eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم فاطمـه مظلوم ترین در دنیـاست بخـدا واژه مـادر همه جا بی همتـاست بس که او ازهمه چیزو همه کس دلبـرده زین سبب گفت نبی، فاطمه قلب طاهاست آنقـدر برهمگــان لطف فـروان دارد شک نکن مـادر ما مالک روز فـرداست هیچ دانی که به حشر بهر نجات من و تو دست سـاقی و علمـدار شفیع آنجاست ریشه چـادر او حبـلِ متین شیعـه ست پس دگرحفظ حجاب ارثیه اش ازبالاست فاطمـه گشت شهیـد تا که ولایت باشـد هر مسلمان که بود رهین لطف زهـراست آن بهشتـی که نبی در پی آن فرمـوده با حضور علـی و فاطمـه آنجا زیباست آنقدر ظلم به تو گشته در این شهر بانـو هرچقدر شرح کنم آن سر آن نا پیداست بـارها کرد صـدا به پشت در «یا ابتـا» خیزو بابـا بنگر غـربت مظلـوم رواست بـارها گفت نبـی«موده فی القربـی» بستن دست علـی،اجر رسالات شماست سیــدا مدح بانــو ، نبود کار کسی مدح او در همه جـا نقل لب مافیهاست شاعر : مهدی خادمی حضرت زهرا (س) مدح
زیبا ستاره و قمری داشتی چه شد بر مهر و ماه جلوه گری داشتی چه شد از نور ماه خانه تو بی نیاز بود از ماه ماه خوبتری داشتی چه شد ای شیرزن ز شیر خدا مرتضی علی آخر تو چار شیر نری داشتی چه شد گفتی مدینه ام بنینم دگر نخوان ای ام بی بنین پسری داشتی چه شد زینب رسیده از سفر از او سوال کن همراه خود تو همسفری داشتی چه شد زینب نگفت اگر زسکینه سوال کن آخر تو مهربان پدری داشتی چه شد تنها چرا رسیده ای ،مادر رقیه کو با خود تو خواهر دگری داشتی چه شد رویت کبود گشته ، عمویت مگر نبود با بودن عمو سپری داشتی چه شد مادر، بگو رباب چرا پس نیامده تو مادر نکو سیری داشتی چه شد آه ای بشیر قافله اخبرنی عن حسین از نور عین من خبری داشتی؟ چه شد؟ عبدالحسین میرزایی حضرت ام البنین (س)
زبان حال حضرت زهرا (س) در کنار مزار رسول الله (ص) ای پدر تنهایم و دل خسته ام در کنار قبر تو بنشسته ام بعد تو خانه نشین مولا شده غرق در دریای غم زهرا شده بعد تو دشمن شکسته حرمتت تازه فهمیدم پدر جان غربتت بعد تو بابا شده حیدر غریب از غریبی اش شدم من بی شکیب رفتی و بعد از شما پشتم شکست دست حیدر راعدو از کینه بست بعد تو شد فاطمه نقش زمین جانشین تو شده خانه‌نشین بعد تو آتش زدند بر خانه‌ام شد فدا در پشت در دردانه ام بعد تو بر من نشانه می زدند دخترت را تازیانه می زدند بعد تو باباعدو جای کمک دخترت را پیش حیدرزد کتک کس به جز غم بهر یاریم نبود ای پدر جان گشته ام یاس کبود دشمنت از من عیادت می کند برمن اظهار ارادت می کند خسته ام از این همه ظلم و ستم ای پدر جان صبر من گردیده کم بعد تو از زندگی سیرم پدر کرده سوز داغ تو پیرم پدر رضا یعقوبیان حضرت زهرا (س) روضه
غم رفت و هنگام شادي اومد بيستم ماه جمادي اومد ميلاد بضعه پيغمبر شد شب سرور دل حيدر شد خبر اومد كه روز مادر شد فاطمه فاطمه زهرا زهرا نديده چشم دنيا مثالش نيومده حتي تو خيالش بارونه رحمت حق مي باره كوثر و تو بغلش مي ياره بوته ياس و تو دل مي كاره فاطمه فاطمه زهرا زهرا شاعر : مجيد احدزاده حضرت زهرا (س) مدح
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه نزد پروانه ای مثل تو زهرا پر پر اینگونه اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه جوابم کرده این شهر پر از نامرد قنفذ دار جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه خودم دیدم لباست را که رویش لکه ی خون بود یقینا زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه قرار این بود ، غربت تا ابد سهم خودم باشد غریبی مرا یکجا گرفتی در بر اینگونه منی که یک تنه میکندم از قلعه در آن را چه شد که هستی ام افتاد در پشت در اینگونه دری آتش گرفت و خیمه ی عمر حسینم سوخت شبیه مادرش میسوزد از غم خواهر اینگونه شبیه چادری که پشت در ، در شعله ها میسوخت میان خیمه معجر میشود خاکستر اینگونه عما د بهرامی حضرت زهرا (س) روضه
با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته شرکت، میان مجلست دارد قداست عاشق وضویش را به این نیت گرفته بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد حال بکایی را که معصیت گرفته ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است از روضه ات ایمان ما برکت گرفته هرکس توسل کرد بر خاک قدومت حاجات خود از مرتضی راحت گرفته روزه بگیر و باز افطارت عطا کن حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما رَخت عروسی از تو بی منت گرفته شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند وصف کبودی و ورم پایت گرفته فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز دنباله ی کار تو با همت گرفته نوع اراداتش به مادر فرق دارد... ...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که مادر نشسته قصد قد قامت گرفته وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای انگار پهلویش از این بابت گرفته محمد جواد شیرازی حضرت زهرا (س)
دنیاست که بیت الحزن فاطمه است چون آینه غرق محن فاطمه است گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد امشب شب پرپر شدن فاطمه است
با شوقِ سفر، چشم‌به‌راهی زهرا می‌ماندی اگر چند صباحی... زهرا ای کاش غم از دل علی می‌بردی مانند گذشته با نگاهی زهرا
با خصم کسی چون تو هماورد نشد یک سینه سپر، برای صد درد نشد از معجزه‌ی خلیل بالاتر بود آن روز اگر آتشِ "در" سرد نشد
از همان‌روزی که زهرای علی سردرد داشت روضه‌های فاطمیه غالباً سربسته است...
گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ ابیها را
منظومه‌ی عشق و مستی از کار افتاد گردونه‌ی حق‌پرستی از کار افتاد از بوسه‌ی تازیانه بر دست بتول یک‌لحظه تمام هستی از کار افتاد مرحوم
دل تاریخ در این ماجرا سوخت بر این غربت، غریب و آشنا سوخت مدینه هیزم آوردند اما در آتش خیمه‌های کربلا سوخت
به ما گفتی که دینی جز «علی» نیست امام المتقینی جز «علی» نیست میان شعله‌ها فریاد کردی امیرالمؤمنینی جز «علی» نیست
یا فاطمه! روز حشر ستاری كن دلسوختگان را ز كرم یاری كن ما با همه گفتیم كه با زهرائیم تو نیز بیا و آبروداری كن
دست او بالا نمی‌آید، ولی این روزها نام ما را در دعایش بیشتر می‌آورد
هر آینه مظهر علی خواهم شد در معرکه حیدر علی خواهم شد ای اهل سقیفه! همه آماده شوید من یک تنه لشکر علی خواهم شد
تا آتش جاهلیت افروخته شد قرآن نبی درآن میان سوخته شد ای وای به‌حال آنکه پشت در بود... وقتی در و دیوار به هم دوخته شد مرحوم
نادیده گرفت، حرمت باران را در بند کشید، غیرت طوفان را آن سنگ‌دلی که باغ را آتش زد هم پنجره را شکست، هم گلدان را
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه‌خوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صدای "در" بیاید
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه‌خوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صدای "در" بیاید
از هر طرفی که رهسپر می‌گشتم پیش ضربات او سپر می‌گشتم همراهم اگر نبود در کوچه حسن تا خانه‌ی خود چگونه بر می‌گشتم
دستان علی ز کینه بسته‌ست بیا از دست غم زمانه خسته‌ست بیا حالا که شده روضه‌ی زهرا... برگرد حالا که دل حسن شکسته‌ست بیا
زمانه‌ای که به زهرا چنین جفا کرده‌ست مگر سلام علی را جواب خواهد داد؟!
دل از غم فاطمه توان دارد؟ نه وز تربت او كسی نشان دارد؟ نه آن تربت گم‌گشته به بر، زوّاری جز مهدی صاحب الزّمان دارد؟ نه مرحوم
از کوچه که برگشت، علی دید که در راه بسته‌ست دگر فاطمه بار سفرش را...
ای غایب از دو دیده‌ی دنیا! بیا بیا ای روشنیِ ظلمت شب‌ها! بیا بیا چشم انتظار روز ظهورت دو عالم است ای آرزوی قلبی زهرا! بیا بیا
عمری‌ست که با دعای تو یا زهرا من سینه زدم برای تو یا زهرا من معتقدم شفای عالم باشد... در چایی روضه‌های تو یازهرا
سجاده‌ی خویش را که وا می‌کردی تا آخر شب خدا خدا می‌کردی اما درِ خانه‌ی تو را سوزاندند آن‌ها که برایشان دعا می‌کردی
عرش از جریان خانه‌اش می‌لرزید از روضهٔ عاشقانه‌اش می‌لرزید دیوار و دری سوخته بود و یک مرد... مردی که پس از تو شانه‌اش می‌لرزید