eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
روز اول چه خوب یادم هست سهم من بی تو بیقراری بود عید من دیدن نگاه تو دوری‌ات اوج سوگواری بود بی تو جنت برای من دوزخ روز روشن برای من شب بود تا همیشه کنار تو بودن همه‌ی آرزوی زینب بود لحظه لحظه دلم گره می‌خورد به ضریح مجعّد مویت دل من را به باد می دادی می گشودی گره ز گیسویت ولی این روزها چه دلگیر است چقدر این زمانه بد تا کرد آنقدر بی کسی و غربت داشت تا که ما را به کربلا آورد کربلا کربلا پریشانی غربت از چشم هات می بارد ندبه ندبه فراق و دلتنگی از غروب نگات می بارد دست من خالی است اما باز دو فدایی برایت آوردم از منا تا منا دو حاجیِّ کربلایی برایت آوردم رد مکن هدیه های خواهر را گرچه ناقابلند، ناچیزند سپر کوچکی مقابل تو در هجوم کبود پائیزند با ولای تو پروریدمشان درس آموز مکتبت هستند عاشق جانفشانی اند آقا پیشکش های زینبت هستند هر دو با شور حیدری امروز از تو إذن قتال می خواهند خون جعفر میان رگ هاشان این دو عاشق، دو بال می خواهند گره از ابروان خورشید و گره از کار ماه وا می شد چشم های حسین راضی شد نذر زینب دگر ادا می شد بین خیمه نشسته بود اما در دلش اضطراب و ولوله بود پرده‌ی خیمه را که بالا زد دو گل و یک سپاه حرمله بود دو فدایی، دو تا ذبیح الله که به سوی منای خون رفتند در طواف سنان و سر نیزه تا دل کربلای خون رفتند دید از بین خیمه، جان هایش دلشان را به آسمان دادند سر سپردند در هوای حسین چقَدَر عاشقانه جان دادند دلش از درد و غم لبالب بود شاهدش دیده های پر ابرش بر دلش داغ دو جگر گوشه عقل مبهوت مانده از صبرش دید پرپر شدند، اما باز جز تب بندگی عشق نداشت پای از خیمه ها برون ننهاد تاب شرمندگی عشق نداشت این همه جانفشانی و ایثار خط اول ز شرح مطلب بود کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب سِرّی از معجزات زینب بود شاعر:یوسف رحیمی طفلان حضرت زینب (س) روضه
بگو چرا چنین پر التهاب گریه می کنی چه دیده ای چقدر بی حساب گریه می کنی شبیه مادران بچه مرده آه می کشی شدیدتر ز گریه ی رباب گریه می کنی سه شعبه شیرخواره را به خواب برد و سال هاست عبا به سر همیشه قبل خواب گریه می کنی از آن زمان که دست ساقی حرم بریده شد همین‌که دست می زنی به آب گریه می کنی به یاد پیکری که روی خاک ها سه روز ماند نظر که میکنی به آفتاب گریه می کنی ز مجلس یزید هر زمان سؤال می کنند چرا به جای دادن جواب گریه می کنی چه بر نگاه غیرتت گذشت که مقابلت کنیز اگر کسی شود خطاب گریه میکنی میان خلوتت به کوفیان که فکر می کنی برای غربت ابوتراب گریه می کنی... علی ذوالقدر امام سجاد (ع) روضه
دَمِ اذان پدرم نانِ تازه ای آورد که بویِ تازگی اش بر مشام می آمد به یادِ روضه یِ طفلی سه ساله اُفتادم زِ خانه ها همه بویِ طعام می آمد برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم اگر چه با شِکمِ سیر می زدند مرا به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت چقدر با سرِ زنجیر می زدند مرا عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید و فرصتی نه به من که ، به خیزران بدهید کسی نگفت که نانِ شما نمی خواهد پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب میان راه زمین می خوریم و می خندند یهودی است و مسلمان کنارِ هم اینجا کُتَک از آن و از این می خوریم و می خندند (حسن لطفی) حضرت رقیه (س) روضه
در آرزوی گرفتارم، گرفتارم ابالفضل گره افتاده در کارم ابالفضل دعایی کن، دوباره چند وقتی‌ست هوای کربلا دارم ابالفضل
مبلغ مباهله باشیم دستی به دعـا و نافلـه برداریم دستی به سُرور و هلهله برداریم خشـنودیِ قـلب فاطمه گامی در... زیبــا شــدنِ مبـاهــله بـرداریـم ✍
در ، نثار بر نور مبین حی سرمد صلوات بر جمع کسای آل احمد صلوات بر دشمنِ پنج‌تن، دمادم لعنت بر پنج‌تنِ آل محمد صلوات
به‌مناسبت بر هیبت عترت پیمبر صلوات بر جان نبی حضرت حیدر صلوات بر فاطمه و دو نور چشمش، حسنین بر عید مباهله مکرر صلوات
به‌مناسبت ابیاتی از یک غزل از آن سو این بزرگ اهل نجران بود می‌آمد نگاهش از همان جا محو نوری بُهت‌آور بود کمی نزدیک‌تر شد، دید مریم هست و مریم نیست زنی بالاتر از آسیه و حوا و هاجر بود سرش چرخید و حیدر را نشان می‌داد و هی می‌گفت که ای نجرانیان! دیدم خودم "حق" با پیمبر بود
به‌مناسبت ابناء اگر شُبیر با شَبَّر بود مصداق نساءَنا فقط کوثر بود اَنفس به زبان مصطفی بود علی از روز ازل سنگ محک حیدر بود حق است علی و با پیمبر آمد انگار غدیر بار دیگر آمد نجران پی اثبات خدایی مسیح آیات یداللهی حیدر آمد آیات خوش مباهله نازل شد حق آمد و غیر حق همه باطل شد مقصودِ خدا ولایت حیدر بود با غمزه‌ی یک «انفسنا» حاصل شد
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت از فاطمه و ابالحسن باید گفت تا خاطره‌ی مباهله گم نشود پیوسته سخن سخن سخن باید گفت آیات چو آفتاب از خاور نور نازل شده بر سینه‌ی پیغمبر نور ابناء و نساء و انفس اقدس حق یعنی حسنین و علی و کوثر نور آن پنج وجود صاحب عصمت حق یعنی همه‌ی عصاره‌ی خلقت حق کردند فنا بنای اُسقف بازی با هیمنه‌ی شگفت و با هیبت حق مهری که به شأنش آمد از حق لولاک روشن شده از جلوه‌ی رویش افلاک با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد تا ریشه‌ی تثلیث برآرد از خاک دُردی کش جام درد باید بودن آگاهِ دل از نبرد باید بودن چون شیر خدا حقیقت حق‌محور در جنگ عقیده مرد باید بودن آن روز دو صف مقابل هم بودند تحلیل‌گر دلایل هم بودند آن سو همه در تجزیه‌ی یکدیگر این سوی ولی مکمل هم بودند فرمانده ی جنگ، مصطفی بود آن‌روز سردار سپاه، مرتضی بود آن‌روز لشگر حسنین و فاطمه پشتیبان درعرصه، سلاحشان دعا بود آن‌روز آن روز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود نه نیزه‌ی جان شکار و نه خنجر بود پیروزی پنج تن به اهل نجران از باور بالنده‌ی بارآور بود باذکر علی الدوام، آن پنج نفر کردند به پا قیام، آن پنج نفر با باور خود به مشرکین حجت را کردند به حق تمام، آن پنج نفر فرمود نبی: علی ولی الله است خورشید ولایت و دلیلِ راه است زهراست دل من و حسن دلبندم عشق‌ست حسین و عشقِ حق دلخواه است مهر آمد و پشت شب بیداد شکست اندیشه‌ی تثلیثیِ شیاد شکست هنگام مباهله ز اعجاز رسول هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست اُسقف که گل روی محمد را دید افتاد صلیبش از کف و جامه درید گفتا که به حق و راستی در انجیل حق کرده وجود اقدست را تأیید تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم بر گریه‌ی خلقِ خسته لبخند زدیم ای ختم رسل ببخش ما را که دگر دل را به ولایت تو پیوند زدیم با آنکه گرفتار تَوَهّم هستیم در پیچ و خم خیال خود گم هستیم از عاقبت مباهله می‌ترسیم کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم پیش تو صلیب را شکستن عشق است بر خاک، به درگهت نشستن عشق است زُنار بلند عقل خود را با صِدق بر رشته دامن تو بستن عشق است با اهل جدل مجادله باید کرد با تیغ زبان مقابله باید کرد بر منطق وحی سر اگر نسپردند بی چون و چرا مباهله باید کرد شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت از فاطمه و ابالحسن باید گفت تا خاطره‌ی مباهله گم نشود پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ اباالفضل (ع) حالا ، که اومدی بازم کنارم خونا ، رو پاک کن از چشای پارم بگذار ، نیگات کنم یه بار دیگه داداش ، طاقت دوریت و ندارم بگذار بمونم اصلا نمی شه باورم نتونستم کاری کنم مشک و برگردونم حرم نبر منو تا میون خیمه ها که قحط آبه منتظر اومدنم ربابه یاابالفضل ای علمدار رفته ، بی تو دیگه امون خیمه داره ، تموم می شه توون خیمه اهل ، حرم دارن آماده می شن پاشو ، یه بار دیگه ستون خیمه پاشو اباالفضل ای ستون کل حرم داره از مدینه میاد بالای سرت مادرم وا کن چشاتو پاشو ببین که مادرم رسیده نپرس ازش چرا قدش خمیده یاابالفضل ای علمدار اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه روز عاشورا ۱۴۰۲ گودال شمشیر ، دارا میان دیدن پهلوت سنگا ، میان بشینن روی ابروت این چه ، رسمیه که کوفیا دارن نیزه ، شکسته ها رو میندازن روت یه عده دارن می رسن اینجا با شتاب با تیغ و تیر و نیزه ها می زننت برا ثواب تنها نمی خوان بندازن یه زخمی رو بدن تو می خوان بردارن سهمی از تن تو ثارالله اباعبدالله داداش ، فدای اون پیرهن پارت موندم ، چجوری شد تن تو غارت کاشکی ، می شد که خاکت کنم اینجا قبل از ، این که برم یه روز اسارت پا می گذارید با نامردی بر روی امام جلو چشمای مادرش کشتیدش بین ازدحام در بین گودال مادرش اومد با قد خمیده بوسه زده به رگهای بریده ثارالله اباعبدالله اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ عبدالله ابن الحسن ع اینجا ، تن کیه که می شه پامال عشقم ، رو می بینیم میون گودال عمه ، دیر برسم پیکر پاکش الآن ، غارت می شه میون جنجال شمر و می بینی می کشه منو خنده هاش با چکمه رو سینه نشست الهی بشکنه دو پاش عمه رهام کن خون امام حسن توی رگامه شمر لعین رو سینه ی امامه ثارالله اباعبدالله (۳) دیدی ، تنهایی تا گیرش آوردن اونها ، که نون جد ما رو خوردن قصد ، غارت پیکرش رو کردن می رم ، تا سر پاکش و نبردن ای شمر ملعون رها کن آقای منو جای عمو جونم بیا جدا کن دستای منو ای شمر ملعون گمون کنم که مادرش رسیده حیا کن از بانوی قد خمیده ثارالله اباعبدالله (۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه ۱۴۰۲ وداع عاشورا داداش ، بعد تو زینبت می میره قلبم ، از اینجا هیچ جایی نمی ره باشه ، برو  ولی بذار که خواهر امروز ، روی سرت قرآن بگیره اینو بدون که طاقت ندارم جون تو اینو بدون اگه نیای دق می کنم بدون تو اون دختری که رو خاکای خیمه جلوی پاته بد جوری تا برگردی چش به راته ثارالله اباعبدالله (۳) باشه ، برو خدا پشت و پناهت آتیش ، می کشه من رو سوز آهت قبل ، رفتن برو به سمت خیمه بدجور ، رقیه مونده چشم به راهت از حالا دارن آماده می شن دشمنا از الان به سمت حرم خیره شدن نامحرما دارن از الان بچه ها تو خیمه شدن هراسون دق می کنن زنا تو این بیابون ثارالله اباعبدالله (۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ شب عاشورا امشب ، دلشوره ی عجیبی دارم هر چند ، برای فردا بی قرارم اما ، خدا رو شکر داداش حسینم بازم ، هستی یه بار دیگه کنارم یادت میاد که قول دادیم که تنها نشیم بدون همدیگه یه وقت راهی کربلا نشیم زینب نمرده نیگا کنی به خاکا خیره خیره خواهر داره از غم تو می میره ثارالله اباعبدالله (۳) زیر ، لبات داری دعا می خونی انگار ، می خوای که پیش من نمونی خواستم ، شب عروسیم از خدا که صد سال ، دیگه تو پیش من بمونی باور ندارم تنها بشم تو این دیار واسه آرامش دلم دستاتو رو قلبم بذار اگه نباشی دق می کنن زنا تو این بیابون بچه ها تو خیمه می شن هراسون ثارالله  اباعبدالله اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ حضرت علی اصغر ع من از ، العطش حرم می می رم گفتم ، برا وداع علی می رم شاید ، یه قطره آب براش گرفتم الان ، قنداقه رو بالا می گیرم دیدن همه من به دشمنا هم رو زدم برای یک جرعه ی آب جلو لشگر زانو زدم دیدم چجوری راه شریعه رو دارن می بندن به التماس من دارن می خندن لایی لایی علی اصغر (۳) دنیا ، من با تو دیگه بی حسابم دیدی ، تیر سه شعبه شد جوابم داغ ، علی منو شکسته اما بیشتر ، شرمنده ی روی ربابم باید علی رو دور از چشم اهل حرم تنها و مخفی از همه به خاک خیمه بسپرم می سپارمت زود نبینه مادرت تو رو تو این حال الهی که تنت نشه لگد مال اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ علی اکبر (ع) روی ، زمین چشاتو بستی راحت زشته ، عمه اومد پاشو باغیرت اکبر ، یه یا علی بگو عزیزم دشمن ، نیفته به فکر جسارت می بینی عمه رسیده بالای سرت اومد کمک کنه به من تو جم کردن پیکرت یک بار دیگه رجز بخون دشمن تنش بلرزه دور بشه از خیمه چشای هرزه علی اکبر  علی اکبر (۳) داره ، چشمشو رو دنیا می بنده اعضا ، هر کدومش به مویی بنده لشگر ، هلهله می کنه به دورش دشمن ، به گریه های من می خنده ولدی علی چشمات و وا کن تو چشام شبه پیغمبر بعد تو از خدا مرگم و می خوام پاشو عزیزم تکیه بدم من به عصای پیری الانه عمه هات برن اسیری اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ قاسم ابن الحسن ع وای از ، گردش این دور و زمونه قاسم ، شبیه ماه آسمونه چشم ، حسودا کور بشه الهی تو رزم ، مثل خود حسن می مونه با این شمایل انداخت من رو یاد عموش عمامش روکردم روپوش وقتی می رفت چند بار بهش گفتم عمو زره بپوش با این  شمایل می بره این دلم رو تا مدینه چقد رجزهاش به دلم می شینه یا الله مدد یا قاسم قلبم ، می زنه انگار نامرتب کاشکی ،  امروز جلو چشای زینب مثل ، بابام علی یه وقت با صورت قاسم ، نیفته اینجا از رو مرکب با صورت افتاد از روی مرکب خسته شد راه نفسها بسته شد مثل مادرم فاطمه اونم سینه شکسته شد حق داره قاسم می ره نبینه خیمه می شه غارت نبینه عمه هاش می رن اسارت یا الله مدد یا قاسم اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ طفلان حضرت زینب (س) داداش ، نیاری خم به روی ابروت دستت ، رو نذاری به روی زانوت می خوام ، شهید بشن بچه هام اما اصلا ، کم نشه اینجا تاری از موت خواهر بمیره نبینه که بشی غریب دست رد رو سینم نزن قربون تو یا ذی الحسیب می خوام نبینن دور و بر مادرشون نامحرما رو سر بریده ی تو و تشت طلا رو ثارالله اباعبدالله(۳) داداش، ببین منو با چشمای تر پیشکش ، برات آوردم دو دلاور ایکاش ، قبول کنی برن تو میدون تو رو ، می دم قسم به جون مادر می خوام برن تا نبینن که می شم اسیر ذکر رو لبهاشون اینه یا حسین یا نعم الامیر شرمندتم من خودت می دونی که چقد عزیزی بذار برن که من نرم کنیزی ثارالله اباعبدالله(۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ رقیه (س) گریه ، امون بغضمو بریده شیون ، صدای قلبمو شنیده از رو ، زمین سرد این خرابه نالم ، به آسمونیا رسیده عمه کجایی جون ندارم که پا بشم دس بکش یه کم رو موهام کاری کن رو برا بشم عمه کجایی کمک بکن که روی پام بشینم یه بار دیگه باباییمو ببینم اشفعیلی یارقیه(۳) عمه ، می بینی که توون ندارم می خوام ، سر و روی زانوم بذارم حرف ، نگفته تو دلم زیاده یه کم ، از باباجونم گله دارم دیگه نمی خوام از باباییم جدا بشم طاقتی نمونده برام یه بار دیگه تنها بشم می خوام بگم که بابا جونم تو بی وفا نبودی منو ببر پیش خودت به زودی اشفعیلی یارقیه(۳) سخته ، بابات بره تنها بمونی می خوای ، گریه کنی اما نتونی می خوام ، روضه بخونم برا بابام امشب ، از پهلو و بازوی خونی می خوام بگم که ببین چجوری تا شدم همه می گن که این روزا مثل جدم زهرا شدم امشب بیا و بابا جونم برای من دعا کن حاجت این دخترت و روا کن اشفعیلی یارقیه(۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ ارباب ، ای آبروی هر دو عالم هستی، صاحب این خیمه ی ماتم ممنون،  اجازه داد مادرت امسال من هم ، بشم عزادار تو بازم شرمنده  ی تو هر ساله این موقع منم با تموم آلودگیم می ذاری سینه می زنم (۲) مم نونتم من یه بار دیگه بدی هامو ندیدی با لطف مادرت منو خریدی(۲) ثارالله  اباعبدالله نوکر ، همیشه محتاج نگاته قلبش ، دخیل پر چم سیاته امشب ، ابریه آسمون چشماش مسته ، یه قطره بارون نگاته می خوام دوباره تن کنم پیراهن سیاه با اجازه از مادرت نوکرت باشم این دو ماه(۲) شکر خدا که یه بار دیگه دیدم محرمت رو از من نگیر سایه ی پرچمت رو(۲) ثارالله  اباعبدالله اصغر چرمی ۱۶ ذیحجه ۱۴۴۴
بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد مسیر بندگی و طاعت بدون حسین مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد اگر که لوحِ دلت شد سیاه و آلوده بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد همین‌که چای عزا دم کشید در روضه شفای درد و شراب طهور خواهد شد خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی‌اش فقط هزینه‌ی خیر الامور خواهد شد خودِ حسین پناه تمام نوکرها میان حیرتِ "یوم النشور" خواهد شد اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب و بلا جفت و جور خواهد شد حرارت غم او در دل است و این گریه گواهِ گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد ** کنار جسم حسینش عقیله با گریه اسیر خنده‌ی قومی شرور خواهد شد سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت شبی روانه به سوی تنور خواهد شد بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار سحر می‌آید و عصر ظهور خواهد شد
؛ چاووش می‎خواند دوباره روضه‌ی غم را باز این چه شورش، چه عزا، چه نوحه، ماتم را چاووش می‎خواند که ای مردم! محرم شد داغ عزای اشرف اولاد آدم شد جن و ملک هم تکیه‌ی ماتم به پا کردند گریه برای غربت خون خدا کردند کوچه به کوچه شد سیه‌پوشِ عزای او از هر طرف آید به گوشِ دل صدای او هل من معینِ اوست در گوش زمان پیچید فریاد او در وسعت هفت آسمان پیچید امر به معروف است و نهی از منکر آئینش حق و عدالت، مکتب و آزادگی دینش آیا کسی اندیشه‎اش را یار خواهد شد؟ بر فرق ظلم و تیرگی آوار خواهد شد؟ آیا فقط باید برایش روضه‌خوانی کرد؟ یا اینکه از مشی و مرامش پاسبانی کرد؟ در کل ارض کربلا پیغام آگاهی‌ست هر روز عاشوراست یعنی روز حق خواهی‌ست او تشنه اما تشنه‌ی عشق و عدالت بود او دشمن ظلم و تباهی و جهالت بود یک روز داغ لاله و یاس و شقایق دید در موج خون افتاده هفتاد و دو عاشق دید زخم از ستاره بر تنش افزون، به خاک افتاد عصر شهادت غسل کرد از خون، به خاک افتاد افتاد تا اسلام و آزادی به پا باشد بر مأذنه گل‌نغمه‌ی «حَیَّ علی» باشد در آخرین فریاد خود فرمود راهش را هم گریه باید کرد، هم پیمود راهش را اینک شما و این مسیر سرخ و نورانی پیمودن این راه با چشمان بارانی
؛ مادری با تمام دلتنگی هر شب جمعه زار می‌آید سوی کرب و بلا ز عرش برین خسته و بیقرار می‌آید پا گذارد ز هودجی به زمین می‌شود میهمانِ فرزندش میهمانِ قتیلِ مظلومی که به عالَم نَبُد همانندش آمده در حرم که بگذارد سر فرزند خود به دامانش آه و واویلتا هزار افسوس سر به تن نیست، جان به قربانش جای سر بوسه می‌زند بر حلق پیکرش را کشد چو در آغوش گویدش یا بُنَیَّ! یا مظلوم! غرق در ناله می‌رود از هوش ** آه از آن‌دم که گوشه‌ی گودال دید بر سینه شمر پَست‌ نشست آه از آن‌دم که مادری می‌دید سر فرزند و چشم خود را بست
به‌مناسبت جایی نمانده است برای مجادله از عرش تا قنوت شما نیست فاصله آن‌روز در مقابلِ جمع مسیحیان با دست پنج نفر عوض شد معادله احمد نه، مرتضی نه، در اینجا کفایت است آمین دست‌های حسین در مقابله_ _با هرچه ذکر و هرچه دعایی که می‌کنند نجرانیان و ریش سپیدانِ سلسله معلوم شد که نَفْس رسول خدا علی‌ست حیدر قدم گذاشت و خوابید قائله نورخداست جلوه در انوار پنج تن این جمله هست معنی آیات نازله باید به روی صفحه تقویم‌ها نوشت روز ظهورِ عزت شیعه «مباهله»
به‌مناسبت کشیده در گره ابروی ابلاغ صریحش را ملائک در تکاپویند آیات فصیحش را به یک چشمش هدایت می‌شود نجران نصرانی بنازم صورت تأکید در حشو ملیحش را اگر دم را به نفرینی بر آرد هیچ ترسایی نمی‌ماند که بر لب آورد نام مسیحش را پیمبر آمده با اهل بیتش، پنج سوگندی که تضمین می‌کند در هر جدل قول صحیحش را کشیشان دل به شک ماندند تا آن روز در وعده کتاب توبه را خوانند یا شعر مدیحش را ** کلیسا اشک می‌ریزد برای مصطفی وقتی میان کوفه بیند رأس فرزند ذبیحش را ذبیحی که هزاران مسجد و دیر و کلیسا هم به غبطه بوسه می‌بارند آغوش ضریحش را
هرچند سخن از تو دمادم گفتیم از لطف تو بر عالم و آدم گفتیم ای شیر خدا، نَفْسِ نبی، شرمنده از نقش تو در «مباهله» کم گفتیم
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه این پنج نور، علت زیبای خلقتند اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند این خانواده اشرف اولاد آدمند اینها طبیب درد طبیبان عالمند این پنج تن خلاصه‌ی احساس خالقند اندازه‌ی دل همه‌ی خلق، عاشقند خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» زیباترین سپاه به میدان رسیده بود پای ابوتراب به نجران رسیده بود آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند یک اخم مرتضی علی و ختم غائله اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز مباهله
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه محمّد با خودش آورد محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم... به رویش وا کند یک‌لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه‌کس این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر افکنَد ترسا، صلیبش را
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر کنم مباهله با دشمنان حی قدیر زبان حق شوم و آیه‌ی مباهله را به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن که پنج در عددند و یکی چو حیِّ قدیر پی مباهله کردند روی در صحرا یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر فتاد چشم نصارا به آن خدارویان که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر همه به خاک قدوم پیمبر افتادند که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر به حضرت تو نصاری تمام تسلیم‌اند که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می‌کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل علی را به دشمنی انکار خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر چرا شدند فراری از این حقیقت محض چرا به سلسله‌ی نفس خود شدند اسیر قسم به جان علی، منکر مباهله را خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید کجا به تابش انوار آن کند تأثیر فضائل علی از حد بُوَد فزون چه زیان که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر علی کسی‌ست که در جنگ بدر شد پیروز خدا به جنگ اُحد می‌دهد به او شمشیر علی‌ست فاتح احزاب و فاتح خیبر علی‌ست تیرِ الهی به قلب خصم شریر علی‌ست بت شکن کعبه روی دوش رسول علی به بیشه‌ی اسلام شد خروشان شیر علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر حدیث منزله چون آفتاب می‌تابد به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر وصی احمد مرسل کسی بُوَد "میثم" که در تمام فضائل ورا نبود نظیر استاد