eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای ماه آسمانیِ ماه خدا حسن! خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن! روز نخست نقش جمال تو را كشید نقّاش حُسن با قلم ابتدا حسن! از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب در پشت كوه‌ها و پس ابرها حسن! ترسم از این كه عقل، خدا خوانَدَت به جهل از بس كه دیده در تو جمال خدا حسن! از كائنات نغمۀ آمین شود بلند دست تو تا بلند شود بر دعا حسن! افكنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل از بوسه‌های پشت هم مصطفی حسن! روح نبی، روان علی، قلب فاطمه گیرد به یك اشارۀ چشمت صفا حسن! از صد هزار فیض مسیحا نكوتر است دردی كه با دعای تو گردد دوا حسن! باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به كوی تو حاجت روا حسن! جسم مسیح نه كه روان مسیح هم می‌گیرد از تبسّم گرمت شفا، حسن! گویی كه از لب تو عسل خورده مصطفی از بس كه داده بوسه دهان تو را حسن! وقتی كه جای دست خدا می‌شوی سوار حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن! باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن! زوار توست جان و رواقت بهشت دل بالله بوَد مدینۀ تو قلب‌ها حسن! گنجد چگونه عرش به یك گوشۀ بقیع؟ ای گوشه‌ای ز خاك تو عرش عُلا حسن! روزی كه نیست روز تو باشد كدام روز؟ جایی كه نیست خاك تو باشد كجا؟ حسن! صلح تو كرد روز معاویه را سیاه صبر تو داد دین خدا را بقا حسن! از بامداد اول خلقت تو بوده‌ای بنیانگذار نهضت كرب و بلا حسن! آل نبی تمام كریمند و تو شدی مشهور در كرامت و لطف و عطا حسن! خلقند میهمان و تویی میزبان خلق ملك وجود آمده مهمان سرا حسن! عمری اگر كه بند ز بندم جدا كنند حاشا كه لحظه‌ای ز تو گردم جدا حسن! دشمن چودید خُلق‌خوشت را به‌خنده گفت: غیر از تو كیست صاحب خلق خدا؟ حسن! سوگند می‌خورم به خدا نیست نا امید هر كس كه آورد به تو روی رجا حسن! گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد بهر نجات خلق كند اكتفا حسن! هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو دست هزار «میثم» بی‌دست و پا حسن! @raziolhossein
ای که فردوس به زیبائی بستان تو نیست در همه باغ جنان لطف گلستان تو نیست هرچه حُسن است همه جمع شده در تو حَسَن یوسفی را نمک و شهد به میزان تو نیست صاحب بازترین دست و دل و روی و دری سفره ای نیست که در آن نمک و نان تو نیست همه ی آنچه که گویند ز جود تو همه قطره ای از یم بی ساحل احسان تو نیست پشت در پشت کریم اید شما طایفه ، لیک هفت پشت تو کسی صاحب عنوان تو نیست تو کریم ابن کریمی و فلک ریزه خورت همه افلاک به گسترده گی خوان تو نیست سائلان تو همه حاتم مُلک خویش اند حسرت شاهی و دربار به دربان تو نیست میرسد فیض تو بر مسلم و کافر یکسان کُـفر نعمت کند آنکس که مسلمان تو نیست دین و دنیا همه دنیا به تو مدیون هستند خاک بادا به دهانی که ثناخوان تو نیست ننگ بر آن دل سنگی که نشد تنگ به تو به چه ارزد سر و جانی که به قربان تو نیست یا مرا اشک بده یا که بگیر از من چشم به چه کار آیدم آن دیده که گریان تو نیست قطره قطره شده دل آب و در این حسرت سوخت که چرا شمع زیارتگه ویران تو نیست آشنای همه هستی و غریب ابن غریب داروی دردی و ای درد که درمان تو نیست @raziolhossein
جز کِیل کریمانه بضاعت که ندارم این شاه عزیز است، خجالت که ندارم در نیمۀ ماه رمضان غیر حسن جان در لحظۀ افطار عبادت که ندارم قصدم فقط این است: جمال تو ببینم گر رد شدم از کوی تو، حاجت که ندارم آرامش دل هستی و آسایش روحی خوف از خطر روز قیامت که ندارم اثبات شده زندگی من همه منفی است جز معرفتت نقطۀ مثبت که ندارم با دشمن تو گرچه زن جَدّ تو باشد مادر هم اگر هست محبت که ندارم جز راه تو راه همه تاریکی محض است در نورم و با ظلمت وحدت که ندارم @raziolhossein
روی تو آفتاب را ، زیر سؤال میبرد عطر تنت گلاب را ، زیر سؤال میبرد زلالی تو آب را ، زیر سؤال میبرد تربت تو تراب را ، زیر سؤال میبرد بهشت با حضور تو ، دم از که و چه میزند که در برت بهشت هم ، چنگ به دل نمی‌زند عجیب نیست گر فلک ، بوسه زند به محضرت غریب نیست گر ملک ، سجده کند برابرت حسن تمام انبیا ، عیان ز پای تا سرت فخر کند به هر شهی ، هر که گداست بر درت فرشته های آسمان ، غلام آستان تو غلام آستانه ی ، بدون سایبان تو جان جهان فدای تو ، یا حسن ابن فاطمه کرده دلم هوای تو ، یا حسن ابن فاطمه این دل مبتلای تو ، یا حسن ابن فاطمه تنگ شده برای تو ، یا حسن ابن فاطمه تو کیستی که صبر هم ، خجل بود ز صبر تو قلب همه غریب ها ، آب شده ز قبر تو شگفت کز علی بوُد ، حکایتت عجیب تر حبیب عالمی ولی ، از همه بی حبیب تر تو آشنای هر کس و ، از همه کس غریب تر در غـُربای خونجگر ، از همه بی رقیب تر ز دودمان کیستی ، که دود آه سینه را اگر دمی رها کنی ، سیه کنی مدینه را من اولین سلاله ی ، فاطمه ، پور حیدرم امام دومینم و ، سوم گل پیمبرم چهارمین ز پنج تن ، پاره تن به کوثرم از پدرم غریب تر ، عصای دست مادرم به هیچ کس نگفته ام ، راز نهان خویش را باز نکرده بر کسی ، قفل زبان خویش را به هیچ کس نگفته ام ، آنچه به کوچه دیده ام نگفته و نگویم از ، دیده و از شنیده ام نگفته ام چه گشته با ، مادر قد خمیده ام که قول دادم آنزمان ، به مادر شهیده ام تمام عمر داشتم ، مهر سکوت بر لبم لحظه ی مرگ گفته ام ، بهر حسین و زینبم @raziolhossein
ریسه بندان کن، علیِ مرتضی بابا شده نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمؤمنینِ شیعه ها بابا شده گفت امشب قلعۂ خیبر به تیغِ ذوالفقار باخبر هستی که شاهِ لافتی بابا شده؟! سفرۂ افطار با ذکر«حسن جان» پهن شد جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر چون به یُمنِ مجتبی بابایِ ما بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیم ِ» اهل بیت سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت» کوثر امشب صاحب دردانۂ أطهر شده حضرت أم أبیها حضرتِ مادر شده عرشیان و خاکیان و سائلان و عاصیان در کنار دست های کوچکش محشر شده چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می برَد قلبِ زهرا بیقرارِ دومین حیدر شده شد نبی غرق سرور و شادمانی پدر- باعث آرامش ِ روز و شبِ دختر شده قوم و خویشیِ پیمبر  باعلی شد بیشتر حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده جاهلی هم سنگ آورده برای امتحان دید اما وقت رفتن صاحبِ گوهر شده هست آقایم کریم إبن کریم و تا ابد از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده دید دستِ خالی ام را داد عیدیِ مرا از میانِ جمعیت؛ زهرا صدایم زد بیا... آمدم! نوکر شدم از برکت نام ِ حسن دام را انداخت؛ دل افتاد در دام حسن ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی تر است فرق دارد آسمانِ آبیِ بام حسن با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی همنشینی با ضعیفان هست پیغام حسن مرد شامی را به جای ناسزا لبخند گفت عاشقم! دیوانه ام کرده ست اسلام حسن نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش... لحظه ای شیرین شود از نام من کام حسن در خیالاتم صدایش را تصور میکنم نسخۂ آرامشم شد لحن آرام حسن میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور میشوم در آستانش جزء خدام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا از کنار پنجره فولادِ باب المجتبی @raziolhossein
  ما مثل غزل بیت به بیتیم امشب شاگرد فرزدق و کمیتیم امشب ناگفته رواست حاجت ما...زیرا مهمان کریم اهل بیتیم امشب @raziolhossein
باید فقط نشست فقط با کریم‌ها تاکه شوی شبی تو هم از یا کریم‌ها بی وقت هم اگر بروی راه می‌دهند دارند لحظه لحظه کرم‌ها کریم‌ها بد می‌کنیم گرچه ، ولی رد نمی‌کنند یک طورِ دیگرند خدایا کریم‌ها دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند در بیتِ خویش سفره‌ی بی ما کریم‌ها وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است بستند خانه را همه الا کریم‌ها حیران سفره‌دارِ کریمم که تا ابد حیران او شدند سرا پا کریم‌ها   حیدر شده‌است جلوه‌ی زهراییِ حسن باید فقط نوشت از آقاییِ حسن دادند روزِ قبل عطایای بیشتر دارند روزِ بعد گداهای بیشتر مهلت نمی‌دهند که حرفی اَدا شود دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر   هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر از خویش می‌زنند برای گدایِ خوایش دارند این قبلیه تقاضای بیشتر این خانواده هرچه شنیدند ناسزا کردند جای طعنه دعاهای بیشتر هرقدر در کمالِ حسن فکر می‌کنیم هی می‌شویم غرقِ معمای بیشتر شد قبله‌ام قبیله‌ی دریایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقتی که چشمهات کمانگیر می‌شوند اهل نفاق با تو زمین گیر می‌شوند دیدند گرد ناقه‌ی فتنه که با حسن کابوس‌هایشان همه تعبیر می‌شوند فریاد می‌زنند سپاه جمل : امان تا که اسیر حذبه ی  تکبیر می‌شوند رَم می‌کنند هر طرفی این وحوش‌ها وقتی شکارِ هیبت این شیر می‌شوند یک ضربه میزنی و دوصد زَهره می‌دری انگار ضربه‌های تو تکثیر می‌شوند در کربلا شبیه حسن جلوه می‌کنند نسل حسن که صاحب شمشیر می‌شوند جانم فدایِ ضربه‌ی مولاییِ حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقت شکست پشت ستم‌ها یکی یکی خَم می‌شوند قامت غم‌ها یکی یکی یک روز می‌رسد که مدینه برای ماست تا که بنا شوند حرم‌ها یکی یکی باید کبوترانِ رضا را بیاوریم تا پر زنند گرد عَلَم‌ها یکی یکی باید برای صبح ظهورش امید داشت چون جمع می‌شوند قدم‌ها یکی یکی آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب جانم‌حسن زنند قلم‌ها یکی یکی قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما از هفت قبله اهل کرم‌ها یکی یکی جانم فدای روز پذیرایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد الماس ریزه‌ها جگرت را بهم زدند اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو با روزِ تو چه سایه‌ی دستی پلید کرد « یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی آن نانجیب امید مرا ناامید کرد آه ای حسین‌جان بفدای لبت که زهر با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد باید گریست از غمِ تنهایی حسن باید فقط  نوشت از آقایی حسن @raziolhossein
جز كريمان حاجتت را با كسي ديگر نگو حاجت خود را به جز با آل پيغمبر نگو دست خود بگذار تادر دست كريم اهلبيت نام تو پرسيد اگر چيزي به جز نوكر نگو چشم و دل سيريم ما از بس كرامت ديده ايم از كرامت هاي حاتم روي اين منبر نگو حاجت ما از گدائي بوسه بر دستان اوست در ركوع اش آمديم اما از انگشتر نگو چون حسن خيلي به نام مادرش حساس بود هر چه ميخواهي بگو از روضه ي مادر نگو روضه سنگين است،سنگين بود دست بي حيا روضه هاي را كوچه را با گوش هاي كر نگو خون دل خورد و نگفت اين راز را با هيچ كس تا ابد راز حسن را محضر خواهر نگو... @raziolhossein
زمین گدای عطای علی الدوام حسن زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن بهشت مست کرامات ناتمام حسن به نام باب نجات بشر به نام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به نام او که به ما اعتبار بخشیده به پای هر یک ما صدهزار بخشیده تمام هستی خود را سه بار بخشیده فدای جود و جوانمردی و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست شکوه و هیبت او از رخ جَمل جاریست ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به لطف هُرم نفس‌های او زمین زنده است به لطف عزت او نام مومنین زنده است به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است معامله نبُوَد با عدو پیام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن کریم، حسن مهربان، حسن دلخواه حسن معز الائمه، حسن عزیز الله حسین شمس دل فاطمه، حسن هم ماه پیمبران همه در حسرت مقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن حکیم، حسن دلربا، حسن والا حسن حلیم، حسن دل نشین، حسن اعلا به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟ فدای عاطفه و منطق و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که فراوان غم و بلا دیده از آشنا و غریبه فقط جفا دیده شنیده های مرا بین کوچه ها دیده نگه نداشت کسی شأن و احترام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا نه خادمی، نه غلامی، نه زائری حتی خدا کند که بگیریم انتقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم فقط به آل علی صبح و شام مینازیم تمام هستی ما نذر یک سلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن @raziolhossein
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است حرف نگفتنی همه جورش فراهم است ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز! دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند گیرم زن رسول عذابش مسلم است شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است برپا شده است پرچم فتنه گر جمل شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است یک سو زن رسول خدا هست و یک طرف نفس نفیس ختم رسل گرم زمزمه است مولا، محمد حنفی را روانه کرد اما میان قلب علی شور و همهمه است کار محمد حنفیه نبود نه! این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن کار شتر سوار جمل را تمام کن نوبت رسیده بود به مولای ما حسن دستی بلند کرد به شکر خدا حسن دستار زرد حیدر کرار را که بست پا زد به جای پای شه لافتی حسن رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد گفتا انابن فاطمه خیرالنساء ، حسن می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه این حیدر است می رسد از راه یا حسن او آمده است فتنه گران را کند هلاک هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن با هر سری که پرت شد از تن روی زمین گفتند عرشیان همگی مرحبا حسن مامور قبض روح خدا مات مانده بود بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن دستی که با رضای خدا برد روی سر پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را با دست تو شکسته شد این کودتا حسن جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد جنگش امید فتنه گران نا امید کرد صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد جریان گرفت روح شهادت به صلح او او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد حتی پس از شهادت او دشمن عنود او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد (یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن داغی که گیسوان حسن را سفید کرد) (با صد امید حامی مادر شدم ولی دست عدو امید مرا نا امید کرد) آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود @raziolhossein
کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌حسن هزارشکر که نام تو بر زبان من است "حسن" قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب! اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست "سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست مرا به حج چه‌نیازی‌ست تا حسن دارم اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست وجود عالم امکان به خاطر حسن است خوشا به حال هر آن‌کس که شاعر حسن است همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد تمام زندگی من فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد همیشه گفته‌ام از تو ولی کم است حسن غلام کوی تو آقای عالم است حسن کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها نشسته است سر سفره‌ی جزامی‌ها که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند به احترام حسن محترم گرامی‌ها غلام آل علی باش چون که می‌ارزد به پادشاهی عالم همین غلامی‌ها در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها " چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن" تو را که دیده غم از شوق ریشه‌کن شده است همه اویس شدند و جهان قرن شده است برای هرکه تو را دیده نیست جای گله که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است زبان شعر کم آورده است هرجایی که از فضائل بسیار تو سخن شده است به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم به هر نگین که مزین به یاحسن شده است مگر به خواب ببیند شترسوار جمل کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است! تمام شهر برای حسین سینه زدند ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌... امید ما کرم توست یا امام‌حسن زیارت حرم توست یا امام‌حسن @raziolhossein
شیرین تر از شکر که بر لب می نشیند بر روی لب یا رب و یا رب می نشیند الحمدلله بر لبان دائم الذکر اسماء حسنایش مرتب می نشیند توحید را باید بیاموزد به خوبی هر دانش آموزی به مکتب می نشیند باب الحسن باب الی الله است بی شک طالب برای درک مطلب می نشیند تنها به شوق فتح بابی سالک شهر پشت در این خانه هر شب می نشیند عبدم همان عبدی که با دستی به سینه در نزد مولایش مودب می نشیند اِنّی اُحِبُّک های من از دل بر آمد پس خوب بر جان مخاطب می نشیند وقت توسل نام آقایم به جای اوراد و اذکار مجرب می نشیند پس می نویسم " یا الهی" را "حسن جان" اِنّی تَوَسَلتُ بِکُم مولا حسن جان قال نبی المؤتمن اهلا و سهلا قال امام الممتحن اهلا و سهلا گرم خوش امد گویی ات هستند اقا فرمود زهرا سوما اهلا و سهلا  جمع  کسا با تو یقینا جمع تر شد ای چارمین پنج تن اهلا و سهلا عین الرسولی و به عشق تو بلند است اوایی از سوی قرن اهلا و سهلا کعبه نشسته در سر راهت بخواند دوم علی بت شکن اهلا و سهلا زهرا بپوشاند تو را و دم بگیرد با دکمه های پیرهن اهلا و سهلا هم حیدر و هم فاطمه هم مصطفایی جمع همه در یک بدن اهلا و سهلا شیرینی عمر بتول و مرتضایی ای خسرو شیرین دهن اهلا و سهلا یک زن تمام کفر مطلق بود دیروز ای خار چشم بیوه زن اهلا و سهلا اوازه ات پیچیده در جان طبیعت سر میدهد مرغ چمن اهلا و سهلا از محضرت دارم تمنایی ولیکن پیش از شروع هر سخن اهلا و سهلا من رعیتی هستم که اربابم رسیده  ای حضرت ارباب من اهلا و سهلا از عالم زر عاشق روی تو هستم ای حضرت عشق کهن اهلا و سهلا روزی می ایی دیدن قربانی خود پس مینویسم بر کفن اهلا و سهلا لبهای من از ذکر تو سیری ندارد یا نور عینی یاحسن اهلا و سهلا اهلا و سهلا یابن زهرا یابن حیدر اهلا و سهلا مجتبی یا سبط الاکبر با نور تو نور سحر از سکه افتاد تا آمدی شمس و قمر از سکه افتاد افتاده بود از سکه یوسف بعد حیدر تو آمدی و بیشتر از سکه افتاد وقتی که هستی قبله ی سیار عالم پس کعبه حق دارد اگر از سکه افتاد بوسیدن روی تو احلی من عسل بود شیرین زبان پیشت شکر از سکه افتاد بیش از طلا خاک قدمهایت می ارزد با گرد راهت سیم و زر از سکه افتاد بس بود اگر تنها تو بودی مرد خلقت بعد از هبوط تو بشر از سکه افتاد سر هم اگر نذرت کنم بی آبرویی ست ای سرورم اینگونه سر از سکه افتاد جز قبر خاکی تو من جایی ندارم در چشم من کوه و کمر از سکه افتاد خیلی حسن آمد به دنیا بعد تو لیک حسن تو اقاجان مگر از سکه افتاد ؟ بین تمامی حسن ها شاهکاری ای مجتبای حیدری همتا نداری روح زلال شبنمستان مدینه خورده گره با نبض تو جان مدینه انوار تو دنیای ما را کرده روشن ممنونتیم ای ماه تابان مدینه دیگر فراز ماذنه بر خود نبیند مثل تو داوود خوش الحان مدینه خدمتگزاران تو اهل اسمانند جبرییل و میکائیل دربان مدینه روی کرم روی سخاوت استوار است در سایه ی مهر تو بنیان مدینه بعد از امیرالمومنین سوی تو باشد چشمان پر اشک یتیمان مدینه در شهر عمری خانه ات را میشناسند بیت الکرامت بیت الاحسان مدینه از ابروی خویش حتی ابرویی دادی به مسکین پریشان مدینه دیروز در دولت سرایت سائلی بود امروز شد یکباره سلطان مدینه از برکتت هرشب تنور شهر گرم است عطر تو را دارد فقط نان مدینه پی میبرد دل کندن از خاکت چه سخت است هر کس که شد یک دفعه مهمان مدینه ما را شهید تربت پاکت نوشتند پس جان ما بادا به قربان مدینه قطعا خبرهای خوشی دارد به دنبال بیداری فردای وجدان مدینه  جای قلم تیغ دو دم باید بگوید در شرحی از ان روی پنهان مدینه روزی رسد بر گوش وراث سقیفه امواج فریاد خروشان مدینه صبح فرج ال خلیفه تار و مار است با ضربه شصتی از گروهان مدینه باشد قرار منتقم با فاطمیون  بعد از ظهورش دور میدان مدینه پر میشود از دودمان لات و عزی سلول به سلول زندان مدینه نام علی و بچه هایش را گذاریم بر هر ورودی اتوبان مدینه عالم رسد بر خانه ی زهرا اطهر وقت عبور از هر خیابان مدینه دنیا به جز اولاد زهرا شهروندی فردا نمی بیند در استان مدینه شیرین کند مانند سوهان قم اینبار کام جهان را طعم سوهان مدینه از طرح ایوان نجف الگو بگیریم در نقشه ی احداث ایوان مدینه پر میشود صحن بقیع از عطر مهدی این است فردای درخشان مدینه چشم انتظار انتقامی آتشینیم صبح فرج ای کاش باشیم و ببینیم..‌. @raziolhossein
اگر ربنا ربنا کرده ام.. سحرها خدا را صدا کرده ام.. خودم را بر این سفره جا کرده ام.. دراین پانزده شب دعا کرده ام.. خدایا به عهد الست حسن... بده دست من‌ را بدست حسن من امشب برآنم که مثل قدیم دلم را ببندم به راه نسیم دراین ماه با یاعلی، یا عظیم بیوفتم بدست و به پای کریم کریم کریمان عالم حسن! دمت گرم! دردت به جانم حسن! تو سبحان ربّی الاعلای من تو والتین و یاسین‌ و طاهای من تو دیروز‌ و امروز و فردای من تو یاربّ و یاربّ شبهای من به کوری آن دو زن فتنه گر بگو یا حسن یا حسن تا سحر درآن شب که عالم قمردار شد درخت نبوت ثمردار شد علی نذر کرد و پسردار شد زمین پیش پایش خبردار شد چه بهتر ازینکه به هر انجمن.. به زهرا بگویند ام الحسن! حسن‌ اسم اعظم حسن کل دین حسن حق مطلق حسن بی قرین حسن کیست ایاکِ هر نستعین حسن کیست گردن زن ناکثین به حلم حسن دشمن اقرار کرد معاویه را صلح او خوار کرد منی که شدم مبتلای حسین زمین خورده ام پیش پای حسین شدم وقف دولت سرای حسین چه بهتر که محض رضای حسین... بپا خیزم و باز طوفان‌ کنم دوباره‌ حسن‌ جان حسن جان کنم حسین است مست وقار حسن حسین است هرجا کنار حسن حسین است دنبال کار‌ حسن حسین است در اختیار حسن حسینی ‌که سرها کف پای  اوست امیری حسن روی لبهای اوست! برو طوس صحن رضا را ببین نجف باش و ایوان طلا را ببین شلوغی کرببلا را ببین خودت غربت مجتبی را ببین... دم‌ گنبد شاه عبدلعظیم... بگو یا حسن ای غریب کریم بزودی همه چشمه ها جاری است... بقیع حسن پر ز معماری است و هر‌نوکری گرم یک کاری است تمام ضریحش طلاکاری است براین غصه با عشق حاکم شویم همه وارد صحن قاسم شویم.. به این فکر کردی چرا شد سپید؟!.. مویی که بر آن شانه زهرا کشید غمی که حسن دید را کس ندید حسن درهمان کوچه هاشد شهید اگر صبر او حرف هر منبریست! بدانید مردم! حسن مادریست.. @raziolhossein
"بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن که توبه بشکن، این‌بار هم به گردن من... که گرد عقل بشوییم از دل و از جان غبار هوش فشانیم از سر و از تن خوشا شراب تماشا که جام جامش را ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن کسی که مستی دیدار دیده می‌داند که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن... حدیث باده به قول و غزل کشید آخر مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن... بیان قدر تو مستغنی است از تقریر صفای ذات تو بالاتر است از گفتن ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر ز طوق امر تو گردون نمی‌کشد گردن... شکستِ شیشه درستی نمی‌پذیرد لیک دل شکسته ز لطف تو می‌توان بستن... به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن ز ضبط عدل جهان‌پرور تو خوبان را ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند که بی‌اجازت دربان رود صبا به چمن... اگر تصور لطفت کند عجب نبود که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن... اگر به دشمن خود صلح کرده‌ای چه عجب که عادت است به لقمه دهان سگ بستن... مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟ مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟... مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان چه شکوه‌ام دگر از غربت است یا که وطن... رسید وقت دعا ختم کن سخن «فیاض»! که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن... معاندان تو را باد تیر در دیده ملازمان تو را در بر از دعا جوشن" @raziolhossein
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود این حرفِ آخر است که اول می آورم (هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود) هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده مجموعه ی جمال و جلال خدا شده در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود جائی نشسته است که از عرشْ برتر است او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود (زلفش اگر نبود پریشان نمی شدیم مهرش اگر نبود مسلمان نمی شدیم) او میزبان سفره ی ماه خدا بُوَد لطفش اگر نبود که مهمان نمی شدیم در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی وقتی کریم هست،گدا جمع میشود لال است در بیانِ کراماتِ او زبان شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند راه بهشت را به کسی سَد نمیکند صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود باید امید داشت به دریای رحمتش وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است هربار میرود سفر حج، پیاده است لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز یعنی که در حضور خدا ایستاده است (مهرش به كائنات برابر نمیشود) بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود شمعی که بین انجمنش هم غریب بود دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت شعر وصال بر همه شد فاش تا که او (خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت) از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود می ریخت لخته های جگر را درون طشت اما هزار شُکر دگر خیزران نبود @raziolhossein
امشب خدا از شاهکارش رونمایی می کند امشب حسن از عاشقانش دلربایی می کند هر کس درِ این خانه روز و شب گدایی می کند با این گدایی بر جهان فرمانروایی می کند چشم و چراغ خانه ی زهرا و حیدر آمده استاد رزم قاسم و عباس و اکبر آمده ماه علی از راه می آید وقارش را ببین آیینه ی زهراست، حُسن بی شمارش را ببین در چهره ی او شوکت پروردگارش را ببین در دستهای خیبری اش ذوالفقارش را ببین بر خا‌ک نعلینش ابوذرها تیمم کرده اند از هیبتش حتی ملائک دست و پا گم کرده اند روزی عالم می رسد از سفره ی شاهانه اش بار زمین و آسمان را می کشد بر شانه اش نور علی نور است بی شک خشت خشت خانه اش شکر خدا روز ازل من هم شدم دیوانه اش آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد امشب حسین بن علی هم صاحب ارباب شد آرام می گیرد جهان در سایه ی بال و پرش یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش دنیا به هم می ریزد از بانگ انا بن الحیدرش آمد که روز و شب بگردد دور زهرا مادرش هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبی ست جنگ جمل یعنی که حیدر ذوالفقارش مجتبی ست خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حیدر است مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است هر کس که فرزند علی شد ، فاتح صد خیبر است او جای خود دارد ... غلامش هم شفیع محشر است وقتی که در تاریکیِ شب ها عبادت می کند بی واسطه او با خدای خویش صحبت می کند آب وضوی او جهنم را گلستان می کند شب های عالم را ، نگاهش نور باران می کند نور وجودش عرش اعلی را چراغان می کند ایوان طلای مجتبی کافر مسلمان می کند اصلا حواسم نیست؛ ایوانی ندارد مجتبی شمع و چراغی بر مزارش نیست مثل کربلا @raziolhossein
گدای لطف و جود مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خان او باشد سخاوت هم حَسن صورت ، حَسن سیرت ، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش عبارت هم چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد دعا میکرد بهر آنکه بود اهل اهانت هم ضمانت میکند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری میکند ، آنجا شفاعت هم *هلالی جغتایی @raziolhossein
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد تو آن امیدی به باغ جانم که در هوای تو گل‌فشانم چو نوبهاری به بوستانی که شاخه شاخه جوانه دارد اگر چه بشکسته استخوانم، چو از تو دم می زنم جوانم به بزمت آن شمع سرفشانم کز آتش دل زبانه دارد چه جای اظهار نکته دانی؟ تو بر لبم نکته می‌نشانی چو عندلیبی به ترزبانی که بر زبان صد ترانه دارد چو دستگیرم تویی کماهی، نمی زنم لاف بی‌گناهی نمی هراسم ز روسیاهی، کسی که ترسد، تو را ندارد تو را ندارد که مهتری تو، به سروران جهان، سری تو ستوده فرزند حیدری تو، که سروی زین نشانه دارد؟ شکوفهٔ شاخسار طوبی، فروغ چشم علی و زهرا به غیر گنجور گنج طاها، که این گهر در خزانه دارد؟ حسن به صورت، حسن به سیرت، حسن به نیکوترین سریرت که بار درماندگان ز غیرت، نهان و پیدا به شانه دارد به علم و حلم و سخا، پیمبر، به عزم و حزم و قضا، چو حیدر حسین را در گهر برادر، که این نصب در زمانه دارد؟ تو رکن دین، معنی مقامی، تو در حرم شرط احترامی نخست سبطی، دوم امامی، کدام بحر این کرانه دارد؟ هر آنکه رو در بقیع آرد، تو را به محشر شفیع آرد بنای همت رفیع آرد، که سر بر آن آستانه دارد ولی به یوم‌الحساب محشر، چو برگشاید «حمید» دفتر به داوری در مقام داور، بها ندارد، بهانه دارد @raziolhossein
شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است هرکسی زنده به عشق است نمیرد هرگز زنده ی عشقم اگر رمزِ دوامم حسن است مثلِ رودم که حسن ذکرِ قعود است مرا مثل کوهم که شب و روز قیامم حسن است پدرم هرچه مرا نام نهاده است گذشت من از این لحظه از این ثانیه نامم حسن است سرِ من سبز ، زبان سرخ ، سرم هم برود أیُهاالناس بدانید ; امامم حسن است @raziolhossein
شد جشن ولادت تو نزدیک حسن گویند ملائک به تو تبریک حسن از یمن قدومت همه جا نورانی است افسوس که قبر توست تاریک حسن @raziolhossein
گرچه بار گنهم بُرده به تبعید مرا باز با روی سیه یار پسندید مرا با روی باز چنان بُرد در آغوش خودش اصلا انگار گنه کار نمی دید مرا چرخ ها را زده ام آمده ام خانه ی تو خودمانیم ، کسی جز تو نفهمید مرا بس که از بوی بد معصیتم بیزارند یکی از لطف خود احوال ، نپرسید مرا نام رحمن و رحیم تو به من جرات داد حال  دست خودتان هست ،نبخشید مرا ! حُکم کردند بگوئید سر سفره ، علی یعنی ار ناحیه ی او بپسندید مرا سالیانیست که بر سینه زدم سنگ علی تا به سنگ محک یار بسنجید مرا حتم دارم که خدا محض گُل روی حسین می برد کرببلا تا به شب عید مرا آخر ماه عوض اینکه بگوئید برو پای شش گوشه ی ارباب ببندید مرا هر حسینی که بروی لب من می آید از دل عرش کُند فاطمه تمجید مرا @raziolhossein
الهی یا الهی بی نوایم به لب نام تو گردیده نوایم منم عبد سیه روی و تو مولا تو هستی بی نیاز و من گدایم کریمی و رئوفی و غفوری گذشتی بارها از هر خطایم گنه کردم گناهم را ندیدی نمی‌دانم کجا رفته حیایم تو ناز عبد آلوده کشیدی به جای آنکه من سویت بیایم من از غفلت ز کویت دور گشتم ولی تو از کرم کردی صدایم جدا گشتن ز تو عین ضرر بود مکن از درگهت دیگر جدایم اگر میخواستی من را نبخشی چرا بردی به سوی کربلایم گنهکارم ولی از در مرانم که گریان یتیم مجتبایم صدا زد ای عمو از ره بیا و تماشا کن به زیر دست و پایم @raziolhossein
وَأَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ؛ آبادی دل، خرابِ چشمانم شد شوری گُنه، سراب چشمانم شد محجوب نبوده ای تو از من امّا اعمال بَدَم حجاب چشمانم شد ...... لَسْتُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا کشکول گدایی است در دستم و بس دل را به امید و رحمتت بستم و بس من تکیه نمی کنم به اعمال خودم دل گرم به فضل و بخششت هستم و بس .......  إِذَا رَأَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ آید چو گناهکاری ام در نظرم می ترسم از آنچه خواهد آمد به سرم در بخششت امّا به طمع می افتم وقتی که کرامت تو را می نگرم @raziolhossein
تو رسیدی و علی طعم پدر بودن را و نبی صاحب فرزند پسر بودن را فاطمه مادر یک قرص قمر بودن را و خدا خالق خورشید دگر بودن را حس نمودند و به یمن قدمت باران شد با کریم دو جهان کار گدا آسان شد @raziolhossein
"حَسن" بگو و ببین اسم محترم این است هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است بگو همیشه که یا محسن بحقّ حسن که پیش حضرت حق بهترین قسم این است سه بار زندگی اش را تمام بخشید او به هر چه هست کشیدن خط عدم این است گرفته لقمه برای جذامیان حتی بگو به مدعیان ، معنی کَرَم این است به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر سخاوت است و شجاعت ، هم آن و هم این است جمل که رفت به میدان ، علی چنین می گفت : محمد حنفیّه ببین جَنَم این است که گفته است حسن بی حرم بُوَد اصلا؟! میان دل حرمش باشد و حرم این است @raziolhossein
بی خادم و بارگاه، شاه کرم است خاکی‌ست مزار او ولی محترم است می‌خواسته زائر حسینش باشیم این است دلیل اینکه او بی حرم است از برکت سفره‌اش کرم ساخته شد از غربت او واژه‌ی غم ساخته شد زود است که از بقیع فریاد رسد مردم! بشتابید حرم ساخته شد از خوان کریم آب و نان می‌گیرم با بردن نام او توان می‌گیرم من روزی اربعین هرسالم را در نیمه‌ی ماه رمضان می‌گیرم ....... گر مس طلبی ، کریم زر خواهد داد آمالِ تو زر شود ، گوهر خواهد داد بر کاهل و رند نیست فرقی وقتی از حدِّ مراد بیشتر خواهد داد @raziolhossein
جز كريمان حاجتت را با كسي ديگر نگو حاجت خود را به جز با آل پيغمبر نگو دست خود بگذار تادر دست كريم اهلبيت نام تو پرسيد اگر چيزي به جز نوكر نگو چشم و دل سيريم ما از بس كرامت ديده ايم از كرامت هاي حاتم روي اين منبر نگو حاجت ما از گدائي بوسه بر دستان اوست در ركوع اش آمديم اما از انگشتر نگو چون حسن خيلي به نام مادرش حساس بود هر چه ميخواهي بگو از روضه ي مادر نگو روضه سنگين است،سنگين بود دست بي حيا روضه هاي را كوچه را با گوش هاي كر نگو خون دل خورد و نگفت اين راز را با هيچ كس تا ابد راز حسن را محضر خواهر نگو... @raziolhossein
چون خلق جهان کرد خدای ذوالمن خّلق حسنی خواسته به وجه احسن از روی حسن، حُسن امامت افزود پس گفت به لفظ قدرت احسن احسن @raziolhossein
باغ دل بتول و علی را ثمر حسن دُر زینب است و لعل حسین و گهر حسن ‌ شاه جهان علی‌ست چه شاهی که بهر او شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن ‌ در مدح مرتضی چه بگویم کزان تبار دختر شده‌ست زینب کبرا، پسر حسن! ‌ گردون طواف خانه‌ی زهرا کند که گشت ماه شبش حسین و به شامش سحر حسن ‌ بر منتجب چه نام نهم غیر مجتبی آن شاه حسن را چه بخوانم مگر حسن ‌ ورد زبان عالمیان نام احمد است ورد زبان حضرت خیرالبشر حسن ‌ جانم به اهل بیت نبی! هر چهارده اهل کرامت‌اند ولی بیشتر حسن ‌ صحرا به یک اشاره شود حجره‌ی طلا! باری کند ز لطف به خاک ار نظر حسن ‌ هر روز کوچه کوچه پی سائلان روان هر شب به کوچه های فلک رهگذر حسن ‌ اندوهگین ماتم فرق علی حسین اندوهگین روضه‌ی دیوار و در حسن ‌ آید صدای فاطمه بر گوش قدسیان ای بی کفن حسین...الا خون جگر حسن! ‌ لعنت به هرکه خوار و ذلیلت شمرده است کوری چشمشان به توام مفتخر حسن ‌ یا ایها‌العزیز! تو عزت عطا کنی! هرکس که شد گدای تو شد معتبر حسن ‌ جان مرا خدای کند خشت صحن تو لطفی! که این دعا بشود "کارگر" حسن ‌ از من سلام سوی خداوندگار حُسن من کیستم؟؟ سلام خداوند بر حسن ‌ @raziolhossein
فقیر آمد سراغش سیر برگشت سفیه ساده، با تدبیر برگشت کرامت خواست سر بالا بگیرد حسن را دید و شد تحقیر ،برگشت هزاران حیله آل امیه برای جنگ ،بی تاثیر برگشت خدا تنها خبر دارد که دستش کجاها رفت تا شمشیر، برگشت چه آمد بر سرش در کوچه آن روز که کودک رفت اما پیر برگشت مسیر خانه تا مسجد ،کم، اما حسن با مادر خود دیر برگشت نوشتند او میان کوچه دق کرد فقط با معجزه ،تقدیر برگشت برای زینب عاشورا شد آغاز چو تابوت حسن با تیر برگشت @raziolhossein