eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بازیِ زیبای لبت، بسته زبان را زیبایی تو کرده فنا فنّ بیان را  ای آمدنت مبدا تاریخ ِ تغزُل تأخیرِ تو بر هم زده تنظیم زمان را نقل است که در روز ِ ازل مجمع ِ لالان گفتارِ تو را دیده و بستند زبان را عشق تو چه دردی‌ست که در منظر ِ عاشق از تاب و تب انداخته حتی سرطان را کافی‌ست به مسجد بروی تا که مشایخ با شوق ِ تو از نیمه بگویند اذان را روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ترسید که دیوانه کنی نامه‌رسان را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم پرواز بال ما ، در خون تپیدن است پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش آیین آینه ، خود را ندیدن است گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را خامیم و درد ما ، از کال چیدن است.. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
جمعه‌ها؛ بایدکه‌فارغ‌شدازاین‌شهرِشلوغ دور شد از قیل و قال جمعه یعنی حالِ خوش جمعه یعنی بیخیال... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-713416959_-22054281.mp3
6.59M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ 💔💕
جمعه دل ها همچو دریا می‌شود خنده بر لب ها خودش جا می شود دور هم با چای گرم ونان داغ خوردنی هم‌ نوش جان ها می شود عطر یاس رازقی قندان و قند وای خوش بو و گوارا می شود گرم حرف و گفتگو شعر و غزل خود بخود حل معما می شود مادر از لبخند لب هایش پر است شادما نی سهم بابا می شود کاش هر روز خدا آدینه بود دل خوشی ها بس‌که گویا می شود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دیگر نخواه زنده بمانم به جای تو عمرم تمام شد وسط شعر های تو من گریه با زبان غزل می کنم بگو اصلا چقدر واژه بریزم به پای تو ؟ باید چقدر بپرد این پلک های من در انتظار دیدن یک‌رد پای تو؟ دیگر نفس میان گلو گیر می‌کند باید نفس نفس بزنم در هوای تو‌ شاید خدای ما دو نفر فرق می‌کند امید بسته حاجت من به دعای تو من یک درخت سیب به عشقت می آورم اصلا بهشت خسته کننده فدای تو مضمون شعر های غمت را به من بده مضمون شاد هر غزل من برای تو 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
‌‌‌‌‌  پاییز فصل ِ قشنگیست درهوایـش شعر دم میکـشد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاصله افتاده میان من و تو دل پریشان شده است مثل آن لحظه ناب دور آن حوض خیال که پر از "ما" شده بود و نگاهم که به قلاب نگاهت افتاد و لبم خشک عطش بود پر شبنم شده بود برگ گل بوته ی یاس، لحظه ها میگذرد نه به سرعت، آنی شده ام گیج تر از آنچه خود می دانی شانه ی دستم کو؟ تا به مویت بکشم. رفته ای بی خبری از من و ماهی ها! حال من خوب شده تو بیا باور کن تیر و مرداد ولی رعشه ها میگیرم چه هوای سردی ؟! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
919.8K
من تورا ،خشت به خشت از دل وجان ساختمت . با درونمایه عشق وهیجان ،ساختمت همچو بت ساز که از سنگ ،بتی می سازد از دل سنگ برون کرده ، عیان ساختمت تا ندزدند زمن ، این بت عاشق کُش را ناگزیر از نظر خلق ، نهان ساختمت تا به من تکیه کند ،پیکر دریایی تو باتن خسته وفرسوده ، کران ساختمت یوسفم خواندی و الطاف نمودی، من نیز کردم اعجاز و زلیخای جوان ساختمت جان شیرین ،به پی ساختنت ،باخته ام نرو ارزان زکنارم ،که گران ساختمت تا تو چون ، تیر سبکبال، نمایان بشوی قدّ افراخته خویش ، کمان ساختمت سیب لبنان شدی و غلت زدی تا لب رود رود جیحون شده ، در خویش ،روان ساختمت... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
«دوره شاعری» بعد ده روز دوره شعر بگو 😱 اصلا اغراق ندارم چونکه خودمم بعد همین دوره شاعر شدم😉🤌 بیا تو گروه اسممو سرچ کن شعرامو بخون🤍 ❌سریع ثبت نام کن تا ظرفیت پر نشده👇 https://eitaa.com/joinchat/2519335721C35d715c1dc
527.3K
ثبت نام کی شروع میشه؟ 😍 قیمــــت دوره چنـــــــــده؟ 🤨 دوره بـــه چـــه شکلــــــه؟ 🧐 چه زمانی میتونیم مطالبو گوش کنیم؟ 🤔 💢جواب همه سوالات داخل این ویسه✌️
کلبه ی شعر
ثبت نام کی شروع میشه؟ 😍 قیمــــت دوره چنـــــــــده؟ 🤨 دوره بـــه چـــه شکلــــــه؟ 🧐 چه زمانی میتون
فرم ثبت نام: نام: نام خانوادگی: واریز مبلغ + اسکرین شات 5859831183734507 علیرضا زرین کلاه 📌به این ایدی بفرستید فرم رو: @gharam_83
649.9K
یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم میکنی گاهی هر آن لحظه که پیدا میشوی از دور مثل من به ناگه دست و پای خویش را گم میکنی گاهی چنان دریای ناآرام و توفانی، تو روحم را اسیر موج های پر تلاطم میکنی گاهی دلم پر میشود از اشتیاق و خواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم میکنی گاهی همه شعر و غزل های پراحساس مرا با شوق تو می خوانی و زیر لب تبسم میکنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی خوانش🎙 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشامم از عطر آغوش "تو" پر است، آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی؟! "تو" همزاد من هستی، من سایه‌ای هستم که بر اثر وجود "تو" بر زمین افتاده‌ام، زیر پاهایت و اگر تو نباشی، من نیستم "تو" را دوست، دوست، دوست می‌دارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندوه جمعه ای دیگر... جمعه‌ی این هفته هم با حسرت دیدار رفت عمرمان با جمعه هایِ خسته از تکرار رفت باز هم امروزمان پژمرده شد دیروز شد بازهم امسال مان در حسرتش شد پار رفت آه از روزی که با کوهی مصیبت می رسد آه از روزی که با حالی مصیب بار رفت کوله بار خالی اعمال مان بر روی دوش فرصت یک عمرمان در گفتن اذکار رفت در فراقش سوختیم و سوختیم و سوختیم روزهای عمر ما این سان در استمرار رفت شادمان هستند در ظلمت همه ضحاک ها بس که در هر سو سرِ منصورها بر دار رفت بر دل هر عاشقِ آزاده آتش می زند آنچه بر ما در فراقِ حضرت دلدار رفت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
محمد تقی آل بحر العلوم که علامه ای بود بس پارسا بفرمود دیدم به رویا شبی که گویی شده روز محشر بپا بدیدم مکانی ست بس با شکوه که میعاد گاه دل و دلبر ست نمودم سوالی که اینجا کجاست بگفتند این چشمه کوثر ست چو نزدیک گشتم بدیدم به عین که آنجاست از نور حق منجلی نظر کردم و از شعف چشم من پر از نور شد از جمال علی بدیدم که ساقی مستان عشق سرا پا بُوَد غرق نور و سرور بدستان پاک یداللهی اش نموده پر از آب جام بلور بسی جامها ی بلورین پاک پر از آب کرده کنارش نهد ز آب گوارای کوثر علی به هر کس که خود میشناسد دهد به ناگاه دیدم در آن شور حال بپا گشت هنگامه و همهمه بپاشید بر روی علامه ی امینی ز کوثر، شوی فاطمه به رويش بسی آب کوثر بریخت در آندم که علامه نزدش رسید بفرمود رویم سپید از تو شد خداوند رویت نماید سپید نمودی ز رافت دو دستان خود سپس بار دیگر ز کوثر پر آب و اینبار در کام علامه ریخت از آن باده ی کوثری بوتراب چهل سال تحقیق و کوشش نمود چو مرغی که در دام حیدر اسیر سرانجام آن شاهکار گران بشد جمعِ تالیف او ، الغدیر 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
باید برای غربت آدینه بارید حجم‌غمش را، از غروب جمعه فهمید مفهوم تلخ انتظاری این چنین را در جای پای روزهای زندگی دید از نای نی باید سرود عاشقی خواند بلبل شد و از درد هجران باز نالید چون پیچک سبز توسل قد کشید و در انتظار دیدنش در عرش بالید شاید خدا درد دل ما را شنید و آدینه هامان شد مکرر عید در عید 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ماشه را بچکان... بغضت را خالی کن... در سینه کش دیوارتنهایی ام گلوله بارانم کن ... جرم من! پرسه زدن در کوچه پس کوچه های خیال چشمان توست! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم .. مستأصل شده بودم و فقط نماز می خواندم! حاج آقا گفت : « چمدونت رو ببند ! » اما نمی توانستم . حس از دست و پایم رفته بود .. خواهر کوچک محمدحسین وسایلم را جمع کرد . . قرار بود ماشین بیاید دنبالمان در این فرصت ، تندتند نماز می خواندم . داشتم فکر می کردم دیگر چه نمازی بخوانم که حاج آقا گفت : ماشین اومد ! » به سختی لباسم را پوشیدم . توان بغل کردن امیرحسین را نداشتم یادم نیست چه کسی آوردش تا داخل ماشین .. انگار این اتوبان کش می آمد و تمامی نداشت! نمیدانم صبرمن کم شده بودیا دلیل دیگری داشت هی میپرسیدم : « چرا هرچی میریم ، تموم نمیشه ؟ » حتی وقتی راننده نگه داشت ، عصبانی شدم که « الان چه وقت دستشویی رفتنه ؟ » لبهایم می لرزید و نمی توانستم روی کلماتم مسلط شوم می خواستم نذر کنم . شاید زودتر خونریزی اش بند می آمد مغزم کار نمی کرد . ختم قرآن ، نماز مستحبی ، چله ، قربانی ، ذکر ، به چه کسی ؟ به کجا ؟ می خواستم داد بزنم قبلا چند بار می خواستم نذر کنم سالم برگردد که شاکی شد و گفت : « برای چی ؟ اگه با اصل رفتنم مشکل نداری ، کار درستی نیست! وقتی عزیزترین چیزت روبه راه خدا می فرستی که دیگه نذرنداره! هم می خوای بدی هم می خوای ندی ؟ » می گفتم : « درسته که چمران شهید شد و به آرزوش رسید ، ولی اگه بود شاید بیشتر به درد کشور می خورد ! زیر بار نمی رفت : می گفت:« ربطی ندارد!» ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری جمله آوینی را می خواند: ((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد . هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش‌!)) نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد. می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا. پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان. خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!)) حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..! باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم .. مدام می گفتم: ((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخواس بایه اشاره کارا درست می شه!)) نگران خونریزی محمد حسین بودم. حالت تهوع عجیبی داشتم .. هی عق می زدم می دانم از استرس بود یاچیز دیگر .. حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت: ((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه . احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!)) باورم شده بود.. سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد.. چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد .. انگار درچشمم لامپی روشن کردند .. یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین: ((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/ دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین)) بغضم ترکید .. می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!)) بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع .. یاد روضه خواندن هایش هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند.. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب پردﻩ را پَس می‌زند ✨و تمام ﺩاشتہ های 💫فراموﺵ شده را ✨عیاﻥ می‌کند ✨الهی رحم کن 💫تا با احساﺱ آرامش ✨و ، وجدانی راحت بخوابیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌🌓🌓🌓🌓 شبتون‌بخیر 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سلامی بہ زیبـایی عشق و بہ لطافت دل بہ نرمی ابریشم مهربانی بہ وسعت تبسم زندگی بہ امتداد آسمان مهرورزی و بہ بلندای افق نگاه زیــبا تـقدیم بہ دوستـان عـزیزم روزتون بخیرو نیکی ‌‎‌‎🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مضطر شده دلهامان ، بازآ به وطن مولا یعقوب و زلیخاهت ، مائیم بیا یارا شمعی تو به شبهایم ، دیدار تو میخواهم پــروانه شدم یارا ، آتش بزدی دل را بر لوح دلم نقش است آن صورت زیبایت بی نور جمالت شد خامُش همه این دنیا بر پیکر این دنیا چون جان به تنی ای جان عالم شده حیرانت ای نور خدا بر ما فرما نگهی بر ما ، ای حاضر و وی غايب تا نور تو را بینیم آن پرتو جان افزا آن خال لبانت زد بر خانه ی دل آتش چون کعبه ی دلها شد آن خال لبت جانا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
این خانه ی ویران شده یک روز دری داشت دیواری و همسایه ای و دور و بری داشت این کوچه که در آن اثر از رد کسی نیست روزی همه ی شام و سحر رهگذری داشت این مطبخ خاموش که در کنج حیاط است از گرمی نان پختن مادر شرری داشت تنها دهه ای پیش تر از این بخدا عشق در باغچه خانه ما برگ و بری داشت از سیبی و انجیری و انگوری و توتی این باغچه شیرینی خوش طعمِ تری داشت تا هفت محل آن سر این باغچه می رفت عطر گل سرخی که دمادم ثمری داشت این خانه که هر گوشه آن ارث کسی شد روزی به سرش سایه مادر پدری داشت عیدی و بهاری، سمنویی و صفایی رسمی و رسومی، ادبی و هنری داشت خردادی و مردادی و آبانی و مهری گل دختر شیرین سخن و گل پسری داشت ذی حجه و ذی قعده و شوال و جمادی شعبان و محرم،رمضان و صفری داشت نذری و نیازی و رکوعی و سجودی ماه رمضانی و دعای سحری داشت ای وای از ایوان! وسط خواندن قرآن آنجا رمضان ها پدرم چشم تری داشت! مادر که دلش غرق دعا بود و توسل شور دگری داشت و حال دگری داشت می داد نشانم پدرم در دل افلاک هر وقت که ناهید به دورش قمری داشت روح پدر و مادر من شاد که یک عمر از برکتشان خانه ما شور و شری داشت رفتند از این خانه و از خانه ما رفت دستان دعایی که دمادم اثری داشت در اینهمه آوار بگویید به دیوار این خانه ویران شده یک روز دری داشت! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شبم تا به سحر با دل سودا زده‌ام بر در خانهٔ تو حلقهٔ ماتم زده‌ام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky