#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
شده هلالی مه منیرم
کمانِ قدّش، زند به تیرم
اگر روَد همسر جوانم
کند برایِ، همیشه پیرم
برای گریه، بهانه دارم
که چار کودک، به خانه دارم
پرستوی من، اگر کند کوچ
سراغ او از کجا بگیرم
کتاب عشقم، ورق ندارد
نماز شب را، رمق ندارد
برای عمرم، نمانده عمری
بدون او من زعمر سیرم
به گوش او تا صدایم آید
به زحمت آید که در گشاید
خدا کند بیش از این نمانم
خدا کند پیش از او بمیرم
مرا اگر دست بسته دیدی
به کنج خانه نشسته دیدی
امیر صبرم نه من اسیرم
اسیر یارم ولی امیرم
#علی_انسانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #رباعی
دل را ز غم علی مشوش میکرد
نفرین به همان که برد آتش میکرد
دانی چه به فاطمه گذشت این ایام
از شدت گریه دائما غش میکرد
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_رقیه
امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است
دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است
آقا ضریح خاکی و مخفی مادرت
تنها ترین نشانه ز تو بی نشانه است
هر جا که حرف از غم مادر بیان شود
اشکت روان و سوز دلت عاشقانه است
این روزها که مادرتان بستری شده
گرد غمی عجیب بر این آشیانه است
این روزها علی چقدر گریه میکند
چله نشین حاجت بیمار خانه است
حرفی نمیزند به کسی فاطمه چرا؟
اشکش سر نماز چرا مخفیانه است؟
پیشش حسین کاسه ی آبی می آورد
کار حسین او چِقَدَر مادرانه است..
.
کنج خرابه دخترکی ناله می زند
بر روی پیکرش اثر تازیانه است..
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
رنگ دیوار،رنگ خاکستر
رنگ پرهای بال پروانه است
"در" لباس سیاه تن کرده
خانه این روزها عزاخانه است
اهل این شهر مردم آزارند
دین ندارند،نامسلمانند
حاکمان حرام لقمهی شان
زن زدن را حلال می دانند
حرمتم را ندیده می گیرند...
چقَدَر احترامشان کردم
به علی هیچکس علیک نگفت
بخدا من سلامشان کردم
آتش افتاده بین سینه ی من
گُر گرفته است حیدر از تب تو
نیمی از صورتت دُرُست شده
رنگ چادرسیاه زینب تو
آه ای یاکریم لانه ی من
زخم بال و پرت مرا کُشته است
آه ای یاس پر پر حیدر
لاله ی بسترت مرا کشته است
کاش یک بار هم ببینم شب
لحظه ای خواب رفته ای زهرا
چِقَدَر جسم تو نحیف شده
چِقَدَر آب رفته ای زهرا
راه رفتن برای تو سخت است
بِنِشین خواهشاً،زمین نخوری
خانمم لااقل مراقب باش
باز پیش حسن زمین نخوری
سر و پهلو و گونه و بازو...
با جراحاتِ سخت درگیری
بشکند دست قنفذ نامرد
بی تعادل قنوت می گیری
آسمان کبود خانه ی من
ماهتاب و ستاره ات چه شده
بعد کوچه ندیده ام آن را
راستی گوشواره ات چه شده!؟
آه!با آه خویش حیدر را
زنده زنده نکن کفن بس کن
آنقَدَر زُل نزن به گهواره
محسنم را صدا نزن بس کن
کاش می مُردم و نمی دیدم
تن بی جان تو کفن شده است
چوب گهواره ای که ساخته ام
خرج تابوت ساختن شده است
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
هزار درد به دل ماند و نیست درمانی
خبر به شهر رسیده دگر نمیمانی؟!
نفس بگیر دوباره مرا صدا بزنی..
بگو علی و نجاتم بده ز حیرانی..
من از تو دستشکسته که نان نخواسته ام
قرار بود که دستاس را نچرخانی..
ببخش فاطمه من بودم و زدند تورا
چه ضربه ها که نخورد آیه های قرآنی!
بلند شو ز لباسم غبار را بتکان..
سحر درست کن از شام تار ظلمانی
بخند فاطمه جانم..شبیه قبل بخند..
بخند و حال مرا خوب کن به آسانی
به فکر یک کفن و قبر باش بهر علی
اگر به زندگی ات نیست میل چندانی
#سید_پوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
هزار درد به دل ماند و نیست درمانی
خبر به شهر رسیده دگر نمیمانی؟!
نفس بگیر دوباره مرا صدا بزنی..
بگو علی و نجاتم بده ز حیرانی..
من از تو دستشکسته که نان نخواسته ام
قرار بود که دستاس را نچرخانی..
ببخش فاطمه من بودم و زدند تورا
چه ضربه ها که نخورد آیه های قرآنی!
بلند شو ز لباسم غبار را بتکان..
سحر درست کن از شام تار ظلمانی
بخند فاطمه جانم..شبیه قبل بخند..
بخند و حال مرا خوب کن به آسانی
به فکر یک کفن و قبر باش بهر علی
اگر به زندگی ات نیست میل چندانی
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم #کوچه
در پیچ و خم غم گذرش خورد به دیوار
رفت اوج بگیرد که پرش خورد به دیوار
بودند ملائِک همه در محضرش امّا
ابلیس لگد زد کمرش خورد به دیوار
تا خادمه را کرد صدایش همه با خود
گفتند که لابد پسرش خورد به دیوار
لرزید مدینه به خود از ناله ی زهرا
با او همه ی دور و برش خورد به دیوار
می خواست که سیلی نخورد صورتش امّا
یک مرتبه چرخید سرش خورد به دیوار
با دست در آن کوچه به دنبال علی گشت
انگار که با چشم تَرَش خورد به دیوار
(ای کاش به جای تو مرا) روی لبش داشت
هرگاه که حیدر نظرش خورد به دیوار
از عرش خدا نوحه گر فاطمه گردید
تا دختر خیرالبشرش خورد به دیوار
#حسین_قربانچه
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
دیدههایم چادرِ خاکی که رُویَت می کند
ناگهان در چشمهایم اشک حرکت می کند
اذن این گریهنمودن ها به دست فاطمه است
چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند
هرکه از داغش بگوید..،روضهلازم می شوم
این دلِ وامانده ی من میل هیئت می کند
بانیِ پیدایِشِ دنیا وجودِ فاطمه است
نور او نوری است که آغازِ خِلقَت می کند
عرشیان محو تماشای نمازش می شوند
تا که زهرا با خدای خویش خلوت می کند
گرچه پیغمبر کمالِ زُهد او را درک کرد
وقت سجده کردن او باز حیرت می کند
همکلام او شدن در فهم اهل خاک نیست...
بیشتر با ساکنین عرش صحبت می کند
صبح و ظهر و شب..،به فرمان خدا،روح الامین
پشت در می ایستد،از او عیادت می کند
فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید
که همیشه طفل را..،مادر وساطت می کند
تا سلامی وقتِ تلقینخواندنم بر او دهید
روح این گریهکُنَش را غرق رحمت می کند
روز محشر کار ما لنگِ نگاهِ فاطمه است...
او در آن هولُ وَلا ما را شفاعت می کند
از تنورِ خانه ی او رزق عالم پخش شد
با همین نان پُختَنَش بر ما عنایت می کند
فاطمیّه بارها بابای پیرم گفته است:
کسب و کار ما به لطف اوست..،برکت می کند
شرح اوصافِ خداوندیِ او را می دهد
قاری قرآن که کوثر را تلاوت می کند
خون پهلو..،خونِ بازو..،محسنش..،حتّی خودش...
هرچه دارد فاطمه خرجِ امامت می کند
با زبان نه..،دستمالی را که بر سر بسته است
دارد از این روزهای او شکایت می کند
.
.
آن گُلی که تاب باران را ندارد..،بین راه
دست سنگینی به گلبرگش اصابت می کند
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
May 11
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
بی تاب حیدریم و پریشان فاطمه
غم می خوریم با غم طفلان فاطمه
مثل کویر تشنه ی باران ندیده ایم
چشم انتظار رحمت باران فاطمه
او جلوه ی تمام قَدِ نور خالق است
خورشید و ماه آینه داران فاطمه
روح الامین سه مرتبه در روز می شود
با باقی ملائکه مهمان فاطمه
قربانِ آن رسول خدایی که می رود
هر صبح و ظهر و شام به قربان فاطمه
از برکت ارادت سلمان به مادر است
این خاک پاک اگر شده ایران فاطمه
طبق حدیث قُدسی "لولاک"..،در ازل
ما را خدا نوشته مسلمان فاطمه
"ما بچه ها ی مادر پهلو شکسته ایم"*
نانی نخورده ایم به جز نانِ فاطمه
فضه برای مادرمان کار می کند...
زن های ما کنیزِ کنیزان فاطمه
تسبیحِ "فاطمه" همه ایمانِ "مرتضی"
تسبیحِ "مرتضی" همه ایمانِ "فاطمه"
گرچه تمام هستیِ "هستی" از آن اوست
"هستی" مرتضی شده از آن فاطمه
در اصل گریه بر غم مولا نموده است
هر گریه کن اگر شده گریان فاطمه
.
.
زانوی غم بغل نکن ای شاه لو کَشَف
قدری بخند حیدر من..،جانِ فاطمه
پهلوی من شکسته ولی دردم این شده
دردت زیاد تر شده..،درمان فاطمه
از بس که گریه کرده لبش خشک شد حسین
قربان تشنه کامیِ عطشان فاطمه
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت
غاصبی رفت به منبر چقدر سخت گذشت
دو نفر مرد طرفداری از این مرد نکرد
آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت
این طرف پنج نفر ، یک زن و یک مرد و سه طفل
آن طرف چند برابر چقدر سخت گذشت
صورت فاطمه و سینه و دو پهلویش
به سه تا آیه کوثر چقدر سخت گذشت
فاطمه روی زمین بود علی جان میداد
وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت
فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست
لحظه وا شدن در چقدر سخت گذشت
وسط دود که باشی نفست میگیرد
وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مادر از دست دادهای تنها، معنی داغدار می فهمد
کوهِ غم روی دوش بردن را، شانه ای زیر بار می فهمد
وسط شعله ها عذاب شدن، سوختن ذره ذره آب شدن
بین دیوار و در گلاب شدن، گل میان فشار می فهمد
هرکه پرسید درد یعنی چه، سرخیِ رنگ زرد یعنی چه
سیلی از دستِ مرد یعنی چه، هاله ی چشم تار می فهمد
بارِ شیشه اگر زمین بخورد، بی سپر در گذر زمین بخورد
یک زن از پشتِ سر زمین بخورد، بانویی باوقار می فهمد
ضربه ی تازیانه را تنها، لگد وحشیانه را تنها
درد های زنانه را تنها....یک زنِ باردار می فهمد
نایِ ناله نوای ناموسی، مُردن از ماجرای ناموسی
داد با درد های ناموسی، مردِ غیرت مدار می فهمد
علّت پرشکسته بودن را، عَرَقِ سرشکسته بودن را
معنیِ ورشکسته بودن را، صاحب ذوالفقار می فهمد
سهم بازو اگر غلاف شود، باعث حلِ اختلاف شود
از مواجب کسی معاف شود، قنفذِ جیره خوار می فهمد
#ظهیر_مومنی
@raziolhossein