eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ای یاور ِ غدیر ، دوباره قیام کن غم رابه قلب خسته ی حیدرحرام کن حالا که بی جواب ،سلام علی شده بر این غریب شهر مدینه سلام کن در کوچه زخم خوردی وشدزخم،دیده ام با یک نگاه زخم ِ مرا التیام کن از زیر این نقاب ِهمیشه به ماه روت در باب راز ِ کوچه مرا هم کلام کن (عَجّل وفاتی) ِ تو مرا کرده محتضر دیگر دعای رفتن خود را تمام کن باید که مادری کند این چارساله ات با فاطمه شدن،تو دگر آشنام کن حالاکه کوچه،روضه ی هرلحظه ات شده فکری برای بغض یهودی ِشام کن وقتی نگاه می کنی آن گوشواره را یاد از هجوم وغارت اهل خیام کن ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت زهرا (س) روضه
با اینکه شب ها بوده ای از درد بیدار شکر خدا که بهتری امروز انگار جارو زدی این خانه را با این که دیدم دستی به پهلو داری و دستی به دیوار سهم تو شد بعد از پیمبر تازیانه سهم من مظلوم هم ، لبخندِ اغیار اجر رسالت را عجب پرداخت کردند وقتی که سهم دخترش شد ضرب مسمار تنهای تنها مانده ام در شهر ، زهرا یاری نمانده از مهاجر ، یا که انصار زهرا ، بگو میمانی و با این کلامت کوه غم و درد از روی این سینه بردار سروده : یونس وصالی
وقتی هوای روضه‌ی ما باز مادری‌ست حال و هوای گریه‌ی ما جور دیگری‌ست وقتی که مادر همه‌ی ماست فاطمه حِسی که بین ماست، همانا برادری‌ست مداح و روضه‌خوان و سخنران و چای‌ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری‌ست شاهان روزگار به ما غبطه می‌خورند این نوکری خودش به خدا عین سروری‌ست این اشک‌ها نشان دل بی‌قرار ماست عالم بداند اینکه دل شیعه مادری‌ست زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی‌ست زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری‌ست زهراست آن که ام ابیهای احمد است زهراست مادر همه‌ی ما، چه مادری است! زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا از لطف فاطمه‌ست، اگر شیعه حیدری‌ست زهراست آنکه در رهِ حیدر خمیده شد بگذاشت سر به پای ولایت... شهیده شد
ای که پیش از خلقت خود امتحان پس‌ داده‌ای از ازل -آری- برای سوختن آماده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزاده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فردی که فریاد "بَلَی" سرداده‌ای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوق‌العاده‌ای ای که عرش از چادرت حاجت تمنا می‌کند از چه سرکردی جهان را با حصیر ساده‌ای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قنوت گریه‌هایت بر سر سجاده‌ای مادر سادات! تنها مادر سادات نه مادر دلسوز هر مرد و زن آزاده‌ای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتاده‌ای لیلةالقدر انتظار دیدنت را می‌کشد مطلع‌الفجر تماشایی! کجای جاده‌ای؟
صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشه‌ی راه است نخی از چادرت می‌گوید از حبلُ‌المَتین بودن بگو از خاطراتِ قدسی‌ات؛ از دفترِ لولاک بگو از سال‌های با خدایت همنشین بودن بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُ‌اللّهی بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن نمی‌فهمیم حتی معنی پایین‌‌ترین‌ها را چگونه شأن تو می‌گوید از بالاترین بودن هوای هم‌نشینت هر دَم از فردوس می‌گوید گلِ سجّاده‌ات از رازِ فردوس‌آفرین بودن که می‌گوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟! بگو از روزها هم‌صحبتِ روح‌الامین بودن بخند ای دلخوشی‌های علی آیاتِ لبخندت! نمی‌آید به نورِ چهره‌ات اندوهگین بودن * * قنوتِ خسته‌ات عَجّل وفاتی می‌برد بالا گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن
انبیا خاک بوس تربت او جان عالم فدای حضرت او گره خورده‌ست این دوتا بر هم دست خالی ما، سخاوت او فاطمه خود نهایت خوبی‌ست لطف‌ها دیدم از کرامت او رو به او کور هم اگر باشد کم نمی‌گردد از نجابت او مادر خانواده‌ی خورشید از خدیجه رسد اصالت او ای که دنبال مرقدش هستی برو شهر نجف زیارت او سر به زیریم در صف محشر می‌رسد موعدِ قیامت او خیلِ دلدادگان! کمی آرام به همه می‌رسد شفاعت او
@shere_aeini وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا یعنی کریمانه کرامت می‌کند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت می‌کند زهرا از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا تفسیر ناب آیه‌های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت می‌کند زهرا غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت می‌کند زهرا هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت می‌کند زهرا زهراتر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر می‌داد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا توحید دارد می‌چکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون می‌زند از مطبخ نانش زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده‌ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت می‌کند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی، امروز در ایران سیدعلی‌ها را حمایت می‌کند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت می‌کند زهرا از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم... در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت می‌کند زهرا پا را که داخل می‌گذارد از در مسجد از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین‌اش منبر مسجد با خطبه‌ای غرا قیامت می‌کند زهرا بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را می‌خرد با جان فرزندش از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه‌ی آزرده و با زخم بازویش با لاله‌های بسترش، با درد پهلویش از غربت مولا روایت می‌کند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد از پا می افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد وقتی کمک از شانه‌ی دیوار می‌گیرد یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت می‌کند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه‌ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شب‌ها آب بگذارید این روزها دارد وصیت می‌کند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت می‌کند زهرا فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً مادر می‌آید دیدنی‌تر می‌شود قطعاً با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً از ما گنهکاران شفاعت می‌کند زهرا خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت می‌کند زهرا هم سینه زن، هم گریه کن، هم روضه‌خوانش را هم چای‌ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستانِ دوستانِ دوستانش را با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا شاعر: علیرضا خاکساری
دو سه روزیست ناتوان شده ای مثل یک پوست و استخوان شده ای قوت زانوان من برخیز سرو من از چه قد کمان شده ای با منه خسته جان تکلم کن علت اشک دیدگان شده ای جان اطفال کوچکت نروی باعث لرز کودکان شده ای تا قیامت نمی برم از یاد که لگد مال این و آن شده ای سینه ات شد سپر برای علی زخمی پای دیگران شده ای قصد پرواز تا خدا داری بسکه دلتنگ آسمان شده ای پرو بالت شکسته شرمندم خون به بالت نشسته شرمندم محمد حبیب زاده حضرت زهرا (س) روضه
کی مدینه ز یاد خواهد برد؟ صحن چشمان گریه پوشت را صبح تا شب کنار خاک بقیع ناله و شیون و خروشت را چشم‌های تو پر شفق می‌شد در کنار چهار صورت قبر مصحف دل ورق ورق می‌شد در کنار چهار صورت قبر خوب فهمیده حال و روزت را آنکه امّ‌البکاء تو را خوانده مادر اشک، مادر ناله پاره‌های دلت کجا مانده آه وقت غروب مادر جان تو و زینب چه عالمی دارید یکی از دیگری پریشان‌تر حال محزون و درهمی دارید می‌نشیند عجب غریبانه امّ کلثوم در کنار رباب می‌شود روضه‌خوان مجلستان روی زرد و نگار تار رباب یکی از میهمان نوازیشان یکی از تیر و دشنه می‌گوید یکی از هرم آفتاب و عطش یکی از کام تشنه می‌گوید پیش چشمان خون گرفتۀ عشق از نگاهی کبود می‌گوید یعنی از ماجرای بی‌کسی و خیمۀ بی‌عمود می‌گوید حرف سقا که پیش می‌آمد گریه‌های سکینه دیدن داشت ماجرای شهادت عباس با لب تشنه‌اش شنیدن داشت او به سمت شریعه می‌رفت و روح از پیکر حرم می‌رفت همۀ دلخوشی خون خدا صاحب بیرق و علم می‌رفت همه در آستانۀ خیمه چشم‌ها خیره سمت علقمه بود ناگهان عطر و بوی یاس آمد به گمانم شمیم فاطمه بود بانگ ادرک اخا در آن لحظه مثل تیری به قلب بابا خورد ناله می‌زد اِنْکسرَ ظهری قد و بالای آسمان تا خورد رفت سمت فرات اما حیف بی‌قرار و خمیده برمی‌گشت کوه غم روی شانه‌هایش بود با دو دست بریده برمی‌گشت رفت سقا و خیمه‌ها دیگر از غم بی‌کسی لبالب شد بی‌پناهی خودی نشان می‌داد اول بی‌کسی زینب شد همره کاروان به شام آمد سر او مثل نجم ثاقب بود ولی از روی نیزه می‌افتاد روضه‌اش اعظمِ مصائب بود يوسف رحيمى حضرت ام البنین (س) روضه
من عزادارِ شهِ تشنه لبم کوهی از صبر و وقار و ادبم من کنیزِ پسر فاطمه ام مادرِ شیرِ نرِ علقمه ام مادر جعفر و عبدُاللهم جان نثارِ درِ ثارُاللهم مادرِ چار غیورِ عربم زین سبب اُمِ بنین شد لقبم مادر باغِ گلِ یاسم من مادرِ حضرتِ عباسم من پسرم بود علمدارِ حسین ساقی و میر و سپهدارِ حسین پسرم یک تنِ یک لشکر بود قوَتِ بازوی او حیدر بود پسرم فانیِ فیِ اللهِ حسین اولین جان به کفِ راهِ حسین سیدی،‌ ذکرِ لبش هرشب بود پاسبانِ حرمِ زینب بود پاسبانِ حرمی پژمرده حرمی سوخته، آتش خورده پسرم در ادبش معنا شد تشنه لب بود ولی سقا شد تا که او راهیِ دریا می شد در حرم مرثیه بر پا می شد ناله‌ی اهل حرم واویلا دستِ عباس قلم، واویلا رفت تا آب بیارد اما دست ها از بدنش گشت جدا تیری آمد به دل مشک نشست تیر دیگر دلِ زینب بشکست مشک افتاد و ز دل آه کشید ز دلش ناله‌ی جانکاه کشید گفت ای تیر به چشمم خوردی در حرم آبرویم را بردی وعده‌ی آب به اصغر دادم حال با مشک زمین افتادم گفت طفلان همه در تاب و تبند همه‌ی اهلِ حرم تشنه لبند عاقبت گل پسرم را کشتند نورِ چشمان ترم را کشتند حال، من مانده ام و تنهایم تا قیامت خجل از زهرایم نه پسر دارم و نه فرزندی به لبم نیست دگر لبخندی کربلایی رضا باقریان حضرت ام البنین (س) روضه
بیت حق را ناکسان آذر زدند جای گل،با بار هیزم سر زدند در به پهلوی گل حیدر زدند از شقاوت،ضربه محکم تر زدند دود از بیت علی بالا رود خونِ دل،از سینه ی زهرا رود کس نمی داند عدو آنجا چه کرد میخ،با انسیه الحورا چه کرد هُرمِ آتش با رخ زهرا چه کرد آهِ بی بی ،با دل مولا چه کرد فاتح خیبر از این غم پیر شد میخ با یاسِ علی درگیر شد طایری روی زمین‌و، لانه سوخت مرتضی در خانه بود و خانه سوخت خاک عالم بر سرم ریحانه سوخت بین شعله محسن دردانه سوخت تا شرارِ شعله بر چادر گرفت مثل چادر، جان زینب گر گرفت زین جنایت،قلب پیغمبر شکست از کبوتر سخت،بال و پر شکست بار شیشه از فشار در شکست فاش می‌گویم سر مادر شکست خصم، بر هفت آسمان میزد شرر دربِ نیمه سوز را میزد به سر یار حیدر پشت در افتاده بود جان زهرا در خطر افتاده بود نخل دین بی برگ و بر افتاده بود زیر دست و پا پسر افتاده بود غنچه ی پرپر در آن غوغا چه شد؟ در هیاهو محسن زهرا چه شد؟ محسن ششماهه اینجا شد شهید کربلا بابائی آه از دل کشید کودکش را با گلوی پاره دید خونِ دل از دیده ی مادر چکید روی دستان پدر، یک طفل را زنده زنده سربریدند از جفا محمود اسدی شائق حضرت زهرا (س) روضه
نوری از خود در شبی شور آفرین آفرید از نور خود نور آفرین در وجود ذرّه ها شوری فكنــد بر زمین و آسمان نوری فكند نور را بر تیره گی ها چیره كرد آسمان را مات كرد و خیره كرد قدسیان دیدند نوری منجلی ست آسمان ها غرق در نوری جلی ست سجده آوردند بر نور مبین روی آوردند بر عرش برین یك صدا گفتند، با نور آفرین آفرین بر خلقت نوری چنین سیّد و آقای ما، این نور چیست؟ آفرینش روشن از انوار كیست؟ وحی آمد سوی آنان از خدا كای همه مبهوت این نور هُدا آفریدم نوری از قدر و شرف تا كه در دل ها فتد شور و هدف در زمین و آسمان شور من است این تجلی جلوۀ نور من است ای ملائك نور نوری اعظم است در حریم حُرمت من محرم است در دل هر ذره ای گر همهمه است آفرینش غرق نور فاطمه است فاطمه یعنی تجلی بخش عرش نور او یعنی عمود عرش و فرش فاطمه یعنی صراط مستقیم فاطمه بانوی جنات نعیم فاطمه آئینۀ تقوا بود فاطمه انسیة الحورا بود فاطمه نور است و مهر عصمت است مادر خورشیدهای خلقت است از همین آئینۀ غیب و شهود یازده خورشد می آید وجود هر یكی خورشید او، نوری جلی ست كز تجلایش جهانی منجلی ست هر یكی شمس ولایت می شود مشعل راه هدایت می شود در شب میلاد او با های و هو ای «وفائی» بر بنی الزهرا بگو گر كه در شعرم فروغی ظاهر است این روایت از امام باقر است شاعر : سید هاشم وفایی حضرت زهرا (س) میلاد
سلام الله علیها ای معجرت نجابت و ای چادرت حجاب در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم " وضو بگیر! دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب لبریزِ مهربانی تو می شود پدر وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت از اشک توست آبروی عترت و کتاب گرچه شکست بازوی انسیه باغلاف با آنکه بسته بود ید الله با طناب کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟ کی موج خسته می شود از قهر پیچ و تاب؟ وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟ مولا سوال کرد که ای محرم علی آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟ مولا سوال کرد و در آن غسلِ نیمه شب معلوم شد سوال علی نیست بی جواب!
جز غم کسی به خانه ما سر نمی زند اینجا که مرغ شوق دگر پر نمی زند در شهر خود غریبم و با درد آشنا در خانه‌ی غریب کسی در نمی زند من بضعه‌ی پیمبر و یک تن از این همه دَم از سفارشات پیمبر نمی زند جز من که بر دفاع علی سینه اش شکست حرفی کسی ز غربت حیدر نمی زند آتش زدند خانه ما را که هیچ کس آتش به آشیان کبوتر نمی زند در پشت در، شهادت من شد شروع و حال غیر از اجل به گِرد سرم پر نمی زند می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی زند بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت مادر کسی برابر دختر نمی زند کردیم امتحان (موید) که هیچگاه جز آستان ما، در دیگر نمی زند سید رضا موید
گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود منال ام بنین و ببال از عباس تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود *استاد حاج علی انسانی* حضرت ام البنین (س) روضه
چهار آینه آورده روبروی خودش چهار قبر کشیده است چهار سوی خودش چهار آینه اما مکعّب و خاکی برای روح پر از حجم و تو به توی خودش نشسته است دوباره به هم بیامیزد گلاب قمصر لاهوت را به بوی خودش ز هوش می رود آخر عبادتش دارد مقدمات خودش شیوه ی وضوی خودش اگر چه قبله شده در نماز گریه ولی نماز کعبه ادا می‌شود به سوی خودش چنان نسیم که در باغ می رود از خویش کسی نبود بیاید به جستجوی خودش زبان گرفته و با خویش شعر می‌خواند شبیه ناله ی برکه برای قوی خودش کنار مثنوی اش قطعه ی مُخَدَّره ای ست که آمده است سر تربت عموی خودش حجت الاسلام رضا جعفری حضرت ام البنین (س) روضه
زمینه یا شور امام حسین خیمه زد تو دلم داغ کرببلا می پیچه بوی غم باز توی روضه ها دوباره باز دلم ٬ می خونه دم به دم ز روضه های تو ارباب داره نوای غم ٬ ز دوری حرم بیا غلامتو دریاب یا حسین غریب کربلا ارباب (۳) پر زده قلب من تا به عرش خدا عرش اعلای حق جنت الکربلا شاه کرم تویی ٬ تاج سرم تویی تویی همه کس و کارم دار و ندار من ٬ باغ و بهار من تو هستی یاور و یارم یا حسین غریب کربلا ارباب عشق تو یا حسین راه قرب خداست آخرین منزل عشق ما کربلاست ای تو صفای دل ٬ هستم ز تو خجل دل منو خدایی کن ای سرور و امیر ٬ تو دستمو بگیر منو کرببلایی کن یا حسین غریب کربلا ارباب
به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالی است جایش در کَسا امّا خدا بگذاشت نماد پنج تن را در وجود زینب کبری نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست علی پیداست در حین شهود زینب کبری پس از چشمان مادر، آن همیشه مَحرَم حیدر غم از رُخسار بابا می زدود زینب کبری حسین از یادها می رفت و پرچم ها زمین می خورد نبود از عشق، رَدّی در نبود زینب کبری کسی که هستیَش را داد تا که مَعجَرَش باشد نمی داند قَلَم، حَدّ و حدود زینب کبری شهادت، خواستگاه کربلا بود و حسین امّا اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری اسارت رفت امّا معنیَش ذلّت نمی باشد اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری چه محکم ما رایت اِلّا جَمیلا ضربه زد آنجا به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر اَبرویَش حرم را تکیه گاه اَمن بوده زینب کبری طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری به اشک شَرم می شویَد به نِی، خورشید چشمش را ببیند هر زمان، چشم کبود زینب کبری حسن کردی حضرت زینب (س) مدح
هدایت شده از A A
علی است کعبه و بیت گلین اوست مطاف در این مطاف گلین فاطمه است گرم طواف طواف اول او از کنار حیدر بود شروعش از وسط حجره تا دم در بود کسی که رکن و حرم خشتی از حیاتش بود طواف دوم او بین دود و آتش بود طواف سوم او شعله بر جگر می زد نفس شمرده شمرده به پشت در می زد طواف چارم او جان به کف نهادن بود دم از علی زدن و پشت در ستادن بود طواف پنجم او شد شهادت پسرش که گشت در بر مادر فدائی پدرش ششم طواف چه گویم ز ضربت آن دست به گوش مادر سادات گوشواره شکست طواف هفتم ، دادند اجر مولا را در این طواف شکستند دست زهرا را در این طواف به بازوی او نشانه زدند در این طواف به حوریه تازیانه زدند اگر چه بعد نبی همچنان علی تنهاست همیشه حفظ ولایت به عهدۀ زهراست
در پشت در غرور من و مرتضی شکست میخی رسید و یاس من از کینه ها شکست در پشت در تمامی مویم سپید شد یک سوم ذراری حیدر شهید شد دشمن ز بغض روز غدیرش توان گرفت یک ضربه زد ولی دو هدف را نشان گرفت چون دید بی کسم به خودش گفت بد بزن حالا که صبر پیشه نموده اسد بزن مهلت نداد تا کمی از در جدا شوم از حدّ فاصل لب میخش رها شوم با ضربتی تلافی روز غدیر کرد مسمار آمد و وسط سینه گیر کرد می خواستم کناره روم از مسیر میخ در را فشار داد و شدم من اسیر میخ مسمار سمت سینه ی من بی اجازه رفت گویی به سمت حنجر محسن گدازه رفت (یا فِضّةُ خُذینی) ِ من از جگر رسید اما علی به داد دلم پشت در رسید از زیر خار ، یاس کمان را رها نمود مسمار داغ ِسینه ی من را جدا نمود چاره نبود زیر عبایش مرا گذاشت من را میان ناله ی (مهدی بیا)گذاشت این جا عبا برای علی راه چاره شد پوشش برای یاس میان شراره شد کرب و بلا دوباره عبا چاره می شود چاره برای پیکر صدپاره می شود اینجا سخن ز زخم تمام بدن نشد از نیزه ای که رفته به پهلو سخن نشد اینجا ز قطعه قطعه بدن صحبتی نشد از لخته ی درون دهن صحبتی نشد یک دنده جابجا شده در پشت در ولی در کربلا تمامی صحرا شود علی (عبدالمحسن)
هر روز غصه های دلم بیشتر شود شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود یا رب روا مدار که این طفل نابلد دور از امام خویش، چنین در به در شود نگذار مثل این همه ایامِ طی شده این چند سالِ آخر عمرم هدر شود تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر روی لبم دعای فرج بی اثر شود وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه وقتی که از معاصی ما باخبر شود ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین یک روز آخر از کرم دوست، زر شود جان ها فدای آن نفسی که امام عصر گریان برای روضه ی دیوار و در شود ملعونِ دومی به معاویه شرح داد جوری به در زدم که علی خونجگر شود باید چگونه جمع شود تکه تکه اش آیینه که زمین بخورد دردسر شود
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی! رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟! دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟! بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟ دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم من از لباس پر از لاله ات هراسانم قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان تمام روز و شب از درد سینه گریانی نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی میان سجده، مرا باز جان به لب کردی چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟! نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند به زخم های تنت مرهمی اثر نکند شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را منی که پشت سر خود زره نمی بستم به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را گناهکاری ما دیدی و عطا کردی به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را برای گریه کنان هر سحر دعا کردی به این طریق، سبک بار کرده ای ما را علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ... اسیر حیدر کرار کرده ای ما را تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم برای روضه خبردار کرده ای ما را به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر هزار شکر که بیمار کرده ای ما را ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله تمام عمر، عزادار کرده ای ما را
شرمسارم، سر به زیر افکنده ام شد دلت آزرده از پرونده ام وای از غافل شدن وقت گناه شد فراموشم تویی بیننده ام روزیِ هر روز را دادی ولی فکر رزق و روزی آینده ام! عبد فرارم، پناه آورده ام بر سرای صاحب بخشنده ام دست هایم را جدا از خود مکن مبتلا بر جاده ای لغزنده ام با دعایت عاشق حیدر شدم صاحب این نعمت ارزنده ام لطف کردی بر من آلوده تا نام زهرا را به قلبم، کنده ام گفت مولا فاطمه جان از غمت... مثل جامی از محن آکنده ام سرد شد کاشانه ام، فکری نما آفتابم! رحمتِ تابنده ام! پیش چشمم این همه زخمی شدی تا قیامت فاطمه شرمنده ام
. سکوت مردم یثرب ندارد منطق و برهان که زهرا می خورد سیلی تماشا می کنند آنان سکوت مرتضی دانی بُوَد از بهرِ حفظ دین سکوت مردم یثرب بُوَد از بهرِ حفظ جان زبان بستند از گفتن همه در انزوا حتّی اگرچه فاطمه باشد میان آتش سوزان هجوم خصم بر خانه، وَ گل بین در و دیوار زند آسیب بر مادر ، که طفلش می شود قربان همه دیدند زهرا را عدو در کوچه ها می زد تلاش دشمنان نتوان حقیقت را کند پنهان به پهلو میخورد یکجا به بازو میخورد گاهی غلاف تیغ را شیطان زند بر پیکر ایمان چه شبها درد پهلو را تحمّل می کند زهرا که از این ماجرا حیدر نگردد دیده اش گریان چه کرده سیلی دشمن که باید رخ بپوشاند ز فرزندان خود حتّی کند رخسار خود پنهان علی در بُهت جانسوزی کمر خم می کند آری که ناگه در جوانی شد شهیده کوثر قرآن وَ امشب خانه ی مولا سکوت دیگری دارد برای غربت زهرا ، برای بانوی احسان وَ تاریخ است ای «یاسر» که شد گویاتر از هر کس حقیقت کی شود پنهان کند ابلیس گر طغیان «یاسر»
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد دل را چه شد که با همه ی لطف های او نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد بنده چنین خراب و بدون بها نبود دور از امام شد که چنین آس و پاس شد گریه، کفایت از غم هجران نمی کند کارم برای آمدنش التماس شد تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها صحن علی وسیله ی این انعکاس شد گفتند با علی که کتاب خدا بس است برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد وای از مصیبت تن زخمی فاطمه با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او از درد استخوان شکسته خلاص شد؟!
عقیده ی همه یاران به اتفاق این است که اشک شور بیاد حسین شیرین است کنار  قتلگه  تو به  گریه  جان  دادن ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است تو سیدالشهدایی ، تو کشته ی اشکی منم که مذهبم عشق تو گریه ام دین است عزیز فاطمه شد هر که بر غم تو گریست امیر هر دو جهان هر که بر تو مسکین است سلام حضرت صادق به هر که از داغت همیشه سفره ی چشمش به اشک رنگین است ز اشک دیده جهان را به آب خواهم بست کنون که مرهم تو گریه ی محبین است عقیده ی همه یاران به اتفاق این است که شور گریه بیاد حسین شیرین است
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین یاد تو مهر قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین درمناجات شب جمعه نمیدانم چه شد خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین کل ارض کربلا من تازه میفهمم چرا در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین
به بهانه شب و روز زیارتی راه ولایت آسمان کربلایت از فلک رنگین تر است گنبد زرفامت از خورشید هم زرین تراست درس عاشورایی ات آموخته برعاشقان مرگ در راه ولایت از عسل شیرین تر است براساس پیروی از مکتب والایتان رتبه های پیروان بالاتر و پائین تر است منت از حاتم نخواهد داشت از بس که غنی است بر دراین خانه هرکس از همه مسکین تراست هرغمی از یاد خواهد رفت الا داغ تو داغ سنگین است اما داغ تو سنگین تراست پرچم سرخ تو در عالم گواهی می دهد خاک سرخت ازتمام خاک ها خونین تر است با نوای یا بنی.. ثبت شد درآسمان ناله های مادران از خواهران غمگین تراست دیده ی هرکس که مانند «وفایی» روشن است برظهور مهدی تو ازهمه خوش بین تر است
هنگام دعا از دل تنگم گفتم از خواسته های خود دمادم گفتم شرمنده زیاد از تو غافل بودم عجل لولیک الفرج کم گفتم