمن خونخوار حسین
زنده از نهضت خونین حسین است اسلام
عقل و عشقند ستایشگر کردار حسین
چشم گردون که بود خیرهٔ جانبازیها
کس نبیند به وفاداری انصار حسین
اشک مهلت ندهد تا به لب آرم سخنی
از جوانمردی جانسوزِ علمدار حسین
ای ابا الفضل که فضل از تو فضیلتها یافت
نخل آراسته بودی تو به گلزار حسین
دو علی را پسر فاطمه در راه خدای
داد و سجّاد بشد قافله سالار حسین
دشمن رذل، ستم هرچه فزونتر میکرد
غافل از دوست نمیشد دل بیدار حسین
من که شرمندهٔ بیحاصلی خویشتنم
کی توانم سخنی گفت سزاوار حسین
فخرم این است که بدانند که «ناظر زاده»
چاکری هست کمر بسته به دربار حسین
#احمد_ناظرزاده_کرمانی«ره»
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_اباالفضل
بدون تو شب و روزم نمی شود سپری
به جز تو از تو نداریم خواهش دگری
به عمق داغ تو واقف نگشته سوخته ایم
همین قَدَر که شنیدیم روضه ای گذری
نه شعر که سخن ساده پیش تو سخت است
به غیر گریه ندارم برای تو هنری
ز اشک دیده خود کسب معرفت کردم
تو را شناخته ام با مبانی نظری
اگر غلط نکنم اوج سرّ لولاکی
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
اگرچه یوسفی اما من به شیوه ای دیگر
من آمدم سر بازار تو مرا بخری
زهیر را وسط خیمه اش ز خود بردی
نمی شود بروی جایی و دلی نبری
از آن زمان که دم علقمه قدت خم شد
شده ست مبدا تاریخ هجری قمری
#محمد_رسولی
.
#شور
#اطفال_کربلا_شور
جهت خشنودی مادرانِ اطفال کربلا و به جهت تجلیل از مقام شامخ اطفال حرم آلالله جا دارد که هرشب یک بند به همراه سربند در جلسه خوانده شود
#سربند
میمیرم برای آقایی که
کوچیک و بزرگ شدن حیرونش
بچههای ما همه قربون ِ
بچه هایی که شدن قربونش
اطفال حرم و ، فخر دو عالم اند
الحق که بهترین ، اولاد آدم اند
صل الله علی ، اطفال کربلا
#دوطفلان_مسلم
#طفلان_حضرت_مسلم
مى ميرم واسه برادرهايى
كه شدن يار اباعبدالله
كربلا نبودن اما بودن
جزء انصار اباعبدالله
دلبند حیدر و ، جانان مسلم اند
عالم فدایشان ، طفلان مسلم اند
در روضه هایشان ، مهمان مسلمیم
سینه زنِ غم، طفلان مسلمیم
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#امام_باقر_علیه_السلام
قربون امامى كه تو كربلا
طفل پنج ساله بوده در ظاهر
بچه ها زيارت عاشوراس
يادگارى از امام باقر
وه چه حماسه اى ، در شام آفريد
ديدن حراميان ، بيچاره شد يزيد
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
خوبه از بچگی نوحه حسین
همیشه روی لبامون بوده
اولین طفلی که روضه خونده
بچه ها رقیه خاتون بوده
با گریه حافظِ ، این دین و مذهب است
در روضه خوانی اش ، شاگرد زینب است
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_عبدالله_بن_حسن
جونم آقازاده امام حسن
که یه ذره تو دلش وحشت نیست
زد به میدون به همه ثابت کرد
که بزرگی به قد و قامت نیست
با دست خالی اش ، کابوس دشمن است
این طفل با جگر ، فرزند حسن است
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_علی_اصغر
شب هفتمه شب طفلی که
همه ی دنیا براش میمیره
با همون دست کوچیکش فردا
دست کل عالم و میگیره
این ذبح اعظم است ، طفل صغیر نیست
اصغر هم اکبر است ، نامش اگر علیست
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_عمرو_بن_جناده
ذکری که رو لب سینه زن هاست
از یه طفل با اراده بوده
امیری حسین و نعم الامیر
برا عمرو بن جناده بوده
آمادهی نبرد ، شد بعد از پدرش
میگفت امام حسین ، رحمت به مادرش
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_فاطمه_علیله
جان عالم به فدای طفلی
که آتیش زده همه دلها رو
برا مردم مدینه میخوند
روضه شهادت بابا رو
مثل رقیه او ، طفلی جلیله است
عالم دخیل اوست ، گر چه علیله است
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_محسن_بن_حسین
دم بگیر با محسن بن زهرا
برا محسن اباعبدالله
انتقام این دوتا محسن رو
آقامون میگیره انشاالله
هر دو فداییِ ، خون خدا شدند
دنیا نیامده ، دنیای ما شدند
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#حضرت_اباالفضل
خوش به حال بچه های خیمه
آب از دست عمو میخوردن
عمو واسه بچه ها میمرد و
بچه ها برا عمو میمردن
با اطفال حرم ؛ امشب تو هم بگو
جانم به اين عمو ؛ جانم به اين عمو
صلی الله علی ، اطفال کربلا
وقت جنگ آوریِ عباسه
خیمه ها چه شور و حالی دارن
عمو سر میزنه بین میدون
بچه ها کشته هارو میشمارن
هر ضربه ای که زد ، قتال کربلا
میگفت به نیتِ ، اطفال کربلا
صلی الله علی ، اطفال کربلا
#شعر_مذهبیرضیعالحسین ✍
.👇
#حضرت_اباالفضل
#رباعی
دل برده و دل سپرده و دلداده است
هرکس که حسینی بشود آزاده است
آن دست که دستگیر ما خواهد بود
دستی است که از شانه جدا افتاده است..
#سیده_ت_حسینی
#حضرت_اباالفضل
خوشا آنکس که کارش دست این دنیا نمیافتد
خوشا بالا بلندی را که از بالا نمیافتد
گلویی تازه کن ای آب با ماه بنی هاشم
که دیگر جزر و مد عشق در دریا نمیافتد
نمی دانم که حکمت چیست در کار جوانمردان
گره هاشان بدست قوم با تقوا نمیافتد
تحمل کن تو هم ای مشک اشکش را درآوردی
ببین دندان گرفته آبرویش را نمیافتد
سرش آخر به جای پرچمش با نیزه بالا رفت
علمداری که عاشق شد دگر از پا نمیافتد
کنار نهر افتاده ولیکن خوب می دانم
سر عباس جز بر دامن زهرا نمیافتد
#حضرت_اباالفضل
#دوبیتی #آذری
صدای گریهی باران اباالفضل
غم جاریِ نخلستان اباالفضل
به قول مهربان مادر بزرگم
اوزون قولّاروَه قوربان اباالفضل
ترجمه: قربون دستای بلندت …
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_اباالفضل
#اسارت #نیزه #شام
#دوبیتی
بی تو شب و روزم همه سردند عمو
گل های دل باغ چه زردند عمو
تا رأس تو دیدم زخودت پرسیدم
چشمان تو را چه کار کردند عمو ؟
#محمد_رضا_ناصری
#حضرت_اباالفضل
#حضرت_جعفر_طیار
در عالم وهم آمدم این صحنه پدیدار
دیدم که نشستم به حضور دو علمدار
دو ماه فروزنده، دو خورشید درخشان
دو میر، دو فرمانده دو سرباز فداکار
این شیرِ حسینبنعلی، حضرت عباس
آن یارِ رسول مدنی، جعفر طیّار
این بهر حسینبنعلی یار و برادر
این نیز برادر به علی، حیدر کرار
عباس، زده خنده به ماه رخ جعفر؛
کای جان عمو! نور دل احمد مختار!
در یاری اسلام، چنان پای فشردی
تا دست تو گردید جدا در صف پیکار
در پاسخ او جعفر طیار چنین گفت:
ای ماه بنیهاشم، ای مطلعالانوار
هم چهره نهادند به پای تو ملایک
هم بوسهزده دست تو را سیّد ابرار
هرچند که در موته جدا گشت دو دستم
در یاری دین از دم شمشیر شرربار
دیگر نزدند از ره کین تیر به چشمم
ای اشک همه وقف تو در مکتب ایثار
من مثل تو یک ساقی بیآب نبودم
ای داغ لبانت به روی آب، پدیدار
سرو قد من بر سر نی رفت چو خورشید
نخل قد تو از سر زین گشت نگونسار
من خجلت بیآبی طفلان نکشیدم
اشک تو از این غصه روان بود به رخسار
باید که بگریند شهیدان همه تا حشر
در علقمه بر زخم فراوان تو بسیار
یک لحظه تو از دست و سر و چشم گذشتی
گشتی به جگر تیر بلا را تو خریدار
بیدستی تو باعث آن شد که ز هرسو
آید به تنت زخم روی زخم، دگربار
بگریست اگر در غم من چشم پیمبر
بشکست غم تو کمر از حجّت دادار
در ماتم من اشک علی ریخت به صورت
در ماتم تو فاطمه گردید عزادار
این فخر، مرا بس که به جنّت بزنم پر
همراه تو ای فرش رهت دیدۀ احرار
زیبد که ببالیم به افواج ملایک
تو حضرت عباسی و من جعفر طیّار
من باب جهاد استم و تو باب حسینی
یابند ز تو در حرم خون خدا بار
«میثم» به ثنای علی و آل کند فخر
خورده است به طبعش نفس میثم تمار
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحرنزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده، ای قوم!
جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است
قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است
راه دور دل ما تا به درخیمه او
از درخانۀ زهرا چقدر نزدیک است
آه گفتم که در خانه و یادم آمد
غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است
گرچه از آتش در سوخته جانم اما
بیشتر، روضۀ کوچه به جگر نزدیک است
باز کابوس سراغ پسری آمده است
باز میلرزد و انگار که شر نزدیک است
تا که افتاد زمین زلزله درعرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است
دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد
پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است
داغ مادر به جگر میرسد اما انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
#محسن_عربخالقی
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا
خیمه به خیمه، روضه شدم در فراق تو
ای همنشین گریهٔ نمنم بیا بیا
اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا
شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا
در خیمه ای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا
ما نوکریم، خوب و بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا
*
افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا
گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا
چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا
#سعید_نسیمی
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
#مناجات
سوارِ عُمر به همراه کاروانی رفت
که رفته،رفته تنم رو به ناتوانی رفت
چِقَدر زود به دیدارم آمده ست اَجَل
تمام فرصت دنیا چه ناگهانی رفت
چه سالها که به دنبال معصیت طی شد
بِجُنب ای دل آلوده ام! جوانی رفت
گناه؛ برگ و بر شاخه ی مرا انداخت
بهار حاصل عمرم چنین خزانی رفت
به زرق و برق ظواهر چه ساده دلبستم
ببخش..،مشتری ات سمت هر دکانی رفت
هنوز ذوق مناجات صبحگاه منی
دلم برای تو با هر دم اذانی رفت
کدام بادیه را خیمه گاه خود کردی
پرم که خسته شد از بس پیِ نشانی رفت
هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
هزار مرتبه حیثیَّتم عیانی رفت
همیشه از کرم ات ظرف خالی ام پُر شد
کجا گدای تو دنبال لقمه نانی رفت؟
به روی سینه ی ما حک شده ست: مالِ علی
نمی شود که جز اینجا به آستانی رفت
تو را به اشک علی بعد فاطمه ، برگرد!
به آن رشیده ی حیدر که قدکمانی..،رفت
.
.
کنار علقمه تیرِ سه شعبه شد مسمار
به جنگِ چشمِ علمدارِ قهرمانی رفت
پس از شکستن عبّاس ، خیمه غارت شد
میان اهلِ حرم مستِ بددهانی رفت...
#سیدمحمد_بهشتی
#بردیا_محمدی
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_اباالفضل
دعای بِینِ طلوعِین مستجاب شود
اگر زمان مناجات،"گریه" باب شود
عُروج اهل سحر را دو قطره هم کافی است
چرا که دیده ی تر،بال و پر حساب شود
دلیل تَزکیه ی نَفس،حُسنِ تاثیر است
که گر به سنگ بگویی ببار،آب شود
چِقَدر سوخت دل ات از گناهکاری من
چِقَدر سوخت دل تو..،دلم کباب شود
تو را به حضرت زهرا بیا دُرُستم کن
بیا اجازه مده نوکرت خراب شود
به برده های سرِ این گذر نگاهی کن
یکی شبیه به من شاید انتخاب شود
چِقَدر ندبه بخوانیم و اَینَ اَینَ کنیم
چِقَدر پرسش عُشّاق بی جواب شود
سوار مرکب اُمّید می رسی از راه
به شرط آن که دل شیعه پارِکاب شود
تو را قسم به علمدار کربلا برگرد
بیا که روضه به اذن تو فتح باب شود
بنا نبود که آبی به خیمه ها نبرد
بنا نبود که سقا ز غصه آب شود
قرار بود به شش ماهه دست کم برسد
بنا نبود که شرمنده ی رباب شود
پس از پسر بخدا حق دهیم اگر همه عُمر
برای اُمِّ بنین آبها،سراب شود
#بردیا_محمدی
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_اباالفضل
روشنى بخشِ شب تار نيامد چه كنم
رفت عمر من و دلدار نيامد چه كنم
قلب من مخزن الأسرار فراقش باشد
حضرت ِمطلع الأنوار نيامد چه كنم
"عجل الله تعالى فرجه" مى خوانم
حجتِ مطلقِ دادار نيامد چه كنم
شور اين سينه ى شيدا به كجا خيمه زده؟
نور اين ديده ى خونبار نيامد چه كنم
درد بى صاحبى و غصه ى بى مولايى
واى از اين دو خبر از يار نيامد چه كنم!
هجر او بند شد و پاى سلوكم را بست
چاره ى عبد گرفتار نيامد چه كنم
با كلاف دلم عمريست پى اش مى گردم
يوسف من سر بازار نيامد چه كنم
من ز هجران رخش اشك فشاندم هر شب
گريه ام نيز كه به كار نيامد چه كنم!
آن غلامم كه شدم چشم به راهش اما
شهريارم كه به دربار نيامد چه كنم
ذوالفقار علوى منتظرِ خون خواهى است
وارث حيدر كرار نيامد چه كنم
آتش درد كشد شعله و مادر گويد:
مرهم داغى مسمار نيامد چه كنم
روضه كرب و بلا شعر مرا جمع كند
گفت زينب كه علمدار نيامد چه كنم
#محمد_حسين_مهدى_پناه
#امام_حسین_مناجات
#حضرت_اباالفضل
از ازل مهرتو درطینت ما بود حسین
ما ومهر تو ،فقط لطف خدابود حسین
غم جانسوز تو مشروط به ما داده شده
شرط این نعمت پُرسود وفابود حسین
تو خود آقای شهیدانی و سرچشمه نور
جلوه ی عشقِ خدا کرببلا بود حسین
ساقی تشنه لب از آب ، لبِ آب گذشت
زانکه او تشنه لبِ آب بقابود حسین
علقمه شاهد پیکار وفا بود و جفا
شاهدم خون دلِ دستْ جدابود حسین
چیزی از قامت رعنای علمدار نماند
دشت یکپارچه فریاد وصدابود حسین
گریه می کرد ابالفضل به مظلومی تو
سند روضه من قامتِ تا بود حسین
مشک هم اشک به احوال امامش می ریخت
روضه خوان تو درآن لحظه خدابود حسین
#علی_ساعدی