eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
246 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
سفر رییس جمهور به استان خوزستان.mp3
11.46M
📌 📌 سفر به خوزستان ماجرای سفر رئیس‌جمهور به استان خوزستان گوینده: مریم ابوالحسنی مریم ابوالحسنی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 به هر کدام یک سیلی زد در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۶۰ مقام معظم رهبری با ۹۵ در صد آرا بعنوان سومین رئیس جمهور ایران انتخاب شد. چند روز بعد در اردوگاه موصل، سرگرد عراقی به نام "اظهر" اسرا را جلو مقر جمع کرد. همه به صف ایستادند. اظهر نام بچه‌ها را از روی لیست صدا می‌کرد و تا بچه‌ها اعلام حضور می‌کردند به هر کدام یک سیلی می‌زد و روانه آسایشگاه می‌کرد! این مسخره بازی ادامه داشت تا "سرهنگ محمد" فرمانده اردوگاه از مقر خود بیرون آمد. وقتی صحنه را دید از اظهر پرسید: «چرا به اینها سیلی می‌زنی؟» سرگرد به مافوقش گفت: «سیدی، اگر اینها ایران بودند همگی به علی خامنه‌ای رای می‌دادند!» تازه فهمیدیم که سرگرد کجایش می‌سوزد! در ایران انتخابات شده بود و در موصل دشمن عقده خود را سر اسرا خالی می‌کرد. بنا به فرموده قرآن کریم: «قل موتوا بغیظکم» «خشمگین باشید واز این خشم بمیرید» محمد شقاقی | آزاده سیدمحمد نبوی پنج‌شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 موج جمعیت جمعیت هر لحظه از کوچه‌های اطراف به سمت بلوار امام رضا سرازیر می شود. موج جمعیت تکانم می‌دهد. از وسط خیابان به پیاده‌رو پناه می‌برم. خانواده‌ای چهار کلاه فسفری بر سر گذاشته‌اند که وقتی علتش را جویا می‌شوم می‌فهمم برای اینکه در این سیل عظیم جمعیت همدیگر را گم نکنند، این کار را کرده‌اند. ساعت ۱۲ ظهر است. به سختی می‌شود سایه‌ای پیدا کرد. برخی لبه‌ی جدول نشسته‌اند و چشم انتظار رئیس‌جمهور شهیدشان هستند. در میان جمعیت پسری را می‌بینم که با دماغ عمل کرده، زنجیری طلایی بر گردن و لباسی با طرح صلیب بر تن، چنان از ته دل اشک می ریزد که گویی عزیزترین کسش را از دست داده است. مردی هراسان از دور به سمت ما می‌آید به همه‌ی کسانی که لب جدول نشسته‌‌اند هشدار می‌دهد، اینجا ننشینید جمعیت دارد به این سمت هجوم می‌آورد. به مادرها می‌گوید بچه‌ها را از اینجا ببرید. کسی که پشت بلندگو نوحه می‌خواند اعلام می‌کند: «حرم جا ندارد، وارد حرم نشوید. بلوار امام رضا لبریز از جمعیت است، وارد بلوار نشوید». کسانی که در بلوار حضور دارند از کوچه‌های اطراف خارج شوند. ماشین حامل پیکر رئیس‌جمهور شهید «رئیسی عزیز» از جلویم رد می‌شود و دلم را با خودش می‌برد. گرمی اشک‌هایم را بر روی گونه‌ام احساس می‌کنم. احساس می‌کنم قلبم در قفسی تنگ در حال جان دادن است. با خود فکر می‌کنم مگر صندلی ریاست‌جمهوری چه کم داشت که وسط کوه‌های سر به فلک کشیده پیدایت کردند؟ فکر می‌کنم خادم بودن چه حسی داشت که هم خادم الرضا بودی و هم خادم مردم؟ فکر می‌کنم مگر شهد شهادت چقدر شیرین بود که گذاشتی حرف رقیبانت به حقیقت بپیوندد؟ فکر می‌کنم چرا ریاست‌جمهوری را برای رسیدن به مقام بالاتر رها کردی؟ به خود می‌آیم می‌بینم ماشین حامل رئیس‌جمهور شهید مدت‌هاست از مقابلم گذشته و من همچنان مبهوت ماندم. به ساعت نگاه می‌کنم، ساعت پنج و نیم است. پنج ساعت تمام یک‌جا ایستاده بودم و جمعیتی انبوه را که از مقابلم می‌گذشت نظاره می‌کردم‌ و هنوز هم انتهای این جمعیت متراکم را نمی بینم. جمعیتی که امروز اینجا دیدم همه برای قدردانی و وداع و حتی شاید عذرخواهی از سید محرومان اینجا گرد آمده بودند. آری! امام رضا خودش خادمش را به بالاترین قیمت خرید. وانیا دبیری دوشنبه | ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 مثل ابراهیم عکس‌نوشت هفتم رئیس جمهور باید "مثل ابراهیم" با‌اخلاق باشد... گردآوری: علیرضا اسلامی طراح: علیرضا باقری مدیر تولید: امین زاده‌تقی زهره نمازیان شنبه | ۲ تیر ۱۴۰۳ | حوزه هنری انقلاب اسلامی استان کرمان @artkerman ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 حتی بیمار کرونایی هم آمده بود، رأی بدهد انتخابات سال ۱۴۰۰ علی‌رغم اینکه هنوز کرونا وجود داشت، خیلی‌ها پای صندوق رأی آمده بودند. همه‌ی دست‌اندرکاران ماسک زده بودند و روی همه‌ی میزها مایع ضدعفونی بود. تقریباً هر یک ربع که می‌گذشت همه دستمان را ضدعفونی می‌کردیم. من به عنوان عضو ناظر صندوق شناسنامه‌ها را چک می‌کردم و به اپراتور IT می‌دادم تا کد ملی‌ها نیز تأیبد شوند. حوالی دو و سه بعد از ظهر بود و حوزه کمی خلوت شده بود، طوری که هر ده دقیقه پانزده دقیقه یک خانواده دو سه نفری می‌آمدند برای رأی دادن. جمعیت کمی در سالن رأی‌گیری بودند. خانمی مانتویی آمد و جلوی من ایستاد و همینطور که به آرامی شناسنامه‌ای که کاملاً خیس بود را به من می‌داد، گفت: «من کرونا دارم، ولی دلم نیامد رأی ندهم. البته کمی بهترم ولی می‌شود بقیه را بفرستید بیرون، می‌ترسم کسی بگیرد. حتی از ترس اینکه اعضای حوزه هم بگیرند، از خانه شناسنامه‌ام را کامل الکل زده‌ام و همینطور خیس داخل کیفم گذاشته‌ام. پسرم هم در محوطه بیرون ساختمان ایستاده است، او کرونا ندارد ولی ممکن است ناقل باشد». سریع به ناظر مسئول و رئیس حوزه گفتم. دو، سه نفری که داشتند رأی می‌دادند رأیشان را که دادند سرباز حوزه پسر آن خانم را هم صدا کرد که بیاید داخل. بعد دیگر نگذاشت کسی بیاید. وقتی رأیشان را دادند، آمدند و خیلی تشکر کردند. ما بلافاصله همه‌جا را ضدعفونی کردیم و مجدداً مردم آمدند داخل. آن خانم با اینکه حالش هنوز کاملاً خوب نبود و از چهره‌اش مشخص بود بنیه‌ی بدنی‌اش کم شده، چقدر احساس مسئولیت می‌کرد که آمد پای صندوق رأی، تازه پسر جوانش را هم آورده بود. افتخار می‌کنم که چنین مردمی دارم. کاش قدرشان را بیشتر بدانیم. صدیقه‌طاهره اسدزاده پنج‌شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 محرمانه با رئیس جمهور عنوانش را گذاشتیم: «محرمانه با رئیس جمهور.» مستندی سی‌چهل دقیقه‌ای دربارۀ آب زاینده‌رود و خطاب به آقای رئیس‌جمهور. در سفری که به اصفهان آمد، وقت گذاشت و این فیلم را دید. مسئلۀ حق‌آبۀ اصفهان را به خوبی فهم کرد. آب اصفهان آمد روی میزش. آب در اصفهان مطرح بود؛ ولی هیچ‌وقت روی میز هیچ رئیس‌جمهوری نرفت. دغدغۀ هیچ دولتی نشد؛ اما حالا خود آقای رئیس‌جمهور، بالاترین مقام اجرایی کشور، کاملاً آگاه به مسأله و پیگیر شده بود.دو، سه بار وزرا و افراد مختلف، سازمان برنامه‌و‌بودجه و دیگر نهادهای مسئول را صدا زد و گفت: «بیایید بنشینیم دربارۀ آب اصفهان چاره‌اندیشی کنیم.» این اتفاقی بود که ما سال‌ها انتظارش را می‌کشیدیم. جلسات به اقدام رسید. طرح بهشت‌آباد یا طرح کوهرنگ به دلایل اجتماعی اجرایی نشده بود؛ بهره‌برداری از دیگر منابع آب مطرح شد؛ مثل آب‌های جنوب اصفهان و منطقۀ سمیرم. رئیس‌جمهور، وزارت نیرو را مأمور کرد مطالعاتی در شش‌ ماه انجام و گزارش دهد. جلسات فشرده‌‌ای در وزارت نیرو و استان شروع شد. اواخر شهریورماه 1401 گزارش‌ها به آقای رئیس‌جمهور رسید. دستور تخصیص منابع دادند؛ مقرر شد سالی 560 میلیون مترمکعب از آب‌های خروجی جنوب استان اصفهان به اصفهان تعلق گیرد. این تصمیم اجرایی شد و در فاز اول، وزارت نیرو 280میلیون مترمکعب یعنی نصف آن را تخصیص داد. اگر نبود اراده‌ و عزم آقای رئیسی، مطالعات این طرح به این سرعت انجام نمی‌شد و به این زودی هم تخصیصی برایش ایجاد نمی‌شد. امروز در خرداد 1403، بعد از شهادت آقای رئیس‌جمهور، حدود یک سال و نیم از طرح این موضوع می‌گذرد. ما در سه‌چهار جبهۀ کاری در حال تلاش هستیم؛ پروژه و تقسیم وظایف انجام شده، پیمانکاران معلوم هستند و عملیات اجرایی‌ در حال انجام است. این از آرزوهای ما بود. حامد یزدیان به قلم: نسیم کریمی یک‌شنبه | ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ | روایت کفایت @revayate_kefayat ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
تعدیل نیرو ممنوع.mp3
3.35M
📌 📌 تعدیل نیرو ممنوع هفت تپه به بخش خصوصی واگذار شده بود ولی اوضاع خوبی نداشت. رئیس جمهور می‌توانست بگوید واگذاری در دوره‌های قبل بوده، به ما ربطی ندارد. اما... 📃 متن کامل نویسنده: فاطمه نصراللهی گوینده: مریم ابوالحسنی حمیدرضا مقصودی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روزی که سهم هر کسی یک قطره آب باران بود قرار بود برای مراسم تشییع بیرجند بمانیم و با بچه‌های دانشگاه برویم، اما باید برای دوره‌ای به مشهد می‌رفتیم. خوب دروغ چرا، هم حرم می‌رفتیم، هم تشییع. ‌ساعت دقیق تشیع را نمی‌دانستیم حدوداً ساعت ۲ یا ۲:۳۰ بود. ‌قرار بود بعد نهار با بچه‌ها برویم ولی زودتر؛ یعنی ساعت ۱:۳۰. دلمان پر می‌زد برای دیدنت، اما این‌بار برای خداحافظی، خداحافظی اجباری. ‌چون داخل حسینیه محل اسکان بود، باید ناهار از بیرون می‌آمد. اما به دلیل شلوغی خیابان‌هایی که مردم برای تشییع آمده بودند، ناهار هم دیرتر می‌رسید. نمی‌خواستیم دیر برسیم پس قید غذا خوردن را هم زدیم. آماده شدیم و با بچه‌ها راهی خیابان شدیم. هوا به شدت گرم بود. مردم از گوشه کنار خیابان‌های فرعی به سمت خیابان اصلی می‌رفتند. عده‌ای مغازه‌هایشان را بسته بودند تا به مراسم تشییع برسند. مادری با فرزند خردسالش داخل کالاسکه؛ پیرمردی با ویلچر؛ جوانی با پای پیاده؛ هر کدام به نحوی خودشان را به خیابان اصلی می‌رساندند. ‌هنوز چند ساعت دیگر مانده بود تا پیکر ها را برای تشییع بیاورند، اما سیلی از مردم مشتاق و عاشق برای دیدنت آمده بودند. ‌با بچه‌ها هماهنگ کردیم که اگر در میان شلوغی‌ها گم شدیم کجا باز همدیگر را پیدا کنیم. همه با خروجی باب الرضا به توافق رسیده بودیم. ‌خوب می‌دانستیم که امکان اینکه هر ۴ نفرمان باهم بمانیم تا آخر مراسم خیلی کم است، پس این بهترین گزینه بود. ‌صدای سینه‌زنی مردم به گوش می‌خورد. هرکسی از دیگری سبقت می‌گرفت تا به سمت بالا برود. دوستم دنبال سوژه برای عکاسی و من هم در حال و هوای خودم بودم. چنین جمعیتی را اگر بگویم به چشمم تا الآن ندیده بودم، شاید دروغ ‌نگفته باشم. اینکه از تلویزیون ببینی تا خودت میان آنها حضور داشته باشی خیلی فرق می‌کند. ‌مردم بعد از یک ساعت شعار و سینه‌زنی کمی خسته شده بودند. در آن گرما هیچ‌کس حتی پایش را بیرون نمی‌گذاشت، چه برسد به اینکه ساعت‌ها میان جمعیت در هوای گرم بایستد. فکر کنم فقط عشق به یک نفر این را ممکن می‌کند. عده‌ای همان روی زمین می‌نشستند و عده‌ای بطری آب خود را روی سر مردم می‌ریختند تا سرد بشوند. ما هم هر از گاهی روی پنجه‌های پایمان می‌رفتیم شاید کمی قدمان بلندتر بشود و ما بتوانیم ببینیم که شهدا را آوردند یا نه! اما نه هنوز هم خبری نبود. به شدت تشنه بودیم و گرما هم حالمان را بدتر می‌کرد، اما در همان حال و هوا و آفتاب سوزان آسمان کمی ابری شد و قطره‌های بسیار ریز باران بر سر و صورت مردم می‌ریخت؛ بیشتر شبیه رمان بود تا واقعیت. شاید اگر به چشم نمی‌دیدم باور نمی‌کردم. باران آنقدری نبود که خیس بشوند. خیلی کم؛ شاید نصیب هر کسی یک قطره آب هم بیشتر نبود. اما همان باران کم و باد، دوباره حال مردم را بهتر کرد. از شدت زیاد بودن جمعیت مردم روی سقف هتل‌ها و خانه‌ها رفته بودند و تماشاچی این معرکه بودند. بالاخره این انتظار به پایان رسید و پیکرها از آن سوی خیابان به چشم خورد و این سیل مردم بودند که به سمت او می‌رفتند و اشک‌هایی که به پهنه صورت مردم می‌ریخت. صالحه حسینی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 ذوق بی‌صدا منطقه سنی نشین بود، اهل سنت بیشتر رفت‌وآمد می‌کردند، با همان لباس قشنگشان وارد سالن شدند، دست دختر ۱۴ ساله‌اش را که معلولیت جسمی و ذهنی داشت گرفته بود، آرام و به سختی به سمت صندوق می‌آمدند، پشت سرش دو دختر نوجوان دیگر هم وارد شدند، خانوادگی آمده بودند مادر به همراه سه دخترش. صحنه قشنگی را با رنگ‌های بهاری لباسشان رقم زده بودند. دو رای به صندوق انداخته شد، مادر رای‌اش را به دختر معلولش داد تا داخل صندوق بیاندازد، دختر ذوق داشت و با حرص و لرزش شدید دست و پا به سختی برگ رای را داخل صندوق انداخت. خوشحالی باور نکردنی در چهره‌اش فریاد می‌زد ولی حیف که نمی‌توانست، ذوقش را به زبان بیاورد... حکیمه وقاری جمعه | ۸ تیر ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۳۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 مثل ابراهیم عکس‌نوشت هشتم رئیس جمهور باید "مثل ابراهیم" دلسوز باشد... گردآوری: علیرضا اسلامی طراح: علیرضا باقری مدیر تولید: امین زاده‌تقی زهره نمازیان شنبه | ۲ تیر ۱۴۰۳ | حوزه هنری انقلاب اسلامی استان کرمان @artkerman ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 هم برخورد می‌کنیم، هم رسانه‌ای می‌کنیم برخی از مردم می‌گفتند اینها ادعای فسادستیزی دارند و فقط شعار می‌دهند. ولی برخوردی اتفاق نمی‌افتد، ما ندیدیم، نشنیدیم. اسفند97 آقای رییسی مجموعه قوه قضاییه را تحویل گرفت. هنوز ده روز نیامده بود که آقای طبری را برکنار کرد. برخورد کرد با آقای طبری. اعتماد مردم را برگرداند. مردم دیدند قوه قضائیه حاضر است برخورد کند با فساد، حتی اگر فرد عالی‌رتبه‌ای باشد در خود قوه قضائیه. این قضیه شهامت آقای رییسی را نشان داد. البته در داخل قوه قضائیه هم منتقدینی داشت. می‌گفتند وزارت اطلاعات هم با افراد خاطی‌ برخورد می‌کنند ولی هیچ‌کس نمی‌فهمد. رسانه‌ای نمی‌شود. ما هم مثل آنها باشیم. با مفسد برخورد بکنیم ولی رسانه‌ای نکنیم که مردم بفهمند. آقای رییسی گفت: «هم برخورد میکنیم، هم رسانه‌ای میکنیم که مردم بدانند ما در برخورد با مفسد هیچ مسئله‌ای نداریم» سید محمد صاحبکار پنج‌شنبه | ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ | روایت کفایت @revayate_kefayat ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا