#توحید
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلهی اول در رسالهی #واجبات_و_محرمات [تألیف مرحوم آیت الله #مشکینی ، چاپ قدیم] این بود که فرمودند: «من از صمیم دل و یقین راسخ قلب با سراسر وجود و هستیام معتقدم به وجود الله تعالی.» الله تعالی عربی است یعنی خداوند #واجب بالذات. خداوند معنایش معلوم نیست. واجب بالذات هم معنایش معلوم نیست؛ اینها توضیح میخواهد. توضیحش بعدش است. «مبدأ همهی موجودات و سرچشمهی همهی هستیها...»؛ هر جملهای جملهی قبلش را تفسیر میکند. وقتی میگوید: «من معتقدم با تمام وجودم» این یک مطلب، «یقینِ راسخِ قلب با سراسر وجود» این میخواهد بگوید که آن #علم و آن #معرفت و آن #دینی به درد #انسان میخورد که در وجود انسان یک سر مو باقی نماند مگر اینکه #تسلیم این علم بشود. این #یقین بشود.
ببینید ما الآن معتقدیم به اینکه باید جانمان را از #خطرات خیلی سخت به هر شکلی که شده #نجات بدهیم. این شده جزء خون و گوشت ما. حالا شما جوانها شاید زمان موشکباران را یادتان نباشد که وقتی #رادیو میگفت: توجه! توجه! دیگر همهی کاری تعطیل میشد. تاکسیرانها میایستادند، اتوبوسها میایستادند، #مردم اینطرف آنطرف میرفتند. چرا؟! یک توجه توجه اینقدر اثر دارد؟ بله!. چون این خبر میکند به یک چیزی که جزء خون و گوشت ماست. و آن این است که ما میخواهیم #سالم باشیم، میخواهیم موجود باشیم، میخواهیم کشته نشویم، این خواستهها و این علمها در هیچ جای این سر تا پای ما جای خالی ندارد و همه را گرفته است. میگوید اینطور باید به خدا #معتقد بود. اگر انسان در #فکر خود معتقد هست نه در #قلب و #جان و #روح خود، این هنوز در این مسئله کاری نکرده. آن علومی که در #دنیا در #دبستان و #دبیرستان و #دانشگاه به ما #آموزش میدادند آن #علوم اینطوری نبود، #ریاضی بود، #فیزیک بود، #جغرافی بود، #تاریخ بود، آنجا به درد ما میخورد که بگوییم یا نمره بگیریم و بیاییم بیرون. یادمان هم رفت، برود. ضرری به ما وارد نمیکند. این است که ما #عادت کردیم به علوم دبستانی، دبیرستانی و #خیال میکنیم #خداشناسی هم یک چنین چیزی است. یک سطری بخوانیم، یک امتحانی بدهیم. نه!. این نه خداشناسی است، نه #دینداری است، نه به درد شخص خود ما میخورد نه به درد #جامعه میخورد. آنچه که اسمش را میشود گذاشت #مسلمان واقعی - حالا چه برسد به #دانشجوی علوم دینی یا #مبلغ یا #سخنران اسلامی، #مؤلف و اینطور چیزها- آنچه که اصل #اسلامی که پذیرفته باشد و انسان خودش پیش خودش بفهمد که #مسلمان است، آن وقتی است که جان و تن و همه چیزش را مثل یک کف آب در #قدرت خدا ببیند. وقتی که باران میآید این حباب و کفی که روی آب میبینیم پیدا میشود، این هیچ چیزی از خودش ندارد غیر از باران و استخر و آب و اینها. فقط یک نمایشی بیشتر نیست. آن هم از بین میرود.
همهی ماها اینطور هستیم؛ حتی این #کهکشان ما، این #زمین ما، این #آسمان ما مثل این حباب است. یک چیزی است که زود از بین میرود. منتهی هر چیزی زودش یکطور است. #زندگی مگس یک زود و دیری دارد، پشه یکطور، مورچه یکطور، فیل یکطور، انسان یکطور، زمین یکطور، کهکشان یکطور. همه حبابند. حبابهای مختلفند در قدرت الهی. اینها نابودند، موجودند به قدرت خدا. خدا برپادارندهی تمام اشیاء است. یک چنین نیرو و قدرتی را اگر انسان فهمید و #شناخت و باور کرد، خداشناس شده؛ اگر نه هنوز اول کار است. مثل کسیکه اول وارد کلاس شده دارند روی تخته برایش مینویسند: این یک، این دو، این سه، این چهار و...، این اول کار است. خیال نکن داداش که ما چیزی یاد گرفتیم، چیزی فهمیدیم! نه، باید #جدی وارد بشویم در خداشناسی. یک خداشناسیای که موقع #جبهه رفتن به درد بخورد، موقع #قاضی شدن به درد بخورد، موقع وکیل #مجلس شدن به درد بخورد.
یک #کاسب محل چقدر میتواند #خیانت بکند؟ چقدر میتواند جنس بد به مردم بفروشد؟ چقدر میتواند به #ناموس مردم بد نگاه کند؟ چقدر میتواند #دزدی بکند؟! پس این خداشناسی که به درد یک مسلمان بخورد، باید یک چنین چیزی باشد.
@seyedololama
ص۱
⬇️