eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
532 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر نیزه مدام گریه کردی بابا تا کوفه و شام گریه کردی بابا وقتی که به گریه کردنم خندیدند آهسته برام گریه کردی بابا @raziolhossein
گشت قنداقه‌ات به دور سرش    این چنین بود که شدی قمرش مادرت خویش را کنیزش خواند پدرت بود اگرچه که پدرش پدرت گفته بود خواهی شد روزگاری فدایی پسرش بوسه‌های پدر اثر دارد این چنین دستهات شد سپرش آه از چشم‌های خونینت آه از داغ چشم‌های ترش تیری از پیکرت نشد بکشد چقدر تیر می‌کشد جگرش چه بگویدبه کودکان حرم می‌کشد اهل خیمه را خبرش بعد تو خیمه بر زمین افتاد بعد داغت شکسته شد کمرش دور دیدند چشم‌هایت را سر نیزه اگر که رفت سرش می رسد تا اسارت این روضه زینب و بی تو بودن و سفرش @raziolhossein
خورده ترک لب ها ولی آب آورش نیست نائی برای گریه در چشم ترش نیست شیب الخضیب افتاده روی خاک گودال ای کاش میمردم برایش مادرش نیست تکیه زده بی کس به شمشیری شکسته حتی عصای پیری او اکبرش نیست پس آخرین سربازش عبدالله آمد دیگر نباید گفت شاهم لشگرش نیست هی زخم ها را می شمرد و گریه میکرد اینقدر زخم و یک بدن در باورش نیست دست از سرش بردار دیگر جای سالم حتی به قدر یک نگین در پیکرش نیست پس دست شست از هر دو دست اش پای عشق اش نائی برای ناله ای در حنجرش نیست سر داد تا گردد نصیب اش سربلندی قبل از عمو دید عمه عبدالله سرش نیست @raziolhossein
آرام کمي راه براي پدرش رفت يکباره شکسته شد از اينکه پسرش رفت انداخت نظر بر قد وبالاي جوانش مي سوخت از اين غصه که آن همسفرش رفت تا گفت علي ابن حسين ابن علي ام هي نيزه پس از نيزه به سمت کمرش رفت يک ضربه ي شمشير به فرق سر او خورد آن ضربه چنان بود که تا عمق سرش رفت گم کرد عقاب از غم او راه حرم را آنجا که نبايد ببرد همسفرش رفت هي ضربه پس از ضربه به روي بدنش خورد فرياد کشيد و سوي خيمه خبرش رفت افتاد به سمت علي اکبر پدرش راه افتاد زمين سو ز دوتا چشم ترش رفت با کنده ي زانو پدر پير وشکسته آرام کنار پسر محتضرش رفت @raziolhossein
دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من این درد درمان ندارد،میدانم امکان ندارد زخم سرت را ببندی،با معجر کوچک من غارت گران دل نکندند،از گوش واز گوشواره انگشت وانگشتر تو،انگشتر کوچک من آتش به جان جهان زد،دستی که با خیزران زد یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من بابا برایم دعا کن،شام مرا کربلا کن یکبار دیگر صدا کن:ای دختر کوچک من! @raziolhossein
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغ دیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری برو بفشاند گلاب و شهد تا تقویت کند دل محنت کشیده را یک جمع دعوتش به گل و بوستان کند تا برکنندش از دل، خارِ خلیده را جمع دگر برای تسلای او دهند شرح سیاهکاری چرخِ خمیده را القصّه! هر کسی به طریقی ز روی مهر تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطرِ حسین چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟ آیا که غمگساری و اندُه بری نمود لیلای داغ دیدۀ زحمت کشیده را؟ بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانۀ مرغ پریده را @raziolhossein
در شام، چون یزید ز طغیان حیا نمود شد خسته از شقاوت و ترکِ جفا نمود تا رفت توسنِ ستم و جور و ظلم راند چون لنگ شد ز قهر، در لطف وا نمود یعنی ز رنج‌ و محنتِ بی منتهای شام میلِ رهائی حرمِ مصطفی نمود باور مکن که کرد ترحّم به حالشان یا این عمل برای رضای خدا نمود اسباب پرده پوشی خذلان خویش جست در این خیال ناوک ظلمش خطا نمود از بحرِ دفع سرزنشِ کافر و مجوس احسان به اهلِ بیتِ شهِ لافتی' نمود سُخریّه را به اسمِ محبّت به خرج داد از روی بغض خنده ی دندان نما نمود ظالم، کبوترانِ حریمِ جلال را بگرفت و بال بست و شکست و رها نمود یک دودمان ز آلِ علی را یتیم کرد یک جا اسیر پنجه ی آلِ زنا نمود جرّاره وار مار صفت نیشِ خویش زد آنگه بنای چاره و فکر دوا نمود از تیشه کند ریشه ی گلزار دین و بعد با شاخه اش حکایت نشو و نما نمود یعنی ز بعدِ قتلِ جوانانِ فاطمه بنیادِ عذر خواهی زین العبا نمود بگشود دستِ دخترِ شیرِ خدا ز بند وانگه به چشمِ خلق به ایشان عطا نمود زنجیر را ز گردنِ زین العبا گشود بیمار را خلاص زِ قیدِ بلا نمود هر حاجتی که قبله ی حاجاتِ خلق داشت آن ناروای کافرِ بی دین روا نمود هر غارتی که از حرمِ شاه برده بود تسلیمِ شاهزاده ی بی اقربا نمود داغِ درون زینب و کلثوم تازه کرد مشت زری به خونِ حسین خونبها نمود دنیا پرست داشت محبّت به سیم و زر از خود قیاس رتبه ی آلِ عبا نمود پنداشت آنکه کشت حسین را و شد تمام یا می توان که خونِ خدا زیر پا نمود از شام خیمه سوختگان حجازِ را قلبِ شکسته عازمِ کرب و بلا نمود آه از دمی که عترتِ غم پرورِ نبی در روی تربتِ شهِ لب تشنه جا نمود زینب چو مرغِ تازه برون رفته از قفس از ناله پر ز خون، دلِ ارض و سما نمود نزدِ برادر از سفر شام و کوفه اش شرحِ غمِ اسیری خود را ادا نمود زین العبا ز یادِ لب تشنه ی پدر در آبِ چشم خویش به حسرت شنا نمود لیلا ز همرهان و عزیزان در آن دیار یک یک سراغِ اکبرِ یوسف لقا نمود کلثوم در مصیبتِ عباس و نو عروس شیون برای قاسمِ نو کدخدا نمود آن یک به قتلگاه به شیون که شمرِ شُوم اینجا سر حسینِ من از تن جدا نمود آن یک دوید در برِ زینب که بابِ من در این مکان به لجّه ی خون دست و پا نمود هر کودکی به ناله که در این زمین، فلک ما را به دردِ بی پدری مبتلا نمود هر نورسی به گریه که با حلقِ تشنه شمر اینجا جدا سرِ پدرم از قفا نمود آن در فغان که داغِ علمدارِ کربلا اینجا قد رسای حسین را دو تا نمود آن در امان که شمر ز نعش پدر مرا در این زمین به ضربت سیلی جدا نمود بعد از نوای نالهٔ حریمِ شهِ امم سوی مدینه رو زِ صفِ کربلا نمود صامت همیشه بوَد عزادار و اشکبار تا از جهان مقام به دارِ بقا نمود @raziolhossein
پدر به نعش پسر این چنین نظر نکند به اختیار کسی شعله در جگر نکند اگر که قاصدی آرد خبر زمرگ جوان حیا کند پدرش را از آن خبر نکند نمود نسل مرا قطع ابن سعد لعین امیدم آنکه نهالِ دلش ثمر نکند چسان خبر برسانم به مادرت لیلا که خاک ماریه را زاشکِ خویش تر نکند تُرا چگونه گذارم به روی ریگ روان فتاده باشی و کس بر تنت نظر نکند¹ زجای خیز که تا سوی خیمه ات ببرم که بی تو خواهرت اندر حرم گذر نکند زداغ مرگ تو آخر خمیده شد کمرم کمان قَدِ پدری چون غم پسر نکند به نوجوانی تو جان انس وجِنّ سوزد ولی به منقذ بی دین فغان اثر نکند اگر که باد برد این خبر برِ صُغرا یقین بدان که دگر خواهش سفر نکند ستاده ام من و تو خفته ای برابر من پسر چنین حرکت در برِ پدر نکند بس است صالح مدّاح ذکر این ماتم نمود نظم تو کاری که نیشتر نکند @raziolhossein
می رَفت و جُز شَریعه به جایی نَظَر نداشت از بیقراریِ دلِ او کَس خَبَر نداشت تنها به فکرِ تشنگیِ اَهلِ خیمه بود با مَشک، احتیاج به تیغ و سِپَر نداشت چَشمِ تَرَش به خُشکیِ لب خنده میزد و یک جُرعه بَهرِ رَفعِ عَطش آب بَر نداشت پُر کرد مشکِ آب و روان سوی خیمه شد طفلِ حَرَم نیاز، جُز این مُختَصَر نداشت دستانِ او، به آب چو تَر شد، به گِریه گفت: باید برای رَفتنِ تا خِیمه پَر نداشت دَستی که بود نیروی خِیمه، بُریده شد اَمَّن یُجیبِ خواهَرِ او هم اَثَر نداشت وقتی که مَشکِ آب به دَندانِ خود گرفت در یاد، غِیرِ دُخترِ خونین جِگَر نداشت میخواست تَر کُند لَبِ طِفلِ رُباب را امّا مَگر که حَرمَله تیرِ سه پَر نداشت! یک تیر، آب و آبِرویش را به خاک ریخت تیری که غِیرِ خوب دَریدَن، هُنَر نداشت تیری نَمانده بود به میدانِ جَنگ که گُلبوسه ای زِ پیکَرِ عَبّاس بَر نداشت آن نِیزه ای که دَر کَفِ اِبنِ طُفِیل بود غِیر اَز شِکافِ اَبروی او زیرِ سَر نداشت شَقُّ القَمَر شُدن به تو اِرث اَز علی رِسید این آسمان شَبیهِ تو هَرگز قَمَر نداشت ماهِ مُنیرِ کرب و بلا در خُسوف رفت اُفتاد روی خاک و فُروغی دِگَر نداشت زَهرا کِنارِ پیکرَش آنقَدر گِریه کرد اِنگار روی خاک بِجُز او پِسَر نداشت @raziolhossein
زانو زده دوعالم، در محضر اباالفضل درس ادب گرفته، از منبر اباالفضل روز الست دست، ساقی حوض کوثر از باده وفا ریخت، در ساغر اباالفضل یاد حسین بوده، آرام خاطر او نام حسین نقش، انگشتر اباالفضل یک‌عمر بوده این مرد، یاری کننده‌ی خلق در کربلا نشد کس، یاری‌گر اباالفضل با دست خالی آمد، در قتلگاه دشمن مژگان تیر خورده، شد لشکر اباالفضل از بس که تیر و نیزه، روی تنش نشسته چیزی نمانده دیگر، از پیکر اباالفضل مثل علی است اما، با اندکی تفاوت جای عمود مانده، روی سر اباالفضل... @raziolhossein
من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین.. خادم ناقابل این آستان بودم حسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افتادم برایت پیشوازم آمدی هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من‌ که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن‌ هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تاول پایم فدای پای دخترهای تو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد.. بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین @raziolhossein
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته.. کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از، فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.. @raziolhossein
میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم @raziolhossein
دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد تنها امید ظرف غذای گدا حسین هر کس مسیر عاشقی اش را سوا نکرد فردای حشر میکند او را سوا حسین حب تو ترس معصیتم را زیاد کرد ای مظهر تجلیِ خوف و رجا حسین حکم قبول بندگی ماست با خدا حکم قبول نوکریِ ماست با حسین آدم برای گریه به تو آفریده شد بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین دمنوش روضه ات دَمِ عیسی ابن مریم است هر چایخانه ات شده دارالشفا حسین در کشتی نجات رقیه است ناخدا ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین ذکر تو را به روی لبم مادرت گذاشت سرمایه ی محبت زهراست یا حسین هر گاه بی قرار حریم تو میشویم باید پناه برد به صحن رضا حسین دلشوره ی زیارت تو میکُشد مرا این اربعین مرا برسان کربلا حسین مقتل نوشته است نفس میزدی هنوز وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین جسمت به راحتی نشود جمع و جور وای آخر کشید کار تو بر بوریا حسین @raziolhossein
آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد @raziolhossein
بی مهر تو که راه نجاتی نداشتیم در نامه عمل حسناتی نداشتیم توفیق خرج کردنِ ما در بساط تو آری نبود اگر،  برکاتی نداشتین ما زنده ایم تا که فقط نوکری کنیم بهتر از این دلیل حیاتی نداشتیم آن لحظه ای خوش است که در بین روضه ایم بی روضه ات چنین لحظاتی ندلشتیم بت خانه بود جای تمامی ما اگر چون کربلای تو عتباتی نداشتیم تنها دلیل قاطع اسلام ما تویی یعنی که بی تو صوم و صلاتی نداشتیم در کوی تو‌ مقرب درگاه حق شدیم بی نوکری تو‌ درجاتی نداشتیم @raziolhossein
خبر رسیده به من ای فرشته های خدا سپرده اند علی اصغر مرا به شما سپرده اند که از شیر دایه های بهشت بنوشد وبشود مرحمش که فیه شفا ولی ملائکه من مادرم دلی دارم هنوز دل نگرانم برای آن لبها هنوز دل نگرانم برای طفلی که مرا گذاشته با گاهواره اش تنها بگو فرشته که آرام تخت خوابیده است بگو که دست خدا تاب میدهد ما را شده است دست پدر حال حجر اسماعیل بگو طواف کنندش فرشته ها به دعا برای ضبح عظیمی که نظر حق کردیم گرفته ایم چه شبها به گریه اش احیا نخورده اصغر من بی وضوی من شیری نداده بوسه به او جز به نام حق بابا برای اصغر من زمزمی بجوشانید قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا جواب گریه ی او را خدا پسند دهید که تلخ داده جوابی به گریه اش دنیا سفارش پسرم را نمیکنم دیگر علیست زندگی ام جان او و جان شما @raziolhossein
ماه را در مَسلَکِ شب می کند مَعنا حسین در دلِ تاریکیِ دنیا،چراغ ما؛حسین وقت اوج بی کسی پشت مرا خالی نکرد وقتِ تنهایی به دادم می رسد تنها حسین یک به یک ما را حسین آورد و با هم دوست کرد تک تکِ ما قطره ایم و حضرتِ دریا؛حسین زحمتش را او کشید و رحمتش بر ما رسید خون خود را خرج کرده پای خیلی ها،حسین کُلُّهُم نورٌ عَلیٰ نورَند معصومین ما بین این ارباب‌ها، ارباب بی همتا ؛ حسین کودک شش‌ماهه ی این‌ قوم،پیرِ عالَم است رُشد اگر می کرد او می‌شُد یاور باباحسین سنگ و چوبِ خانه ی ما عطر سیبش را گرفت آنقَدَر زیرِ لبش می گفت بابا : یا حسین! روضه ی رضوان بدونِ روضه مثلِ دوزخ است اصلِ جنت مجلسِ گریه‌ است..،آن هم با حسین هرکه بالاخواه بَزمِ هیئتش درآمده پرچمش را روز محشر می برد بالا حسین قدردانی کردن از هر سینه‌زن با فاطمه است ایستاده پیش در با مادرش زهرا،حسین آی نوکر! اربعین را از حسن درخواست کن رد نخواهد کرد حرف این برادر را حسین هر زمانی گیر کردم زود گفتم:یا حسن تا گره را وا کند از کار من درجا حسین . . کوچه و بازار ناموس علی را زجر داد خواهری فریاد می زد: آه و واویلا حسین هر کُجا افتاد از نیزه،رباب از هوش رفت... پیش پای حرمله می شد سرش پیدا،حسین @raziolhossein
از الان بگم که چن تا دخترت دیگه نیستن توی جمعمون داداش دوتاشون تو بیابونا جون دادن یکی تو خرابه با سر باباش دیگه ماموریتم تموم شده حالا بعد از این باید گریه کنم یاد حرفایی که تو بزم شراب به تو و بابام میزد گریه کنم کی میدونه چی کشیدم این روزا من عزیزه بودم و خوار شدم قبل تو صدامم هیچ کس نشنید بعد تو راهی بازار شدم تازه داغت تو دلم تازه شده بشینم باید برات گریه کنم بعد تو یاد بلایی که اومد به سر مخدرات گریه کنم یه سری دردامونو که بدجوری داغ اون به دل میشینه نمیگم دیگه اون یهودی تو بزم شراب چیا گفتش به سکینه نمیگم سپر بلای بچه هات شدم هیشکیو به قدر زینب نزدن تو که از تنور خولی اومدی دیگه بچه هات به نون لب نزدن منی که تو کوچه های مدینه میگرفتن دورمو برادرام روزگار کشید منو تو ازدحام توی کوچه‌ های تنگ شهر شام برا کندن یه قبر کوچولو تو خرابه خیلی زحمت کشیدم راستی تو خرابه هنده رم دیدم خلاصه خیلی خجالت کشیدم زخمایی که من دیدم روی تنت به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد کل فرشای دهاتم میومد تن تو روو همه‌شون جمع نمیشد آخه نیزه ها چجوری در اومد کجا جمع شد تن نامرتبت دیگه دیدن جا روی تن تو نیست دوسه تا به جاش زدن به زینبت کاشکی نامحرمی اینجاها نبود تا میگفتم کی واست شهید شده روسریمو برمیداشتم ببینی که چقد موی سرم سفید شده علی اصغرت کجاست که مادرش اومده از غم و غصه آب بشه پاشو که  جز تو کسی نمیتونه حریف گریه های رباب بشه بعد ما میخواد بمونه کربلا روضه خون تو ربابه به خدا میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم بهتر از بزم شرابه به خدا همه رو آوردم از سفر داداش حتی پس گرفتم آخر سرتو ولی شرمنده ام از این که میگم جا گذاشتم توی شام دخترتو از خود کربلا تا کوفه و‌شام این سه ساله نیمه جونو میزدن نانجیبا دعواشون با هم میشد ولی میرفتن و‌اونو میزدن بعد از این روزا برات زار میزنم شبا هم براتو هق هق میکنم من تو رو نبینم آروم ندارم میدونم آخر سر دق میکنم @raziolhossein
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک  یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من بمیرمش که دگر گوش وگوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد @raziolhossein
من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو @raziolhossein
این جُمعه هَم نَیامد و با گِریه سَر کنم باید دَر این فِراق، شَبَم را سَحَر کنم آخَر نِمی شود، که فقط کُنجِ خَلوتی زانو بَغَل، زِ دوریِ او، دیده تَر کنم... تا کِی برای غُربتِ تَنهایِ جَمکَران ماتَم بِگیرم و، هَمه را خونجِگَر کنم؟ یک بار هم نَشُد، که دَمی رُخصَتَم دَهَد تا از کنارِ خِیمه ی سَبزَش گُذَر کنم یا که به صَحنِ مَسجِدِ سَهله بِبینَمَش یک عُمر، روشَن این دِلَم، اَز یِک نَظَر کنم دِل کَندَنَم، زِ غِیرِ تو، کارِ مُبارَکی ست خوش آن دَمی که اَز هَمه جُز تو، حَذَر کنم این اَربعین بیا، زِ نَجَف کَربَلا رَویم تا جان، نِثارِ مَقدَمِ تو، هَمسَفَر کنم @raziolhossein
وقتش شده در آورد از آستین عمود تا کار را تمام کند با همین عمود خم کرد قد چون الفش را ، به این دلیل یک دال بیشتر ز عمو دارد این عمود طفلان در انتظار عمو صف کشیده اند بالا بمان و پشت سرت را ببین عمود سقا بدون دست هم از پا نمی نشست محکم فرود آمدی ای آهنین عمود فرزند فاطمه کمرش عاقبت شکست تا خورد بر سر یل ام البنین عمود از اشتیاق بوسه به پیشانی قمر سر را شکافت تا برسد بر جبین عمود از شرم قامت خم عباس خم شدند نخلی نماند بعد عمو بر زمین عمود از چشم تو کشیده اگر تیر را ، چطور از خیمه گاه تو بکشد شاه دین عمود هر سال اربعین به تو اول سلام داد هر زائری رسید دم آخرین عمود @raziolhossein
غمی بزرگ در دلم، مرا عذاب می‌دهد تورا صدا که می‌زنم؛ سنان جواب می‌دهد برای بار اوّل است، خودم سوار می‌شوم کار رسیده تا کجا! فضّه، رکاب می‌دهد مقابل نگاه یک سپاه، می‌خورم زمین همین‌که شمر ناقه‌ی مرا شتاب می‌دهد نداشت فایده قسم به کوفیان؛ تو سوختی نشسته دخترت، قسم به آفتاب می‌دهد شیر درست می‌شود؛ گریه بلند می‌شود همین‌که برلب خودش، رباب آب می‌دهد @raziolhossein
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین @raziolhossein