eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه‌ی‌خِصال علی میشود حسن آیینه‌ی زُلال علی میشود حسن دقّت که میکنیم در این یازده امام زیباترین جمال علی میشود حسن "یا مَظهرَ العُلُوِّ"علی هست اگر حسین "یا مَظهرَ الکَمالِ"علی میشود حسن اوج کرامتند تمامی اهل بیت امّا کریم آل علی میشود حسن در اوج آسمان سخاوت بدون شک خورشید بی‌زوال علی میشود حسن قدر مُسلّم است در باب صبر و حِلم واضح‌ترین مِثال علی میشود حسن هم وارث شکوه بِلا مِثل مصطفی هم وارث جلال علی میشود حسن تعریفِ اِحتشامِ علی چونکه شد حسین توصیفِ اعتدالِ علی میشود حسن بی مِنّت بُراق به معراج می‌رود چون غرق در خیالِ علی میشود حسن مِن‌باب حُسن خاتمه‌ی این غزل حسن صلّ علی محمد و صلّ علی‌ الحسن @raziolhossein
وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد گفتند، گفت زود سند را بده به من گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت سیلی برای غصب فدک راه چاره شد گفتند مست بود و صدایی نمی شنید آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد چادر به پای مادر سادات گیر کرد افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد @raziolhossein
برخیز از بستر بیا پیغمبری کن برخیز و زهرا را بجایت بستری کن برخیز از بستر که غم با ما نماند برخیز باباجان علی تنها نماند در بسترت اُفتاده‌ای فریاد کردم بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم آهی کشیدم پیشِ تو جبریل اُفتاد نالیدم از حال تو میکائیل اُفتاد دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی خیلی برای محسنم مشتقاق بودی کمتر تقلا کن نیفتم در کنارت این چشم را وا کن نیفتم در کنارت جان حُسینت باز هم مهمان ما باش پیشِ علی در شهر سنگربان ما باش کمتر بخوان روضه حسینِ بی کفن را نگذاشتی بردارم از سینه حسن را ما گِرد تو گریان و دلشادند جمعی جمعی دو رو و  در پِیِ بادند جمعی جمعی منافق رأیِ مردم جمع کردند در خانه هیزم روی هیزم جمع کردند بابا وصیت کن به منزل‌های این شهر بعد تو ای وای از ارازل‌های این شهر بابا وصیت کن سفارش کن برایم از کوچه‌های تنگ خواهش کن برایم خیلی سفارش کُن به در بر چوب ، مسمار بابا سفارش کن مرا بر سنگِ دیوار تا مادری در پیش طفلانش نیفتد آتش به جانِ بیت‌الاحزانش نیفتد در را سفارش کن به رویم در نکوبند مسمار را  بر بارِ نیلوفر نکوبند از خانه تا مسجد نگردانند ما را بابا وصیت کن نسوزانند ما را @raziolhossein
چگونه نوحه کنیم این عزای سنگین را شهید گشت و  نفهمید امتش این را شهید گشت کسی که به دست عاطفه اش پناه داد فقیر و یتیم و مسکین را شهید گشت امامی که فیض رحمت او گرفته تا به ابد خلقت نخستین را چگونه پیرو قرآن شوند قومی که دهند نسبت هذیان کلام یاسین را مدینه شرم نکردی به پیش دختر او که رو به قبله کنی خاتم النبیین را عجب که داغ تسلا شود به داغ دگر کشد به خنده ی مرگ آن نگاه غمگین را از این سو آتش دل ، آن سو آتش خانه بگو که صبر نماید علی کدامین را علی که غسل تن سید البشر با اوست به دوش خویش کشیده است داغ تدفین را به روی سینه ی او گوشوار عرش افتاد بغل گرفت گل سرخ  ،  برگ نسرین را به گریه گفت حسینم کجا یزید کجا به گریه دید مگر آن غروب خونین را همان غروب که شمر آمد و سنان میرفت که پایمال کنند آن سلاله ی دین را همان غروب که قرآن ورق ورق میشد همان غروب که آتش زدند آیین را که دیده قاری قرآن میان بزم شراب به گریه دید سر و چوب و طشت زرین را @raziolhossein
شفاعتی که به ما وجه احسنش برسد بعید نیست به فریاد دشمنش برسد حسن شده ست ، محال است این که غیر خدا کسی به مرتبه ی وصف کردنش برسد نبرد تن به تنی را ندیده میدانی که تیغ دشمن حتی به جوشنش برسد خدا کند که اگر مردی از نفس افتاد به داد بی کسی اش لااقل زنش برسد بناست بعد شهادت شتر سوار جمل جنازه را نگذارد به مدفنش برسد چنان به کینه کمان را کشید سمت کریم که تیرِ خورده به تابوت تا تنش برسد حرم ندارد یعنی هنوز می ترسند از این که دست توسل به دامنش برسد و سال هاست حسن در بقیع منتظر است ضریح مردم ایران به میهنش برسد @raziolhossein
خوشبخت آن کسی که دارد محبتش را بدبخت آن کسی که رد کرد دعوتش را میخواست تا بفهمیم خورشید واقعی کیست مبداء برایمان کرد تاریخ هجرتش را جز پنج سال مولا دیگر ندید دنیا حسرت به دل نشستیم طرز حکومتش را گفتند او یتیم است در خاک ها مقیم است در فتح مکه دیدند آن قوم شوکتش را زهر زن یهودی یا مادر سعودی رحلت چرا بخوانیم روز شهادتش را روز عروج خورشید گفتند وا محمد یک روز بعد دادند مزد رسالتش را در صحنه ی قیامت وقتی که خلق جمعند ما ترس خویش داریم او ترس امتش را @raziolhossein
هرگز دلی ز غم چو دل مجتبی نسوخت ور سوخت ز اجنبی دگر از آشنا نسوخت هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت کز دشمنان ز هر بد و هر ناسزا نسوخت از هر خسی چو آن گل گلزار معرفت شاخ گلی ز گلشن آل‌عبا نسوخت جز آن یگانه گوهر توحید را کسی ز الماس سوده لعل لب دلربا نسوخت هرگز برادری به عزای برادری در روزگار، چون شه گلگون قبا نسوخت باور مکن دلی که چو قاسم به ناله شد زان ناله پر از شرر وا ابا نسوخت آن دم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت تا شد روان عالم امکان ز تن روان جنبده‌ای نماند کزین ماجرا نسوخت خاموش شد چراغ دل افروز مجتبی افروخت شعله غم جانسوز مجتبی آیت‌الله @raziolhossein
ای مهربان نبی که تو را زهر داده است دستش شکسته باد که قلب تو را شکست بر سینه‌ات حسین تو بود آخرین نفس اما به روی سینه‌ی او قاتلش نشست… @raziolhossein
نفرین ملک بر زن شومی که تو را کشت لعنت کند ای کاش خدا هم پدرش را @raziolhossein
گشته مدینه غرق عزا وامحمدا ماتم گرفته ارض و سما وامحمدا گویید روی ماذنه (حیّ علی العزا) رفت از جهان رسول خدا وامحمدا روز یتیمی همه امت است ، پس ناله زنید یاابتا وامحمدا مولا زند به سینه و زهرا زند به سر جبریل گشته نوحه سرا وامحمدا مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین دفنش نکرده اند چرا وامحمدا ماه صفر تمام شد اما شروع شد اندوه اهلبیت شما وامحمدا دردا که جای گل همه با هیزم آمدند بر آستان شیر خدا وامحمدا دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت سیلی زدند فاطمه را وامحمدا دستی که بوسگاه نبی بود بد شکست این طور اجر او شد ادا وامحمدا آن زن که زهر داد نبی را پس از نبی خون کرد قلب آل عبا وامحمدا ملعونه پیش قبر نبی بر تن حسن هفتاد تیر زد زجفا وامحمدا هفتاد زخم جسم غریب مدینه خورد اما غریب کرببلا ؟ وامحمدا بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت از تیر و تیغ و سنگ و عصا وامحمدا زینب به گریه گفت که یاایهاالرسول یک دم به قتلگاه بیا وامحمدا ( این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست) @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام @Raziolhossein
شاه کرّوبیان امام رضاست نورِعرش‌آشیان امام‌رضاست یا"سریع الرّضا" که می‌گویند مَظهرش‌ِبی‌گمان‌امام‌رضاست همه فانی و وجه حق باقی چون خدا؛جاودان امام‌رضاست پادشاهی‌ که تحت‌ِ اَمرِ‌ وِی‌اَند مَلَک‌و اِنس‌و جان امام رضاست آن درختی که دارد از عظمت ریشه در بیکران امام‌ رضاست آنکه در دست او چو گِردویی‌ست وسعت کهکشان امام رضاست در روایات شیعه مقصود از پدرِ مهربان ؛ امام رضاست اهل هر دین و ملّتی باشی بهترین همزبان امام رضاست در اَمانیم از گزند بلا تا اَمین و اَمان امام رضاست غُصّه‌ی رزق خویش را نخوریم تا که روزی‌رسان امام رضاست ماکه عُمریست رأس ساعت هشت ذکر تسبیحِ‌مان امام رضاست آنکه بااو خوش‌است بر من و تو آخر داستان؛ امام رضاست @raziolhossein
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند با دل زار معین الضعفا را کشتند آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا هشتمین بضعه پیغمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد بین یک حجره در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود غلامش فهمید آخر آن نور دل آل عبا را کشتند مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید با چه زهری مگر آن  نور هدا را کشتند صورتش را به روی خاک نهاد و می گفت چه غریبانه شه کرببلا را کشتند جگر سوخته اش روضه برایش میخواند با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند روی تل عمه مظلومه مارا کشتند پای راس شهدا بسکه کف و سوت زدند سربازارچه ی شام اسرا را کشتند @raziolhossein
می توان دید ز چشمان ترش.. چقدَر درد گرفته جگرش خبر رفتن خود را آورد.. با عبایی که کشیده به سرش صورتش خاکی خاکی شده بود بس که افتاد میان گذرش وسط حجره به خود میپچید غرق تب بود تن محتضرش تشنه لب بود و میفتاد مدام عکس گودال میان نظرش او مگر گل پسر فاطمه نیست؟ پس چرا نیست کسی دوروبرش؟! قبل از آنی‌که کسی برخیزد.. به مدینه برساند خبرش.. با سر و پای برهنه حالا پشت در آمده گریان پسرش رسم این است پسر وقت وداع می نشیند به کنار پدرش سر اورا به بغل میگیرد تا بیاید نفس مختصرش جدّش اما به سر جسم علی آنقدر سوخت که خم شد کمرش هفت دفعه ولدی گفت ولی.. غیر خس خس نرسید از ثمرش یک عبا بود و هزاران اکبر کربلا پرشده بود از اثرش @raziolhossein
همین که با خودم گذشته را مرور می کنم از اینکه مشهد آمدم حس غرور می کنم اگرچه غرق آتشم ولی به درد می خورم برای مشعل حرم شراره جور می کنم راه درازی آمدم به سینه دست رد نزن از این به بعدجز تورازسینه دور می کنم بال پریدنی بده سپس ببین که هر سحر کبوترانه از دل حرم عبور می کنم طلعت بی کران تویی ، ظلمت بی کران منم کنارت این خرابه را محفل نور می کنم به روی من نزد کسی چه کاره ام چه کرده ام کنار تو شبیه خوبها ظهور می کنم تو آروزی خلوت قبر منی و شب به شب به خاطر تو خویش را زنده به گور می کنم سنگدلم ولی به لطف چشم تو نشسته ام خشت به خشت صحن را سنگ صبور می کنم شبی به صید من بیا دام بیافکن و ببین چگونه مثل آهوان میل به تور می کنم کنج حرم که می روم یاد حسین می کنم مصیبت سر به نیزه را مرور می کنم نان غذای حضرت تو را که میل می کنم یاد مصیبت سر و کنج تنور می کنم @raziolhossein
درد و دل های من فروان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است درد هایش نگفته درمان است پسری کور گنبدت را دید دختری کر صدات را فهمید با چه نازی در آسمان چرخید کفتری که به روی ایوان ست بسته ام دل به مهر تو تنها جز تو من را کسی نشد مولا شمسِ تبریز مالِ مولانا شمس من ساکن خراسان است نور تو می درد سیاهی را نچشم طعمِ بی پناهی را بر سرش کرده تاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان است باز هم آمدم پناهم ده زائر مشهدم پناهم ده من اگر چه بدم پناهم ده دلم از کرده اش پشیمان است در حرم تا که آب نوشیدم لب خشک حسین را دیدم مردم از شرم تا که فهمیدم گفته مقتل ذبیح العطشان است خویش را باز سینه زن کردم یاد ارباب بی کفن کردم من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است @raziolhossein
شَبیهِ ذَرّه اَم و مِثلِ آفتاب، رضاست کَسی که هَست به قَلبم، قَرار و تاب، رضاست سِپُرده اَم دِلِ خود را به دَستِ آقایَم که صاحِبِ دِلِ بیچاره و خَراب، رضاست کَسی که زائِرِ خود را، سه جا پَس اَز مَرگَش نِجات میدَهد اَز پَنجه ی عَذاب، رضاست اِمامِ ضامِنِ ثامِن، که روزِ مَحشَر هَست کِنارِ مَن، هَمه جا، تا دَمِ حِساب، رضاست اَگَر چه دَردِ خودَم را، نگُفته ام با او کَسی که زود به مَن میدَهَد جَواب، رضاست به سَرزَمینِ قیامَت که حِیرتِ مَحض اَست مَرا، کَسی که، کُنَد خادِمَش خِطاب، رضاست حَدیثِ اِبنِ شَبیبَش، دِلِ مَرا خون کَرد هَمیشه بانیِ این روضه های ناب، رضاست @raziolhossein
گله ای نیست اگر غصه ی بی‌ حد داریم خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیده ای در طلب اشک مقید داریم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را می‌برد با عبا داشت علی اکبر خود را می‌برد @raziolhossein
با هر مقام و منصبی در چاه افتاد هر کس که پیش پات با اکراه افتاد شب غرق تاریکی شد از آن لحظه ای که دستش ز دامان رخت کوتاه افتاد تا گنبدِ نورت شبانه روز تابید خورشید شرمنده ز چشم ماه افتاد یک بی بضاعت خواست حاجی نام گیرد ناگاه سمت شهر مشهد راه افتاد حرفِ زیارت نامه خواندن بود در عرش روی زبان ها یا امین الله افتاد حرف تفاوت نیست و نزد ضریحت یک کنج رعیت ، کنج دیگر شاه افتاد یاد لب عباس ، باران گریه کردم چشمم به سقاخانه ات هرگاه افتاد @raziolhossein
نه پی دانه و آبم ،نه پی ایوانم من فقط کفتر جلد حرم سلطانم مثل یک ابر، پر از گریه ی بی پایانم ولی از این همه بخشندگی ات حیرانم در هیاهوی حرم باز صدایم کردی بی قرارِ سفرِ کرب و بلایم کردی به خودم گفتم اگر داغ فراوان شده است وقت پابوسی سلطان خراسان شده است درد هایم همه با دست تو درمان شده است آنکه ایوان  تو را دیده مسلمان شده است سفره ی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست چشمم از دیدن صحنِ تو ندارد سیری گنبد و مرقد و گلدسته...عجب تصویری بهتر از خادمی ات نیست دگر تقدیری که سه جا می رسی و دست مرا می گیری جز غبار قدمت تاج سری نیست که نیست هیچ جا جز حرم تو  خبری نیست که نیست @raziolhossein
در سماوات، بانگ غم دادند بی‌کسی را دوباره سم دادند چه غریبی که دور از وطن است پاره‌ی قلب جمع «پنج تن» است زهر را خورده است؛‌ پا شده است چقدر مثل مجتبی شده است مثل زهرای خورده بر مسمار دست خود را گرفته بر دیوار وسط راه می‌خورد به زمین گاه و بی‌گاه می‌خورد به زمین می‌رود حجره، دست و‌ پا بزند صورت‌اش را به خاک‌ها بزند وقت آن است، آب آب کند مثل جدّش به خون خضاب کند گرچه در بی‌کسی، نفس زده است پسرش آخر سر آمده است باز هم شکر، پیرهن دارد چندتا چندتا کفن دارد نیزه‌ای نیست داخل دهن‌اش سایبان مانده است بر بدن‌اش خاتم‌اش دست‌ ساربانی نیست دست مأمون که خیزرانی نیست پسرش را ندیده روی عبا قطعه‌قطعه نچیده روی عبا خنجری زیر حنجرش نرسید بین گودال، پیکرش نرسید حجره‌اش را گرفته سوز حسین نیست روزی شبیه روز حسین @raziolhossein
جان‌و جانانِ ما امام رضاست سر و سامانِ ما امام رضاست نورِ یزدانِ ما امام رضاست ذکر هر آنِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست بی‌حساب‌است‌لطفِ‌دَم به دَمَش بی حدود است وسعت کَرَمش هست فردوس واقعی حَرَمش خُلد و رضوان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ختم قرآن کن و دقیق ببین از سر ذوق نه ؛ به قطعِ یقین این بُوَد حرفِ‌ سُوره‌ی‌یاسین قلب قرآن ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست فَردْ فَردِ عَشیره‌ی عُلما پادشاهان؛حکیم‌ها؛شُعرا همه‌هیچ‌اند پیش این آقا فَخرِ ایرانِ ما امام رضاست شرط‌ِ ایمانِ ما امام رضاست تا قدمهای من به صحن رسید گوش جان باز شد چنین بشنید که خداوند گفت با خورشید شَمس تابان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست غرق این بیکرانه ایم و خوشیم صید بی‌دام و دانه‌ایم و خوشیم مورِ این آستانه‌ایم و خوشیم چون سلیمانِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست درِ این خانه مُستفیض شویم «فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ» شویم هر زمانی که‌ما مریض شویم راه درمان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست اگر ایمان به مرتضی داریم یا اگر رزق کربلا داریم هرچه داریم از رضا داریم برکت نان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست به مقامِ علیِّ عِمرانی بندگی‌اش بُوَد مُسلمانی خانه‌ی قبر ماست نورانی چونکه مهمان امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ما دوتا چشم اشک ریزانیم که خطا کرده و پشیمانیم رو به‌او‌کرده‌ایم‌ و می‌دانیم باب غفران ما امام‌رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست ما که تحت لوای فاطمه‌ایم متوسّل به شاه علقمه‌ایم روز محشر بدون واهمه‌ایم خطّ پایانِ ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست آنچه توصیه‌‌اش به تَک‌تَکِ ماست گریه در سوگ سیّدالشّهداست هرکجا بزم روضه‌ای‌برپاست روضه‌گردان ما امام رضاست شرطِ ایمانِ ما امام رضاست @raziolhossein
هیهات که با گریه و زاری بروم با آنچه که تو دوست نداری بروم با دست تهی آمده‌ام...مطمئنم با دست تهی نمی‌گذاری بروم @raziolhossein
سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد در این حرم دست دعا خیلی می ارزد از هیبت سلطانی ات لالم دوباره این گریه های بیصدا خیلی می ارزد آهم رسیده تا ضریحت جای دستم آهِ  منِ بی دست و پا خیلی می ارزد حاجت بهانه شد که با تو خو بگیرم ازین جهت درد و بلا خیلی می ارزد بین شلوغی حرم ، خلوت گزیدن باربنا یا ربنا  خیلی می ارزد سلطانی اما همنشینی با گداها فقر و نداری های ما خیلی می ارزد زانو زدن خیره شدن ، شب تا سحرها در محضر گنبد طلا خیلی می ارزد عطرجنان می آید از صحن و سرایت عطر نفس های صبا خیلی می ارزد حتی عبور از صحن تو باشد زیارت پس سر زدن دراین سرا خیلی می ارزد یکبار می آیم حرم ،  آقا به جایش گفتی که می آیی سه جا خیلی می ارزد سرمایه ام روز جزا تنها شما یید عشق شما روز جزا خیلی می ارزد رزق زیارت دست تو بوده همیشه از دست تو یک کربلا خیلی می ارزد @raziolhossein
بر دردِ نگفته ام دوایی برخلق جهان تو مقتدایی دارد حَرَمت عجب صفایی آئینه ی روی مرتضایی سلطانِ سریرِ ارتضایی با اینکه پر از بلا و دردم جز وصلِ تو آرزو نکردم بگذار که دور تو بگردم تو معدن جودِ کبریایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای سایه ی مهرِ تو پناهم من ماندم و کوهی از گناهم بی لطف تو یا رضا، تباهم تو یارِ گدایِ بی نوایی سلطانِ سریر ارتضایی ای آنکه انیس بر نفوسی مولایی و شاهِ ارضِ طوسی من آمده ام به خاک بوسی الحق تو امیدِ ماسوایی سلطانِ سریر ارتضایی با عشقِ تو من قرار دارم من با کَرَمِ تو کار دارم با غیرِ شما چکار دارم ؟ تو وارثِ بیتِ هل اتایی سلطانِ سریرِ ارتضایی مولایِ زمین و آسمانی آگه ز عیانی و نهانی آقا و رئوف و مهربانی تو ملجا و مونسِ گدایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای عشقِ تو باعثِ قبولی تو نورِ دودیده ی بتولی تو پاره ی پیکرِ رسولی تو لنگرِ ارضی و سمایی سلطانِ سریرِ ارتضایی پاییز منم تویی بهارم والله، تویی همه قرارم وقتی که به خاک سرگذارم خاکم به سر است گر نیایی سلطانِ سریرِ ارتضایی با عشقِ تو احترام دارم بامهرِ تو من دوام دارم شادَم که چنین امام دارم لطف و کرمت همه خدایی سلطانِ سریرِ ارتضایی ای کویِ تو کعبه ی امیدم هستی تو مراد و من مریدم با سر به سرای تو دویدم تو قبله یِ رازِ اولیایی سلطانِ سریرِ ارتضایی من غیرِ تو از همه گُسَستم والله تویی تمامِ هستم پشتِ درخانه ات نشستم شاید نظری به من نمایی سلطانِ سریرِ ارتضایی بهتر نَبُود از این سعادت با لطفِ خدا من از ولادت دارم به شما زجان ارادت باقلب شکسته آشنایی سلطان سریرِ ارتضایی @raziolhossein
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من @raziolhossein
.            بسم‌الله الرحمن الرحیم                 هذا_یوم_الجمعه       و هو یومک المتوقع فیه ظهورک   دعای سلامتی حضرت فراموش نشود    اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن ِ    صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ   السَّاعَة وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ      اَرْضَكَ طَوْعاً ًوَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .       جهت سلامتی و تعجیل در فرج ۵صلوات به حضرت زهرا و حضرت خدیجه هدیه بفرمایید 🌷اللهم‌صل‌علی‌محمد‌و‌آل‌محمد‌و‌عجل‌فرجهم 🌷             🌴اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌴
روزگار دلم به سامان نیست من کویرم خبر ز باران نیست سخت با خود کنار می آیم ساختن با فراق آسان نیست غم کوری نمیخورد یعقوب یوسفش تا میان کنعان نیست در جوانی تو سربه راهم کن دم پیری زمان جبران نیست آدمیّت گدایی از در توست آدمت هرکه نیست سلطان نیست بی تو یا باتو گریه خواهم کرد فکر عاشق وصال و هجران نیست هیچ جایی برای ما مردم مثل قم نیست چون خراسان نیست آخر کار میرسم به حسین آخر کار غیر جانان نیست روزگارم خوش است پای غمش بر سرم مانده سایه علمش.. @raziolhossein
امید دل چرا در جیب غم بردی سر خود را بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را بیا ای یوسف گمگشتۀ مصر ولا مهدی نشان شیعیان ده قبر زهرا مادر خود را بیا و در کنار جسم خونین برادر بین به زیر تازیانه عمّۀ غم پرور خود را بیا از جدّ خود بستان عموی شیر خوارت را که می نوشد به جای شیر خون حنجر خود را بیا مگذار تا جدّت به پیش خنده ی دشمن بگیرد در بغل با گریه نعش اکبر خود را بیا مگذار جدّت از فراز نیزه ی دشمن ببیند زیر کعب و نیزه اشک دختر خود را بیا بنگر چگونه عمّۀ مظلومه ات زینب نهاده در بیابان لاله های پرپر خود را بیا چشم تر و لب های خشک تشنگان را بین که گم کردند در دشت بلا آب آور خود را بیا لطفی به «میثم» کن که تا جان در تنش باقی است به پای جدّ مظلوم تو ریزد گوهر خود را @raziolhossein