#امیرالمومنین_شهادت
#بستر_مولا
#شب_بیست_و_یکم
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت
آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت
سوزانده بود زهر علی را در این دو روز
پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت
تا دید بچههای فاطمه بر گِرد بسترند
او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت
امالبنین به شانهی او گریه میکند
از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت
آمد صدای زخمیِ مولا ؛ تو هم بیا
لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت
جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من
آتش به سینهاش ، نفَسی شعلهور گذاشت....
کف را به آب برد و نهیبی به آب زد
آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت
ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم
خم شد به روی مَشک قدم در گذر گذاشت
نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو
زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت
تیری که کُشت اهل حرم را رُباب را
تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت
یک نانجیب تیغ به کتفِ امیر زد
یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت
زینب دوید و دخترکان را به خیمه برد
وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت
زخمِ سهشعبه ای که عمو را به مَشک دوخت
نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت
از آن به بعد جای عمو جای شانهاش
سر روی سنگ دخترکی دربه در گذاشت...
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش
دلا بسوز که مولا تمام شد کارش
سریعتر بدنش را به خاک بسپارید
که در بهشت، علی وعده کرده با یارش
زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال
که بیقراردلی میرسد به دلدارش
برای دیدن دست کبود فاطمهاش
به عرش رفته یدالله دست حق یارش
خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه
خدا کند برود ابر از شب تارش
دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش
دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش
خلاصه باز علی جان دهد اگر آید
دوباره فاطمهٔ زخمیاش به دیدارش
علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت
چه کوفهای که تمامی نداشت آزارش
چه کوفهای که دوباره کشاند زینب را
نه بین مجلس تفسیر بین انظارش
رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک
که رفت دختر غیرت میان بازارش
گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را
امان ز مردم نامرد بی کس و کارش
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شام_غریبان_مولا
تنها دلت نبود كه شوق شفا نداشت
حتي طبيب هم به شفايت رضا نداشت
حق ميدهم كه ديده بدوزي به راه مرگ
دنياي بعد فاطمه ديگر صفا نداشت
باباي مهربان تمام يتيم ها
بعد از تو سفره هاي يتيمان غذا نداشت
زخم سرت اگر كه دوا داشت باز هم
زخم عميق قلب تو هرگز دوا نداشت
طوري فراق فاطمه قد تو را شكست
سي سال خونجگر شدنت هم صدا نداشت
همراه تو فقط حسنينند اي غريب
بي شك مدينه غربت دفن تو را نداشت
كوفه پس از تو باز هم اهل وفا نشد
هرچند اين ديار از اول وفا نداشت
با بغض بر حسين تو شمشير مي زدند
حتي براي بوسه اي آن جسم جا نداشت
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شام_غریبان_مولا
مسجد و محراب و منبر شد سیه پوش علی
دیگر از امشب بود محسن در آغوش علی
ظاهراً نان و رطب می برد ، اما باطنا
سالها تابوت زهرا بود بر دوش علی
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
خدایا مشکل از کار منِ مشکل گشا وا کن
بُوَد درمان من زهرا، مرا مهمان زهرا کن
اجل از بعد زهرا منتظر بودم که برگردی
بیا امشب علی را بین شهر کوفه پیدا کن
من از تو یاد دارم فاطمه عجِّل وفاتی را
بیا مرگ مرا از حق به جای من تمنا کن
نشانِ من نمی دادی اگر آن روز رویت را
کنون رخسار سیلی خورده ی خود را هویدا کن
طبیبم را بگو زینب که من دارو نمی خواهم
ز خاک چادر زهرا تو زخمم را مداوا کن
بدان ای کوفه هر چه خواستی بر من جفا کردی
گذشت آب از سرم اما تو با زینب مدارا کن
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
این چشم ها به راه تو بیدارمانده است
چشم انتظارت ازدم افطارمانده است
برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیارمانده است
با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکارمانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تربگو
چندین نفس به لحظه دیدارمانده است
ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگارمانده است
می دانی ای شکسته سرآل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرارمانده است
ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدارمانده است
#محسن_عربخالقی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویی که بهر گمشدگان شمع راه بود
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
میکشندش با لبان تشنه در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت
دمی که آینهٔ آب چاه را میدید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت
بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوتهای که در آغوش خاک حاصل داشت
به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت
اگر شبانه به اطعام سائلان میرفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت
پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت
#غلامرضا_شکوهی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#امیرالمومنین_مدح
زمین ز حیرت به جستوجویت، زمان به سر میدود به سویت
تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت
شکوه نام تو مستی آرد، عدمنشان را به هستی آرد
نگاه تو مِی پرستی آرد، چه بادهای بوده در سبویت؟
فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟
چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت
به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی
مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفتوگویت
ز چشمپوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت
و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانیست در گلویت
چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل
نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبهرویت
تو با که امشب قرار داری؟ که باز اینقدر بیقراری
تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانهای میکشد به مویت!
رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری
تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
#محمود_کسبی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دو دیده از غم یارم پر از ستاره کنم
هوای فاطمه کرده دلم چه چاره کنم
بیا به تیغ خود ای خصم دون سرم بشکن
که بعد فاطمه از عمر خویش سیرم من
اگر چه می شکند قلب زار دختر من
بیا که دیده به راهم نشسته همسر من
بیا ببین که چنان مرغ پر شکسته شدم
زبی وفایی این اهل کوفه خسته شدم
بیا که داغ دلم را به جز تو خاتمه نیست
بیا بیا که به مسجد دوباره فاطمه نیست
ببا که فکر جوان مردنش علی را کشت
بیا که یاد کتک خوردنش علی را کشت
زخاطرم نرود قصه در و دیوار
بیا که قصه سیلی دهد مرا آزار
اگر چه تیغ تو لرزه به ماسوا انداخت
غلاف تیغ مغیره مرا زپا انداخت
به تازیانه نگویم دگر چها کردند
زدند و فاطمه ام را زمن جدا کردند
بیا بیا که دگر من غریب و تنهایم
تمام عمر عزادار داغ زهرایم
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
با کولهبار نان، شبِ آخر قیام کرد
مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد
یک در میان جواب سلامش نمیرسید
آن که خدا به هر قدم او سلام کرد
هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید
او باز هم مقابلشان احترام کرد
از غربتش به قول خودش بس، که روزگار
با مرتضی معاویه را هم کلام کرد
بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن
طفلی نشست و حس نشستن به بام کرد
بعد از نماز نافلهی شب بلند شد
سمت مدینه فاطمهاش را سلام کرد
با این سلام روضهی آخر شروع شد
با خاکهای چادر زهرا تمام کرد
غمگینترین امیر! الهی که بشکند
دستی که خنده را به لب تو حرام کرد
هفتآسمان به جوش و خروش آمده مرو
آن را علی به گوشهای از چشم رام کرد
جای صلات ماذنه با صوت مرتضی
حی علی العزای علی را پیام کرد
بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم…
با شوق خویش خون خودش را به جام کرد
تا ضربه خورد عالم و آدم به سر زدند
در عرش و فرش گریه، خواص و عوام کرد
تا ضربه خورد خنده به لبهای او نشست
گویا به زهر تیغ, عسل را به کام کرد
دستی به روی دوش حسن تا به خانهاش
هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد
درخانه زینب است رهایم دگر کنید
آری رعایت دل او را امام کرد
زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس
روی جبین دختر خود استلام کرد
آری رعایت دل زینب سفارش است
وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد
آن دختری که سایهی او هم ندیدنی است
چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد
یک بیحیا که دید کنیزی نمیبرد
از آل مرتضی طلب یک غلام کرد
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein