💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن
آنچنان جای تو خالیست صدا می پیچد...💔
💐هدیه به روح مطهر شهید صلوات💐
📿اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد📿
خوش به حال شهدایی
ڪه رسیدند آخر
با شهادت
به سرانجامِ اباعبدالله…
📎یادشهدا_باصلوات📎اللهمصلعليمحمدﷺوآلمحمدﷺوعجلفرجهم
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
من گدایی درت را دوست میدارم حسین
سائلان محضرت را دوست میدارم حسین
دستبوس نوکرتبودن برای من بس است
نوکری نوکرت را دوست میدارم حسین
« بارالها، گریهکنهای حسینم را ببخش! »
این دعای مادرت را دوست میدارم حسین
من برای ماندن اسلام بعد از کربلا
دست زینبپرورت را دوست میدارم حسین
در میان آن شهیدانی که دورت خفتهاند
زیر پایت، اکبرت را دوست میدارم حسین
در کنار علقمه، با دیدن آب فرات
هیبت آب آورت را دوست میدارم حسین
#آرمان_عزیز💚
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
واقعیتش داداش وقتی داشت از شهید هادی میگفت من نذر کردم نصف پولهام رو در راه شهید هادی خیرات بدم که تو هدایت بشی
خواستم بگم اکرم و برگردونی به بهزیستی که دیدم رو اکرم خیلی حساسِ اینو نگفتم
تبسمی زد زیر لب زمزمه کرد
دعای خوبی کردی ولی ماهان جان تو کلا راحتی هرچی به هر کی دلت بخواد میگی...
تو دلم گفتم ای داد بی داد دیدی دوباره خرابکاری کردم
نگذاشتم ادامه بده کامل چرخیدم سمتش دو تا دستهام رو گرفتم جلوش و تند تند گفتم
ببخشید ببخشید من اشتباه کردم ازت معذرت میخوام
نفس عمیقی کشید
_باشه، فقط یه سوال ازت دارم
جانم داداش بپرس
برای هدایت خودتم نذر کردی؟
مکثی کردم و جواب دادم
_واقعیتش نه فقط برای تو نذر کردم ولی الان که حاجتم رو گرفتم برای خودمم نذر میکنم
تبسمی زد و سر تکون داد
_خیلی خوب باشه بیا بریم از همراهانمون جا نمونیم
همگی سوار اتوبوس شدیم و اومدیم منطقه عملیاتی فکه پیاده شدیم. آقای امیری روبروی بچهها ایستاد و گفت
_عزیزان توجه داشته باشید الان میخوایم بریم به سمت کانال کمیل همون جایی که روزی قتلگاه بچههای ما شد و ما شهدای عزیزی مثل شهید ابراهیم هادی رو در این کانال از دست دادیم. بچهها میدونم که همتون حاجت دارین برای گرفتن حوائجتون متوسل شید به شهدا اما مهمترین چیزی که این روزها در دعاهامون باید اولویت داشته باشه ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریفِ هر قدمی که برمیداری به نیت فرج آقا یک صلوات بفرستید...
ادامه دارد...
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
🎥 لحظات جانسوز وداع همسر شهید میلاد بیدی در معراج شهدا
🌷شهید میلاد بیدی
تاریخ تولد: ۱۷ / ۷ / ۱۳۷۳
تاریخ شهادت: ۹ / ۵ / ۱۴۰۳
محل تولد: تهران
محل شهادت: ضاحیه لبنان
🌷راوی← از میلاد هیچگاه کوچکترین تندی و بداخلاقی ندیده بودیم و سراغ نداریم🌙نمازش را اول وقت میخواند، خمسش را پرداخت میکرد،وجوهات شرعیاش را بدون اتلاف وقت حساب میکرد و همه شعایر دینی را به جای میآورد.🌱آقا میلاد متولد ۱۳۷۳ بود یعنی امسال تازه ۳۰ سالش میشد!🥀چند سال به واسطه شغلش در سپاه قدس به لبنان و سوریه میرفت🕊زمان تسلط داعش بر بخشی از منطقه به میدان رفت🕊وقتی سر خانه و زندگیشان رفت به اصرار همسر و مادرش حضورشان را در منطقه کم کردند🥀به همین دلیل چند سال اخیر کارشان جنبه اداری به خود گرفت🍂ما قطعاً درک نمیکنیم که امثال او چه معاملهای با خدا کردند.🥀این اواخر چند بار درخواست داد که در منطقه حضور یابد. اخیرا که با میلاد صحبت میکردم،ایشان خیلی خوشحال بود:🌙میگفت که مادر و خواهرم قبول کردند که به لبنان بازگردد!🌱همین شد که حدود یک هفته به منطقه رفت.»🕊شهید میلاد بیدی،مستشار نظامی ایران در ماه محرم ۱۴۰۳ شب شهادت امام سجاد(ع)🥀در مجاورت ساختمانی که صهیونیستها شهید «فؤاد علی شُکر» (فرمانده ارشد مقاومت اسلامی لبنان) را ترور کردند حضور داشت💥و به شهادت رسید🕊
🔻بخشی از وصیتنامه شهید میلاد بیدی خطاب به همسرش:
🔹دلتنگم [..]، لکن این دلتنگی را خودخواسته به جان خریدهایم زیرا میدانیم که این عاشقانهای میان ما و خداست.از آن عاشقانههای احلی من العسل و ما رأیت الا جمیلا🕊
#شهید_میلاد_بیدی
#شادیروحپاکشصلوات...💙🌹
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
قسمت اول
#طلبه#شهید دفاع مقدس محمد جواد روزی طلب
🍃🌷🍃
در تاریخ ۲۸#مرداد 1342# در شهر شیراز درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
ایشان #برادر #دو #شهید هم هست.
🍃🌷🍃
#سومین #پسر خانواده بود.
دوران نوجوانی را در شیراز و در محله سیل آباد به سر برد و در دبیرستان ابوذر به تحصیل پرداخت.
🍃🌷🍃
ایشان با #پیروزی انقلاب اسلامی در #مسجد سلمان و #مسجد جوادالائمه🌷 هفت تنان به #فعالیت پرداخت و #نقش مهمی در #مبارزه با #گروهک های ضدانقلاب داشت.
🍃🌷🍃
در #ماجرای #انقلاب فرهنگی و #تسخیر #دانشکده ادبیات شیراز، ایشان #نقش آفرینی کرد، با #آغاز #جنگ تحمیلی به عنوان #نیروی #داوطلب به #جبهه آبادان رفت و تا سال 61#حضور داشت.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
در #عملیات فتح المبین #شهید محمد حسن روزی طلب #برادر کوچکترِایشان به #شهادت رسید و #پیکرش پس از 15#روز در شیراز تشییع و به خاک سپرده شد.
🍃🌷🍃
ایشان چند ماه بعد که به تازکی به #عضویت رسمی #سپاه پاسداران پیوسته بود با #خواهر #سردار #شهید عبدالحمید حسینی که در شیراز به عنوان #شهید #فدایی #امام زمان (عج)♡ معروف است، ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
حاصل این ازدواج #سه فرزند #پسر به نام های #محمدحسن، #عبدالحمید و #محمد محسن است
در اسفند 1362#، #برادرِایشان #محمد محسن #کوچکترین #فرزند خانواده در 15# سالگی در #عملیات خیبر و در #جزیره مجنون به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
ایشان در #سپاه پاسداران #مسئولیت های متعددی مانند #اطلاعات و #عملیات تیپ امام سجاد(ع)🌷 و #مسئولیت پذیرش #سپاه فارس را عهده دار شد.
🍃🌷🍃
از #اولین چهره ها در استان فارس بود که در مقابل #باند نفاق سید علی محمد دستغیب در دهه 60# ایستاد و به خاطر این #ایستادگی مورد #هجوم و #ضرب و شتم این باند قرار گرفت.
🍃🌷🍃
در سال 1365# و با #تاسیس #تیپ مستقل 35 #امام حسن (ع)🌷 #مسئولیت پرسنلی این تیپ را بر عهده گرفت و در #عملیات کربلای 4 شرکت کرد.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
به روایت از مادر#شهید:
#محمدحسن #مهندس راه و ساختمان بود و #منزلی که در آن ساکن هستیم را #محمد حسن #ساخته، #فرزند دیگرم #محمدمحسن تنها #سیزده سال داشت که به #جبهه رفت و در #عملیات "خیبر" به درجه #شهادت نائل شد.😭
🍃🌷🍃
#محمدجواد هم#مسئول #گزینش #سپاه استان فارس بود، پس از به #شهادت رسیدن #برادران خود آرام و قرار نداشت اما به ایشان اجازه نمیدادند به همین دلیل مجبور شد به #مسئولان خود بگوید اگر اجازه# حضور در #جبهه به ایشان ندهند از #سپاه #استعفا میدهد.😔
🍃🌷🍃
#تلاش #محمدجواد برای #راضی کردن مسئولان خود برای #حضور در #جبهه 9#ماه طول کشید و در نهایت مسئولان وی با شرط اینکه فقط در پ#شت #جبهه حاضر شود رضایت دادند و در #عملیات "کربلای 5" به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#محمدحسن #دانشجوی #مهندسی راه و ساختمان بود در فاصله تعطیلی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی #محمد حسن نیز ساخت منزل مسکونیمان را آغاز کرد.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
#پسر اولم ،
#محمدحسن در #عملیات فتحالمبین به #شهادت رسید و #پیکر او و#تعدادی دیگر از #شهدا پس از 13#روز در خاک عراق پیدا شد، تمام مقدمات ازدواج #محمدحسن فراهم شده بود اما #قبل از #ازدواج به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
همسرم بعد از #شنیدن #شهادت #پسرم که قرار بود داماد شود منزل را ۹#شب و روز چراغانی کرد و خودم نیز با انجام #غسل #صبر و #تلاوت قرآن #فراق #فرزندانم را بر خود آسان کردم.😭
🍃🌷🍃
#پسردومم
#محمد محسن هنگام #شهادت تنها 15#سال داشت، از 13#سالگی به #جبهه رفت و با اینکه #سن و سال #کمی داشت اما در #گروه #شناسایی #فعالیت داشت، در سالهای 1360# تا 1362# در #جبهه بود و در خاک عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پسر سومم،
#محمدجواد پس از #شهادت #برادرش که #لباس #برادر بزرگ خود را به #تن کرده و در سن 18#سالگی وارد #سپاه شد و در همان 18# سالگی نیز با #خواهر #شهید سید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
#محمدجواد پس از #برادران خود به #جبهه رفت و در #عملیات کربلای 5 به #برادران خود #پیوست و #داغ از دست دادن #فرزندانمان برای #همسرم بسیار #سخت بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
#شهید_رسول_خلیلی:🥀
این دنیا
باتمامی زیبایی ها و انسانهای خوب ونیکو محل گذر است.
نه توقف وماندن.✋🏻
وتمامی ماباید برویم وراه این است.
دیر یا زود فرقے نمیکند؛اما چہ بهتر ڪه زیبا برویم.
صبحتون شهدائی🥀
به همراه آقای امیری تا کانال کمیل پیاده راه افتادیم همینطوری که قدم برمیداریم نگاهم افتاد به پای بچه ها که بعضی شون کفش هاشون رو در آوردند. خودم رو رسوندم پیش آقای امیری و پرسیدم
_چرا بعضی ها کفشهاشون رو درآوردن
_چون معتقدن در این سرزمین خون جوونهامون ریخته شده و مقدسه و نباید با کفش وارد بشن
حالم دگر گون شد راست میگن واقعا این سر زمین مقدسِ کفش هام رو در آوردم گذاشم توی کوله پشتیم و اومدم کنار ساسان به راه رفتن
ساسان نگاهی به پاهای من انداخت
_عه چرا پا برهنه ای
حرفهایی که آقای امیری بهم گفت رو برای ساسان تعریف کردم
ساسان نگاهی به پاهای خودش انداخت
خدای من کفش هاش رو از پاش درآورد گذاشت توی کوله پشتیش و پا برهنه شروع کرد به راه رفتن
این کار ساسان خیلی خوشحالم کرد و تو دلم گفتم ازت ممنونم شهید ابراهیم هادی چقدر تو حاجت دهندهای
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫تلاوتی نادر از صدیق منشاوی
❤️🌺❤️🌺❤️🌺
قسمت اول
#سردار #شهید دفاع مقدس،
#محمد حسن نظرنژاد ،معروف به #بابا نظر
🍃🌷🍃
پدربزرگ مادری و پدر بزرگ پدری اش از #روحانیون مبارز علیه طاغوت زمان خودشان بودند.
🍃🌷🍃
دوران کودکی را درهمان روستا سپری کرد و زمانی که به سن نوجوانی و جوانی رسید در منطقه خودشان #حریفی در #کشتی با #چوخه نداشت و روستا را برای خود #کوچک دید.
بنابراین به شهر مقدس #مشهد رفت. در مشهد اول #شاگرد نانوایی شد و بعد از آن وارد کار #بافندگی شد و کم کم با پشت کاری که داشت یک مغازه #بافندگی روبراه کرد.
🍃🌷🍃
روزهای جمعه با چند تا از دوستانش به دلیل اینکه آن زمان جوان ها تفریح سالمی نداشتند در گل شور طلاب #گود کشتی برپا کردند، جوان ها را جمع و مشغول #کشتی می شدند.
🍃🌷🍃
ایشان به دلیل #قدرت #بدنی بالایی که داشت و #علاقه زیادش به #کشتی تو این #رشته ورزشی #بسیار #موفق بود تا حدی که به تیم #ملی کشتی دعوت شد.
🍃🌷🍃
با زمزمه های #انقلاب ،که آن زمان ایشان به #پهلوون #معروف شده بود، به جمع #تظاهرات کنندگان و #انقلابیون پیوست و کم کم به #بیت #آیت الله شیرازی راه پیدا کرد و مبارزاتش شکل #رسمی به خود گرفت .
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
در این زمان به خاطر اینکه زیر #نامه حزب رستاخیز را #امضاء #نکرد ،#دستگیر و به #زندان افتاد و به خاطر #قدرت بدنی #بالا ساواک هرچه بیشتر #شکنجه می کرد از ایشان #کمتر #حرف در #می آمد.
🍃🌷🍃
ساواک #نتوانست از ایشان حرف #بکشد. بنابراین بدون اینکه نتیجه ای بگیرند ایشان را با چشمانی بسته از ماشین به بیرون انداختند.
🍃🌷🍃
با پیروزی انقلاب اسلامی به #رهبری #امام خمینی (ره) جزو #اولین کسانی بود که به #کمیته پیوست و در گروه #ضربت کمیته مشغول #پاکسازی #شهر خود شد.
🍃🌷🍃
و با تشکیل #سپاه پاسداران به #سپاه وارد شد و با #فرمانده آن زمان #سپاه مشهد یعنی #بابارستمی شروع به #پاسداری از #مرزهای #شرق کشور که آن زمان ها مورد #تهدید قرار گرفته بودند شدند.
🍃🌷🍃
#مأموریت هایی در #صالح آباد و #زاهدان به ایشان #محول شد که با #سربلندی از آن #مأموریت ها #برگشت،بعد با #شلوغی گنبد به #گنبد #اعزام شد، در آنجا هم با #تدبیر خود #موفق بود.
🍃🌷🍃
زمانی که #امام خمینی (ره) اعلام کردند که هر کس #توان #جنگیدن دارد به #کردستان برود ایشان و #بابارستمی نگذاشتند #صبح شود و ساعت ۲:۳۰#شب تدارک سفر را دیدند و به #جبهه #کردستان رفتند.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
ایشان در #کردستان به کمک #شهید #چمران رفت و در آنجا باهاشون آشنا شد، در #آزاد سازی #پاوه سهم بسزایی داشت.
🍃🌷🍃
چند ماه در #کردستان بود بعد از برگشتن و به دلیل اینکه در #کردستان از خودش #رشادت های زیادی نشان داده بود جزو #فرماندهان آن زمان #سپاه #مشهد شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ ایران و عراق #بابا رستمی به کمک ایشان #ستادی در #اهواز تشکیل دادند و #بچه های #خراسان هم به این شکل وارد #جنگ #جنوب شدند. در #جنگ #تحمیلی به #بابانظر تبدیل شد.
🍃🌷🍃
#بچه بسیجی های آن زمان که از #خراسان به این #جنگ آمده بودند وحدود #دوهزار کیلومتراز #خانه خود #دور بودند به دنبال دست مهربان #پدرانه ای می گشتند که این دست را در ایشان یافتند و از آن زمان دیگر برای #بچه های #خراسان #بابانظر بود.
🍃🌷🍃
در خیلی از #عملیات ها #شرکت داشت و در بیشتر این #عملیات ها نیز #زخمی بود که میشه #تخلیه #چشم چپ در #بستان و #پاره شدن #پرده گوش ایشان در #سوسنگرد و #شکسته شدن #ستون فقرات در #والفجریک نام برد.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
و وارد شدن #گازهای #خردل و #شیمیایی به #ریه های ایشان و #وارد شدن بیش از ۱۶۰#ترکش و#تیر در #بدنش که به دلیل تیر و ترکش های بدن به ایشان #لقب #مرد#آهنین #خراسان دادند.
🍃🌷🍃
بعد از #جنگ برای #معالجه به #آلمان سفر کرد که سفر ایشان همزمان شد با #رحلت #امام خمینی (ره) و با شنیدن این خبر #معالجه رو #نیمه تمام #رها کرد و ایشان به #ایران برگشت.
🍃🌷🍃
جزو #اولین کسانی بود که به #جبهه رفت و #جزو #آخرین افرادی بود که از #جبهه برگشت.
🍃🌷🍃
در سال۱۳۷۰# بود که از #منطقه بازگشت و در #لشکر ۵نصر به عنوان #معاونت #عملیات با تمام #جراحاتی که داشت #مشغول به #خدمت شد.
🍃🌷🍃
ویک لحظه از #فکر #بسیجیانی که بعد از #جنگ بدون هیچ نوع #پشتیبانی در این #جامعه #رها شده بودند #بیرون #نیامد.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم
به روایت از پسر #شهید:
از #مهمترین #ویژگیهای پدرم #شجاعت و#ولایت پذیری شون بود،پدرم 92#درصد #جانبازی داشتند و بیش از 140#ترکش در #بدن شون بود.😭😭
🍃🌷🍃
برنامههای #انقلابیشون رو از ابتدای دهه ۵۰# #شروع کردند و چندین بار هم توسط ساواک #دستگیر شدند،پدرم جزو ۱۲۰#نفر #اولی بودند که #سپاه #خراسان را #راهاندازی کردند.
🍃🌷🍃
پدرم در #قائلههای #گنبد، #کردستان و #طبس #حضور داشتند و بخشی از #فعالیتها شون در #سپاه منطقه #صالحآباد بود.
🍃🌷🍃
در #جنگ #تحمیلی ایران و عراق در #سپاه بودند و #رشادتهای زیادی از خودشان نشان دادند و سال ۷۰# بود که از #مناطق #جنگی #برگشتند.😭😭
🍃🌷🍃
#جنگ تحمیلی سال ۶۷# تمام شد و بسیاری از #رزمندگان عزیز برگشتند، اما پدرم سال ۷۰# از #منطقه برگشتند و سال ۷۵# به فیض #شهادت نائل آمدند.😭😭
🍃🌷🍃
#مجروحیت و #جانبازی داشتند؛ #تخلیه #چشم چپ، #پاره شدن #پرده گوش چپ و #برداشتن ۱۰#سانت از #روده کوچک فقط #بخشی از #مجروحیتهای پدرم بود.😭😭
🍃🌷🍃
بااینهمه #مجروحیت، صبح بلند می شدند و #بدون #راننده در محل کار #حاضر می شدند و بازهم حتی #یکقدم از #آرمانها و #ارزشهای #انقلاب اسلامی #عقبنشینی نکردند.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
رسیدیم کنار کانال یک روحانی اومد نزدیک آقای امیری ایستاد که متوجه شدم با آقای امیری از قبل هماهنگ بودن آقای روحانی رو کرد به جمع ما
_سلام همگی به این مکان مقدس خوش آمدید.
بچهها جایی که شما ایستادید جاییِ که بال ملائکه پهن شده چرا که اینجا خونهای پاک و حلالی ریخته شده این کانال خاطرات خیلی زیادی داره و تا جایی که وقت اجازه بده من براتون میگم اما اون چیزی که دل خودم رو خیلی به درد میاره و باعث میشه پیوند قلبیم با این شهدا محکم و محکمتر بشه گذشت این رزمنده های مومن و با اخلاص هست.
دلاورانی که پای روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام بزرگ شدن عزیزانی که در روضه شنیدند وقتی قمر بنی هاشم پاش به آب رسید دستش رو برد زیر آب که بنوشه ولی وقتی یادش اومد برادرش تشنه است آب را روی آب ریخت و خودش را ملامت کرد تا جایی که صداش به راوی جنگ رسید که گفت عباس خجالت نمیکشی برادرت تشنه باشه تو آب بنوشی
بچهها یه روزی توی این کانال یکی از برادرهایی که خودش زخمی بود و تشنه از اون آبی که در ته قمقمهاش مونده بود گذشت کرد و اون رو آورد کنار سه تا رزمنده زخمی که خونریزی شدیدی کرده بودند از حال و روزشون معلوم بود که لحظات آخر عمرشونه در حالی که لبهاشون از شدت تشنگی خشک شده ولی وقتی این برادر رزمنده قمقبه رو برد نزدیک دهانشون اون رزمنده رو برگرداند و با اون آخرین قدرتی که در وجودش مونده بود با صدای ضعیفی گفت
_بغل دستی از من تشنهتره و آب رو به اون بده، قمقمه رو در دهان رزمنده ی دوم گذاشت اون رزمندهام با چشمش اشاره کرد بده به این بغل دستی که از من تشنهترِ بده ولی وقتی قمقمه رو دهن نفر سوم گذاشت اون همون دم شهید شد بدون اینکه آب بخوره و زمانی که برگشت دوباره به اولی آب بده دید اون دو تا هم مثل مولاشون امام حسین با لب تشنه به درجه رفیع شهادت رسیدند.
با شنیدن این خاطره اشکهای چشمم مثل بارون سرازیر شدن رو صورتم و صدای هقهق گریه بچهها فضا رو پر کرد به قدری با این خاطره ناراحت شدم و رفتم توی فکر که دیگه متوجه بقیه صحبتهای آقای روحانی نشدم یه وقت به خودم اومدم دیدم صحبتها تموم شده نگاهم به چهره غرق اشک ساسان افتاد رد نگاهم رو دادم به آقای امیری که خودش با اینکه هرساله میاد راهیان نور و بارها و بارها این خاطرات را شنیده اما انگار براش تکراری نشده افتاد اونم از شدت گریه پلکهای چشمش ورم کرده
به ایمان محکم این بچهها واقعاً غبطه خوردم و از ته دلم از شهدا خواستم دست منو بگیرن و از خدا بخوان هر وقت مرگم فرا رسید مرگ مرا در شهادت قرار بده...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
قسمت ششم
مادرم نقل میکنند که پدرتان را در #پایان هر #عملیات در #بیمارستانهای شیراز و تهران #جستجو میکردیم.😭😭
🍃🌷🍃
#دوستان و #همرزمان پدرم نقل میکردند ما ندیدیم که حتی #یکبار #صدای #سوت توپ و موشک بیاید و #شهید #بابانظر روی زمین #دراز بکشد.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #سردار #شهیدمحمد حسن نظر نژاد معروف به #بابانظر هم درتاریخ ۱۳۷۵/۵/۷# راهی #کردستان شد تا از #واحدهای لشکر بازدید کند،وقتی به ارتفاعات #کردستان رسید، به دلیل #کمبود #فشار هوا دچار #تنگی نفس شد و قبل از این که #نیروهای امدادی ایشان را به پایین بیارند ،به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
تا به حال پای حرفهای دل یه همسر مدافع حرم نشستهای؟
آیا شاهد رنج و مشگلات و زخم زبانهای بعضی از مردم که می گویند همسرت برای پول رفته سوریه مدافع حرم شده از نزدیک بودهای؟
آیا تا بحال از نزدیک بار به دوش کشیدن یه زندگی بدون همسر با چهار بچه قد و نیم قد رو درک کردهای؟
آیا میدانی وقتی بیشترین عمرت را اونم از کودکی کنار مردی بودی که عاشقانه دوستش داشتی و حالا باید خودت ساکش رو ببندی و بدرقهاش کنی به راهی که نمی دانی آیا باز گشتی هست یا نه رو از نزدیک لمس کردهای؟
https://eitaa.com/joinchat/4176281780Ca69e8d8fec
رمانی زیبا و هیجانی بسیار عاشقانه ❤️ با قلمی پاک، به نام #نرگس همه اینها رو به تصویر کشیده👌
#اشتراکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا