eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کیست او؟ آن که بین خانه‌ی خود مکر دشمن مجاورش بوده‌ست او که انگار در تمام قرون هرچه غربت معاصرش بوده‌ست او که از روزهای کودکی‌اش شعله در خانه‌ی دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا در نفس‌های آخرش بوده‌ست نه فقط شد مدینه مدیونش کربلا میوه داد از خونش "آن شهیدی که سیدالشهدا هر شب جمعه زائرش بوده ست"(۱) صلح او تیغ در نیام علی است کربلا جلوه‌ی قیام علی است باطن تیغ مرتضی‌ست یکی فرق قصه به ظاهرش بوده‌ست آن زمان که مسافری خسته لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکر آب و نان مسافرش بوده ست "دوستان را کجا کند محروم او که با دشمنان نظر دارد"(۲) دشمنش میهمان سفره ی اوست چه رسد آن که شاعرش بوده‌ست
می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز چه نشستید که در‌های عنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سر‌چشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌انداز تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روح‌الله» سخنی روح‌افزا، زآن دو لب روح‌نواز گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت زُهره گردید هم‌آغوش جگرگوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شق‌ّالقمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز به خدا آینۀ حُسنِ رسول‌اللهی ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟ کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود دست نامحرم از این مکتب محروم‌نواز آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود یک وفا‌پیشه و یک جان‌به‌کف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیب‌اند و تو در اوج فراز غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طواف حرم پاک تو بخشند جواز
این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا! سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو، قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی
سائلی بر لب خود ذکر خدایا دارد کرمت را دل بیچاره تمنا دارد تو همان رب کریمی که همه میدانند با گنهکار گرفتار ، مدارا دارد ناله عبد گنهکار و نگاه  لطف و کرم هر شبت ای  یار تماشا دارد این چه ماهیست که حتی دل آلوده ی من هوس رفتن تا عرش معلا دارد دست پر آمده ام ، بار گنه آوردم چه کسی محضر تو قدرت حاشا دارد ؟! صید دنیا  نشود نوکر حیدر هرگز که هوای دل ما را خود مولا دارد هر که در خانه ی ارباب بیاید مردم کی بدل واهمه از موج بلایا دارد ؟!! از نمازم همه دم بوی حسین می آید چونکه  سجاده ی من تربت اعلا دارد یاحسن گفته ام و پیش کریم آمده ام ذکر زیبای حسن معجزِ عیسی دارد ....‌‌ جان عالم بفدای دل بی تاب حسن در دلش روضه ی نا خوانده ی زهرا دارد هر سر موی سفیدش بخداوند قسم خبر از قصه ی آن کوچه غم ها دارد کوچه و مادر و ضرب لگدِ آن نامرد من بمیرم برایش بخدا جا دارد
با شما این دل آشفته به سامان شده است رزق سائل سر این سفره فراوان شده است کار ما سائلی و کار تو احسان شده است دردهامان همه با لطف تو درمان شده است سالیانیست که ما شهره ی این انجمنیم بی قراران حسینیم و گدای حسنیم از ازل ایل و تبارم همه نوکر بودند نوکر خانه ی اولاد پیمبر بودند مستمند کرم حضرت حیدر بودند باده نوش از قدح ساقی کوثر بودند من که غیر از تو خریدار ندارم چه کنم سخت دلداده این ایل و تبارم چه کنم تو رسیدی و علی طعم پدر بودن را و نبی صاحب فرزند پسر بودن را فاطمه مادر یک قرص قمر بودن را و خدا خالق خورشید دگر بودن را حس نمودند و به یمن قدمت باران شد با کریم دوجهان کار گدا آسان شد دم به دم از نفسش خیرالعمل میریزد پیش پایش قمر و شمس و زحل میریزد او بیاید به یقین خون جمل می‌ریزد کربلا از لب فرزندش عسل می‌ریزد نور رخساره او جلوه گر ماه شده نقش انگشترش العزه لله شده گرچه در سینه خود غصه و غم داشت حسن بیشتر از همه خلق کرم داشت حسن سایه ی لطف، همیشه به سرم داشت حسن حسرتم این شده ای کاش حرم داشت حسن آسمان سقف و زمین صحن مزار حسن است بی حرم نیست کسی که حرمش قلب من است لطف زهراست که مشمول عطای حسنم سالیانیست که محتاج دعای حسنم فاطمه گفته بمانید به پای حسنم گفته چشمی که کند گریه برای حسنم من خودم ضامن آن چشم شوم روز حساب نبُوَد غصه محبان حسن را ز عذاب روضه این است: نفس های حسن سرد شده وسط کوچه گرفتار غم و درد شده یک تنه با همه ی کفر هماورد شده مادرش گفت بنازم پسرم مرد شده قد کشیدست روی پا به هوای مادر وسط کوچه حسن بود عصای مادر می رسد وارث تنهایی انسان یک روز می شود موسم باریدن باران یک روز و حسن صاحب گلدسته و ایوان یک روز و یقینا عربستان، حسنستان یک روز می رسد آنکه رخش جلوه گر ماه شده نقش انگشترش العزه لله شده
ردیف شد غزلم باز با ردیف حسن میان اهل کرم نیست همردیف حسن نهان نموده خدا نور خویش در قرآن گذاشت در دل هر آیه‌ی شریفه حسن حدیث مهر و وفا می‌شود هزار کتاب که با طلا شده حک روی هر صحیفه حسن خدا جمال خودش را در او تجلی داد هنر گذاشته در خلقت ظریف حسن جمل نشانه خوبیست بر شجاعت او که زخم زد به تن مکتب سقیفه حسن به صلح داد رضایت،صلاح کار این بود وگرنه بوده به میدان کسی حریف حسن؟! ## آهای زائر ارباب یاد ما هم باش عمود یکصد و هجده؛ دم مضیف حسن
کریم نبود خودِ کرم بود. چنان که نقل است مردی نامه‌ای به او داد و حاجت در آن نوشت. بی‌آنکه نامه را بگشاید گفت: حاجتک مقضیه! _حاجتت رواست_ میشناسد چون گدارا از خودش بهتر کریم پیش خوددارد همیشه کیسه‌ای از زر کریم در تمام شهر لطفش سفره داری میکند شعبه دارد بر سر هرکوچه و معبر کریم نه بگویی بخشش او شامل هر آشناست به غریبه بیشتر داده است بال و پر کریم بسکه بر روی گدایان باز بوده روز و شب گوییا اصلا ندارد خانه اش هم در کریم سائل از این خانه دست پر به منزل میرود بی نیازش میکند از هر کس دیگر کریم با کریمان کارها دشوار نه دشوار نیست کار ما بیچاره ها افتاده امشب بر کریم
زیبا ترین ترانه ی دنیاست یا حسن الحَق چِقدر نامِ تو زیباست یاحسن "أبْنائَنا" که زینَتِ آیاتِ مُصْحَف است تأویلِ آن به شأنِ تو پیداست یاحسن حَق میدَهَم به مرده اگر زنده می‌شود وقتی که بر زبان مَسیحاست یاحسن آن خاطری که یادِ تو در آن مکانْ کند مَشمولِ لطفِ حضرتِ زهراست یاحسن تو شِبْهِ مُصطفایی و زهراست مادرت خَلقِ تو شَرحِ امِّ ابیهاست یا حسن بَعد از علی ،زمامِ امامت به دست تو عِزَّت گرفته واژه ی عِزَّت به دست تو تا کِردِگارْ نامِ تو را انتخابْ کرد جِبریل سویِ احمدِ مُرسَل شِتاب کرد بر مصطفی سلامِ خدا را رساند و گفت اکنون خدا دعای تو را مستجاب کرد او را حَسَن صدا بزن آنسان که خالِقَش وی را حَسَن گُزید و حَسَن هم خطاب کرد چون سیدُالشَّبابِ بهشت است این پسر جَنَّت ز جمعِ دشمنِ او اجتناب کرد دوزخ به  شوق، دشمنِ او را به بَر گرفت حتی اگر که عُمْر تلف در  ثواب کرد میزانِ حقْ به پیروی از امر مجتبی ست زیرا کلامِ او همه فرمایشِ خداست نورِ حَسَن ادامه ی آیات کوثر است با این حساب منکرِ این نور ابتر است نسلِ محمد، از علی و فاطمه ست پس او  ابتدای جلوه ی نسلِ پیمبر  است نامَش که بر ضریحِ زبانم مکان گُزید از آن زمان، فضای  دهانم مُعَطّر است روزِ جزا به منبری از نور جای اوست نوری که فرشِ مقدمِ فرزندِ حیدر است دنیا به زیرِ سفره ی او جا نمی شود این سفره را نیاز به دنیای دیگر است در حَشر می کُند کَرَمَش محشری به پا دنیا کجا و سفره ی احسان مجتبی ای بی نظیر در نَسَب و در حَسَب حسن تو از تبارِ نوری و عالی نَسَب حسن از کِشتزارِ باغ شما چیده می‌شود علم و حیا و جود و سخا و ادب حسن ای پرورش دهنده ی فرمانِ کردگار جاری ست از کلامِ تو آیاتِ رَبّْ حسن از میزبانیِ تو چه گویم که مانده است مهمان سرایِ عرشِ خدا در عَجب حسن واللهِ این مبالغه ی شاعرانه نیست شیرین تر است نام تو از هر رطب حسن *نام حسین و نام حسن هر دو دلرباست* اسماءِ برگزیده ای از جانب خداست نَغزِ وصال شعرِ مرا باغِ لاله کرد "از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد" آخر گشود سفره ی دل نزدِ خواهرش "خود را تهی ز خون چند ساله کرد" از داغِ مادرش جگرى پاره پاره داشت "عمریش روزگار همین در پیاله کرد" زینب ز دیده خون به غریبیِ او گریست "کلثوم زد به سینه واز درد ناله کرد" شرحِ غمش به صفحه ی پایان نمیرسد "حتی اگر ز غصه هزاران رساله کرد" ظلمی که بر سرادق افلاکیان گذشت "آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت"
به اتفاق برادر به حشر گر برسی به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن پیمبران متحیر به خویش می‌گویند بوَد کدام حسین و بوَد کدام حسن
"حَسن" بگو و ببین اسم محترم این است هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است بگو همیشه که یا محسن بحقّ حسن که پیش حضرت حق بهترین قسم این است سه بار زندگی اش را تمام بخشید او به هر چه هست کشیدن خط عدم این است گرفته لقمه برای جذامیان حتی بگو به مدعیان ، معنی کَرَم این است به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر سخاوت است و شجاعت ، هم آن و هم این است جمل که رفت به میدان ، علی چنین می گفت : محمد حنفیّه ببین جَنَم این است که گفته است حسن بی حرم بُوَد اصلا؟! میان دل حرمش باشد و حرم این است
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است حرف نگفتنی همه جورش فراهم است ‌نام خدیجه را نَبَرد بی وضو کسی رحمت به او که همدم و هم راز خاتم است ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز! دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند گیرم زن رسول، عذابش مسلم است جان ها فدای غربت مولایمان حسن شاعر بمیرد از غم او باز هم کم است شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است برپا شده است پرچم فتنه گر جمل شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است یک سو، زن رسول خدا هست و یک طرف نفسِ نفیس ختم رسل گرم زمزمه است مولا، محمد حنفی را روانه کرد اما میان قلب علی شور و همهمه است کار محمد حنفیه نبود نه! این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن کار شتر سوار جمل را تمام کن نوبت رسیده بود به مولای ما حسن دستی بلند کرد به شکر خدا حسن دستار زرد حیدر کرار را که بست پا زد به جای پایِ شه لافتی حسن رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد گفتا أنا بْنُ فاطمه خیرالنساء ، حسن می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه این حیدر است می رسد از راه یا حسن او آمده است فتنه گران را کند هلاک هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن با هر سری که پرت شد از تن روی زمین گفتند عرشیان همگی یکصدا حسن روی نبی و قدرت بازوی مرتضی می گفت فاطمه ز جنان مرحبا حسن مامور قبض روح خدا مات مانده بود بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن دستی که با رضای خدا بُرد روی سر پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را با دست تو شکسته شد این کودتا حسن! جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد جنگش امید فتنه گران نا امید کرد صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد جریان گرفت روح شهادت به صلح او او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد حتی پس از شهادت او دشمن عنود او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد (یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن درد و غمی که موی حسن را سفید کرد) (با صد امید حامی مادر شدم ولی دست عدو امید مرا نا امید کرد) آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن از درگه تو کسی نگردد مأیوس والله کریم اهل‌بیتی تو حسن .... تا جامه ی عاشقی به تن دارم من با دلبر مه لقا سخن دارم من هرکس به کسی بنازد اندر عالم نازم به دو کون چون حسن دارم من ..... گفتیم که بر در موالی برویم در ملک ادب حضور والی برویم ای پایه گذار کاخ احسان و کرم مارا مگذار دست خالی برویم ...... در ماذنه نغمه ی اذان پیدا شد آثار بهار بی خزان پیدا شد آن ماه تمام آسمان علوی در نیمه ی ماه رمضان پیدا شد ..... در گلشن حسن جادوان گل حسن است گلواژه ی قاموس تکامل حسن است هرچند علی پدر بود امت را اما لقب مبارکش بوالحسن است ...... مولای من از نفس من اولایی تو معصومی و سروری و آقایی تو من دست عزیز مصر را می بوسم او پای تو را، عزیز زهرایی تو ...... ای حجت جاودان تو جان همه ای ای فرش نشین تو عرش را قائمه ای غیر از تو کسی ندارد این نام و نشان فرزند رشید و ارشد فاطمه ای
نیمه ماه مبارک فیض کامل می شود غالبا اینجا سلیمان نیز سائل میشود با دو تا جمله گدا را شاه کردی ای کریم شک ندارم‌ سوره اش یکروز نازل میشود مدتی را مست باید بگذرد از کوچه ها هر کسی یکباره با چشمت مقابل می شود بد دهان را از خجالت آب کردی بعد از این می‌رود دنبال مدحت مثل دعبل میشود در نمازت باد وقتی می‌خورد قدری به موت در مدینه چند هفته قبله مایل میشود با فقیران می نشینی شاه خاکی خوش مآب پس به تو جای حسن باید بگویم بوتراب معجزه یعنی نفسهایت که سلمان ساز بود در کویر خشک هم لطف تو باران ساز بود بین کهفت جای سگ خالیست راهم میدهی؟ مکتب تو خوب می‌دانم که انسان ساز بود خطبه می خواندی هدایت گردد انسانی ولی وصله ی روی عبایت هم مسلمان ساز بود ذوالفقارت یکدمش صبر است یکدم هم سکوت صلح تو تا سالهای سال جریان ساز بود گرد و خاکی می‌شود وقتی که پلکی میزنی چشمهایت از قدیم انگار طوفان ساز بود مرتضایی، جلوه هایت جلوه های بوتراب رنگ سربند تو هم زرد است پس با این حساب باز هم دستار مست است و حمایل بی‌قرار نیست فرقی بین ابروهای تو با ذوالفقار جبرئیل اینبار می ماند خودش در این سخن لا فتی الا علی یا لا فتی الا حسن ؟ بازهم غرید تیغت، شیر مردی مرحبا چار تا پای شتر را قطع کردی مرحبا زیر پاهای تو خاک افتاده در جوش و خروش می‌رسد هوهوی تیغت در دل میدان بگوش چشمهایت می‌کشاند آسمان را هم به زیر نفخ صور دیگری شد با رجزهایت امیر هر زمانی که رجز می‌خوانی آقا بی گمان سوره ی زلزال نازل می شود از آسمان در سپاه مرتضی با چشم فرمان میدهی تو شبیه حیدر کرار جولان میدهی هرنفس شمشیر تو درگیر شد با چند سر رنگ سربند تو دارد سرخ می‌گردد دگر جانفدای هوهوی سر مست شمشیرت امیر وزن شعرم را بهم زد بانگ تکبیرت امیر شعر از اینجا به بعد طوفان است واژه در واژه اش رجز خوان است روز روز سپردن جان است  جنگ با یل کجایش آسان است ؟ این حسن نه علی دوران است دومین مرتضای میدان است خم ابروش اصل برهان است کشته در هر طرف فراوان است تیغ و خود و زره پریشان است جمل از کرده اش پشیمان است و زمین هم هنوز حیران است خون چکد یا صدای باران است؟! وقت از شیر دم زدن آمد  و اذا زلزلت حسن آمد جمل است این خودت که میدانی مرد کم داشتند زن آمد! بین میدان سرو صدا شده است این تویی یا علی دوتا شده است ؟ مجتبی رفته مرتضی شده است با علی جات جابجا شده است ذوالفقارت زجاش پا شده است چه سری از بدن جدا شده است  زلفت از چند جا رها شده است  تیغ گرم برو بیا شده است تن دشمن هجا هجا شده است  حق شمشیر تو ادا شده است لشکری صاحب عزا شده است کمر دشت نیز تا شده است مرتضای مکرر است این مرد محشر بعد محشر است این مرد با جمل رفتنش همه دیدند بچه ی شیر خیبر است این مرد آسمانها شدند تیره و تار شده خورشید بیخیال مدار یک صدا گفت دشمن تو «فرار» شیر شوریده آمده به شکار باز هم یک سوال در تکرار این تویی یا که حیدر کرار؟ کار این کارزار هم شد زار ذوالفقار تو سرخ شد سردار سیل خون است در یمین و یسار ساختی کوه از تن کفار قلم از دست رفت آخر کار  یک رگم نیست بازهم هشیار شاعرت مست کرده است انگار واژه سمتم گسیل شد مست است شعر بحر طویل شد مست است بی‌خیال قلم و دفتر و شعر و من و وزن و غزل عشق است تو را  شاه کرم شیر نر جنگ جمل از لب تو جام عسل ریخت غزل ریخت به میدان که رسیدی تو سر لشکر کفار اجل ریخت چه خونی کف میدان جمل ریخت دم تیغ تو م‍ِی ریخته جان مست، جهان مست، رجز مست، زبان مست، نفس، دل، ضربان مست و مست است زره خود سپر تیغ حمایل سر دستار بزن نعره بدانند که هستی پسر حیدر کرار شتر را به زمین میزند این طرز نگاهت صد وده بار زمین است و زمان است و هیاهو زده سربند به ابروی خمت رو و جمل پیش تو زانو زده شمشیر تو سرمست هنوز از دم هوهو که هو الفضل و هو سید سادات جهان مات به یک ذات رسیدند سه تا ذات تویی یا که علی یا که پیمبر نشده یکنفر این را کند اثبات نگاه تو همان معنی جود است که در کشف و شهود است و این بحر طویل آخر کاری شده بی‌تاب به دریا زده دریا کرم و جود تو بوده ست
باغ دل بتول و علی را ثمر حسن دُر زینب است و لعل حسین و گهر حسن ‌ شاه جهان علی‌ست چه شاهی که بهر او شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن ‌ در مدح مرتضی چه بگویم کزان تبار دختر شده‌ست زینب کبرا، پسر حسن! ‌ گردون طواف خانه‌ی زهرا کند که گشت ماه شبش حسین و به شامش سحر حسن ‌ بر منتجب چه نام نهم غیر مجتبی آن شاه حسن را چه بخوانم مگر حسن ‌ ورد زبان عالمیان نام احمد است ورد زبان حضرت خیرالبشر حسن ‌ جانم به اهل بیت نبی! هر چهارده اهل کرامت‌اند ولی بیشتر حسن ‌ صحرا به یک اشاره شود حجره‌ی طلا! باری کند ز لطف به خاک ار نظر حسن ‌ هر روز کوچه کوچه پی سائلان روان هر شب به کوچه های فلک رهگذر حسن ‌ اندوهگین ماتم فرق علی حسین اندوهگین روضه‌ی دیوار و در حسن ‌ آید صدای فاطمه بر گوش قدسیان ای بی کفن حسین...الا خون جگر حسن! ‌ لعنت به هرکه خوار و ذلیلت شمرده است کوری چشمشان به توام مفتخر حسن ‌ یا ایها‌العزیز! تو عزت عطا کنی! هرکس که شد گدای تو شد معتبر حسن ‌ جان مرا خدای کند خشت صحن تو لطفی! که این دعا بشود "کارگر" حسن ‌ از من سلام سوی خداوندگار حُسن من کیستم؟؟ سلام خداوند بر حسن ‌
فقیر آمد سراغش سیر برگشت سفیه ساده، با تدبیر برگشت کرامت خواست سر بالا بگیرد حسن را دید و شد تحقیر ،برگشت هزاران حیله آل امیه برای جنگ ،بی تاثیر برگشت خدا تنها خبر دارد که دستش کجاها رفت تا شمشیر، برگشت چه آمد بر سرش در کوچه آن روز که کودک رفت اما پیر برگشت مسیر خانه تا مسجد ،کم، اما حسن با مادر خود دیر برگشت نوشتند او میان کوچه دق کرد فقط با معجزه ،تقدیر برگشت برای زینب عاشورا شد آغاز چو تابوت حسن با تیر برگشت
عجیب نیست که دائم سر زبان من است حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم زبان برای همین کار در دهان من است همیشه أشهَدُ أَنّ حسن کریم الله پس از علی ولی الله در اذان من است گدای سفره ‌ی او بوده اند اجدادم همین بزرگترین فخر خاندان من است به تیره روزی شب های خویش مفتخرم برای اینکه حسن ماه آسمان من است غم نداری خود را نمی‌خورم هرگز چرا که مُهر حسن پای آب و نان من است مرا به شاعر درگاه او شناخته اند هزار شکر که در شهر این نشان من است قبول اگر غزلم در خور مقامش نیست ولی محبت او برتر از توان من است اگر چه جان جهان شد برای ما اما همیشه گفته حسن جان حسین جان من است
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام امشب همه بگویید گل در چمن خوش آمد امشب همه بگویید جانان من خوش آمد امشب همه بگویید امام حسن خوش آمد ای دین و ایمانم . ای جان جانانم . مولا حسن جانم . مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ امشب کشیده زهرا شانه به تار مویش امشب گرفته زهرا بوسه ز ماه رویش پر شد مشام زهرا از عطر و از بویش ذکر ملک این است. ذکر فلک این است. مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ تویی تویی حسن جان دلدار روزه داران صدها گره گشودی از کار روزه داران یک بوسه از تو باشد افطار روزه داران بر تو گرفتارم . ای ذکر افطارم مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ دلدار تو هستم تو یار دلربایی . من عاشق توام تو امام مجتبایی چون دسته گل به دست علی مرتضایی بوی خدا آمد. مشگل گشا آمد مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ دل مرا ربودی ای یار بی قرینه من میزنم همیشه سنگ تو را به سینه کی می‌شود که باشم من زائر مدینه هستم اسیر تو. هستم فقیر تو مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ماه تمامم در ماه خدا خوش آمد مشگل ندارم امشب مشگل گشا خوش آمد آقای ما خوش آمدمولای ما خوش آمد یار قدیم آمد . یار کریم آمد مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ هر کس که دیده ام بر عشقت بلی بگوید امشب علی اذان با صوت جلی بگوید امشب علی به گوش تو یا علی بگوید حاتم شده مستت . زد بوسه بر دستت مولا حسن جانم مولا حسن جانم ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ حاج سید محسن حسینی پانزدهم رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام من و رویت . من و مویت من و عطرت . من و بویت من آواره . تو مه پاره نگاهم کن . زگهواره حسن جانم حسن جانم (۲) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ تویی هستم . ببین مستم به سوی تو بود دستم تو که هستی تماشایی دل آرایی دل آرایی منم ذره تو خورشیدی منم قطره تو دریایی حسن جانم حسن جانم (۲) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ به گیسویت اسیرم من کریمی تو فقیرم من دلم خواهد که از عشقت بمیرم من بمیرم من حسن جانم حسن جانم (۲) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ تویی یارم تو دلدارم تویی روزه تو افطارم شب عید بیا امشب گره وا کن تو از کارم حسن جانم حسن جانم (۲) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ بود بابا تو را حیدر بود زهرا تو را مادر تویی دلبر . تویی سرور تویی محشر تویی محشر حسن جانم حسن جانم (۲) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ حاج سید محسن حسینی پانزدهم رمضان ۱۴۴۵ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
سرود میلام امام حسن (ع) غرق شعف شده همه دنیا توو سینه های عاشقا غوغا کریم اهلبیت اومد از راه مژده بدید علی شده بابا ماه هرانجمن.جلوه ی ذوالمنن.گل زهراحسن                یامولا یامولا زهرا و علی و.رسول موتمن گشته افطارشان.بوسه ها برحسن                مولانا حسن جان سرتا به پای این پسرمحشر خلق وخصالش مثه پیغمبر نیمه ی ماه رمضون اومد نور دله فاطمه وحیدر لطف حق نازله.شاه هرساءله.قمره کامله                مجتبی مجتبی درماه عبادت.سبط احمد اومد کریم اهلبیت.نورسرمد اومد               مولانا حسن جان دار و نداره حضرت مولا خدای جود و کرمه آقا بیت ولا قبله نما گشته ز ره رسیده یوسف زهرا وارث مرتضی.برهمه مقتدا.حسن مجتبی                  یامولا یامولا دریایی حسن جان.آقایی حسن جان همه زندگیه.زهرایی حسن جان                مولانا حسن جان
سرود میلاد امام حسن (ع) نیمه ی ماه رمضون گل میباره ازآسمون اومده شاه مهربون   حسن مجتبی سرتا به پاش پیمبره وارث تیغ حیدره نور دوچشم مادره   جلوه ی کبریا قرآن حسنه.جانان حسنه.مولا          قد و بالاشه زهرایی احلی من عسل.شاه بی بدل.آقا           زوره بازوشه مولایی سلمان محو نگاش.قنبر گشته فداش کوره کوره امشب.چشمای دشمناش                مولانا حسن جان اومده ماه انجمن قد و بالاش سرو چمن پیچیده عطریاسمن   کریم ابن کریم آسمونه غرق شعف گشته پدر شاه نجف اومده گوهر زصدف   رحیم ابن رحیم خیرالعمله.شیره جمله.آقا             شاه اسیر و فقیر ماه بی نظیر.دستم تو بگیر.برما               تویی تو نعم الامیر ایل وتبارمن.به فدای آقا جان ناقابلم.خاک پای آقا              مولانا حسن جان هرنفسش همچو نسیم ارباب ماءه زقدیم جدآقا عبدالعظیم   ای گل فاطمه کوری چشمای حسود نابودی آل سعود میریم مدینه زود زود   بدون واهمه لبهاش رطبه.حیدر نسبه.به به             اومده یه مه لقا دلها منجلی.آقامون علی.عیدی            میده به همه کربلا ذکر لبهای ما.حسنه مجتبی ایشالا مدینه.با مهدی زهرا              مولانا حسن جان ابوذر رییس میرزایی (بهار)
سرود میلاد امام حسن (ع) مژده که قمر اومد.وارث حیدر اومد وان یکاد روی لبهاست.برا علی یه گل پسر اومد(2) ذکرلبها شمیمه.یاعلی یاعظیمه نیمه ی ماه رسیده.ولادته آقای کریمه(2) رحمته حقه که نازل شده قمره فاطمه کامل شده کریم ابن کریم اهلبیت هرکی دیوونشه عاقل شده          مددی ای گل زهرا حسن آسمون پره نوره.غرق شادی وشوره اومده سبط اکبر.چشای حسودا کوره کوره (2) صورتش چو پیمبر.هیبتش مثه حیدر فاتح جمل اومد.عاشق جمالش شده مادر(2) سرتا پای این پسر محشره نورچشم زهرا و حیدره یوسف حضرت خیرالنساء ازهمه دلبرا دل میبره            مددی ای گل زهرا حسن فصل سبز بهاره.دلهامون بی قراره توی جود وسخاوت.آقای ما همتایی نداره(2) کریم ابن کریمه.جد عبدالعظیمه عشق مولا حسن جان.توی دلای ما از قدیمه(2) خالیه کشکوله دستای ما مددی یاحسن مجتبی عیدیمون بده توو ماه خدا یه شب جمعه بریم کربلا         مددی ای گل زهرا حسن ابوذر رییس میرزایی (بهار)
سرود مسجدی میلاد امام حسن (ع) بده مژده بده مژده شده غرق شعف دنیا شده خیرالنساء مادر امیرالمومنین بابا       به لبها زمزمه.کریم فاطمه                مبارک مرحبا بخونید از دل شیدا رحیم ابن رحیم آمد به ساءلها به ساءلها کریم ابن کریم آمد        مه هر انجمن.گل زهرا حسن                 مبارک مرحبا شجاعت از علی داردجمالش مثله پیغمبر به میدان جمل آقا کند باتیغ خود محشر    به دستش ذوالفقار.کند دشمن فرار                 مبارک مرحبا هزاران حاتم طایی گدایان سرکویت هزاران یوسف کنعان فدای تار گیسویت          بده عیدی ما.مدینه کربلا                   مبارک مرحبا ابوذر رییس میرزایی (بهار)
سرود میلاد امام حسن (ع) شمیم اقاقی و یاس توی عالم پیچیده مدینه گل افشان شده یابن حیدر رسیده کریم طاها.امیر دلها شاه دو دنیا.سید و مولا قمراومد یه گل پسر اومد زدل بحر در و گوهر اومد             مولا کریم اهلبیت به روی لبه عاشقا یاعلی یاعظیمه بده مژده امشب شبه یه آقای کریمه اومده گوهر.از دل دریا فاطمه مادر.حیدره بابا بی نظیره.و نعم الامیره وامیده.فقیر و اسیره             مولا کریم اهلبیت سروده لبم یاحسن جلوه ی کبریایی گل باغ آل عبا هیبتت مرتضایی لطف و صفایی.جود و سخایی نور هدی و.شاه گدایی مه تابان.توجانی وجانان روح و ریحان.صفای گلستان              مولا کریم اهلبیت ایوذر رییس میرزایی (بهار)
سرود میلاد امام حسن (ع) آسمونا غرق سروره دلا پره شادی و شوره زقدم فرزند زهرا خونه ی علی پر زنوره یاعلی یاعظیم.یاحسن یاکریم به روی پیمبر توو بغل حیدر میخنده میخنده توومحشرهرکی به حسن دل میبنده(2)            مولا کریم اهلبیت شهرمدینه چه شلوغه جمال حسن پرفروغه هرکی بگه یوسف قشنگه حسوده و حرفش دروغه جلوه ی ذوالمنن.سبط اکبرحسن خدا اسم زیباش روی دلای ما نوشته بدونید که مولا سیده شبابه بهشته (2)                مولا کریم اهلبیت ماه جمالش بی نظیره امیره ونعم الامیره هرکی نمیتونه ببینه ایشالا به زودی بمیره آیه ی کوثره.وارث حیدره بگیرعیدی امشب زمادرش ام ابیها توو ماه مبارک مدینه یه روزی ایشالا (2)              مولا کریم اهلبیت ابوذر رییس میرزایی(بهار)
🌹سرود ولادت امام حسن مجتبی(ع)🌹 بیت ولا قبله نماشد مولامون پدر شد ازآسمون خبر رسیده فاطمه مادرشد عشق پیغمبرحسنه.دلبرمادرحسنه سرتاپای این پسر خدامیدونه محشریه فاتحه جنگ جمله.بی مثال و بی بدله صولت و قدرت و هیبتش ماشالا حیدریه نوه ی اول طاها اومده پسراول زهرا اومده بازبساط عاشقی فراهمه آقامون حسن به دنیا اومده         مدد یامولا حسن جان آقا ذکرحسن شیرینه مثله خرمای افطارم ازته این دلم میخونم آقا دوست دارم ماه آقای کریمه.یاعلی و یاعظیمه غم و غصه تمومه شادی اومد فصل بهاره صاحب خیره کثیره.بنده ایم نعم الامیره توو کرامت این آقا نظیر و همتایی نداره قبله ی اهل ولایته حسن بهترین راه سعادته حسن حاتم طایی اسیر کرمش کعبه ی جود و کرامته حسن        مدد یامولا حسن جان آقا دلم اسیره زلف یاره مجنونم مجنونم عشق حسن صفایی داره ازعشقش میخونم یاحسن برلب همه.یاحسن یابن فاطمه وعده ی ماعاشقا شهرمدینه خیلی زوده یاحسن ذکرعاشقا.یاحسن حرف نوکرا شک نداریم اون روزم نابودی آل سعوده عاشقش هستیم و بودیم هممون دشمن آل سعودیم هممون میکنیم سینه سپر داد میزنیم خصم اولاد یهودیم هممون          مدد یامولا حسن جان آقا ابوذر رییس میرزایی(بهار)
سرود ولادت امام حسن (ع) مژده اومد سبط پیمبر اومده بزرگ آل حیدر ملایکه میگن باشادی امشب شده فاطمه مادر ذکرلب حضرت زهرا یاحسن آینه ی حضرت طاها یاحسن دلبر و دلداده ی مولا یاحسن امیرکل عالمین پسره فاتح بدر و حنین        یاحسن یاحسن ای گل زهرا امشب شبه جنون من شد میلاد آقام امام حسن شد کریم اهلبیت رسیده حرف دل من این سخن شد قشنگ ترازیوسف کنعان اومده قمری و بلبل به گلستان اومده خونه ی مولا مه تابان اومده فاتح جنگه جمله دست کریمش ضرب المثله    یاحسن یاحسن ای گل زهرا حرف دلای ماهمینه یه آرزویی داریم توو سینه بامجمع نغمه سرایان ازکربلا بریم مدینه نیمه ی ماه رمضونه عاشقاست وقت صفا وقت جنونه عاشقاست حسن امام مهربونه عاشقاست شیعه میبینه خیلی زود روزی نابودی آل سعود      یاحسن یاحسن ای گل زهرا ابوذر رییس میرزایی(بهار)
سرود ولادت امام حسن(ع) اومده جلوه ی ذات کبریا اومده یوسف آل مصطفی اومده وارث تیغ مرتضی مژده اهل عالم عیده حسنه کریم ابن کریم شیرین دهنه صلابت حیدر توی چشاشه مصطفی به لبهاش بوسه میزنه سر زده از سما نور رحمان الرحیم آی گداها رسیده کریم ابن کریم    گل پسرزهرا یا امام حسن مجتبی بی مثال و بی بدله مجتبی فاتح جنگ جمله مجتبی شیرینه همچون عسله آیینه ی طاها مولا حسنه گل پسرزهرا مولا حسنه تجلی یکتا مولا حسنه نور دل مولا مولا حسنه اومده زینت ماه پرفیض خدا اومده چارمین لاله ی آل عبا    گل پسر زهرا یا امام حسن تبسم روی لبای حیدره این پسر دسته گل پیمبره ازامشب فاطمه دیگه مادره ایل وتبارمن به فدات آقا ازخدامه باشم خاک پات آقا بکن ازکرامت توی این شبا یه گوشه نگاهی به گدات آقا شبه میلادت آقا بده به نوکرا برات یه مدینه برات کربلا      گل پسرزهرا یا امام حسن ابوذر رییس میرزایی(بهار)
سرود میلاد حضرت کریم اهلبیت(ع) توو اهلبیت حسن مثه نگینه سفره داریش معروفه توو مدینه بادست پر از پیش آقا میره بر سر سفرش هرکسی میشینه این شبها لب ما خندونه با آقا کارمون آسونه ذکر لبمون مولا حسنه باز وقت چیه؟عاشق شدنه مولامون علی عیدی میده و کرببلامونو امشب امضا میزنه یامولا حسن یا مولا هر گرهی به دست تو وامیشه کویر دلهای ما دریا میشه نوکریّ تو برام افتخاره زندگی با عشق تو زیبا میشه مشهوره کرم تو آقا ایشالا حرم تو آقا یه روز میسازیم صحنتو آقا از سقاخونت میگیریم شفا صحنتو باید از طلا گرفت آقا همینه دلخوشیه ما نوکرا یا مولا حسن یامولا ابوذر رییس میرزایی
کنار بسترِ مادربزرگ حرفِ تو بود به روی شانه ی خود می‌کشاند نامت را به روی طاقچه پیشِ کتابِ قرآنش به قابِ پُر تَرَکی می‌نشاند نامت را همیشه قصه که می‌گفت خوابمان بِبرَد کتاب عمر تو را با دلش ورق می‌زد مرا که لحنِ غریبش سریع می‌خواباند خودش به گریه می‌افتاد تا شفق میزد همیشه نام تو او را به وَجد می‌آورد ولی نوازشِ مادربزرگ می‌لرزید بگو که این همه سنگی که از همه خوردی به یک تبسمِ پیغمبرانه می‌اَرزید نگاهِ ابریِ مادربزرگ می‌فهماند که آرزو به دلت بود و رَخت بربستی همیشه در دل تنگت مرور می‌کردی شبِ عروسیِ زهرا کنار او هستی میان جنگ اگر ذوالفقار عرق می‌ریخت تو بوی پُخت و پَزَت بین خانه‌ها جاریست وَ از غذای خودت مادرانه بخشیدی که خرجِ یک کفن ساده در بساطت نیست هنوز هم که هنوز است دست و دلبازی همیشه جیب مرا مهر مادری پُر کرد چه تیره بخت زنی که نشسته در این فکر چگونه نانِ تو را می‌تواند آجُر کرد بمان به خاطر چشمانِ خیس فرزندت بمان که بودن تو کوه غصه را می‌بُرد کنارِ قابِ تو آنقدر رو زدم اما کنارِ قابِ تو مادربزرگ من می‌مُرد
وقتی غزل به شوق تو تحریر میشود از نان سفرهٔ تو نمک‌گیر میشود در مدح تو که جامع القاب بوده‌ای احمد دچار کثرت تعبیر میشود با ثروتت به راه خدا کرده‌ای جهاد گاهی طلا برادر شمشیر میشود بانوی مؤمنینی و بی شک که عایشه نام تو را ربوده و تحقیر میشود آن کس که غیر تو به کسی داده این لقب حتماً گناه کرده و تکفیر میشود شأن تو جای خود،ز کرامات خادمت خاک میان رهگذر اکسیر میشود آغوش پاک و اطهر تو ای مطهره جای نزول آیهٔ تطهیر میشود قلب شکستهٔ نبی از طعنه‌های خلق با مِهر خنده‌های تو تعمیر میشود خورشید آسمان نبوت پس از شما در پشت ابر غصه و غم پیر میشود وقتی عبا به پیکرتان میشود کفن مرثیهٔ حسین تو تفسیر میشود آن کشتهٔ به روی زمینی که جامه‌اش شمشیر و نیزه و سپر و تیر میشود یک تن کنار پیکر او داد میزند سر را جدا کن از تن او،دیر میشود لشکر برای غارت عمامه و عبا از شیب قتلگاه سرازیر میشود