هدایت شده از احسان مظاهری
دوبیتی شب چهارم محرم الحرام
حر بن ریاحی خطاب به حضرت ارباب در لحظه ی شهادت خود
اینقدر دلم میخاست در آغوشت بگیرم
در موج خون باشم وَ از عشقت بمیرم
یک آرزو دارم بگو جان رقیه ات
من را حلال کردی حسین نعم الامیرم
شاعر احسان مظاهری
هدایت شده از احسان مظاهری
دو بیتی شب چهارم محرم الحرام
حر بن ریاحی خطاب به حضرت ارباب هنگام بازگشت
اصلا فقط با تو حسین جان رستگارم
شرمنده ام،خودت بگو،راهی ندارم؟
بیچاره و درمانده و عبدی حقیرم
آقا گنه کارم ولی دوستت که دارم
شاعر: احسان مظاهری
هدایت شده از نغمات حسینی
حضرت مسلم(ع)
ای که بود روی تو ماه تمامم حسین
ای به فدای سرت بر سر بامم حسین
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
کوفه تماشا کند حال تماشایی ام
شسته شده کوچه ها ز اشک تنهایی ام
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
قسم به قبله بود قبله من روی تو
طناب دارم بود حلقه گیسوی تو
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
کوفه میا کوفیان همه به تاب و تبند
به دستشان سنگ و منتظر زینبند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
به هر کجا میروم نام ترا میبرم
به قیمت جان خود ناز ترا میخرم
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
الهی ششماهه ات چو غنچه پرپر نشه
الهی که اصغرت دو علی اصغر نشه
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
جان علی اکبرت دلم پر از ماتمه
اگر بیایی با علی صد تا عبا هم کمه
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از نغمات حسینی
شب عاشورا
شب شد و اهل حرم خسته تر از خسته اند
به دور شمع حرم تمام صف بسته اند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
زینب کبری شده محو نگاه حسین
بوسه زند تا سحر بروی ماه حسین
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
تمام طفلان همه به دور گهواره اند
شاهد جان دادن کودک مه پاره اند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
زینب کبری ز غم ناله بپا میکند
نشسته پیش حسین به او دعا میکند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
طبیب دردی همه تمام دردم حسین
الهی تو قتلگاه تو بر نگردی حسین
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
آمده از ره ملک به دیدن خیمه ها
خیمه اهل ولا گرفته بوی خدا
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از نغمات حسینی
وداع
ای همه هست علی دست علی یار تو
حسین من میروی خدا نگهدار تو
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
چشم و چراغ حرم مرو مرو از حرم
بی کس و تنها مرو امام بی لشگرم
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
به هر کجا میروی میام به دنبال تو
وعده ما یا اخا در ته گودال تو
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
چو گیسوی خود مرا به هر طرف میکشی
هنوز نرفته حسین داری منو میکشی
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
می ترسم از من جدا بشی تو ای نازنین
می ترسم ای دلربا بریزی روی زمین
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
عاقبت از خواهرت تو رو جدا میکنند
می دونم آخر تو رو جدا جدا می کنند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از نغمات حسینی
شام غریبان
ببین تو ای مادرم چه آمده بر سرم
ببین به مثل دلم داره میسوزه حرم
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بیا ببین دیدنی اشگ یتیمان شده
بیا ببین دیدنی شام غریبان شده
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بیا ببین این دل صد پاره آتش گرفت
به پیش چشم رباب گهواره آتش گرفت
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بیا که نامحرما رقیه رو می کشن
بیا ببین که دارن رقیه رو می کشن
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بیا که بر اشگ من دارن میخندن همه
بیا ببین دستم و دارن می بندن همه
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از نغمات حسینی
روز یازدهم
ای دل و دلدار من خدانگهدار تو
قافله سالار من خدانگهدار تو
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بر سر نیزه فقط بر تو نظر می کنم
خیز و ببین همسفر با که سفر می کنم
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
قافله را من شدم قافله سالار حسین
دارن مرا می برن بر سر بازار حسین
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هر جا که هستم بود دلم به دنبال تو
کاشکی بمیرم حسین در ته گودال تو
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
ببین که از کوی تو میرود این قافله
ببین شده همسفر رباب با حرمله
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
دارن مرا می برن به شهر شام خراب
دارن مرا می برن میان بزم شراب
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از نغمات حسینی
دروازه کوفه
بروی نیزه حسین چراغ راهم تویی
پشت و پناهم تویی یکشبه ماهم تویی
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
جان من از روی نی بده به زینب تو جان
دوباره از روی نی آیه قرآن بخوان
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
بخوان تو قرآن حسین که حل کنی مشکلم
با سر خود کرده ای سایه تو بر محملم
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
به نیزه کردی مکان هلال خاکستری
از روی نیزه هنوز دل منو می بری
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
ببین پریشان شدم من ز پریشانیت
ای سر پر خون چرا شکسته پیشانیت
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
همه به زخم زبان دلم رو بشکسته اند
مثل بابامون علی دست منو بسته اند
وای حسین وای حسین وای حسین
💠💠💠💠💠💠
هدایت شده از احسان مظاهری
تَنِ زارِ من و روح غمت گشته است تلاقی
مرا امشب وصال روی توست انگار ساقی
عجب جامی،عجب میخانهای،عیش عجیبی!؟
عجب دامی،عجب کامی،عجب شیخ طبیبی!؟
شده مِی نام تو،میخانه هم صحن و سرایت
سَرِ ساقی سلامت،جان بریزم من به پایت
سر زلف تو و ابروی کج بیچاره ام کرد
دگر چیزی نمانده از دلم جز ذرهای گَرد
من از طفل صغیر تا پیر این وادی شنیدم
خودم هم گفته ام مثل حسین هرگز ندیدم
شهِ شهزاده و شه پرور و شاه شهیدان
به قربانت ملائکها و مُلک و این مریدان
همه گفتم که رازی باتو گویم خوشترین غم
دلم تنگ حرم گردیده و صبح محرم
خوشا آن دم که در بین حرم باران بگیرد
و این بی دست و پا،پای ضریح تو بمیرد
شاعر احسان مظاهری
من عاشقم......
هرگز دلم نمیکند از آسمان هبوط
من عاشقم ، که هیچ نمیترسم از سقوط
دکتر ! نوار قلب مرا با وضو بگیر
دندانههای سینِ حسیناند این خطوط
#حاج_ابراهیم_سنائی_شاعر_اهواز
#روز_مباهله
از زبان اسقف اعظم مسیحیان نجران:
الا یاران به نام یکه فرزند خدا عیسی
قسم بر عهد و پیمانی که ما داریم با عیسی
مبادا شرمگین باشد میان انبیا عیسی
دل ابلیس را باید به دست آریم یا عیسی
نباید گوش بسپاریم بر آوای شیطانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
که دیده بهتر از این پنج تن را در زمین آیا؟
تقابل می کند انجیل ما با مؤمنین آیا؟
نمی ترسید از اوصاف ختم المرسلین آیا؟
مصاف مور با شیران! خریت بیش از این آیا؟
ندارد ترسی از نفرین ما این جمع نورانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
چرا در ابتدای کار آخر را نمی بینید؟
چرا آن سوی میدان کوه باور را نمی بینید؟
مگر همراه احمد شیر خیبر را نمی بینید؟
مگر خشم عیان در چشم حیدر را نمی بینید؟
به چنگ شیر می افتیم ای یاران به آسانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
زنی همراه احمد آمده عالم به او محتاج
برای توبه کردن حضرت آدم به او محتاج
به هنگام شفاعت نا مسلمان هم به او محتاج
نه تنها ما که حتی حضرت مریم به او محتاج
نصیبت شعله نار است اگر او را برنجانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
شاعر:
#علی_ذوالقدر
#امام_علی علیهالسلام
#غزل_مثنوی
نگین بخشی
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
عقیق سرخ، که اندوه میبرد از دل
چو کهربا غمِ صد کوه میبرد از دل
عقیق سرخ در انگشت دست راست، خوش است
اگر که نقش نگین نامی از خداست، خوش است
اگر جدا نشویم از خدا و از ره راست
عقیق، آینۀ عاقبت به خیری ماست
به محفلی که گل سرخ، همزبانم شد
دو بیت ناب شنیدم، که نقش جانم شد:
«بسا کسا که ز تقوا به عرش، سیر کند
ولی چنان شود آخر، که رو به دیر کند
برای هر که دعا میکنی به صدق و صفا
بگو که عاقبتش را خدا به خیر کند»
::
بیا به قصۀ خاتم، به نور برگردیم!
به باغ عشق، به باغ بلور برگردیم
«ابوذر» آن که به صدق حدیث، شد مشهور
که از عشیرۀ عشق است و از قبیلۀ نور
کنار چشمۀ زمزم، به دیگران پیوست
سلام کرد و سخن گفت، تا سکوت شکست
که ای جماعت دلبستۀ رسول خدا!
گرفته روشنی از بازتاب شمس هدی
به گوش خویش شنیدم: که آن پیمبر نور
که بود نور درخشان نخل وادی طور
حدیث فضل علی را به دوستان میگفت
دلیل برتریاش را به این و آن میگفت
علیست در سفر عشق «قائد البرَرَه»
و در حمایت اسلام «قاتِلُ الکَفَره»
کسی که یار علی شد، خداست یاور او
همیشه خرم و سبز است، باغ باور او
و از ولایت او، هر که دست بردارد
هزار بار به ذلت، شکست بردارد
ادامه داد ابوذر، که ای اهالی عشق!
که دلسپردۀ مهرید، مهر والی عشق!
در آن زمان که گل از باغ معرفت چیدم
شگفت واقعهای را به چشم خود دیدم
شگفت واقعهای خارج از تصور بود
ز بندگان خدا «مسجدالنبی» پر بود
معاشران، همه آیات راز میخواندند
و با پیمبر رحمت، نماز میخواندند
که سائلی ز در آمد، سؤال نقش لبش
نیازمند کمک، جانِ عافیتطلبش
از آن نمازگزاران، امید رحمت داشت
امید لطف و کرم با هزار زحمت داشت
ولی کسی به ندایش، نگفت لبیکی
نه مژدهای ز کرامت، نه از کرم پیکی
به ناامیدی بسیار، دیدهای تر داشت
خداخدا به لبش، دست بر دعا برداشت
که ای خدا! تو گواهی، کسی جواب نداد
کسی به تشنگیام، نیم جرعه آب نداد
به حرمتِ عرقِ شرمِ من، نسوخت دلی
کسی نکرد ترحم، به مشت آب و گلی
دلم شکست و نشد همنوای من، نَفَسی
خدا کند که نیفتد نیاز کس به کسی
در آن فضای غمانگیز و التماس و سکوت
که خواند سائل درمانده ربّنایِ قنوت
«علی» که بود در آن آستان به حال رکوع
گشوده بود به افلاکِ نور، بال رکوع
علی که بار امانت نشست برپشتش
اشاره کرد به انگشتری در انگشتش
فقیر آمد و بر دیدگان نهاد آن را
گرفت از کف او خاتم سلیمان را
پیامبر که نمازش تمام شد، آنگاه
ز سوز سینه برآورد، نالهای جانکاه:
که ای خدا که به موسی وزیر بخشیدی!
و «شرح صدر» به او بینظیر بخشیدی!
که برگِ سبز، به دست برادرش دادی
که از برادر او بال و شهپرش دادی
ز پیشگاه تو من، شرح صدر میخواهم
و ماه روشن شبهای قدر میخواهم
امیدوار تو هستم که کارساز تویی
که دلنواز تویی، پردهدار راز تویی
تو آگهی که علی خوبتر ز جان من است
که پرفروغترین مهر خاندان من است
علی که سینهاش از عشق منجلی شده است
ز فیض تربیت من، علی، علی شده است
علی که تیغ اگر زد، برای حق زده است
کتاب معرفت و عشق را ورق زده است
که قُوتِ خستهدلان را به شانهاش بردهست
غمِ شکستهدلان را به خانهاش بردهست
که در مصافش، دشمن ز بیم میلرزد
ولی چو بید، ز اشک یتیم میلرزد
علی که از شب قدر است ناشناختهتر
ندیده عشق از او، مردِ پاکباختهتر
علی، که هست گل دلپذیر من، یارب
چه میشود، بشود او وزیر من، یارب
::
هنوز گرم دعا بود با تمام وجود
که با پیامِ رسا، جبرئیل آمده بود
که ای رسول خدا! آیهای تلاوت کن
و کام جان را، سرشار از حلاوت کن
بخوان که وحی خدا، «إنّما وَلَیُّکُم» است
مراد، ساقی سرچشمۀ «غدیر خم» است
بگو به ساقی کوثر، تو جانشین منی
که روح مکتب و آیینهدار دین منی
تو در رکوع نه تنها زکات بخشیدی
به قلب عالم هستی، حیات بخشیدی
تو شرح آیه «آتَیتُمُ الزّکوة» شدی
تو جان، به متن «اَقیمُ الصّلوة» بخشیدی
به عاشقان ولایت، گل از کرم دادی
به تشنگان هدایت، برات بخشیدی
تو با مجاهدت خویش، با صبوری خود
به رسم و راه نبوت، ثبات بخشیدی
که فتح باب کرم از تو بود روز نخست
قسم به شب که نگینبخشی حسین از توست
همان شبی که شب وصل جاننثاران بود
شبی که سینۀ صحرا ستارهباران بود
شبی که پیکر خورشید بود روی زمین
در آسمان همهجا بود گفتوگوی زمین
شبی که سایۀ یک ساربان به راه افتاد
و برق خنجر از آنجا به چشم ماه افتاد
برای آنکه شود رسم عاشقی خوشتر
عزیز فاطمه انگشت داد و انگشتر
به کربلای حسینی اگر گریز زدم
سری به دامنِ آن دشت لالهخیز زدم
مرا به صبح چنین دلپذیر میبخشند
مرا به حرمت و قدر غدیر میبخشند
قسم به فجر و «شفق» روی دل به عاشوراست
غدیر حادثهای متصل به عاشوراست
#محمدجواد_غفورزاده
#مباهله
#غزل
آل عمران
گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
محمد، اهلبیتش را به همراه خودش آورد
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را
کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
که بر هم میزند یک ذکرشان رؤیای شیطان را..
چه در این خاندان میدید آیا اسقف نجران؟
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را
هر آنکس شک به حقانیت این پنج تن دارد
بخواند آیهای از آیههای «آل عمران» را
#محمدحسین_ملکیان
#مباهله
#مثنوی
مهر رسولانه
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سیدحمیدرضا_برقعی
#قیام_مسجد_گوهرشاد
#حجاب
#غزل
گلهای معطّر
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی
زیر چکمه بوی گلهای معطّر داشتند
دست بر ماشه نمیبردند این قزّاقها
شرم اگر که از حرم نه، از کبوتر داشتند..
لحظهای قبل از صدای وحشی فرمان تیر
کودکانی در کنار خویش مادر داشتند
چشم کاشیهای فیروزه به گنبد خشک شد؟
یا از اوّل طرح اِسلیمیِ پرپر داشتند؟
در وصیّتنامۀ سرخ شهیدان دیدهای؟
جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند
#زهرا_سپهکار
#حجاب_فاطمی
#حدیث #رباعی
💠 #حضرت_فاطمه (علیهاالسلام)
«خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ»
برای زنان نیکوست که نه مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آنها را ببینند.
📗 كشف الغمة، ج۱، ص۴۶۶؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۵۴
آیۀ نور
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
نیکوست برای زن که الگو گیرد،
از فاطمه، تا آیهای از نور شود
#علی_اصغر_دلیلی_صالح
#یاحسین_علیه_السلام
ای گریه بر تو مایه ی آرامشم حسین
نازتو را به جان ودلم می کشم حسین
با اشک روضه صبح من آغاز می شود
خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین
ای کاش مستجاب نگردد دعای من
غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین
من ابربغض های فروخورده ام, که شد
نام تو بهترین سبب بارشم حسین
در این محیط فتنه و جنجال ها فقط
در زیر پرچم تو در آسایشم حسین
اندازه ی لیاقت هرکس به دست توست
خاکم که بی تو لایق فرسایشم حسین
در اوج بی سوادی ام استاد می شوم
وقتی که می شود همه ی دانشم حسین
دل بسته ام به لطف تو در امتحان عشق
آماده ی ورود به هر آتِشم حسین
مجتبی_خرسندی
#استقبال_ازمحرم
#مناجات_باولی_عصرعجل_الله_تعالی_فرجه
دوباره از مي اين ماه اشك مي نوشم
به اذن صاحب عزايم سياه مي پوشم
دوباره نيستي و باز بار اين غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم
سياهي دلم از تو اگرچه دورم كرد
ميان روضه ولي با تو زود مي جوشم
براي آنكه بميرم ميان يك روضه
دو ماه شب به شب و روضه روضه مي كوشم
صداي ناله يا جدي الغريب تو را
چه خوب بود كه يكبار بشنود گوشم
چه خوب بود اگر امروز كربلا بودم
و مي گرفتم شش گوشه را در آغوشم
اگر كه امشب در قتلگاه ناله زدي
ميان ناله ي زهرا مكن فراموشم
#محمدعلي_بياباني
#مباهله
کس را نبود و نیست ، توانِ مقابله
تا مرتضاست یک طرفِ این معادله
نصرانیان و صومعه لرزند یک به یک
تا نام مرتضاست میان مباهله
تصریحِ نَصِّ"انفسنا" داد می زند
مابین مصطفی و علی نیست فاصله
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت
دستِ علیست در همه جا ختم غائله
دنیا پُر از کتاب شود هم نمی شود
پیش خطی ز خطبه ی او ، غیرِ باطله
از او سوال کردن ما ، محضِ گفتگوست
ورنه جواب را بدهد قبلِ مسئله
دست خداست دستِ علی ، ما گرفته ایم
آری ز دست هایِ یدُاللهی اش صله
کار خداست مدح علی ، کارِ خلق نیست
عاجز بُوَد ز فهمِ مقامش ، مُخیَّلِه
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
دلم کرببلا میخواهد
شب جمعه است دلم کرب وبلا میخواهد
صحن شش گوشه ی شاه شهدا میخواهد
روضه خوان مادرسادات عوالم گریان
دیده ام اشک غم خون خدا میخواهد
ابوذر رییس میرزایی
یا اباعبدالله الحسین (ع)
غزل
هرکه درخط جنون است جگرها دارد
غفلت ازمعرکه ی عشق ضررها دارد
این حسین است که بایک نگهش حر و زهیر
سر به زیرآمده اند بسکه هنرها دارد
جذبه ی عشق حسین است که عالمگیر است
گوشه ای ازنگهش در و گوهرها دارد
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
راه پر پیچ وخم عشق خطرها دارد
سینه زنهای حسین ابن علی گوش کنید
گریه در روضه ی ارباب اثرها دارد
به همه گریه کنان و به همه سینه زنان
فاطمه مادرسادات نظرها دارد
وای از روضه ی طشت زر و راس پرخون
زینب ازاین غم جانکاه شررها دارد
زینبش گفت مزن چوب مزن چوب مزن
خیزران بر لب خشکیده اثرها دارد
فاطمه سوزد از این روضه ی جانسوز (بهار)
((که درآتشکده ی سینه شررها دارد))*
* از فروغی بسطامی
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
یاحسین (ع)
دین حق سرشار از ایمان توست
جلوه ی این جمله در یاران توست
حک شده بر قلب هر فرماندهی
یاحسین (ع) فرماندهی ازآن توست
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
#حضرت_رقیه__س__روضه
پایش ز دست آبله آزار میکشد
از احتیاط دست به دیوار میکشد
درگوشه ی خرابه کنار فرشتهها
"با ناخنی شکسته ز پا خار میکشد"
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدار میکشد
او هرچه میکشد به خدای یتیمها
از چشمهای مردم بازار میکشد
گیرم برای خانهی تان هم کنیز شد
آیا ز پرشکسته کسی کار میکشد؟
چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟
نقشی که میکشد همه را تار میکشد
لبهای بی تحرک او با چه زحمتی
خود را به سمت کنج لب یار میکشد
علی اکبر لطیفیان
حضرت رقیه (س)
روضه
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__روضه
در دلش شوقی از شهادت داشت
قلبش از شور عشق آکنده ست
یازده سال دارد امّا او
در سپاه حسین فرمانده ست
تیر ها خورده است عبدالله
ولی از بوی سیب می گوید
صورت خاکی اش به اهل حرم
روضه هایی عجیب می گوید
«دست» او رفته است عیبی نیست
می دهد «پای» عشق «سر» را هم
از عمویش گرفته چون فُطرس
در دِلِ دشت بال و پر را هم
در عقیده شبیه قاسم بود
از غم چشم او غزل می ریخت
نعل اسبان کربلا گفتند
از لبانش کمی عسل می ریخت
دست هایی که سمت تابوتِ
پدرش نیزه و کمان برداشت
بر لب خشک سید الشهدا
آمد و چوب خیزران برداشت
عاشقی را میان این میدان
چه هنر مند گونه معنا کرد
عاقبت هم به آرزوش رسید
جان خود را فدای آقا کرد
علی اصغر یزدی
عبدالله ابن الحسن (ع)
روضه
#امام_سجاد__ع__روضه
طعنه شنیدن بی امان یادم نرفته
یا ناسزا از این و آن یادم نرفته
خون از سرم جاری شد و بر صورتم ریخت
با سنگ دست کودکان یادم نرفته
وقتی که میخوردم زمین همراه عمه
هو کردن شمر و سنان یادم نرفته
با پای پاره راهی ویرانه بودیم
آن تپه بی سایبان یادم نرفته
روی تن ما پر شد از جای کبودی
زنجیر دست ساربان یادم نرفته
تیر سه شعبه یادم آم گریه کردم
صیاد و آن تیر و کمان یادم نرفته
من و بودم و یک کاروان زخمی از عشق
بزم شراب و عمه جان یادم نرفته
وقتی سرت آورده شد در بزم کفار
آن خولی نامهربان یادم نرفته
از چوب خشک و چوب تر بیزار هستم
طشت طلا و خیزران یادم نرفته...
محمد حبیب زاده
امام سجاد (ع)
روضه
#قاسم_ابن_الحسن__ع__روضه
ای ماه من که ماهی در خون شناوری
در موج خون، چقدر شبیه پیمبری
با جسم چاک چاک تو شد امر، مشتبه
تو قاسمی، عزیز دلم، یا که اکبری؟
اینقدر پیش چشم عمو دست و پا مزن
جان می دهی و جان من از دست، می بری
من بر توام به جای پدر، تو برای من
جای علی اکبر و جای برادری
مشکل گشای من شده بازوی کوچکت
انگار می کنم که تو عباس دیگری
عمو شود فدات که طاقت نداشتی
بر غربت عمو بنشینی و بنگری
شرح غم من و تو، همین مصرع است و بس
من باغبان پیرم و تو یاس پرپری
امروز، روز غربت آل پیمبر است
نبْوَد روا، مرا بگذاری و بگذری
خواهی بپایْخیزی، از این دست و پا زدن
گویی هنوز، بر من مظلومه یاوری
میثم از این شرارۀ جانْسوز و سوزِ دل
مرهون عفو و رحمتِ ما، روز محشری
غلامرضا سازگار
قاسم ابن الحسن (ع)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من
مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست
در راه پاسداری آیین كردگار
عمریست در كنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را ز كودكی
من با وضو و حبّ شما شیر داده ام
سر مست باده های طهورایی توأند
شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست
ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین
سر بند یا علی به سر خویش بسته اند
بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو
این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رجزهایشان شدم
شاگردهای اول پرتاب نیزه اند
گفتم به بچه های عزیزم كه تا ابد
غمگین زخم سینه ی یك یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیت تلافی سیلی مادرم
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید
در دفتر كرامت من دست حق نوشت
ای دختر شهید، شدی مادر شهید
شاعر:وحید قاسمی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد
ارث زینب قد خم بود ، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد
پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فریاد برآورد برادر بشتاب
تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین می روم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه ، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمه ناد علی می خواند
دارد از هیبت اولاد علی می خواند
تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار
هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساخته اند از سر دشمن کوهی
تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بی عرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هردو برادر به کمین افتادند
زیر باران جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پر از تیر ، به هم دوخته شد
چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند
این طرف ، حادثه از چشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد ، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم
چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم
عاقبت واقعه ، شد آنچه که زینب می خواست
نذر من گشت اَدا شکر ، حسینم برجاست
پسرانم به فدای سر تو ، غم نخوری
هر دو قربان علی اکبر تو ، غم نخوری
پسرانم که بماند خودِ زینب هم هست
جان من نذر علی اصغر تو ، غم نخوری
هرچه غم مال من و قول بده تا آخر
هرچه غم خورد اگر خواهر تو ، غم نخوری
محسن ناصحی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#حضرت_علی_اکبر__ع__روضه
به رویت ای گل پرپر چه پرپر افتادم
میـان بحر پُر از خــون شنـاور افتادم
همیشه با نظـری بر جمـال اطهــر تو
به یـاد چهــرۀ پــاك پیمبـر افتادم
دمی كه لب بنهـادم به روی لبهایت
شــرر گرفتم و در پـای كـوثـر افتادم
پس از وداع تو نفرین به دشمنان كردم
چو شعله بر دل خصـم ستمگـر افتادم
تو را كبـوتر بسمل میـان خون دیدم
ز تیر داغ تو همچــون كبـوتـر افتادم
لبان غرق به خـون تـو را نظـر كردم
به یـاد لعــل لبــان بــرادر افتادم
قیامتی است كنــار تنت ز نـالـۀ من
شكستـه قلبم اگر از شكستن فـرقت
ببین چگونه به صحرای محشر افتادم
به یاد فرق پُر از خـون حیــدر افتادم
همینكه دیده به پهلوی زخمی ات افتاد
به یـاد پهلـوی مجـروح مادر افتادم
چنین نوشت«وفائی» حدیث درد مرا
ستــاره بـودم و از داغ اكبـر افتادم
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
حضرت علی اکبر (ع)
روضه
#حضرت_رقیه__س__روضه
از غم هجر پدر ناله کشیدن سخت است
طعنه از حرمله و شمر شنیدن سخت است
چقدر بر تن تو زخم بیابان مانده
من بمیرم، به روی خار دویدن سخت است
چقدر جسم شما آب شده بی بی جان
غل و زنجیر به دنبال کشیدن سخت است
چشم تار تو شده علت افتادن ها
نیمه شب باشد و تاریک، ندیدن سخت است
تو که از عمر کمت خیر ندیدی بی بی
مثل زهرا، چقدر زود خمیدن سخت است
چقدر پشت سر قافله ها جا ماندی
این همه درد کشیدن، نرسیدن سخت است
به نوک نیزه نظر می کنی و می گویی:
دل از این ماه دل آرام بریدن سخت است
وحید محمدی
حضرت رقیه (س)
روضه