.
#امام_حسن
السلام علیک یا حسن ابن علی ایها المجتبی
رسانده است به لبهای شیعیان، جانها
تنی که دوخته شد بر کفن، ز پیکانها
گهی ز بارش اشک و گهی ز بارش تیر
سفینهایست گرفتار، بین طوفانها
به روی دست عزیزان خود شود تشییع
تنی نجیبتر از گل به زیر بارانها
به دامن کفنش گرچه گل زخون روئید
بر او ملائکه گل میبرد به دامانها
قدح به خون جگر میزند مگر عباس؟
به روی لب بفشارد ز بس که دندانها
حسین کز غم او جامه میدرد افلاک
چو لاله از غم او میدرد گریبانها
مدینه بود و فروچیده بود سفرۀ عمر
ز چار سوی جهان سفره دار احسانها
به سر سلامتی خواهر و برادر او
یکی نیامد از آن قوم نامسلمانها
زهی به همّت ناخن که بر تسلی دل
کشید شانه به گیسوی آن پریشانها
تأسّفی که ز یوسف نصیب یعقوب است
نصیب زینب کبری بود ز هجرانها
یتیم! هرکه بگرید به درد و داغ حسن
شود به روز قیامت قرین خندانها
#مرتضی_جام_آبادی
#شهادت_امام_حسن
#اربعین_حسینی__ع__روضه
چهل طلوع... چهل صبح زرد بيخورشيد
زمين! به دور مدارت نگرد بيخورشيد
چهل غروب، چهل شط خون سرگردان
كه از مدار زمين گشته طرد بيخورشيد
صداي شيهه اسبي است .... در افق گم شد
ستاره گفت به او: برنگرد بيخورشيد
بهار سبز صبوران، بهشت نامريي
طلوع كن كه جهان مانده سرد بيخورشيد
هنوز دامنه دارد اصالت دردت
هنوز دامنه دارد نبرد با خورشيد!
مستشارنظامي
اربعین حسینی (ع)
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
روزی صدبار نفس من می گیره
کن دعا زینب داداشت بمیره
من همش به ذکر مادر مادرم
وسط کوچه مگه یادم میره
########
اونکه این صحنه ها رو دیده منم
هنوزم داره می لرزه بدنم
در کنار مادرم بودم ولی
هی صدا میزد کجایی حسنم
########
پیش من چه بی خبر میزدنش
پیش من به پشت در میزدنش
بخدا یکی و دوتا نبودن
پیش من چهل نفر میزدنش
########
بخدا مادرمو تنها دیدن
او نفس نفس میزد می شنیدن
وقتی مادرم با سیلی خورد زمین
هی به ناموس علی می خندیدن
########
بخدا مادر من خم شده بود
مادرم بدجوری درهم شده بود
من از او پیرهنی دیدم و بس
چقدر مادر من کم شده بود
########
حاج سید محسن حسینی
صفر ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۲ ه. ش
غزل مصیبت امام حسن مجتبی علیه السلام بسته شد نیمه شب دیده از خون تر من
رفتنی هستم و باشد نفس آخر من
جگر سوخته را بار دگر سوزاندن
آن غریبم که کسی نیست به دور و بر من
هر که در خانه خود محرم رازی دارد
چه بگویم که بود قاتل من همسر من
گرچه بودم وسط کوچه و من می دیدم
به خداوند هنوزم نشود باور من
کس ندیده است در آن کوچه فقط من دیدم
که چسان خورد به دیوار سر مادر من
دیده بر راه توام زینبم از راه بیا
که تو هم مادر من هستی و هم خواهر من تیرباران شده پا تا به سر من اما
لیک دیگر بروی نیزه نباشد سر من
خاطرت جمع نباید که مرا جمع کنی
چونکه پاشیده ز مرکب نشده پیکر من ۲۸صفر۱۴۳۹ه.ق۱۳۹۶ه.ش
#امام_حسن_شهادت
ای طشت یاریم بده دیگر بریده ام
این زهر را به قصد شفایم چشیده ام
کم سن و سال بودم و پیری به من رسید
مانند شمع قطره به قطره چکیده ام
راضی به مردنم که نبینم مغیره را!
من ناز مرگ را به دل و جان خریده ام
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم!
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیده ام
نامحرمی به مادر من حرف تند زد
جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام!
سنگین شدست گوش حسن مثل مادرم
آزرده از صدای بلند کشیده ام!
ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت
فریاد زد حسن! کمکم کن خمیده ام!
این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست
از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام
#سیدپوریا_هاشمی
#مدح
#امام_حسن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یامحمدیاعلییافاطمه_یاصاحبالزمانادرکنیولاتهلکنی
#یونس_وصالی
از آن زمان که شده قلبم آشنای حسن (ع)
شده است کار شب و روز من ثنای حسن (ع)
اگر حسینی ام و سینه میزنم ز غمش
بدون شک بود از سفره ی عطای حسن (ع)
به روز واقعه خندان رود به عرصه حشر
کسیکه گریه نموده است در عزای حسن (ع)
به قاسمش نظر افکند هر زمان که حسین (ع)
دلش گرفته و دارد به سر هوای حسن (ع)
تمام آرزو و حاجتم فقط این است
که شیعه باز بسازد حرم برای حسن(ع)
التماس دعا
سروده از شاعر و مداحِ اهلبیت (علیهم السلام) : #یونس_وصالی (یونس)
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
اگر که عقل خودش را گدا به کار ببندد
یقین که بار خودش را هزار بار ببندد
به درس سائل تو حاتم آمده است بفهمد
چگونه دست خودش را به دست یار ببندد
کسی که دید حَسن را_ دهان خویش به دشنام
اگر به جبر گشاید به اختیار ببندد
به وقت رزم حسن ختم میشود به جهنم
اگر که راه کسی را به کار زار ببندد
میان این همه خواهان برای قبر تو سخت است
سکوت دست خودش را بر این مزار ببندد
و در قیاس حسین و حسن به مرقدشان هم
یکی طلا و جواهر یکی غبار ببندد
به لطف اوست که پرونده ی مرا دم آخر
بدون دیدن کردار کردگار ببندد
#مجید_شیر_محمدی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#هفتم_صفر
#مسمط_مربع
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#بردیا_محمدی
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
كه جای من بسرایند از غریبی تو
شنیدن غزلی كوه را تكان میداد
خدا نخواسته حتماً و گر نه میدانم
كه از شنیدن یك شعر، كوه جان میداد
پس از علی شایع بود كه شبانه هنوز
غریبهای به یتیمان كوفه نان میداد
غریبهای كه اگر دیگران غمش دادند
همیشه شادی خود را به دیگران میداد
غریبهای كه تو بودی و مثل بغض علی
گلوی تو خبر از زخم و استخوان میداد
درون خانۀ خود تا غروب كردی آه
به غربت تو لب آفتاب اذان میداد...
شهابهای جهان میشدند خون جگرت
زمین اگر كه غمت را به آسمان میداد
پر ملائكه تابوت را بغل میكرد
اگر كه بدرقۀ تیرها امان میداد
شبیه آتش ماندی به زیر خاكستر
زبانههای تو را كربلا نشان میداد
#مهدی_مردانی
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹بعد مدتها...🔹
سکهها ایمانشان را برد، بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست
خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بیبصیرتها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه، این آیینه را سنگ ملامتها شکست
زهر جعده تلختر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدتها شکست
#حسین_عباسپور
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹به یارانش بفرمایید...🔹
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بیوفایی دید
ولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی
که با دشنامگوی خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟
چرا با مهربانیهای او نامهربانی کرد؟
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»
دل او میگرفت از آن همه زخمزبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت
کسی که ریزهخوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربتزا! چه رخ دادهست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه
قیامش مستتر گشتهست در غمنامۀ صلحش
و صلحش میشناساند به مردم راه را از چاه
خجالت میکشد حتی زره زیر عبای او
از آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»...
مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد
و اما بعد... یاد خطبههای مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خستهاند از من»
و پژواک صدایی مهربان در گوشها افتاد
مدینه کوفه شد کوفیتر از آنی که بنویسم
خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
بهپیش غیرت چشم برادرهای بیتابش
تنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد
و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»
#رضا_یزدانی
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹غریبتر...🔹
میبینمت میانۀ میدان غریبتر
یعنی که از تمام شهیدان غریبتر
میدان چقدر دستخوش عمروعاصها
بر نیزه است یکسره قرآن غریبتر
میبینمت که خسته و مجروح میروی
میبینم از همیشهات ای جان غریبتر
در غربت بقیع، شبانگاه میوزد
موسیقی ملایم باران غریبتر
باران مگر بیاید و کاری کند دریغ
آنجا گل است وقت بهاران غریبتر...
هر شب شمیم گمشدۀ یاس با تو بود
هر روز در مدینه کماکان غریبتر
افسوس کوفهکوفه خوارج هنوز هست
رسم نفاق -سکۀ رایج- هنوز هست
او کیست بر نخیله که خنجر کشیده است
شولا میان معرکه بر سر کشیده است
سنگر گرفته پشت سرت در پناه نخل
خود را کنار از آن همه لشکر کشیده است
کوفیست... بر سیاهی پیشانیاش کسی،
تصویر ابنملجم دیگر کشیده است...
پرتاب کرده دشنۀ مسموم، ناگهان
آتش از آن به خانۀ حیدر کشیده است
بر دوش کوچههای مدائن چه میکنی؟
در ازدحام لشکر خائن چه میکنی؟
وقت جهاد با تو موافق نبودهاند
یک روز بین معرکه صادق نبودهاند
در برگریز حادثهها رنگ باختند
انگار از تبار شقایق نبودهاند
آن شبه مردها که فقط طعنه میزدند
با چشمهای شبزده، عاشق نبودهاند
گویی تو را به دوش پیمبر ندیدهاند
در اقتدا به چشم تو لایق نبودهاند
گیرم شبی حدیث کسا را نخواندهاند
یک صبح نیز چشم به مشرق نبودهاند؟
والشمس و والضحی مگر از یاد رفته بود
مردان آفتابی سابق نبودهاند
حتی تو را به معرکه تکفیر کردهاند
قومی که غیر آینۀ دق نبودهاند
عمار کو که عرصه سراسر غبار شد
ابر سیاه تفرقهها آشکار شد
ترکیببند، شعلهور از آه میشود
این بند آخر است که کوتاه میشود
انگار در مدینه دلم سینه میزند
یا در بقیع همنفس چاه میشود
گویی امام بین حرم راه میرود
تا شهر غرق ذکر هوالله میشود
ترکیببند از جگرم قطعه قطعهایست
نذر ضریح گمشدۀ ماه میشود
اینجا نشسته جامهدران گریه میکنم
شهری از استغاثهام آگاه میشود...
#محمدحسین_انصارینژاد
روح پدرم شاد که میگفت به من
خوش باد دمی که دیده آید به سخن
عمری به زبان بیزبانی چون اشک
یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن
#سعید_حدادیان
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#مثنوی
🔹دو آسمان🔹
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
دو آسمان که زمین مملو از ارادتشان
دوشنبههای جهان تشنۀ زیارتشان
چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت
دو سرو باغ بهشتاند خوش به حال بهشت
دو سرگذاشته بر شانههای پیغمبر
و در مباهله اَبنائنای پیغمبر
به عزت و عظمت دادهاند نام و نشان
دو باوقار که خون علیست در رگشان
نگاه روشنشان آیه آیه اَلرَّحمان
و در تلاقی بحرین لؤلؤ و مرجان
چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان
که مهربانِ خدا، فاطمهست مادرشان
به یک نگاه هزاران کمیت میسازند
دو مصرعاند که یک شاهبیت میسازند
سلوک هر دو برادر میان یک راه است
مسیر روشنشان قُربةً اِلی الله است
اگر شتاب کنند و اگر درنگ کنند
اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند
به یک نماز شبیه است عمر این دو امام
که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام
در اوج غربت و غیرت یکیست یاورشان
دو مقتدا دو برادر، که صبر خواهرشان
برای خواهر حیرتزده چه سخت گذشت
غمی که خورده گره با دو تشت، آه دو تشت
یکی که خون جگر داده است زینب را
میان غربت خانه شکست زینب را
یکی که... آه چه میگویم، آه... بزم شراب
و خیزران و دل زینب و نگاه رباب
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#هفتم_صفر
#شهادت
#غزل
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
#موسی_علیمرادی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
جانم فدای آن امامی که غریب است
از سنگ قبر کوچکی هم بی نصیب است
یک روضه خوان یا شاعری پیشش نمانده
خاکی است قبر و زائری پیشش نمانده
نان کریمی حسن را خورد تاریخ
روز وداعش را ز خاطر بُرد تاریخ
هفتِ صفر روز غم و حزنی عظیم است
مَردم... زمان داغ آقایی کریم است
بی مهریِ این قوم، تنها ساخت او را
حتی امیر لشگرش نشناخت او را
سردارهایش غیر زر چیزی ندیدند
سجاده را از زیر پاهایش کشیدند
گرچه میان خیمه اش تنهای تنهاست
درد حسن تنها همان جریان زهراست
دیوار سنگی... تو بگو او چه کشیده؟!
درد عظیمی بین آن کوچه کشیده
یک روز خوش دیگر ندید از آن دوشنبه
موی سرش هم شد سپید از آن دوشنبه
مردی که روزی فاتح جنگ جمل شد
ایام سخت غربتش ضرب المثل شد
وای از هوای خانه ای که سرد باشد
مظلوم یعنی همسرت نامرد باشد
مظلوم یعنی هی بیافتی برنخیزی
خونِ جگر را روی دامانت بریزی
مظلوم یعنی تشنه باشی آب خواهی
بر خود بپیچی در کنار روسیاهی
وقتش شده تا که حسینش را بجوید
با کام خشک و خونی اش لا یوم گوید
مانند آن تشییعِ سختِ مادرانه
ای کاش تشییع تنش می شد شبانه
وقت نمازش یک سواره فتنه کرده
فتنه گر یثرب دوباره فتنه کرده
آن زن که نفرین خدا دائم بر او باد
دستور بر قوم کمان داران خود داد
آورده شیخ عباس آن شیخِ مقید
تیر نخستین را خودِ ملعونه اش زد
جسمی که روزی روی دوش مصطفی بود
حالا اسیر مردمانی بی حیا بود
از تیرها یکباره شد یاقوت، خونی
دیوارهای کوچه و تابوت، خونی
دیگر حسینش جز دو چشم تر ندارد
غارت زده یعنی حسن دیگر ندارد
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را
تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را
بدجور غریبانه نفَس میزند آقا
آتش زده با غربت خود دور و برش را
خوب است که آغوش حسین است کنارش
تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را
نه اُمِبنین نه که ابالفضل توان داشت
عباس گرفته است کنارش کمرش را
تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید
بر طشت نریزد جگرِ شعلهورش را
از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد
آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را
صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است
تا بر روی حجره نکشد باز سرش را
افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش
تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را
#حسن_لطفی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#هفتم_صفر
#شهادت
#غزل
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
#موسی_علیمرادی
#اربعین_حسینی__ع__مناجات
نور خدای مهربان یا حسین
مهر و محبتت عیان یا حسین
از نسب احمدی و حیدری
ای گل فاطمه نشان یا حسین
بین همه خلق جهان تا به حشر
نام تو گشته جاودان یا حسین
نام توزینت لب عاشقان
نوا و ذکر عارفان یا حسین
بود ز روز اول زندگی
مهر تو در سینه نهان یا حسین
تا صف محشر از کرامات حق
حریم تو دارالامان یا حسین
بر همه خاکیان و افلاکیان
لطفت همیشه بیکران یا حسین
بر سر ما ای گل ختم رسل
ولایت تو سایبان یاحسین
مهر و ولایت تو را به سینه
خدا نهاده رایگان یاحسین
اگرچه من بدم عزیز زهرا
مرا ز درگهت مران یا حسین
دست مرا بگیر از کرامت
ای یاور افتادگان یا حسین
به حق زینبت، امید عالم
مرا به کربلا رسان یا حسین
نزدیک اربعین تو گشته است
اشک دو دیده ام روان یا حسین
بین همه خلق جهان تا به حشر
غربت تو بود عیان یا حسین
ز دیدگان عاشقان شما
اشک غمت بود روان یا حسین
گذشتی از هستی و جان و تنت
چه خوب دادی امتحان یاحسین
بهرغم تو گرید هر صبح و شام
مهدی صاحب الزمان یا حسین
با دیدن رخساره ی شهیدان
بهار تو شده خزان یا حسین
به راه قرآن و ولایت و دین
داده ای اکبر جوان یا حسین
با دیدن قنداقه ی پر از خون
قامت تو شده کمان یا حسین
وقت شهادت ای گل فاطمی
شنیده ای زخم زبان یا حسین
به وقت دیدن تن بی سرت
قامت زینبت کمان یا حسین
یاد سر بریده ات روی نی
هر دیده ای گهرفشان یا حسین
بود سفیر تو به کوفه و شام
زینب پاک و قهرمان یاحسین
یزید بی حیا ز جور و ستم
زد به لب تو خیزران یا حسین
(رضایم) و به زیر سایه ی تو
گرفته ام من آشیان یا حسین
رضا یعقوبیان
اربعین حسینی (ع)
#اربعین_حسینی__ع__مناجات
زائر کربوبلا یا حجت بن العسکری
ای غریب هل أتی یا حجت بن العسکری
در کدامین موکب ِ راهی تو مشغول دعا
جای ما جامانده ها یا حجت بن العسکری
تا به کی در خلوتت هستی طرید وبی پناه
دور از چشمان ما یا حجت بن العسکری
شیعه بین دشمنانت خوار شد دیگر بیا
یا مُعِزالاولیا یا حجت بن العسکری
خوب می دانم تو هم خسته شدی از غیبتت
خسته از صبر و رضا یا حجت بن العسکری
در مسیر کربلا در بین زوّاری غریب
ای به عالم آشنا یا حجت بن العسکری
می شود تکرار گویا در مسیر کربلا
روبه رویت هر جفا یا حجت بن العسکری
داغ های قلب تو تازه شود در طول راه
نیست دردت را دوا یا حجت بن العسکری
گاه می بینی که زینب می رود در بین بند
بین صدها بی حیا یا حجت بن العسکری
گاه می بینی تو هم لطمه زنان چون عمّه ها
روی نی رأس جدا یا حجت بن العسکری
نیمه شبها می کنی با چند بوته خار وسنگ
مجلس روضه به پا یا حجت بن العسکری
یاد آن طفلی که روی خار صحرا می دوید
عمّه را می زد صدا یا حجت بن العسکری
ما در ایرانیم و تو در جاده ی کربوبلا
زائر کربوبلا یا حجت بن العسکری
️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
اربعین حسینی (ع)
مناجات
.
#حضرت_رقیه
السلام علیکِ یا بنت الحسین
نیزه نشین من به خرابه خوش آمدی
ای رأس بی بدن به خرابه خوش آمدی
در بزم شادی منِ تنها و بی پناه
با این همه مِحَن به خرابه خوش آمدی
روی لبان من که شده زخمِ سنگ ها
تنها تویی سخن ، به خرابه خوش آمدی
در اوج بی کسیِ منِ خسته از ستم
بابای خوب من به خرابه خوش آمدی
بابا هزار غنچه ی نیلوفری ز هجر
دارم به روی تن ، به خرابه خوش آمدی
نیلوفرت ببین شده نیلی ز دوری ات
در بند و در رَسَن ، به خرابه خوش آمدی
بالانشین من ، منِ پایین نشین ببین
ای شاه بی کفن به خرابه خوش آمدی
#محمدعلی_شهاب
.
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
صبح ازل طلوعش، باطلعتِ حسن بود
"وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا" در صورت حسن بود
یک ذره خاک او ماند، مارا درست کردند
گویا که خلفت ما، از خلقت حسن بود
بابا همیشه میگفت، دیدی خدا کریم است؟!
نانی که خوردی امشب، از برکت حسن بود
هرجا حسین قدم زد، دنبال مجتبی بود
شخصاً حسین محوِ، شخصیت حسن بود
با دوستان مروت، با دشمنان مروت
این خُلق در یکی بود، او حضرت حسن بود!
یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد
کرببلا محیطش، تا تربت حسن بود
صد سال اشک آدم یک گریهی شبش بود
صدسال صبر ایوب، یک ساعتِ حسن بود
**
در خانه جَعده بود و در کوچه هم مغیره...
پس کی خدا دراین شهر، هم صحبت حسن بود؟!
در کوچه پیش رویش، کشتند مادرش را
فریاد ازین زمانه! این قسمت حسن بود!
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#زیارت_اربعین
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسَنِین
راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسَنِین
در حسینیه موحد شدنم کامل شد
بندهام، سجده کنم رو به خدای حَسَنِین
آبرودار شدن، ماحَصَلِ نوکری است
هست، عزت همهاش تحت لوای حَسَنِین
فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند
هر کسی کارِ کمی کرد برای حَسَنِین
کیمیا میشود از خیرِ مجاور شدنش
گَردِ خاکی که نشیند به سرای حَسَنِین
اینکه در سلسلهی سینه زنان، سینه زدیم
بوده تأثیر مناجات و دعای حَسَنِین
ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن
جان مادر پدرم هم به فدای حَسَنِین
نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف
تا کنم طوفِ علی بهر رضای حَسَنِین
اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
کاش دستم برسد تذکرههای حَسَنِین
دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود
دستِ خالی من و لطف و عطای حَسَنِین
بارها گفت نبی: این دو پسر جان منند
این همه ظلم نبودهست سزای حَسَنِین
هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند
کاش امسال بمیرم به عزای حَسَنِین
#محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
از بس حسن بخشنده و مهماننواز است
از عالم و آدم گدایش بی نیاز است
از سفرهاش هر قدر میخواهی طلب کن
دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است
زانو بغل کردن دگر معنا ندارد
وقتی که آقای کریمت چاره ساز است
هر جای عالم چشم میچرخانم انگار
پرچم سیاهِ «یا حسن» در اهتزاز است
استادِ عباس است، باید هم بگویند
شير جمل در هر نبردی یکه تاز است
در جنگها، الحق جلودارش نبودند
جنگاوریاش فخرِ تاریخِ حجاز است
**
سجاده را از زیر پایش میکشیدند
غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است
اینکه چهها شد در دل کوچه، بماند
از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است
#احسان_نرگسی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست؛ نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست؛ نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مَرد مانده؟ آه، نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه، ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز تَرک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد
درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
#حسین_عباس_پور
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
ردیف شعر من امشب دوباره «یا حسن» است
و بعد ذکر علی، بر مناره «یا حسن» است
به روز، زائر او آفتاب داغ است و ...
و ذکر هر شبِ صدها ستاره «یا حسن» است
رهاست هر که گرفتار عشق این آقاست
خوشا به حال کسی که دچارِ «یا حسن» است
اگر که خورده گره، کار و بار و روز و شبت
بدان که بعد خدا، راهِ چاره «یا حسن» است
**
چکید خونِ جگر از لبش، نوشت غریب
که دادِ هر جگرِ پاره پاره «یا حسن» است
#حسن_کبیری
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
دیگر رَها ز غُصّه و مِحنت شدم، حسین
از خاطراتِ تَلخ، چه راحت شدم، حسین
با کَس نگفتهام زِ چهل سالِ پیشِ خود
از کوچهی مدینه، که غارَت شدم، حسین
از کوچهای که مادَرِمان بر زمین نشست
از کوچهای که غَرقِ خِجالت شدم، حسین
قَدَّم نمیرسید، که او را کُمک دَهم
خیلی در آن میانه اَذیّت شدم، حسین
دیدی برادرم، جِگرم تِکّه پاره شُد
کُشته، میانِ خانه، به غُربت شدم، حسین
گُفتی که: دیگر عَطر به مویَت نِمی زَنی
گُفتی: "حَسن زِ داغِ تو غارَت شدم"، حسین
اَمّا بِدان چو روزِ تو روزی حسین، نیست
گِریانِ آن هِزار مُصیبَت شدم، حسین
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش امد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری
غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
#مجتبی_شکریان
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش امد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری
غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
#مجتبی_شکریان
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیباییِ گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته، سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفرهدارِ فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد، اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم داراییام را نذر خرج روضهها کردم
نشد که سرمهی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاکِ پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده، حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم، جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیهست
حسینیام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضههای او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمندهام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از آنجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضهها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویههای نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خستهاش ام المصائب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمانِ پُر از اشکِ پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن مینشست از لخته خونها بیشتر در تشت
کبوتر... نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسیناش داشت
چه ها میدید آقای غریبمان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوبِ تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
#علیرضا_خاکساری