eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باز در بغض صدایم آتش آه آمده باز هم ماه خدا بی ماه از راه آمده آه ماه فاطمه! برگرد که حتی نفس از میان سینه ها بی تو به اکراه آمده باز هم شب های بخشش آمد و با لطف تو کوه سنگین گناهم رفت و چون کاه آمده سفره ی افطار هم با آب و نان حسرتش باز هم بی تو به استقبال این ماه آمده از دل سنگ و سیاه خود صدایت میزنم مثل فریاد ضعیفی کز دل چاه آمده کیست مانند تو که در جاده های بی کسی با من در راه مانده هر زمان راه آمده تا به دست آرم دلت را باز می گویم حسین آتش قهر تو با این نام کوتاه آمده موقع افطار با لب های تشنه بازهم در دلم یاد لبان تشنه ی شاه امده @raziolhossein
جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه ای از درد و مصیبات گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که در وصل به رویم شده بسته سر بگذارم بر سر دیوار بمیرم از حسن کمالش بنویسم همه ی عمر اصلا چه خیالی که سر دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده خونبار بمیرم یک بار اگر قرعه وصلش به من افتد نزد پسر فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ای کاش که لب تشنه ، گرسنه ، دم افطار در روضه ی آن پای پر از خار بمیرم جان های دو عالم همه قربان رقیه میگفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد ، ضربه سیلی حق دارم از این هجمه ی آزار بمیرم تب کرده ام از دوری تو ، عشق همین است اصلا گله ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذت شیرینی تکرار بمیرم من در حرم ستر سه سال است نهانم سخت است که در مرکز انظار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته است ، شمردم میخواهم از این غصه ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم @raziolhossein
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من بگذار پا  به  دیده ی شب زنده دار من شرمنده از گناهم و شرمنده تر که بود وقت گناه دیده ی تو اشکبار من از ما هزار حاجت غیر از ظهور هست ای آرزوی گمشده در روزگار من گفتم بیا...تو آمدی و....من نیامدم گفتم کجایی...آه....تو بودی کنار من تو ناظری به حالم و من تا ببینمت دستی بکش به آینه ی پر غبار من @raziolhossein
ای نام تو در عرش طلاکوب بیا ای دل شده از فراقت آشوب بیا در حق شما گر چه همه بد کردیم ای خوبتر از خوبتر از خوب بیا @raziolhossein
گم کرده است راه و به سامان نمی رسد آن دل که بر ارادت خوبان نمی رسد دست توسلی که ندارد یقین وصل هرگز به پای بوسی جانان نمی رسد بهتر بود که هیزم دوزخ شود فقط آن منبری که عطر تو از آن نمی رسد پلکی بزن که بر سر این شهر سوخته بی اذن چشم های تو باران نمی رسد در این هوای برزخی آخر الزمان دل مرده ایم و بی تو به ما جان نمی رسد چشمی سفید تا نشود در فراق یار از یوسفش نسیم به کنعان نمی رسد یک مصرع است مرهم این انتظارها دنیا تو را ندیده به پایان نمی رسد @raziolhossein
قال مولانا امیرالمومنین علیه السلام : نَفَسُ المَرْءِ خُطَاهُ إلى أجَلِه هر نَفَس انسان، گامى بسوى مرگ است جلوه ای بود، عدم بود نمی دانستم غیر حق، جمله صنم بود نمی دانستم از تکاثر ز کفم رفت رحیق و کوثر این زیادی همه کم بود نمی دانستم هر چه بر نفس لعین رحم نمودم اینجا همه‌ مصداق ستم بود نمی دانستم چه فریبی که من از سفره دنیا خوردم نانش آغشته به سم بود نمی دانستم عاقبت خانه ی شیطان شد و رفت از دستم آری آن دل که حرم بود نمی دانستم جز به سجده، ره معراج نمی گردد طی وصل در قامتِ خم بود نمی دانستم هنرش جز به سرافکندگی اش روشن نیست سجده، معراجِ قلم بود نمی دانستم هر دم و بازدمم عمر مرا کمتر کرد نفسم تیغ دو دم بود نمی دانستم هر نفس بُرد مرا سوی اجل تا آخر نَفَسم نیز قدم بود نمی دانستم @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
   سلام بـرنـورجمـال کبـریا سلام برجلــوهٔ انـوارهُدیٰ سلام بـــرادامــهٔ آل عبــٰا سلام برآیهٔ تسلیــم‌ورضـا سلام برتجلی‌عشق وصفا آقـازاده ی امـــام مجتبیٰ آنکه‌رجزمیخواندباصوت‌جلی اِنّیٖ اَنَاالقــٰاسِمْ مِن نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام برقاسم وبرسیـادتش سلام برقاسم وبر نِجـابتش سلام برقاسم وبرشجاعتش سلام برقاسم وبر اصالتش سلام برقاسم و نورِرٰایتش به رٰایَتَش نوشته،دستِ‌ازلی اِنّیٖ اَنَاالقـاسـم،مِن نَسلِ‌عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای نفست روح‌وریحان حسن روشنیِ چشـــمِ گـریان حسن جان حسینی وجـانـان حسن وصفِ تــو آیات قـرآن حسن یوسفِ بِـین فـرزنـدان حسن جاریه‌ازدستت احسان‌حسن تـوپســرشیــری،یاشیــریَلی؟ اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شیرجوان،نوه ی شیرکردگار ندیده مانندت ،چشم روزگار به کربلا زحسن مانده یادگار پدرکنـد به وجـود تـوافتخار زدی به معرکه با تیغ ذوالفقار همهمــهٔ لشگـــر  بانگ الفــرار رجز بخوان پسروالی الولی... اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای پسـرشاهِ عـالی دَرَجات ای نوهٔ‌حیدر،حیدری‌صفات وارث حُسنیّ‌و،جمعِ حسنات ای همه جایارِ،کشتی‌نجات ازلب ثارالله برتو صلــوات علی‌ِّاکبــرگفت‌جانم بفدات بگو که مَنْ‌مِثلیٖ،یامَنْ‌مَثَلی؟ اِنّی‌اَنَاالقاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زدی به لشگری‌چنان تیراجل به ضربه‌های‌بی‌نظیروبی‌بَدَل اَزْرَقِ شامیُّ وپسرهاهمه یَل تکرارشدواقعه ی جنگ جمل بنازم این جُملهٔ بی مِثل ومَثَل اَلمُوتْ عِندیٖ اَحلیٰ مِنَ العسل طوفان کردی بااین ذکر جلی اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نورسیمای،قاسم اَلسَّلام به روی زیبای،قاسم‌اَلسَّلام به قــدّوبالای،قاسم اَلسَّلام به‌چشم‌شهلای،قاسم‌اَلسَّلام به عزم والای،قاسم اَلسَّلام به رزم غوغای،قاسم‌اَلسَّلام ای جانم،چه‌ شاهزاده،چه‌یلی اِنّی اَنَا القاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـ‌ـ‌ـ‌ــــ‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من نــوه‌ی پیمبـَـــرِمُـؤتمنم عـزیـزکرده‌ی حسین‌وحسنم خـون ابـوتـراب جاری‌‌به‌ تنم نعره‌ی یازهرا،گشته جوشنم آمده‌ام صولت خصم بشکنم گــردن یل های عــرب‌ رابزنم ازرقِ شامی...؛تـوکه حدِّاَقَلی اِنّی اَنَا القـاسم مِنْ نَسلِ عَلی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @raziolhossein
دَر آمده با رزم تو از دشمن آه ازرق شده مغلوب تو با نیم نگاه تکرار حسن بودی و میگفت حسین: لا حول ولا قوة الا باالله.. @raziolhossein
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جبــریل درخانه ی خیرالنسا دسته گل آورده زعرش خدا خبـــربـده بـه سائل بی نــوا پــدرشــده کـــــریم آل عبــا ولیمــه می‌دهد همـه شهررا جـودوکـرم چنین کنداقتضا نــورعلی نــورعلی نــور،یا... بــروی دستهــای ، شیـرخدا دوباره مجتبی رسیــده آیا؟ ماهِ مدینه تاسحر می شود مَحــو دراین شمـایل دلـربا آقــا زاده آمـــده، مـــرحبـــا یاقاسم بن الحسن المجتبی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نــورخدای ذوالمنــن راببین سبط رســول مؤتمن راببین به روی دست حسن بن علی آینـــه ی حُسنِ حسن راببین به سیــدشبــاب اهل بهشت تبسّــــــــمِ پدرشـدن راببین شبنمِ‌اشکِ شوقِ‌چشمانِ‌‌اَبر به‌ روی برگِ یاسمن راببین به گوش‌اواذان بگویاحسین ولــذّت عمـــوشـدن را ببین امام مجتبی به خنده گوید زینب جان دوباره من راببین سخت،دلِ پـدرشــده مبتلا یاقٰاسِم بنِ الحَسَنِ الْمُجتَبیٰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به حُسنِ‌رحمــانی‌قاسم،سلام به نــور پیشــانی قاسم،سلام نوررخش‌حسرت‌خورشیدوماه به وجـه نـــورانی قاسم،سلام قلبش،بیتُ الحَسَنِ‌ والحُسَین به قلــب ربـّــٰانی قاسم،سلام حُسنش،حُسنِ‌ حَسَنِ بن علی به حُسنِ یزدانیِ قاسم،سلام عَلَم گرفت روزطَف‌روی‌دوش به عَلَـم گَـردانی قاسم،سلام اِنْ تُنْـکِـرونیٖ فَاَنَابنُ‌الْحَـسَن به رزم طـوفانی قاسم،سلام سلام ای جلــوه ی بی انتها یاقاسم بن ‌الحسن المجتبی ــــ‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‌ لطف توچون پدرتمـام،قاسم مرحمتت عَلَی‌الـــدوام،قاسم جـودبه ارث بردی وکـــرامت مِنْ آبـائِکَ الکِـــــــــرام،قاسم ماه صیــام حُسنِ مَطْلـــعِ تو مُحـــرَّمت حُسنِ خِتام،قاسم حریم توست مسجدالحرامم قسـم به مسجدالحرام،قاسم حضــرت عباس علیـه‌السلام کنـــدبه پـای توقیـــام،قاسم هرشب‌جمعه‌حجت‌بن‌الحسن دهـد به تـربتت  سلام،قاسم چـه کــرده‌ای بادل آل عبـــا؟ یاقاسِــم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای‌همه‌عالم‌زتودرهای‌وهو وارث‌حُسنِ‌حَسَنی‌موبه‌مو نقاب‌بردارزصورت‌که ماه دارد ،دیــــدنِ تــورا آرزو خشنـودمیشود زدیدار تو بنشین پیش پدرت روبرو بزن به قلب‌لشگردشمن و اِنّیٖ اَنَالقــاسمِ جانانه گو رزم تو رزم حسن بن‌علی دشمن از تیـغ تو بی آبرو ای به فنارفته ز شمشیرتو ازرق شامی و پسرهای او ای نوه ی حضرت خیبرگشا یاقاسِم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دل توگشت مبتلای حسین درسرتوحال‌وهوای حسین وگشتـه ای نیـابتـاً ازحسن هم سفــرکــرببـلای حسین چقدرگریه کردی ازغصه‌ی غریبی و سوزصدای‌حسین بی زره ازحرم وداع کردی‌و پشت سرتوگریه های ‌حسین مروکه نوعروس گریان‌توست ببین که افتـاده به پای‌حسین این قدردست‌وپانزن،خودت‌را بگذاریک لحظه به جای‌حسین پانکش از درد به روی زمین سخت‌است‌این‌صحنه‌برای‌حسین چـادرنــوعــروس آتش گرفت همینکه‌سوخت‌خیمه‌های‌حسین ســر تورفت بـرروی نیـــزه ها یاقـاسِـــمِ بنِ الحسنِ‌المُجتَبیٰ @raziolhossein
از همان اول عزیز قلب این دنیاشده پیش این یوسف قدم هر صورتی رسواشده سجده براین ماه پاره مستحبی واجب است تا ببوسد هر که آمد بر قد او تا شده این عسل یا که طلا باشد ز نهردولبش هرنداری از پر قنداق او دارا شده باز دیده از نبی دنیا جمال دیگری آن نمک درچهره احمد در او پیداشده آمده پایین که آقایی کند بر هر چه هست بی خبر ماییم که آقا بر آن بالا شده بی بهانه بر گدا بخشید آقای کریم خوشبحال اهل یثرب چون حسن بابا شده گر نخوانم قاسمش نام حسن آید به او بین مدینه چون دوباره صاحب مولا شده دارد او چشمی به بابا و نگاهی بر عمو درصفا و مروهٔ عشقش چه او زیبا شده @raziolhossein
مثل دستی که مزین به عقیق یمن است این پسر زینت بابای کریمش حسن است از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است @raziolhossein
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است نعره زد : ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا سایه ی روی سر مادر به هر جا قاسم است با اشاره هر کجا میگفت : یا زینب ببین آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید گفت با گریه حسین ، این تن خدایا قاسم است نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است @raziolhossein
عزیز کرده‌ی شاهنشه مدینه سلام بزرگ زاده ای و من غلام ابن غلام میان سلسله اولاد حضرت زهرا تویی که قاسمی و با ابالحسن همنام مورخان ننوشتند روز میلادت شب ششم به تو منصوب گشته در ایام کسی که از تو طلب کرده رزق کرببلا قسم به حضرت نجمه نمیشود ناکام شفا گرفت به نام تو دردهای دلم شدی همیشه برایم "مسکن الآلام" تو نان سفره‌ی دو سفره دار را خوردی شبیه بارش باران عنایت تو مدام تو که مفسر اَهلیٰ مِنَ العسل هستی کمی به ما بچشان یاکریم ازاین جام بدون شک به تو آن لحظه وحی نازل شد ز جبرئیل مقرب گرفته ای الهام حسین تا بغلت کرد گفت آه حسن ز سینه‌ی تو کند بوی دلبر استشمام تمام اهل حرم در پی تو گریانند چه محشری تو به پا کرده ای میان خیام به وقت رفتن اگر قامت تو کوته بود به روی خاک شدی قد کشیده مثل امام همه به حال پریشان نجمه خندیدند نگاه او به سرت بود کربلا تا شام @raziolhossein
سپرده ام غزلم را به اختیار حسن پریده مرغ دلم باز در مدار حسن زبان چگونه بگوید فضائل او را چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟! کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن و همنشینیِ او با جزامیان یعنی که خار ها همه گل می‌شود کنار حسن کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست که بین معرکه هر کس شود شکار حسن فدای همت مردانه اش که افتاده جمل به زیر قدم های استوار حسن برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی که آمدند به میدان دو یادگار حسن دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن پسر به زیر لب "احلی من العسل"میگفت به قلب معرکه میرفت با شعار حسن که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد هجا هجا شد فرزند نامدار حسن روایت است به محشر نمی‌شود غمگین هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن و بر صراط، قدمهای او نمیلرزد کسی که رفته به پابوسی مزار حسن @raziolhossein
  آفتاب علی الدوام حسن سحر مسجد‌الحرام حسن ماه زیبای پشت بام حسن حسنی زاده‌ای به نام حسن ای حُسینی ترین سلام حسن مثل دریا به جزر و مد عباس بینِ اَبروت بوسه زد عباس گفت پیشت علی مدد عباس می‌روی و تمام قد عباس ایستاده به احترام حسن جلوه‌ی بی نظیرِ شیر جمل نوجوان دلیر شیر جمل روشنیِ ضمیر شیر جمل جگر شرزه شیر شیر جمل شد نصیبت همه مرام حسن جلوه ی نور پنج تن قاسم دومین نسخه‌ی حسن قاسم مردِ پیکار تن به تَن قاسم یَلِ بی باک و صف شکن قاسم ای قیامت شده قیام حسن تیغ تیز تو می‌کند غوغا شیوه‌ی رزمِ تو خود مولا رجزت مثل مجتبی زیبا ازرق شام و بچه هایش را می‌کُشی مُنتها به نام حسن چار شانه ؛ نه آبشاری تو استواری تو اقتداری تو نوه ی شاه ذوالفقاری تو صاحب تیغ آبداری تو ای علی اکبر نیام حسن مدد از نامت استغاثه ی ما دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما رزم تو بخشی از شناسه ی ما وصف جنگیدنت حماسه ی ما رجزت حامل پیام حسن طاق محراب ؛ کنج ابرویت شانه کرده نسیم گیسویت رعد و برق است نعره‌ی هویت میمنه ؛ میسره ، ثناگویت یک تنه لشکر نظام حسن دفترت را بگو غزل اُفتاد شوکت و هیبت ازل اُفتاد در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد بر زمین شیشه‌ی عسل اُفتاد تَرَک اُفتاده بین جام حسن به روی خاک جا به جا شده‌ای هدف زخم سنگ ها شده‌ای زیر سم خُرد و نخ نما شده‌ای زیر پا مانده ، بیصدا شده‌ای قد کشیده شدی ؛ تمام حسن! @raziolhossein
نبوی خصلت ای حَسن سیما علوی غیرت ای گل زهرا هرکه حُسن تو دید، با خود گفت حَسنی دیگر آفریده خدا گیسویت عنبرین و مُشک‌افشان قامتت چون قیامت کبری لبت اَحلی من العسل، شیرین! نقطه‌ی خال تو، چو اَب زیبا چَشم تو، رَشک چشمه‌ی زمزم صف مژگان تو، سپاه صفا بند نعلین توست، گیسوی حور از حریر بهشتی‌ات دیبا صورتت را چو کعبه پوشاندند تا نبیند حسود دون، آن را گیسویت را چو نجمه شانه کشید عِطر گل می‌وزید، در هر جا مِهر تو، هم‌چو بارش باران قَهر تو، هم‌چو غرش دریا نام تو قاسم است و قسمت شد در ازل، با تو جلوه‌ی بابا قاف تو، قرب حق‌تعالی بود الف توست، قامت رعنا سین تو، رَشک سینه‌ی سَینا میم تو، چون مسیح روح افزا سیزده ساله، فارغ‌التحصیل شدی از درس سیدالشهدا عطر گل‌برگ‌های پیکر تو پر شده در زمین کرب و بلا خفته‌ای با عروس مرگ ای گل حجله‌ات قتلگاه و جشنت عزا رَخت دامادیَت شده کفنت بستی از خون سر، به دست حنا دست و پا گم کند، عمو چون دید می‌زدی در برش، تو دست و پا پیکرت را کشید در آغوش گفت : قاسم! دو چشم خود بگشا! من عدو نیستم، عموی تو ام باز کن لب، بگو جواب مرا @raziolhossein
دارد به رویِ چشمِ خود اَبرویِ حسن را جانم،چقدر می‌دهد او بویِ حسن را اینقدر عقیله به سری شانه نمی‌‌زد بر شانه ی خود ریخته گیسویِ حسن را ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش ای کاش نشانی بدهد رویِ حسن را ارث از پدرش بُرده اگر سفره گشوده او آمده تا گرم کند کویِ حسن را بند آمده این راه شبیه پدرش باز آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را هر روز عسل می‌چکد از کنج لبانش دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را ای ارزق شامی چه بلایی سرت آورد دیدی به تنت ضربه ی بازوی حسن را باید قدمی چرخ زند پیشِ عمویش تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را سوگند که خون نه به رگش غیرت زهراست ابن‌الحسن است این نوه ی حضرت زهراست مانند حسن هرکه پدر داشته باشد مانند علمدار جگر داشته باشد او پشتِ نقاب است اگر روش ببینند گویند عشیره دو قمر داشته باشد اصلا به زره فکر نکرده است،محال است قاسم به زره نیز نظر داشته باشد با دست تُهی رفت و رجز خواند و به هم ریخت ای وای اگر تیغِ دوسَر داشته باشد با این هنرِ رزم عمو زیر لبی گفت باید علم؛این،شیر پسر داشته باشد دل می‌بَرَد از خیمه و دل می‌دَرَد از خَصم فرزندِ علی چند هنر داشته باشد باید که کَرَم خانه بسازند برایش باید که چنین خانه،دو در داشته باشد حق بود بسازند ضریحش،حسنی بود اما حرمی کاش پدر  داشته باشد.... تصمیم حسین است:هر آنچه حسنش گفت در نامه اش از روضه ی کوچه،حسنش گفت... انگار خودت حلقه ی ماتم شده‌ای تو دورت چه شلوغ است چرا کَم شده‌ای تو یکریز پُر از روضه ی بازی پسرِ من مانند علی مثل مُحَرم شده‌ای تو رفتی و نگفتی به منِ سوخته بابا رفتی و نگفتی که چرا خم شده‌ای تو بستم به سرت شالِ خودم را که نریزی ای کاش نبینند مُعَمَم شده‌ای تو من هیچ،تو فکرِ جگرِ نجمه نکردی اینقدر پُر از زخمِ مجسم شده‌ای تو باید که تو را بِکَنَم از خاک عزیزم در خون وشن و تیر چه محکم شده‌ای تو صد سنگ چه کردند که این خنده عوض شد صد نعل چه کردند که دَرهَم شده‌ای تو خون می زند از پیرهن از هر طرفت وای بدجور پُر از چشمه ی زمزم شده‌ای تو امید من این است که نجمه نشناسد ای جان،چه سرت آمده مبهم شده‌ای تو گفتند یتیمی سرِ گیسوت کشیدند تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدند @raziolhossein
آفتاب علی الدوام حسن سحر مسجد‌الحرام حسن ماه زیبای پشت بام حسن حسنی زاده‌ای به نام حسن ای حُسینی ترین سلام حسن مثل دریا به جزر و مد عباس بینِ اَبروت بوسه زد عباس گفت پیشت علی مدد عباس می‌روی و تمام قد عباس ایستاده به احترام حسن جلوه‌ی بی نظیرِ شیر جمل نوجوان دلیر شیر جمل روشنیِ ضمیر شیر جمل جگر شرزه شیر شیر جمل شد نصیبت همه مرام حسن جلوه ی نور پنج تن قاسم دومین نسخه‌ی حسن قاسم مردِ پیکار تن به تَن قاسم یَلِ بی باک و صف شکن قاسم ای قیامت شده قیام حسن @raziolhossein
السلام ای قاسم داماد یا ابن الکریم مرد میدان ، شاخه شمشاد یا ابن الکریم همچو عباس و علی اکبر ، حسین و مجتبی پهلوان بودی تو مادر زاد یا ابن الکریم با ابالفضل است حسابش ، نه کرام الکاتبین هر کسی که با تو در افتاد یا ابن الکریم مرگ در راه عمو را گفتی احلی من عسل عشق را این حد ، که یادت داد؟ یا ابن الکریم بس بود در مدح و توصیفت همین که داشتی چون ابالفضل علی استاد ، یا ابن الکریم ازرق شامی شده با همتت خانه خراب تا قیامت خانه ات آباد یا ابن الکریم تا ابالفضلی شود قدت ، شبیه غیرتت نعل ها بر جان تو افتاد یا ابن الکریم جان نجمه بیشتر از این عمو را دق نده زیر دست و پا نزن فریاد یا ابن الکریم @raziolhossein
جلوه ي روي پنج تن قاسم  ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم  ماهْ رخسار انجمن قاسم  سرو خوش قامت چمن قاسم  ذكر من وقت پر زدن قاسم  كيست اين نوجوان؟قرار حسن  وارث عزّت و وقار حسن  دُرّ دردانه ي تبار حسن  همه جا هست دستيار حسن  حسن خانه ي حسن قاسم  گيسوان حسن مجعّد بود  پاي تا فرق چون محمّد بود  عشق بي عشق او مردّد بود  رنگ او سبز چون زبرجد بود  پس عقيق است در يمن قاسم  گردش چرخ بي دَمَش، مـُختَل  همه بي قاسمند، ول مَعطل  نكته اي گويمت ولي مُجمَل  خوش بحالش كه بود از اوّل  با اباالفضل همسخن قاسم  در جلالت به كبريا رفته  صولتش هم به مصطفي رفته  هيبتش هم به مرتضي رفته  در كرامت به مجتبي رفته  با حسين است هموطن قاسم  روي او قبله از ازل شده است  لب او شيشه ي عسل شده است  صاحب پرچم و كتل شده است  مشكلاتم اگر كه حل شده است  هست مشكل گشاي من قاسم  آه اگر بر بلا دچار شود  آه از آن دم كه سنگسار شود  با سرِ نيزه ها شكار شود  كفنش خاك و سنگ و خار شود  مثل اربابِ بي كفن قاسم  چشمش از تشنگي كه كم سو شد  سكّه ي جنگ آن ورش رو شد  وارث روضه هاي پهلو شد  بدنش پاره پاره از تو شد  آه از نعل و از دهن قاسم  @raziolhossein1
شب احلى من العسل آمد شب گل گفتن و غزل آمد شب شادی شب برات رسید وقت حَیّ على الصلات رسيد روزه داران حضور دیدار است بشتابید وقت افطار است دم افطار سفره گستردند رطبی از مدینه آوردنــــــد رطب از کوچه بنی هاشم خوشمزه مثل خنده قاسم سفره دار مدینه مسرور است که به دامان او گل نور است قاسمش را سپید جامه کند تا به گوشش اذان اقامه کند بسکه قاسم قشنگ و ناز و گل است بر لبش ان یکاد و چار قل است دامن نجمه گل به بار آورد گلی از باغ ذوالفقار آورد غنچه ای از شکوفه زار حسن شاهد حسن و اقتدار حسن نفس یــاس بــا نـســیـم آمــد پسر حضرت کـریـم آمــد درِ گوشش چه حرفهایی گفت نینوایی و کربلایی گفت گفت با لحن و شور لالایی : قاسمم تو امید بابایی سیزده سال دیگر ای پسرم می شوی تشنه پرپر ای پسرم کربلا عرصه ی حضور شود صحنه ی غیرت و شعور شود جای بابا طلایه داری کن بر عمویت حسین یاری کن هیچ بی اذن او نفس نکشی پا ز میدان رزم پس نکشی در هیاهوی تن به تن بابا حیدری باش مثل من بابا در رگ‌ و ریشه ات علی جاری است خون تو قطره قطره بیداری است زنده کن نام و یاد بابا را مست کن جرعه جرعه دریا را @raziolhossein
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نفس خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزند علی مالک اشتر باشد آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باشد ازرق شام نفهمید که در محضر او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد @raziolhossein
پسر رفته به بابايش خبرها اينچنين باشد كرم را ارث از او برده اثرها اينچنين باشد به حق در آسماني اينچنين نوراني و زيبا توقع هم همين باشد قمرها اينچنين باشد به ظاهر سينزده سالش ولي خضر است شاگردش به حيدر رفته در هيبت نظرها اينچنين باشد به اصرار خودش آمد به سختي شد عمو راضي كه در آخر وداع،حال پدرها اينچنين باشد براي او شهادت از عسل هم هست شيرين تر براي عاشق بي دل سفرها اينچنين باشد در آورده به زانو ارزق و اولاد ارزق را به نسل مرتضي كلأ جگرها اينچنين باشد به زير سم مركب ها قدش هم قد اكبر شد در اين راهي كه او رفته خطرها اينچنين باشد چه دامادي چه قدي به،به اين طرز حنابندان به پيش آل پيغمبر هنرها اينچنين باشد @raziolhossein
خیمه روشن شد سخن گفتی غزل یعنی همین مرگ شیرین است پس ضرب المثل یعنی همین قبل رفتن ساعتی ماندی در آغوش عمو عاشقی اینگونه خوش باشد بغل یعنی همین بعد وصلت با شتاب از خیمه بیرون آمدی قصد میدان کرده ای ماه عسل یعنی همین لشکری کفتار را از روی اسب انداختی الله الله وارث شیر جمل یعنی همین یک به یک اولاد ازرق روی خاک افتاده اند شیوه ی جنگیدن و طرز جدل یعنی همین کعبه ی من در طواف تو غبار کربلاست اه دشمن حلقه زد دورت زحل یعنی همین زیر پا کوبی دشمن بند بندت شد جدا لرزه افتاده است در صحرا گسل یعنی همین @raziolhossein