eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که پنج تا کفن از آسمان رسید چیزی نصیب خامس آل عبا نشد    تاریخ شاهد است در عالم به جز حسین هیچ آفریده ای کفنش بوریا نشد این نیزه ها چکار مگر کرد با تنش هرکار کرد خواهرش آخر جدا نشد زهرا زیاد زد به سرو صورتش ولی شمر لعین ز سینه ارباب پا نشد @raziolhossein
حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم چشمشان پیراهن صدپاره ی او را گرفت چشم یک نامرد هم انگشترش را...بگذریم تا بیامیزند با هم استخوان و خون و خاک اسبها را تاختند و پیکرش را...بگذریم باز آتش کار خود را کرد و صحرا تار شد ناله های دخترانش خواهرش را...بگذریم کاروان آماده ی فریاد بود و ناگهان روبروی محمل خواهر سرش را...بگذریم عاقبت کنج خرابه، نیمه شب، دختر که دید- چشم و ابروی پر از خاکسترش را...بگذریم... @raziolhossein
کینه ها چون بود مادرزاد...آمد مادرت کردی از پهلویِ او تا یاد...آمد مادرت غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست تا نباشی هیچ دشمن-شاد...آمد مادرت حُرمتِ خونت حلالِ عدّه ای لقمه حرام کشتنت چونکه نبود ایراد...آمد مادرت ضربهٔ شمشیر کاری بود و روی پیکرت اولین زخمی که شد ایجاد...آمد مادرت شمر(لع) وقتی در دلِ گودال، محکم پا گذاشت گفت تا که «هر چه باداباد»...آمد مادرت عرش تا فریاد زد ای وای بر روی زمین- زینت دوش نبی افتاد...آمد مادرت تشنه بودی! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا تا به جای آب، خنجر داد...آمد مادرت قتلگاهت شد شلوغ و پیکرت از حال رفت آسمان دق کرد و زد فریاد...آمد مادرت ای زبانم لال، کو پیراهن و انگشترت کو «سرت»؟! شد غارتت آزاد...آمد مادرت این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف رفت تا که خیمه ها بر باد...آمد مادرت! @raziolhossein
کجایی که شبِ غم آخر اومد ببین آهِ دوبیتی هم در اومد دلت اونقدر خونِ که امشب به داد حال و روزت مادر اومد الهی دردِ آقا رو نبینیم بمیریم و مداوا رو نبینیم بگو با صبح  عاشورا نیادش دعایی کن که فردا رو نبینیم الهی رویِ خاکی تو نبینم تو روضه مویِ خاکی تو نبینم شبیه مادرت از پا نیافتی آقا پهلویِ خاکی تو نبینم اگه از ذوالجناح با سر زمین خورد اگه تو خیمه‌ها دختر زمین خورد همه تقصیرِ اون نامرده آقا که آتیش زد در و مادر زمین خورد @raziolhossein
لبها معطر است سلام علی الحسین ساعات آخر است سلام علی الحسین این خاک، رستخیز تمام مصایب است صحرای محشر است سلام علی الحسین ظهر دهم رسیده و چشمان خواهری سوی برادر است، سلام علی الحسین ظهر دهم رسیده و از سیب سرخ عشق عالم معطر است سلام علی الحسین این سوی، نعش اکبر و سوی دگر، رباب دنبال اصغر است سلام علی الحسین هم دست ها بریده و هم آب ریخته است عباس، مضطر است سلام علی الحسین بر آن گلو که بوسه برآن زد پیامبر امروز خنجر است، سلام علی الحسین والعصر، عصر اگر برسد چشم زینبش حیران یک سر است، سلام علی الحسین این بوی سوختن ز خیامش رسیده است؟ یا بوی معجر است سلام علی الحسین @raziolhossein
متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب که پرپر می کند فردا خزان گل های زهرا را بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را ندای "ارجعی" دل برده از هفتاد و دو عاشق صدای العطش آتش زده اعماق دریا را وضو گیرید از خون دل خود ای بنی هاشم! که بردارید فردا از زمین، قرآن لیلا را نگهدار ای سکینه! اشک های دیده ی خود را که در گودال خون فردا بشویی جسم بابا را میا ای آفتابِ صبح بیرون از افق فردا که با سوز عطش اصغر ندارد تاب گرما را الهی مهر زندانی شود در سینه ی مشرق که در گودالِ خونﹾ زهرا نبیند ظهر فردا را بگردید آل یاسین سخت فردا در بیابان ها که دریابید زیر خارها گل های طاها را سپاه حق و باطل صف کشیدند از دو سو "میثم" میان این دو صف بشناس دنیا را و عقبا را @raziolhossein
دویــد شمــر ســـوی قتلگــاه بعد چه شد؟ کشیـد فــاطمـه از سیـنـه آه بعـد چه شد؟ نهـــاد زانـــوی خــود را بـه روی قلب حسین شکـست مخــزن سِّــــر الــه بعـد چه شد؟ ســر بـــریـده روی دسـت‌هـــای قــاتــل بود کـه کــرد فــاطمــه او را نگـاه بعد چه شد؟ گــرفت چهـرۀ خـورشید و روز شد شـب تار به نیزه گشت عیان قرص ماه بعد چه شد؟ بـدن بــه روی زمیـن بــود و اسب بی‌صاحب روانه شـد به سوی خیمه‌گاه بعد چه شد؟ فــــرار فــــاطمه‌ها پـــابـرهنـه بــر ســر خـار فتــاده از پـی‌ِشان یـک سپاه بعد چه شد؟ کجـا روم بــه کـه گـویم کـه کودکی از ترس بَـــرد بــه کـــودک دیگــر پنـاه بعـد چه شد؟ دو دسـت شـوم قـوی پنجـه‌ای بـه بـالا رفت کـه شـد دوگونۀ طفلی سیاه بعد چه شد؟ ز گــوش دختــرکـی خصـم گـوشواره کشید فتـــاد روی زمیـن بــی‌گنــــاه بعـد چه شد؟ جــــواب دادن «میثــــم» بـــه انتـهــا نـرسد هـــزار بـــار بپــــرسیــــد آه بعــد چــه شد؟ @raziolhossein
هر کسی از کربلا شد دور غربت میکشد عرش هم شب های جمعه آه حسرت میکشد ایستاده پشت درب آستان صحن تو صورتش را آسمان دارد به تربت میکشد اینکه عالم بر ضریح تو پناه آورده است گوییا تصویری از صبح قیامت میکشد مجلس روضه فراوان وضریح تو یکی است وحدت عشق است در اینجا به کثرت میکشد همنشین جون و أسلم میشود روز جزا هر که با اخلاص پای روضه زحمت میکشد چشم اهل روضه اوراق لهوف سید است چون که روی دوش خود بار مصیبت میکشد ماه های روی نیزه،آفتاب روی خاک باز آه مادری را سمت هیأت میکشد پیش چشمت آب را بر خاک میریزد کسی آتشی بر جان ما نوبت به نوبت میکشد گریه کن بر روضه ی " مُنّو عَلَی بنِ المصطفی" آب دارد از کویر خشک منت میکشد @raziolhossein
با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار وقتی کمان حرمله شلاق دست شد پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار جان هم رسیده گرچه به لب هایتان ولی با حال احتضار علیکنّ بالفرار در ساحل فرات علمدار کربلا شد چون علم ندار ، علیکنّ بالفرار راه عبور ، معبر غارت گران شده از گوشه و کنار علیکنّ بالفرار دیدید مثل ابر بهار اشک ریختیم آتش نشد مهار علیکنّ بالفرار از من به لاله های حرم عمه جان بگو حتی به روی خار... علیکنّ بالفرار با این که مشکل است و همه بانوان ما... ...هستند با وقار علیکنّ بالفرار حتما به دختران حرم گوشزد کنید تا هست گوشوار علیکنّ بالفرار دقت کنید گم نشود هیچ کودکی امشب در این دیار علیکنّ بالفرار با چکمه ها به سوی حرم روی اسب خویش تا شمر شد سوار علیکنّ بالفرار با این که از مصائب این دشت پر بلا لا یمکن الفرار... علیکنّ بالفرار @raziolhossein
غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد بگو آن نانجیب از تو مگر غیر از کرامت دید که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟ گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟ سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه... یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد... از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد @raziolhossein
به اشک و سوز و مناجات، سرکنید امشب به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه به خنده سینۀ خود را سپر کنید امشب نماز وتر بخوانید و سجدۀ آخر دعا به زینب خونین‌جگر کنید امشب کمال‌تان پر و بال عروج‌تان گشته به قلۀ ابدیت سفر کنید امشب شما به مکتب توحید، زندگی دادید مباد آنکه ز مردن حذر کنید امشب دل شب است بیایید دخت زهرا را ز ایستادگی خود خبر کنید امشب کنون که آب روان را به روی‌تان بستند ز اشک شوق، لب خویش تر کنید امشب اگر که عاشق دیدار جد من هستید به صورت علی‌اکبر نظر کنید امشب جوان من بدنش قطعه‌قطعه خواهد شد رواست گریه به حال پدر کنید امشب شرار آتش شعرش همه ز سوز شماست دعا به «میثم» ما بیشتر كنيد امشب @raziolhossein
فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد لحظه ی آخر گودال به کندی برود خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟ زینب از تل به تماشای برادر برسد هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد ازدحام است و در این معرکه زینب مانده به برادر برسد یا که به معجر برسد قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟ ارث مادر وسط دشت به دختر برسد @raziolhossein
چه حالِ پُر ملالی داره زینب اگه دستای خالی داره زینب میره خیمه به خیمه تا بدونن برا فرداش چه حالی داره زینب میون این خزونِ عشق و مردی یکی داره میره به خیمه گردی داره میاد بگوشش از رُبابش چرا مادر چرا باز گریه کردی بخواب مادر بخواب با خوندن من بخواب جونِ عمو رو دامنِ من نزن اینقد زبونت رو رولبهات نکِش ناخنت و رو گردنِ من یکی داره تو تنهایی میخونه یه دختر داره بابایی میخونه موهاشو عمه  می‌بافه دوباره براش با اشک لالایی میخونه تویِ خیمَش ببین دلگیره قاسم زبون میگیره فردا میره قاسم اگه تو کوچه با بابام نبودم تقاصِ کوچه رو می‌گیره قاسم مبادا زیرِ دست و پا بمونی مبادا زنده بی بابا بمونی داره قاسم به عبدالله میگه اگه رفتم مبادا جابمونی نبودم من تو پَهلویِ عمو باش کنارش باش بازویِ عمو باش اگه دیدی که اسبا رو میارن رویِ سینش فقط رویِ عمو باش میگه زینب با اون غمهاش عباس امیدِ خیمه‌هامون ، کاش عباس یه بار خواهر بگی زینب فدات شه یه بار خواهر بگو داداش عباس دلِ گلها میلرزه با عمو نه همه تو خیمه‌اند اما عمو نه حرم خواب است بی خوابه حرامی همه تو خیمه‌هان اما عمو نه غمی که اوج غمهامه آوردن یه دردی که رو دردامه آوردن رُباب خوابونده تازه اصغرش رو نگید پیشش امون‌نامه آوردن منو خیمه به خیمه دیدی آقا برا یاری چه ناامّیدی آقا ببین خونی شدن دستات عزیزم چرا شب خارها رو چیدی آقا بیا بردار از خاکا سرت رو نگاهی های هایِ خواهرت رو می‌ترسم بعد این زنده نباشم بیا امشب ببوسم حنجرت رو بمیرم بی کسی مادر نداری مگه خواهر مگه خواهر نداری بده انگشترت رو تا نگم که چرا انگشت و انگشتر نداری بیا ای سایه‌ی اطفال برگرد از این صحرای بداقبال برگرد ببین زینب داره میمیره امشب بیا از سمتِ اون گودال برگرد @raziolhossein
باز دلشوره میکُشد من را کاش میشد که شب سحر نشود صبحِ فردا نیاید و با من کاروانِ تو در به در نشود خارِ صحرا اگر که میچینی دشتی از خاک بر جگر دارم من بمیرم به جای تو ای کاش حیف تنها دوتا پسر دارم از سر شب رُباب در خیمه چادرش را کشیده رویِ علی چه به او گفته‌ای که با گریه میزند بوسه بر گلویِ علی زیر لب حرف میزند با خود بُرده خواب تمام قافله را با سرانگشت میکشد بر خاک عکس تیر مهیب حرمله را سر شب گفت دخترت با من عمه‌جان شانه زن به گیسویم باز هم  یادِ مادرم کردم تا نشست او به روی زانویم از همان روزِ اول سفرت گفت چشمت  که بر نمیگردم هم با خودم چند معجر بود چند چادر اضافه آوردم کن دعایی که گوشِ دخترکت زخمی از گوشواره‌ها نشود معجری که عمو به او داده محکمش بسته‌ام که وا نشود پیشِ رویَت نشسته‌ام اما حالتی مثلِ محتضر دارم هرچه فردا خدا نکرده شود مادرم گفته و خبر دارم گفت فردا که تشنه میمانی تَرَک از زخمها لبت دارد چشمهای تو تار می‌بینند مِیلِ گودال مَرکبت دارد هیچکَس نیست حامی‌ات اما در عوض آنقدر حرامی هست تکیه بر نیزه‌ی شکسته دهی عوضش نیزه دارِ شامی هست گفت فردا به خیمه می‌آید ذوالجناحی که زینش از خون است حَرَمت در میانِ نا محرم قتلگاهت زمینش از خون است @raziolhossein
سواره رفتی و من همرهت پیاده دویدم چگونه دل ببرم از تو ای تمام امیدم؟ نفس به سینه فروماند و سوخت‌ حنجر خشکم ز پشت سر به تو کردم نگاه و آه کشیدم همین که پیرهن کهنه را ز من طلبیدی هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز اشک وداعم به دیده بود که ناگاه صدای نالۀ "هل من معین" به گوش شنیدم به حیرتم که نَهم رو به خیمه یا که به میدان؟ فقط ستادم و با گریه پشت دست گزیدم به جان مادرم ای یادگار مادر زینب! تو جان به دست گرفتی، من از تو دل نبریدم ستاده‌ام سر راه و دلم قرار ندارد بیا دوباره نگاهت کنم حسین شهیدم! اگر چه بی تو گریبان صبر، پاره نکردم هزار مرتبه دل را به جای جامه دریدم... @raziolhossein
دلت می لرزد از فریادهای آخرم برگرد دلم می لرزد از خون گریه های خواهرم برگرد مرا بگذار در گودال با سر نیزه ها تنها نبینی نیزه کاری تا شود بال و پرم برگرد برو جان تو و جان صلابت های معجرها تویی بعد از من و عباس امید حرم برگرد نگاهت را بگیر از چشم های من خداحافظ ببین که شمر پرسه می زند دور و برم برگرد نفس هایم به آخر میرسد طاقت نداری تو ببینی کُندی خنجر به زیر حنجرم برگرد برایت سخت خواهد بود از نزدیک این صحنه چه خواهد کرد تاب پنجه با موی سرم برگرد هنوز از ضربه هایش چند تای دیگری مانده شده وقت حسینم وا حسین مادرم برگرد گلی گم کرده بودی گر که امشب در دل صحرا بیا گودال دنبالش بیا با دخترم برگرد @raziolhossein
ته گودال پیکرش افتاد پیش چشمان خواهرش افتاد نیزه ای رفت سمت پهلویش ناگهان یاد مادرش افتاد @raziolhossein
و الشّمر جالسٌ نفس انبیا گرفت خورشید تیره گشت و دوباره هوا گرفت دارد تمام عرش خدا می خورد زمین و الشمر جالسٌ همه عالم عزا گرفت والشمر جالسٌ همه جا زیر و رو شده خنجر به روی حنجر آقای ما گرفت و الشمر جالسٌ تن صد چاک روی خاک و الشمر جالسٌ نفس مصطفی گرفت زهرا کنار گودی گودال آمده و الشمر جالسٌ دل خیرا النسا گرفت و الشمر جالسٌ سر او را گرفت و بعد ... زینب به روی تل دم وا احمدا گرفت زینب به روی تل به سر و سینه می زند آنقدر ناله زد نزنیدش، صدا گرفت @raziolhossein
وقتی که برگرداند با پا پیکرت را وقتیکه میبرید لب تشنه سرت را سالار من هر کار میکردم نمیشد بیرون کشم از بین مقتل مادرت را @raziolhossein
روی جسمَش نیزه و تیر و سِنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر،باچَکمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لَگَد های سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعل ها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سَر، کار آسانی نبود از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود * دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد چون که یاد ضربه های خیزران افتاده بود ... @raziolhossein
دلم برای داغِ  تو مذاب شد حسین جان که خانه‌ی دو چشم من خراب شد به گریه‌های خواهرت به صبح گو طلوع مکن که قلبِ زینب از غمِ تو آب شد حسین جان صدای پای پاسبان خیمه‌ها هنوز هست هزار شکر کودک تو خواب شد حسین‌جان کنارِ اصغرت ببین سکینه زار می‌زند که روضه‌خوانِ خیمه‌اش  رُباب شد حسین‌جان خدا کند نماند و نگویدت میانِ شام لبت زِ خیزران چرا کباب شد حسین‌جان کنارِ رأس تو چرا قمار می‌کنند وای نصیبِ طشتِ تو چرا شراب شد حسین‌جان @raziolhossein
اين زجركشي بود، فقط جنگ نبود دور تو و گرنه دستشان سنگ نبود از اين ها بگذريم اما اي كاش انگشتری ات حداقل تنگ نبود @raziolhossein1
شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمر چه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر مگر که زینت دوش نبی نبود حسین چرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟ حسین فکر نجات تو بود اما حیف لگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر هنوز جان به تنش بود مرتضی آمد به ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر نفس نفس زد و ناله کشید "یا أماه" میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر نسوخت قلب تو از ناله ی " بُنیَّ حسین" به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر حسین آب طلب کرد در ته گودال تو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری داشت چرا تو رحم نکردی، چرا زدی ای شمر؟ چه کردی از نفس افتاد خنجر کندت؟! رویت سیاه باد چند تا زدی ای شمر؟ سرش به نیزه شد و وقت غارت خیمه... تمام لشکر خود را صدا زدی ای شمر برای دخترکان خواهرش سپر بود و... عقیله را جلوی بچه ها زدی ای شمر @raziolhossein
بیا در این شب آخر که بشنوم سخنت سخن بگوی برادر به شمع انجمنت بگو در این شب آخر چه بر سرت آید بگو چه می شود آقا به نازنین بدنت ترک ترک شده لعل لبت عزیز دلم خدا کند نخورد سنگ بر لب و دهنت کنار پیکر تو سینه می زند طفلت خدا کند که نخندد کسی به سینه زنت خدا کند تنت از زخم ها ورم نکند خدا کند نشود نیزه جابجا به تنت خدا کند نکشی زجر در ته گودال و عاقبت نکشد طول دست و پا زدنت خدا کند نشود نرم استخوان هایت خدا کند نشود کهنه بوریا کفنت تمام ترس من این است عده ای بی دین کنند هلهله فردا به زیر و رو شدنت @raziolhossein
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گامهای استوارش را نداشت لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت یالهایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت اسبها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت @raziolhossein
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو حالا که می روی کمی آهسته تر برو آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟ هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو @raziolhossein
تو بگو برادرم چی کار کنم؟ یادگار مادرم چی کار کنم؟ دست من نیست اگه دلواپس شدم آخه من یه خواهرم چی کار کنم؟ بذا دونه دونه موتو ببوسم جلو تر بیا که روتو ببوسم نمی‌دونم چرا اما مادرم... ...گفته که زیر گلوتو ببوسم میری و باید خدا خدا کنم واسه سلامتیت دعا کنم توی این کویر اگه شهید بشی کفن از کجا برات پیدا کنم؟ بیا دست ناتوونمو بگیر اشک چشم نگرونمو بگیر باشه حرفی ندارم برو ولی قبل از اینکه بری جونمو بگیر توی آغوشت به هیشکی جا نده تنتو به دست شمشیرا نده سنگ اگه زدن به پیشونیت حسین جون من پیرهنتو بالا نده کاش زیر پیرهنتو می‌بوسیدم گلو و گردنتو می‌بوسیدم حنجرتو بوسیدم چیزیش نشد کاش تموم تنتو می‌بوسیدم وقت تقسیم غنائمت میشه ساربان میاد مزاحمت میشه معجرم رو با خودت ببر حسین وقتی غارت بشی لازمت میشه @raziolhossein
سنگین ترین مقاتل عالم فقط حسین داغ دل خدای معظم فقط حسین زینت گرفته دوش نبی از قدوم او سر لوحه ی نبوت خاتم فقط حسین دوزخ به قطره اشک عزایش شود بهشت سرّ نجات حضرت آدم فقط حسین تسبیح إنس و جن وملک تا به روزحشر با هر تپش به هر نفس و دم فقط حسین تطهیر، آیه یی زکمالات بی حد ش تفسیر ناب سوره ی مریم فقط حسین کعبه ،صفا،ومروه وطور و منا وعرش باغ بهشت و کوثر و زمزم فقط حسین از روز اولی که خودم را شناختم گفتم به هر تپیدن قلبم فقط حسین بهر رسیدن به خدا راه خواهی أر حبل المتین واصل محکم فقط حسین @raziolhossein
زمین یک آهِ شعله ور درآورد غم ِ تو اشکِ پیغمبر درآورد تنت را تیرباران کرد و دیدم دوباره نیزه ای دیگر درآود بمیرد حرمله(لع) که با تبسّم؛ سه شعبه زد به سمتت! پر درآورد رسید و پیکرت را غرقِ خون دید دلِ مادر سر از محشر درآورد یکی آورد با خود نعلِ تازه یکی پیراهن از پیکر درآورد نشست و با غضب از دستت ای وای هم انگشت و هم انگشتر درآورد نمیدانم چه شد که خنجرِ شمر(لع) زد و از حنجرِ تو سر درآورد! @raziolhossein
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟ بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟ با ناله های فاطمه اینجا دویدم گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟ یک جای بوسه در تنت باقی نمانده خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ گیرم سرت را از قفا آقا بریدند آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟ از تو توقع دارم ای تندیس غیرت برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟ این دشت دشت چشمهای خیره سر شد آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو @raziolhossein