روایتگری شهدا
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌸 شهیدی که در عالم رویا امامزمان(عج) به او فرمود: از تو راضیام ... #تکلیف_گرای
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
✍ شهیدی که در عالم رویا امامزمان(عج) به او فرمود: از تو راضیام ...
#متن_خاطره
مصطفی هراسان از خواب بیدار شد؛ اما دیدم داره میخنده. علت رو که پرسیدم،گفت: توی خواب بالای یک تپه ایستاده بودم که امام زمان(عج) رو دیدم. آقا دست روی شانه ام گذاشتند و فرمودند: مصطفی! از تو راضی هستم...
📌خاطرهای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن
📚منبع: پایگاه اینترنتی راسخون به نقل از همسر شهید
#تکلیف_گرایی #پرکاری #تلاش #تقوا #شهیداحمدی_روشن #امام_زمان #عاقبت_به_خیری #علم_و_دانش
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
🌟روایتگری شهدا
@shahidabad313
╭❃❃-----------------❃╮
💠 @majnon313
╰❃-----------------❃❃╯
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۶۵
✍ آنقدر خونِ دل خورد و زحمت کشید، تا لایق شهادت شد...
#متن_خاطره
مصطفی اومد بهم گفت: بیا سازمان انرژی اتمی پیش خودمون. گفتم: مگه دیوونهام؟ کجا بیام؟ پول میدن؟ برخوردشون درسته؟ چی داره اونجا؟ مصطفی! تو از انرژی اتمی بیا بیرون بریم یه کار راه بندازیم. مصطفی در جوابم گفت: من ایستادم اینجا رو درست کنم...
هر بار میرفتم نطنز، توی راه برگشت بغض میکردم. غربتی داشت اونجا...
بعد از شهادت مصطفی رفتم نمازخانۀ سایت. پُر بود از رفقایی که خیلیهاشون رو مصطفی با هزار زحمت راضی کرده و آورده بود پایکار. یاد روزهای تنهاییِ مصطفی افتادم و بغضم ترکید...
#کارتمیزفرهنگی #نخبه #بی_تفاوت_نبودن #تعهد #عشق_وطن #تکلیف_گرایی #آتش_به_اختیار #تلاش #شهیداحمدیروشن #شهیدعلم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍به گوش جهانیان برسانید که عزیزانمان رفتند تا #خط_بطلان بکشند بر علیه #کفر و #ستم و #ظلم و #نفاق و #کینه و #عداوت. آری به دیگران بیاموزید یاران علی اکبر(عليه السلام) می روند تا #حقیقت را به جهانیان به اثبات برسانند.
♻️که #حق ، #خون و #تلاش و #ایثار می خواهد. #فداکاری و #همکاری و #تعاون می خواهد.
#شهيد_سيد_جواد_شفيعي
📚منبع کلام شهدا:اسك دين
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_دو
💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️
✨ #تحمل_مشقات🍃
👈در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه#زندگي در شهر#نجف براي طلبه هاي#علوم_ديني همواره با #تحمل_مشقّات و سختي ها همراه است.
🌷@shahidabad313
📍برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولاي متقيان#امير_المؤمنين(علیه اسلام) داشته باشد بايد اين سختي ها را #تحمل كند.
🌷#هادي نيز از اين #قاعده مستثنا نبود. وقتي به #نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند.#تابستان 1392 و#ماه_رمضان بود كه به#ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي #نجف مي گفت.
💎همان ايام يک شب توي🕌#مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم.🌷#هادي ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد:
من وقتي وارد #نجف شدم نه آن چنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم كمي زندگي براي من سخت بود.
🌷@shahidabad313
🍂دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در #نجف هماهنگ كند. روز اول پاي #درس برخي #اساتيد رفتم. #نماز_مغرب را در #حرم خواندم و آمدم بيرون.كمي در خيابان هاي $نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي #حرم، جايي كه براي مردم #فرش پهن شده بود، خوابيدم!
⚘@pmsh313
📍روز بعد كمي#نان خريدم و غذاي آن روز من همين #نان شد. پاي #درس_اساتيد رفتم و توانستم چند #استاد_خوب پيدا كنم.
📍#مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به #زبان_عربي نداشتم. بايد بيشتر #تلاش مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.چند روز كار من اين بود كه #نان يا بيسكويت مي خوردم و در كلاس هاي #درس حاضر مي شدم.
🌷@shahidabad313
📍شب ها را نيز در محوطه ي اطراف#حرم مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه هاي #نجف روي #زمين خوابيدم!
🍂سختي ها و#مشقّات خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. كم كم #پول من براي خريد#نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي#نان_خشك پيدا كردم و داخل ليوان #آب زدم و خوردم.
🌷@shahidabad313
🌴#زندگي بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد #حرم مولاي متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من براي تكميل #دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم #لياقت_زندگي در كنار شما را داشته باشم. ان شاءالله آنطور كه خودتان مي دانيد #مشكل من نيز برطرف شود.
🌴مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان #سپاه_بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ي اسلامي در #نجف بود، ديدم.ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان #تهران بودم خيلي به من #لطف كرد. بعد هم يك #منزل_مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد.
🌷@shahidabad313
🍂شرايط يكباره براي من #آسان شد. بعد هم به عنوان #طلبه در حوزه ي #نجف پذيرفته شدم. همه ي اينها چيزي نبود جز #لطف خود آقا#امير_المؤمنين (علیه السلام).
📍هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم.خيلي ها جرئت نمي كردند در اين خانه ي تاريك و قديمي #زندگي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شب هاي بسياري در #كوچه و #خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود...
🌷@shahidabad313
🌷#هادي حدود دو ماه پيش ما در#تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي #نجف تنگ شده بود. انگار او را از #بهشت بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از#سفر_مشهد، آماده ي بازگشت به #نجف شد.
💥بعد از آن به قدري به#شهر_نجف وابسته شد كه مي گفت: وقتي به#زيارت_كربلا مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر مي گردم #نجف.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_سوم
💚برکت❤️
💢دوستان شهید
👈#برکت در مال چیزی نیست که با مفاهیم مادی و دنیایی قابل بحث و توجیه باشد،برخی افراد بودند که انچه را که خدا در اختیارشان نهاده بود برای رفع #مشکلات_مردم قرار می دادند و خدا هم از خزانه ی غیب خود#مشکلات_مالی انها را برطرف می کرد.
🌷@shahidabad313
💢مثلا،🌷#شهيد_ابراهيم_هادي. دوستي مي گفت: يک شب🌷#ابراهيم را ديدم که در کوچه راه مي رود. پرسيدم: کاري داري؟گفت: از صبح تا به حال کسي از#بندگان_خدا را نديدم که#مشکل_مالي داشته باشد و من بتوانم#مشکل او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم.
⚘@pmsh313
🌷#ابراهيم_هادي هيچ گاه#پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد #مشكلات بسياري از #رفقا را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه#مسافر_كشي مي كرد و#پول آن را خرج#هيئت و يا افراد نيازمند مي کرداين ويژگي هاي🌷#شهيد_ابراهيم_هادي براي🌷#هادي خيلي جالب بود
🌷@shahidabad313
🌷#هادي_ذوالفقاري🌷#ابراهيم را خيلي دوست داشت براي همين سعي مي كرد مانند اين🌷#شهيد عزيز با درآمد خودش#مشكلات_مردم را برطرف كند.
يادم هست كه در#تهران تصوير نسبتاً بزرگ🌷#شهيد_ابراهيم_هادي را جلوي#موتور نصب كرده بود و اين طرف و آن طرف مي رفت.🌷#هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از #مشكلات_خلق_خدا برطرف كند.
⚘@pmsh313
💢بايد اشاره كرد كه نشستن و#دعا كردن، براي اينكه خداوند#بركت خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.#انسان اگر مي خواهد به جايي برسد، بايد #تلاش كند.
🌷@shahidabad313
💢زماني كه🌷#هادي در#تهران بود و در#بازار_آهن فعاليت مي كرد، هميشه دست#خير داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.🌷#هادي مي گفت بايد☀️#مجلس_امام_حسين (علیه السلام) پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به#هيئت مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند.
🌒هر بار كه براي#هيئت و يا كارهاي فرهنگي🕌#مسجد احتياج به#كمك_مالي داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد🌷#هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن.
🌷@shahidabad313
♨️يك بار به🌷#هادي گفتم: از كجا اين همه#پول مي ياري؟ مگه توي#بازار چقدر بهت#حقوق مي دن؟
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها#پول داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه.پرسيدم: چطوري؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: بايد#تلاش كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از#كار#بازار_آهن، با#موتور كار مي كنم. بار مي برم،#مسافر و... خدا هم توي#پول ما#بركت قرار مي ده.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي در☀️#نجف هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي☀️#نجف از فعاليت هاي🌷#هادي مي گفتند و اينكه نمي دانستند🌷#هادي از كجا#پول مي آورد، اما كارهاي#خير ماندگاري از خود به#يادگار مي گذارد.
⚘@pmsh313
📌زماني كه🌷#هادي🌷#شهيد شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و#خاطرات خود را از 🌷#هادي بيان كردند.يكي مي گفت: اين عبايي را كه دارم🌷#هادي برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.يكي ديگر از آنها از#لوله_كشي💎#آب خانه اش مي گفت و...
🌷#هادي براي تأمين هزينه ي اين كارها در☀️#نجف كار مي كرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبی) حسابي به او#اطمينان داشتند.هميشه#پول در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهاي#فرهنگي كه در نظر دارد #هزينه كند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺 شهید صیاد با این کار خود فرماندهاش را متعجب کرد...
#متن_خاطره
زمان شاه بود و داشت دوره ی تکاوری رو سپری میکرد. رفته بودند راهپیمایی استقامت و از آسمون آتیش میبارید. فرمانده چشمش خورد به صیاد شیرازی که از شدت گرما انگار آتیش گرفته بود و داشت از حال میرفت... رفت جلو و بهش گفت: اگه برات مقدور نیست، میتونی آرومتر ادامه بدی. هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی گفت: استاد! الان ماه رمضانه و ایشون هم روزه است ... فرمانده میگه جا خوردم ...
🌹خاطرهای از زندگی سپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚منبع: یادگاران ۱۱ کتاب شهید صیادشیرازی، صفحه ۱۰
#شهیدصیادشیرازی #تقوا #روزه #ماه_رمضان
#بندگی #استقامت #تلاش
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#تلنگر ⚠️
طوری #تَلاش کنید کِه اگر روزی
#امام زمان عج فرمودند:
" یه سرباز #متخصص میخام☝️
بفرمایند ؛ فلانی بیاید "
سربازی کِه هیچ #کارایـی
نداشته باشه بدردِ اقا نمیخوره..
برید #آمادگیِ جسمانیِ
خودتون رو ببرید بالا✅
مومن باشید..
همراه با آمادگیِ جسمانی...♥️✨
#شهیدحسینمعزغلامے
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃 #فرمانده در #تیرماه سال ۱۳۶۱ رفت و هنوز برنگشته است...
.
🍂 فرمانده ای که آرامش این روزها را از #تلاش ها و رشادت های او و امثال او داریم.
.
🍃 چشم های زیادی منتظر #حاج_احمد_متوسلیان هستند و دلهای زیادی از بی خبری اش #پیر شدند...
.
🍂او هم چون اربابش زیر بار ظلم نرفت.
نمی دانم سرنوشتش چون #اربابش شد یا چون #کاروان_اسرا اما او نمونه بارز #هیهات_من_الذله است.حال چه #اسیر باشد چه #شهید....
.
🍃منتظران این قصه بلا تکلیفی ۳۸ ساله هنوز هم منتظرند.
#حاج_احمد، #برگرد و پایان بده به این #غم بی خبری. بیا، این انقلاب و این روزها نیاز دارد به تو....
.
🍂حاج_احمد، دعا کن. #شرمنده نشویم. شرمنده تلاش های تو، دلتنگی ها و بی قراری های خانواده ات.
.
✍️نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
🍁به مناسبت تولد #حاج_احمد_متوسلیان.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠#خاکریز_اسارت
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت چهاردهم:تجسم عالم برزخ
🔻تو لحظات کوتاهِ خواب و بی هوشیای گاه و بیگاه، تمامی صحنه های زندگی از زمانی که کودک بودم تا امروز که بیست سال از عمرم گذشته بود تا وقایع ریز و درشتِ عملیاتای گذشته و خاطرات تلخ و شیرین، همه و همه مانند یه سریال طولانی و مستند جلوی چشمام مجسم میشد. رفتارای خوب و بدم. تلخیها و خوشیهای زندگیم. پدر و مادر ، همسر و یگانه طفلم تا دوستان باصفای حوزه علمیه و وقایع پرماجرای چند روز گذشته. اینجا بود که بیاد روایتی میفتادم که در لحضات آخر عمر و سکرات مرگ همه ی وقایع گذشته ی زندگی برای انسان مجسم میشه.
🔻دیگه داشت باورم میشد که لحظه رفتن فرا رسیده و باید خودمو برای#شهادت آماده کنم. اما در عین حال برای زنده موندن تلاش می کردمو حاضر نبودم دست از#تلاش بردارم و تسلیم بشم.
✅التیام زخم ها با...
🔻سینه خیزای متوالی روی نیزارا و سیم خاردارا ، دستامو تا آرنج شیار شیار و زخمی کرده بود و بشدت می سوخت. نمک شوره زار که وارد زخما شده بود ، سوزش رو چند برابر کرده بود. آبی هم در اختیار نداشتم کمی بریزم رو دستام و سوزشش کمتر بشه. از مرهم و پماد هم خبری نبود. با خودم گفتم شاید تو این اتاقا از این چیزا پیدا بشه نگاهی تو اتاقا کردم . چند کسیه پلاستیکی به میخ آویزون بود با خوشحالی رفتم سراغشون. یکی از نایلکسا رو پایین کشیدم و باز کردم دیدم همونیه که میخواستم. اینجا چه خبره؟ همه چی هست. داخل یکی از کیسه ها وسایل اصلاح صورت و بهداشتی بود.
🔻یه قوطی ازین تیوپیا داخلش بود. شک نکردم که کِرِم هستش بی معطلی درشو باز کردمو و مقدار زیادیشو مالیدم به دستام. چشمتون روز بد نبینه انگار یه شیشه اسید ریختن رو دستم. چی بود این. چرا اینجوری شد؟
نه تنها دستام نرم و اروم نشد که درد و سوزشش صدبرابر شد. جلز ولز می کرد و می سوخت و من از کرده خودم نادم که چرا اولش خوب نگاه نکردم ببینم چیه! حالا خر بیارو باقلی بار کن. آبی هم که نبود بشورمش. کِرِم نبود ، خمیر ریش بود.! راستش تا اون زمان خمیر ریش ندیده بودم و بعدشم اینقد دستام میسوخت که اصلا نگاه نکردم روشو بخونم و با خیال اینکه کِرمه زدم به دستام و عجب کِرِمی!گذشته از ماجرای خمیر ریش ، بقیه کارا خوب پیش می رفت. کم کم به فکر تهیه آب و غذا افتادم و با سرک کشیدن به اتاقای مختلف و نگا کردن لابلای خرابه ها پی قمقمه و دبه آب میگشتم. ولی چیزی پیدا نکردم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯