به مُناسبتِ دَهُمِ ربیعُ الْاَوّل،سالروزِ ازدواجِ پیامبرِبُزرگِ اسلام حضرتِ مُحمّد(ص) و حضرتِ خدیجه(س)
____________________________________
با قلب و زبان، گُلِ تبَسُّم ، تمجید
پنهان و عیان ، رواج دادی توحید
شد ماهِ خدیجه روشنایِ شبِ تو
درجشنِ عروسیَت خُدا هم خندید
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دست و دلم به سوی رهایی نمیرود
این شاخه ی شکسته که جایی نمیرود
هم از تو خسته ام هم از این دل نکندم
هم شادی از تو میرسد و هم هجوم غم
چون لنگری به ساحل وابستگی اسیر
هم از تو میگریزم و هم از تو ناگزیر
ای پیله ها نفس،نفسم تنگ شد بس است
این خسته از تنیدن زندان چه بی کس است
#زهرا_حاجی_پور
#بداهه
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نه امید با تو بودن نه هوای از تو خواندن
نه تمایلی به گریه نه لبی به خنده ماندن
نه دلیل و آرزویی نه مجال گفت و گویی
نه در این کشاکش غم هوس ترانه خواندن
نه از این زمانه شادم نه به یک بهانه دلخوش
نه پیام آشنایی که به گوش دل رساندن
نه نفس به سینه مانده که بجنگم این زمانه
نه توان که سوز دل را به سرشک غم رهاندن
رمقی نمانده دیگر که قلم بگیرم از تو
نه توان که واژه ها را به صف جنون کشاندن
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
شرح عشق
به جان نورپیوستن مگر اما اگر دارد؟!
ازاین فرخنده تربخت کسی رویی مگر دارد؟!
به جان دانست بایدقدر این اقبال نیکو را
شب اقبالْ این خورشید را در یک سحر دارد
شمیم حضرت عشق است در این خانه می آید
چگونه می شودازعشق آسان دست بردارد؟
اگر ثروت به راه عشق داده عاقلی کرده
که حالا در دل خود قدر یک دنیا گُهر دارد
اباذرها یکایک خاکبوس مقدمش هستند
وجودِ برکتِ هستی مگر حاجت به زر دارد
نثار مال دنیا یک بهانه بوده عاشق را
که با جانش قدم در راه عشق دوست بردارد
مرید مکتب پاک رسول کردگارش شد
که این سان رو کند در عشقبازی هر هنر دارد
چرا از هرچه دارد نگذرد وقتی که اینگونه
رسول عشق را از جان شیرین دوست تر دارد
چه زیباتر از اینکه همنشین نور حق باشد؟
چه شیرین ترازاینکه عشق برحالش نظر دارد؟
چه پیوند که دریایی شده دلداده ی خورشید
چه پیوندی که همچون حضرت زهرا ثمردارد
#ازدواج_حضرت_محمد_حضرت_خدیجه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
همه شب سجده بر آرم
که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم
که تو آیی و بمانی...
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌷شهادت هنر مردان خداست✨
چیزی به جز حق در میان خون نگفتی
در عشقِ لیلا کمتر از مجنون نگفتی
آوارگی در چهرهی بیغیرتان بود!
وقتی که از دین ذرهای بیرون نگفتی..
#الهه_نودهی
#شهید_آرمان_علیوردی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند،
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
#یا_امام_زمانادرکنی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#حضرت_علی_ع_مدح
نقاش حُسن نقش رخ یار می کشید
تبدار بود و با تن تبدار می کشید
می خواست نقش زلف و رخش را قلم زند
مهتاب را میان شب تار می کشید
نقش جبین او چو مه چارده کشید
ابروی او کمان کماندار می کشید
چشمان او چو دُرّ به صدف رسم می نمود
غلتان چنان که دُرّ گُهر بار می کشید
نازک نوک قلم بتراشید و تیز تر
مژگان او چو تیر شَرربار می کشید
بر گونه اشک را چو غزل گاه می سرود
خال سیه به مرکز پرگار می کشید
لب را مثال غنچه گل سرخ رسم کرد
نقاش حُسن او گل بی خار می کشید
نقش رُخ خیالی یارش کشیده بود
دیگر بهانه بود که دستار می کشید
دستار را به روی سر یار نقش کرد
انگار نقش یار عرب وار می کشید
یاسی کنار شمع شمایل کشیده بود
پروانه را به گرد و دل نار می کشید
پروانه بود و شمع و گل و یار نازنین
اندر خیال حسرت دیدار می کشید
هنگام فجر بود و طلوع سپیده دم
شمس جمال حیدر کرار می کشید
#جواد_کریم_زاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هدایت شده از «کمــی کــافــر...»
روسریات را بردار...
گیسویت را
از دوش و دیشب
پریشانتر کن.
بگذار تا موهایت
در باد برقصند
بوی ادکلن فرانسویات را پخش کن توی شهر
-حاشیهی خلیجفارس بوی نفت میدهد-
بزن بیرون
و از همیشه بلندتر
فریاد بزن:
«زن، زندگی، آزادی...»
تو تنها نیستی دختر!
«همسایه» نه...
ولی انبوه «سایهها»
حتماً
دنبال تو راه میافتند!
«کیف» کن
که لشکر «فیک»ها
لایکت میکنند.
تو در صدر خبرهای اینترنشنال و بیبیسی هستی.
البته فعلاً!
-فعلاً تیتر باید این باشد-
«علی دایی»
دایهی مهربانتر از مادر توست!
از مادر «اسرا» هم مهربانتر...
نمیبینی؟!
«آقای گل»
بخاطر تو
پاس گل داد به ضدانقلاب.
و جادوگر مستطیل سبز
چراغ سبز نشان داد به بوقچیهای رسانهای غرب!
«بوق بزن»
تکتک...
ممـــتد...
خیابانها را شلوغ کن
و هیچ فکر نکن
که شاید پشت هیجان تو
آمبولانس توی ترافیک مانده است.
فریاد بکش
بلندتر از همیشه...
تو حق داری
که هاتداگت را
از شعبههای «مک دونالد» در خیابان «ولیعصر» بخری
با یک بطری پپسی اصل اسرائیلی!
آروغت را که -روشنفکرانه- زدی
سرت را از شیشهی ماشین بیرون کن
جیغ بکش
بنفشِ بنفش...
و بلندتر از پیش بخوان:
«نون و پنیر و خاویار
ظریف الکسیس رو بیار!»
و بعد
یکراست برو تا شمال شهر
تااا «دربند»
آنجا هنوز انقلاب نشده بِیبی!
اصلاً برو دور دور
سرِ راه
-درست جلوی ویلا-
از «جادوگر» هم امضا بگیر...
-اگر از فرنگ برگشته باشد
و صدایت را از پشت برج و بارو
و نُهتوی ویلایش بشنود-
«حیا» را بیخیال
«حیاط» ویلاهای استخردار را عشق است!
حوض صحن امامزاده داوود آنقدر عمیق نیست
که بشود شیرجه زد داخلش
و زیرآبی رفت
شاهچراغ هم همینطور!
اصلاً حوض
سهم بچهها...
ارزانی کبوترها...
ولی از خودت بپرس:
کرکس از کبوتر چه کم دارد؟!
پس چرا «در قفس هیچکسی
کرکس نیست؟!»
سهم تو از زندگی بیشتر از اینهاست.
«زن، زندگی، آزادی...»
هوا
رفته رو به سردی
«پاییز اومده، پیِ نامردی...»
چکمهات را بپوش دختر
و بزن بیرون
تنور تجمع را داغ کن
از «دروازه دولت» عبور کن
به «دروازههای آزادی» خوش آمدی!
آغوش رایگان...
بوسههای رایگان...
عشقهای رایگان...
آدمهای رایگان...
مهد همهی چیزهای دوزاری...
«داعش
-سخنگوی عملگرای کاخ سفید-
ورود شما را به دروازهی تمدن غرب خوشآمد میگوید...»
«اهلاً و سهلاً
چطوری ایرانی...؟!»
در خبرها دیدم
-مشروح خبر بیست و نیم-
داعشیها
همین دیروز
«از خون جوانان وطن»
از خون کودک و مرد و زن
به یُمن ورودت به دهکدهی جهانی
توی شاهچراغ
«فرش قرمز» پهن کردهاند...
راستی
نگران تروریست مسلح شیراز نباش
«جناب جادوگر»
به پرستارها سپرده است
که اسم هیچ کسی را ثبت نکنند!
-حتی درمان هم رایگان-
میبینی؟!
آغوش آمریکاییها برای همه باز است.
«کور» که نیستیم؛
امضای «کری» هنوز هم تضمین است!
به باغ مرکبات «برجام» خوش آمدید
بفرمایید انگور فرانسوی مادام!
موهایت را
شرابی رنگ بزن؛
به کشورت هم انگ پشت انگ...
به شیشهی خانهها
به پنجرههای رو به صبح
به ماشینها
و به من هم در خیابان
سنگ بزن.
بعد بچرخ و رو به دوربین اجنبیها
(سه... دو... یک...)
-لبخند یادت نرود زیبا-
بگو «سیییب»
-سیب اعلای باغ برجام-
خندهات را قشنگتر میکند!
حالا دست تکان بده.
و همراه با «صدای آمریکا» تکرار کن:
«زن؛
زندگی؛
آزادی...!»
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
غزل
ساعت به وقت خندهی تو عید میشود
مهرت به جان نشسته و خورشید میشود
تا میرسی به پشت در از عطر خندههات
شببو دچار حسرت و تردید میشود
دعوت به آسمان پر از نور میشوم
تا چشم من به چشم تو تبعید میشود
میآیی و جهان مرا سبز میکنی
هنگام رقص پُرتپش بید میشود
با من بیا به صبحِ هیاهوی سال نو
وقتی دل آشیانهی امّید میشود
با بوسههای لحظهی تحویل سالمان
قلبم برای عشق تو تمدید میشود!
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۳۹ 🎬
وارد خانه شدیم,انور همینجور که لنگ لنگان قدم برمیداشت کتش را دراورد وپرت کرد رومبل وبدو خودش را به اتاق بنیامین رساند.
ناگهان فریاد داد وبیدادش هوا رفت,به سرعت خودم رابه اتاق رساندم,بنیامین باصورتی که ازخفگی کبود شده بود بی رمق نگاهمان میکرد.
انور دست به کار شد وتنظیمات دستگاه های تنفس را بررسی کرد وتغییر داد ,کم کم تنفس بنیامین بهتر شد,انور بنیامین را بغلش گرفت وبوسید ,انگارکه صدسال ازاوجدا بوده,باخودم فکرمیکردم,این کثافت پسری را که از زیر دستگاه به عمل اورده اینجور دوست دارد وحاضراست جانش را برایش بدهد اما بقیه ی ادمها را راحت از فرزندانشان جدا میکند, مثل عماد وهیچ احساس عذاب وجدان هم ندارد یعنی اصلا بهش فکرنمیکند که عذاب وجدان بگیرد.
انور یک چیزی,شیبه شیرخشک اما بارنگ سبزپسته ای را در اب حل کرد و بوسیله ی شیشه ی شیر به خورد بنیامین داد.
دوباره بوسه ای ازش گرفت وروبه من کردوگفت:فردا پدر این فلسطینیها رادرمیاورم,به شرفم قسم عمادرابادستان بسته اینجا سلاخی میکنم وبنیامینم رانجات میدهم.
از لحنش احساس لرزشی وجودم راگرفت وباخود گفتم مگر شما وامثالتان شرفی دارید که به ان قسم بخورید.
من:استاد حالا بیاید دست ورویتان را بشورید تازخمهایتان را پانسمان کنم.
بعداز نیم ساعتی کل سروصورت ودستهای انور باندپیچی شد وبااشاره به قفسه ای که حاوی بطریهای مشروب بود,درخواست نوشیدنی کرد ودرهمین حین گفت:درست است که یهود راه ورسم درست زیستن وسلامتی راازتعالیم اسلام دراورده وعمل میکند اما یک یهودی محال است مشروب را کناربگذارد....تمام خستگی ودرد وکوفتگی بدنم را بانوشیدن همین ,فراموش میکنم.
واقعا احساس ترس وجودم رافراگرفت ,باخودم میگفتم نکند مشروب بخورد واز حال خودخارج شود وفکر کند من مادرشم وکلکم رابکند ,درهمین هنگام صدای دستگاه تنفس از اتاق بنیامین که اژیر میکشید بلند شد.
سریع خودمان رابه اتاق رساندیم,بنیامین بیچاره این مخلوق اسحاق انور مانند مارمولکی سیاه وخشک شده بود....باخود گفتم اینهم پایان معجزه ات اسحاق انورررر...
انور با دیدن بنیامین باان حال از خودبیخود شده بودبه زمین وزمان فحش میداد,من از ترسم عقب عقب اومدم توهال اونم اومد دنبالم وهرچی که سرراهش به دستش میرسید میشکست وحرف رکیک میزد.
به هال رسیدیم به سمت قفسه مشروبها رفت ویه شیشه برداشت ,رفت رومبل نشست,دستش رابرد زیر صندلی ودکمه ای را فشار داد دید که من خشکم زده ونگاهش میکنم,شیشه مشروب دستش راپرتاب کرد طرفم و...
#ادامهدارد.....🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت ۱۴۰ 🎬
انور با صدای بلند فریاد زد:چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند.
بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم ودررابستم ونفس عمیقی کشیدم.
سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابان خلوت بود,سرعتم راتندتر کردم.
صدمتری که رفتم,احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم...
آه این که علی ست.....
اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم.
علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچه ای شد که ماشینمان را درانجا دیدم.
سوار ماشین شدیم.
دست علی راچسپیدم,انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم.
علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت :بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو اینجا ,پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم اسیبی بهت بزنه...
رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم..
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب
ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ
ﺧﺪﺍﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ
ﺷﺎﻳﺪ ﺁﺭﺯﻭیی ﺩﺍﺭی
ﺷﺎﻳﺪ ﺩﻋﺎیی ﺑﺮﺍی ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ
ﻭ ﻳﺎ ﺷﮑﺮﺵ بگو ﻣﻴﺸﻨﻮﺩ
فرداتون بروفق مراد
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نیایش صبحگاهی
امروز از خــدا
بـرایـت مـن
چنین خواهم
دلـت آرام
تنت سـالـم
عاقبتت بخیر
آفتاب عـمرت
هميشه برقرار
و زندگیت سرشار از
عـشق و آرامـش خــــدا
روزتون به قشنگی آسمان پر نـور
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیر وخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بتخانههای انفرادی جور کردیم
در چشم دنیا عشق را معذور کردیم
زندان نامرئی برای دل زیاد است
اما به قصد کشت او را دور کردیم
یک شب علیه عقل دوراندیش تا صبح
احساس لاکردار را مامور کردیم
بدمست بودیم و برای رفع تهمت
تعریف از انگور نیشابور کردیم
هرجای عاشقپیشگیها لنگ ماندیم
نفرین به اجداد بد تیمور کردیم
حال وخیمی دارد این آشفتگیها
با دستهای خود وطن را گور کردیم
این است وضع نابسامان تمدن
بتخانههای انفرادی جور کردیم
#پریسا_مصلح
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
متوقف نباش... - @mer30tv.mp3
5.27M
صبح 25 شهریور
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
طرّاحِ دِلم چهره ی تو نیک کشید
از فاصلههای دور ، نزدیک کشید
چون دیدۀ دل بِدید آن چشمِ تو را
کارِ من و دل به جای باریک کشید !
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خدا، تا دست بر لوح و قلم زد
بساطِ تیره ی شب را به هم زد
به مهرش، آفتابی تازه آورد
به لطفش، روز و شبها را رقم زد
#صفيه_قومنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای رفته کم کم از دل و جان! ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
از چشم زخم بدنظران در امان بیا
جام شراب نیست که در کف گرفته است
خون می خورد ز دست غمت ارغوان بیا
ای لحظه ای که در سر هر شاخه فکر توست
ای نوبهار تا به ابد جاودان بیا
این صید را به معجزهء عشق زنده کن
عیسای من به دیدن این نیمه جان بیا
یک عمر آمدم به در خانه ات، تو نیز
یکدم به خانهی من بی خانمان بیا
#فاضل_نظری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁صدای پای پاییز می آید ...
حــــواســــت هـــســـت
🍁که شهریور هم گذشت ..
و بــایـد دل خـوش کـنـیـم
🍁بـــه آمــدن پــایــیــز...
🍁یک پاییز خوشرنگ
یک پاییزی که مهر و آبان
🍁و آذرش تـــــو را ،
به یاد هیچ خاطره ای نیاندازد ..
🍁یک پاییز دوست داشتنی
و پــــر از عـــشـــق ..
🍁که شاید مال من و تو باشد ..
می مانیم به امید پاییزی که،،،
🍁 نه از فاصله ..نه درد ...نه جنگ ،،
نه فقر ،،، فقط عشق، بـاشـد .
🍁پاییزی وقتی به آخرش رسید ،،
جوجه ای از جوجه هایش
🍁کـم نـشـده بـاشـد ..
بـــه امــیــد عــشــق ...
🍁به امید شیرین ترین
لـحـظـه هـای زنـدگـی اش ..
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چقدر خوبه که عشق آنی نباشه
هیاهو و رجز خوانی نباشه
اگر دل با کسی درد آشنا شد
به منظور هوسرانی نباشه
غرض از سجده طولانی شب
کبودی روی پیشانی نباشه
دم از افکار مولانا زدنها
تظاهر های عرفانی نباشه
تفاوتت از زبان تا باطن ما
مسافت های طولانی نباشه
خوشا آنان که هوهو یا علی شان
برای لقمه نانی نباشه
بترس ای دل از این دنیا که خیری
در این جرثومه جانی نباشه
حذر کن از رفاقت با دو رویان
که سودش جز پشیمانی نباشه
مرو از راه بی راهه به راهی
که جز سر در گریبانی نباشه
#منوچهر_سوری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تا ردّ خون، از دیدهی اصرار جاری شد
دنیا دچار یک زمستان بیقراری شد
از رنگها، خون دلم را رایگان دادند
گلهای روی دامنم، سرخ اناری شد
وقتی، گلستان باخبر از ماجرایم شد
کار هزاران چشم نرگس، گریه زاری شد
از همدلی های شب و از غصه خوردنهاش
تنها همین که، کار شب هم سوگواری شد
من، بعد کوچ حضرت دلدار دانستم
دنیا، چرا درگیر درد بی بهاری شد
تا او نیاید حال و روز عاشقی زارست
اقبال من از نعمت این بخت عاری شد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الهی بالحُجه بالحُجه بالحُجه
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تمنا_۲۰۲۴_۰۲_۰۲_۱۰_۲۳_۱۵_۳۶۶.mp3
2.32M
.
نابود کردی ای تمنّا تار وپودم را
بستی زبان بسته زبانم را سرودم را
نفرین به توای قُلّه بی مهری دنیا
از من گرفتی فرصت ناب صعودم را
من را به کوی عاشقان راهم ندادی که
تقریر کردی بودن دراین فرودم را
بگذار تا من بگذرم از این ملال و رنج
نگذار غمها آشیان گیرد وجودم را
همت کن و"اقبال" معصوم نگاهم باش
"لاهور" چشمان پر از اندوه و دودم را
"تبریز" باش و "شهریاری" کن به اشعار
از من پذیرا باش احسان و درودم را
من شاعری همدرد و همپای غزلهایم
از من مگیری ای تَمنّا، زنده رودم را
#علیرضا_ناظمی
#غزل
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
4_5972285181959079575.mp3
7.5M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #کامران_مولایی
🎼. بگو عاشقمی❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هر وقت دلتنگ رییس جمهور شهید، #سیدابراهیم_رئیسی
شدید، این سرود را گوش کنید🌹
🕊شادی روح بلندش صلوات🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
باچشمان تومرامرواریدی نیازنیست
به دریابگو
که فصل خزان نزدیک است
طوفان شبیخون نزند
آرامش وسکون را
#ولیالله_محمدزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky