eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ استادقراںٔتۍ‌ میگفتن : یه روز ڪه از مسںٔله آگاه میشه میره به اصحابش‌ میگه : ما این‌ همہ‌بنده رو فریب‌ میدیم‌ . اما راه توبه رو براش‌ قرار داده، پس‌ماچه ڪنیم؟! یڪۍ‌از یاراش‌ بھش‌ میگه بھش‌ اِلقا ڪنیم‌ ڪه براۍ‌ توبه هنوز زوده؛ جوونه؛ وحالا حالاها وقت‌ داره توبه ڪنه .. اینجوري توبه رو برآش عقب‌ میندازیم‌ تآ مرگش‌ فرابرسھ .. - دیر نشه رفیق!'🚶🏿‍♂  Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
<💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ وقتی خبر شهادت بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند و گفت: «باید ». آن روز خیلی بی تاب شده بود. صبح فردای محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های بیضائی را بپوشم. فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم می شوی⁉️ گفت: هر چه بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. وقتی کمی از مقر فاصله گرفت یک ۶۰ او را مورد اصابت قرار داد و را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود... 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ✍ کسی است که جز ، دیگر کسی را نمی بیند. و ما کسانی هستیم، که جز خود کسی را نمی بینیم. 🌺 شهید ، متولد ۱۱ مهرماه سال ۱۳۴۲ از شهرستان بهشهر می باشد. 🌺 ایشان هم یکی از ۱۳ شهید مازندرانی بود که در ۱۷ اردیبهشت ۹۴ در جبهه خان طومان سوریه آسمانی شد. شهید سابقه ۸۰ ماه رزمندگی در دفاع مقدس را داشت و با اینکه ۵۳ سال از عمرش می گذشت و باز نشسته بود ، باز عزم میدانی دیگر کرد و این بار در دفاع از حرم و حریم اهل بیت به شهادت نائل آمد. 🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀 •┈••✾ ┈•🕊ن🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ⁩🔴با عرض پوزش از داداشای مشتیوو و آقایون با غیرت🙏 √ مَرد... اونایی بودن كه واسه خاطر حفظ اسلام و ناموس مردم رفتن جنگ...👌 نه اونایی كه سر ناموس مردم در جنگند... كسانی كه از تمام هست و نیستشون گذشتن... یه عده زیر زنجیر تانك با بدن های له شده... یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب می شدند حتی جیك هم نمی زدند... تا عملیات لو نره و سایر همرزمانشون شهید نشن... و فقط بوی گوشت كباب شده بود كه... یكی از یادگاران اون روزها می گفت با چشم خودش دیده كه یه جوونی خودش رو انداخته بود روی سیم های خاردار تا بقیه از روش رد بشن و عملیات كنند... میگفت صدای خرد شدن استخوان هاش.... یادمون نره بودیم... یادمون نره هستیم... یادمون نره هستیم... و در آخر مشتیاا؟؟ یادمون نره خیلی ها ریخته شد تا من و تو توی آرامش باشیم..☝️ الانم خیلی ها دارند به سختی می كشند تا من و تو راحت نفس بكشیم... پس حواست باشه رفیق باامراام ‼️ اول خطاب به شماست☝️ نگاهتو نگه دار✋⛔️ دعوا سر ناموس مردم اسمش غیرت نیست📛 ‼️ توهم حواست باشه مانتوی کوتاه پوشیدن و پوشش نامناسب فقط رضای بعضی از رو در پیش داره☝️ به رضایت و حضرت زهرا سلام الله علیها بـیاندیشیم... 📌 دیر یا زود به سراغ تک تک ما خواهد آمد و چه بهتر که اون مرگ‌شهاادت بااشه مشتی!!؟ مخلصم دیگه با اِزِه از همه مشتیاا زت همگی زیاد یاحق بامراامااا 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
<💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ وقتی خبر شهادت بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند و گفت: «باید ». آن روز خیلی بی تاب شده بود. صبح فردای محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های بیضائی را بپوشم. فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم می شوی⁉️ گفت: هر چه بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. وقتی کمی از مقر فاصله گرفت یک ۶۰ او را مورد اصابت قرار داد و را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود... 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷 🦋🦋🦋 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ▫️کاش دنیـا بفہمد کہ ▫️زمیـن ثابتــ استــ... ▫️هـر روز.. ⭐️خورشیـد ◻️ بہ عشـق دوازدهمین امام✨ ◻️زمیـن را دور مے زند... ✨مهدی جان✨ ▫️دعایمان ڪنے راه بازمیشود! ▫️زمانه عجیب طوفانے است ▫️ونبودنت 😔 ◻️برهجوم طوفان،دامن میزند! ◻️تودعایمان ڪنے ◻️ شایدصدایمان تا برسد! سلام تنها پادشاه زمین ✋ سلام تنها پادشاه زمین ✋ 🦋🦋🦋
‍ 🍃محمد اسدی، پسری مودب و عاشق #اهل‌بیت(علیه‌السلام) و این عشق است که راه را برای همه چیز باز میکند حتی ناممکن ها. اما شهادت ممکنی است که راهش فقط عاشقی است. #عشق با شجاعت، با جسارت و با #بصیرت که تو همه اینها را یکجا داشتی 🍃پسری دهه شصتی که متولد می‌شود تا روزی با شهادت نقطه بگذارد بر آخرِ دفتر زندگی‌اش. چهل روز، به چله نشست تا راه اعزام برایش هموار شود و شب تا صبح را عبادت کرد و راز و نیاز تا بالاخره راهیِ سرزمینِ عشق شد. و من معتقدم همه این‌ها از برکت #نمازهای_اول_وقت اوست. 🍃وقتی برای #خدا خالص می‌شوی و تنها به شوقِ نگاهِ او قدم برمیداری، او نیز خودِ تورا به آغوش می‌کشد. به بهترین شکل ممکن! در ماهِ مهمانی، با زبان روزه و مثل #ارباب لب تشنه 🍃حال تو پرستویِ خوش رقصِ آسمانهایی و ما گیر کرده به زنجیر دنیا، دعایمان کن ای #شهید، شاید نفس حق شما گره گشای کارمان باشد ✨#پروازت_مبارک پرستوی حرم 🌸به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #محمد_اسدی 📅تاریخ ولادت : ۳٠ شهریور ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : مشهد بوستان خورشید 🌸به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #محمد_اسدی 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌸 پروردگارا ! به هر چه بنگرم... تـو در آن آشکاری .. 🌸 و چه مبارک است روزی که با نام زیبای تو‌‌‌ و با توکل بر اسم اعظمت. آغاز می گردد ای صاحب کرامت 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو ... پناهمان باش ای بهترین ⭐️ ......⭐️ ✨مهدی جان✨ ▫️دعایمان ڪنے راه بازمیشود! ▫️زمانه عجیب طوفانے است ▫️ونبودنت 😔 ◻️برهجوم طوفان،دامن میزند! ◻️تودعایمان ڪنے ◻️ شایدصدایمان تا برسد! سلام تنها پادشاه زمین ✋ یه کنج از حرم، بهم جا بده دلم تنگته، خدا شاهده سه شنبه مون هرجای کره خاکی که هستید باادب صبح زیارتی ارباب بی کفن اباعبدالله الحسین علیه السلام نذرفرج مولاصاحب الزمان عجل الله به نیابت ازشهداء سلام دهیم محضرارباب 💐اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💐وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💐وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💐وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌸🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
با حضور در نامه‌ای خطاب👆 به همکلاسی‌هایش  نوشت  و سپس از معلمش  خواست   تا آن را برای همکلاسی‌هایش بخوانند. متن و تصویر این نامه با دست خط خود به این شرح است: 🍃⚘🍃 وصیت به خانواده اش : پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من و را از شما بیشتر دوست دارم. خواهش می‌کنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
قرار بود وداع داشته باشیم. وقتی صورتش را دیدم فقط گریه می‌کردم. دستم را کشیدم روی صورتش و همین‌طور که نگاهش می‌کردم با خداحافظی کردم. خیلی حرف برای گفتن داشتم. 🍃🌷🍃 جمعیت آن‌قدر زیاد بود که فقط دلم می‌خواست نگاهش کنم. شاید ازدحام جمعیت بهانه بود، تاب گفتن از بی‌صبری‌هایم را نداشتم. حرف‌های من و ماند به قیامت.😭 🍃🌷🍃 خیلی شب می‌خواند. اواخر سعی می‌کرد شبش ترک نشود. دیدنی بود. زمان (عج)♡بود، می‌گفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای آقا نتوانستم کاری انجام دهم.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام روح الله کافی زاده هم درتاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۵# در شهر سوریه به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار شهر نجف آباد اصفهان. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
بود و خانوادگی از صدای او برای بیت(ع)🌷 گرم می‌شد اما حالا مدت‌هاست و در فضا شنیده نمی‌شود و جای خالی او در بیشتر احساس می‌شود.😭😭 🍃🌷🍃 وقت بهش گفتم اگر رفتنت را مردم از من پرسیدند چی بگم؟ گفت: بگو رفت، با هم رفت، بگو خودش را بیت(ع)🌷 و کرد. من هم این روزها خودم را با همین می‌دهم.😭 🍃🌷🍃 هر زمان ناراحت میشم به این فکر می‌کنم که و از طرف بود و من را به دادم و را می‌کنم که در این بودم و این قلبم را# آرام می‌کند. 😭 🍃🌷🍃 به تشویق شوهرم که حکم برای را داشته در حال ادامه تحصیل هستم تا بتوانم مسیر را دهم. خبر را ابتدا به اطلاع دادند و پدرشون هم من و دیگر اعضای خانواده را مطلع کردند. 😭😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
به روایت از پدر : با کردم و را زینب(س)🌷 ، رقیه(س)🌷 ، و نمودم.😭 🍃🌷🍃 چرا که لایق بود و از عزیز انقلاب و همه و نظام را خواهانم. 🍃🌷🍃 وقتی به می رفت ، کسی مطلع نمی شد که به کجا می رود و اخیراً هم از به رفت و من نمی دانستم که در بوده. 🍃🌷🍃 برای بیت و 🌷 را یکی از بود😭 بیت علیه السلام🌷 بود و به آنچه خواند قلبی داشت.😭 🍃🌷🍃 سرانجام محمد صاحبکرم اردکانی هم درتاریخ   ۱۳۹۳/۱۲/۱۲#   در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار شهر سپیدان، شیراز. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید محمد صاحبکرم اردکانی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
کارتان را برای نکـنید، برای خــدا کار کنید! تفاوتش همــین اندازه است که ممکن است در کربلا باشد و من درحال کسب عـلم برای رضای خــدا..! سید مرتضـی آوینـی🍃🌷🍃
قسمت اول و مدافع سلامت، حاج مهدی حبیب پور 🍃🌷🍃 درتاریخ    ۱۳۶۱/۶/۱۶#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. متاهل بود و دو فرزند به یادگار دارد، یک پسر ویک دختر  🍃🌷🍃 ایشان جوادالائمه (ع)🌷بود. از   وارد شد و از همان کار‌های و را شروع کرد خیلی می‌کرد و 🤍 هم به داده بود. 🍃🌷🍃 ایشان در کار‌های ، ،، نور و... بود. ۱۸ بود که ماه در شان حسن (ع)🌷 داشتند و مراسم هم احسان پهن می‌شد. 🍃🌷🍃 سال‌ها قبل همراه جواد (ع)🌷را کرده بود. حدود ۲۰۰ محروم را پوشش گرفته و معیشتی و کالا در می‌گذاشت. 🍃🌷🍃 از دهه نود تصمیم به گرفت یک خیاطی راه انداخت که حدود  ۸۰# نفر از خانواده به صورت در آن بودند و ۲۰#، ۳۰# نفر هم با داشتند. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
‍ هنوز هم هایی هستند که مرام و معرفتشان زمینه ای شد برای ِ زمان شدنشان.‍ ‍ آن ها که معتقدند کار خیر را خوب است ببیند .همان هایی که ثابت کردند اگر برای خــدا باشی، خریدارت می شود. مثل که اقتدا به (ع) کرد و برای دفاع از راهی شد. مدافـــــعی که به سبب دعای خیر مادرش ، ها شد..همان ســـــرداری که نامش بر سردرِ دلـها خودنمایی می کند و داغ شهادتــش ، داغترین خبر های جهان است. خوش به حالت، دوشادوش فرمانده راهی بزم شدی. پاداش راهی که انتخاب کردی، مُهر شهـــــادتی بود که بر شناسنامه ات زده شد چقدر خاطر را می خواستی که مانند پسرش و همچون مادرش بال و پر سوختـه در آغوشش آرام گرفتی. مشتاق بودی اماچه کسی می دانست روی دست هزاران عاشــق ، دوراهی نصیبت می شود و پس از آن به زیارت و می روی. به کشورت برگشتی و میزبانت شد منتظـــرِ خوبی بودی که با بغــضِ بر پیکر مطهرت خوانده شد و پس از آن در (ع)آرام گرفتی. چه زیبا -بخـیر شدی .شاید هم از دعای پـــدری بود که این روزها عده ای کوردل دلــش را به درد آورده است. راستی عجب دارد تازه که باقی روزهای زندگی اش را به یادِ دوماه با توبودن ،با و آه دل باید سپری کند. 🌸 به مناسبت تولد 📅تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۴/۳۰ 📆تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ❣️محل شهادت: عراق 🥀محل دفن: شبستان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) . 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃صبحتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
‍ هنوز هم هایی هستند که مرام و معرفتشان زمینه ای شد برای ِ زمان شدنشان.‍ ‍ آن ها که معتقدند کار خیر را خوب است ببیند .همان هایی که ثابت کردند اگر برای خــدا باشی، خریدارت می شود. مثل که اقتدا به (ع) کرد و برای دفاع از راهی شد. مدافـــــعی که به سبب دعای خیر مادرش ، ها شد..همان ســـــرداری که نامش بر سردرِ دلـها خودنمایی می کند و داغ شهادتــش ، داغترین خبر های جهان است. خوش به حالت، دوشادوش فرمانده راهی بزم شدی. پاداش راهی که انتخاب کردی، مُهر شهـــــادتی بود که بر شناسنامه ات زده شد چقدر خاطر را می خواستی که مانند پسرش و همچون مادرش بال و پر سوختـه در آغوشش آرام گرفتی. مشتاق بودی اماچه کسی می دانست روی دست هزاران عاشــق ، دوراهی نصیبت می شود و پس از آن به زیارت و می روی. به کشورت برگشتی و میزبانت شد منتظـــرِ خوبی بودی که با بغــضِ بر پیکر مطهرت خوانده شد و پس از آن در (ع)آرام گرفتی. چه زیبا -بخـیر شدی .شاید هم از دعای پـــدری بود که این روزها عده ای کوردل دلــش را به درد آورده است. راستی عجب دارد تازه که باقی روزهای زندگی اش را به یادِ دوماه با توبودن ،با و آه دل باید سپری کند. 🌸 به مناسبت تولد 📅تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۴/۳۰ 📆تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ❣️محل شهادت: عراق 🥀محل دفن: شبستان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) . 🍃
هادی عزتی ‌می‌خواست حرم شود، امنیت شد. 🍃⚘🍃 هادی عزتی متولد۱۳۷۱/۵/۵ سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در روز از فروردین در حال اجرای به دست اشرار به می‌رسد. 🍃⚘🍃 آرزو‌های زیادی داشت. نمونه‌ای که می‌خواست در قامت یک حرم حاضر شود تنها به خاطر جسمی پدر از اعزام جا ماند، اما برایش طوری دیگر رقم زد و او با در از و کشورش شد. 🍃⚘🍃 کبری علی‌مرادی مادر هادی عزتی را پیش رو دارید. من دو فرزند پسر داشتم. متولد ۵ مرداد ۱۳۷۱ بود که در روز از بهار سال گذشته حین انجام به رسید. بود و حدود ۵/ ۱ سال پیش عقد کرده و قرار بود بهار سال گذشته جشن عروسی‌شان را برگزار کنیم که شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت اول ‏احتمالا تصویر این بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ که هیچ کس منتظرش نبود جز .... 🍃🌷🍃 «شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده»💔 از بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی شد و هیچکس در نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با کم کار یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین شد برگه و کدهای عملیات را قبل از خورد و منافقین پس از به رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند!!💔 ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ...! 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت ششم زمانی که  را به منزل‌مان آوردند در هنگام آخرین بدرقه با لمس بدنش هنوز آن و را با پوست دستم احساس می‌کردم.😭😭😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام سیف الله شیعه زاده هم درتاریخ ۱۳۶۴/۵/۱۰# درسن ۱۶# سالگی به دست منافقین به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : زادگاهش، روستای محمودآباد، استان مازندران. 🍃🌷🍃 قسمتی از وصیت نامه شهید: وقتی به طرف ها می روم همراه با شوق و اشتیاق است چون می دانم برای و می روم. من درس اسلام شناسی را وقتی که امام خمینی به ایران آمد از او یاد گرفتم و این را هم بگویم که من برای و به می روم و نه برای ، نه تنها من بلکه همه همینطور هستند.💔 🍃🌷🍃 علاوه بر علاقمندگی خود بر نظام و امام خمینی(ره) عنوان کرد: «به آن برادر و خواهری که در عمرم ندیدم، بیاورید بر سر مزارم تا کمی برایم زاری کنند.» و این امر پس از بر سر مزار تحقق یافت.💔 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت سوم به روایت از همرزم : يك شب آمدم مسجد ،گفتم را كشتند.همه فكر كردند شوخي مي كنم اما قسم خوردم و گفتم: در درگيري با آمريكاهايي كه قصد ادوات نظامي به داخل اميرالمومنين (ع) ⚘ را داشتند ،درگير شديم . هم شد.😔 🍃⚘🍃 يكي از داود كه شده بود مي گفت: در عراق كه بوديم به گفتم چه آرزويي داري؟ جواب داد مثل الشهدا⚘ وقتي مي شوم در باشم و مانند گمنام ام برنگردد.😭 🍃⚘🍃 دارايي خودش يعني را براي و در خدا از دست داد هم آرزوي او را اجابت كرد، خمپاره اي كه بهش كرد را كرد و وقتي شد در .😭 🍃⚘🍃 هم كه كه برنگشت و مادرش انتظارش مانده 😔.. همرزمی مي گفت چند بار نذر كرد پرسيدم چرا اينقدر صلوات نذر كردي از جنگ مي ترسي؟!!! گفت: نذر كردم كه به معركه برسم...😭 🍃⚘🍃 كه شد حسام ذوالعلي غبطه مي خورد چرا اين بار كنارش نبود كه باهم بشوند... اما طولي نكشيد سال بعد اين دو دوباره به ...!😭 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
با جمع دوستان ایرانی، خود را به وادی السلام رساندیم؛ ولی قبل از هر اقدامی، مورد# اصابت گلوله­ ی تانک قرار گرفتیم و من در دم بیهوش شدم و زمانی که داشتند زخم­های من را پانسمان می کردند، در امیرالمؤمنین(ع)⚘ به هوش آمدم. 🍃⚘🍃 ابوالقاسم بالای سرم آمد؛ پرسیدم چی شد ابوالقاسم؟ گفت: شده و از #نکردیم! گفتم این چیزی بود که ­ خواست...😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام داود اسماعیلی  هم درتاریخ  ۱۳۸۳/۵/۲۳  جلوی امیرالمومنین⚘با مستقیم تانک های آمریکایی به آرزویش که همانا در راه ♡بود رسید. 🍃⚘🍃 #شهید اشرف، السلام⚘ 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠شهید داود اسماعیلی💠                    🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد🍃🌷🍃 پایان
ھرچـے ڪمتر تو چشم مردم باشی بیشتر به چشم میاۍ،خالص شو تا خلاص بشـے♡ حاج حسین خرازی⚘🍃 شادی روحش صلوات🍃🌷🍃
قسمت دوم به روایت از فردوس حاجیان»، شیمیایی و 25 وقتی در حین ، دشمن زد، را به یکی از داد و ‌ماند.😭 🍃🌷🍃 وقتی در بیمارستان از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که را دارد، ماسک را چه کار؟😭 🍃🌷🍃 دلهره داشتم. آن شب همه منتظر بودند. حاج مرتضی قربانی هم بود. همان شجاعی که رضا (ع)🌷 را بر فراز فاو نصب کرد. شیرسوار هم بود. محور ما کنار نهر رفیه بود. نم نم باران می‌‌بارید. ابتدا لازم بود به آب می‌زدند و اروند را طی می‌کردند. آن شب متلاطم بود و امواجی به بزرگی صخره داشت. همه آماده در سنگر نشسته بودیم که یک مرتبه بی‌سیم‌ها به صدا در آمدند. عملیات که شروع شد، یکهو تمام به هم ریخت! فرانسوی، مهیب و لرزه‌های وحشتناک و... نعمت‌الله ملیحی آن لحظه دراز کشیده بود، بهش گفتم: «نعمت! بلند شو عملیاته» 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم در آنجا را دیدم که از خودم کشیدم و خودم را کردم، پر از تاول، ورم کرده، تاول زده، ٫ نفس و... 😔 آنجا بستری شدم و باب زندگی جدیدی برایم باز شد. 🍃🌷🍃 هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم که یک صدای گرفته‌ای به من گفت: «خوش اومدی عمو فردوس... ، بازم برامون می‌‌خونی؟» برگشتم، بود.😭😭 🍃🌷🍃 آن روزها من صدایی داشتم و گاهی در می‌‌خواندم. گفتم: «چی دوست داری بخونم؟» گفت: «اون شعر حسین حسین که شب عملیات می‌خوندی.»😭 🍃🌷🍃 در بخش طبی 4 بیمارستان امام 40 بودیم که اکثر آنها شدند و من چون حاد نبود، ماندم. بعضی‌ها ماندند😭 وعده‌ای رفتند.😭 من آن شب باز برای دلشان خواندم: حسین حسین شعار مظلومان است شهادت افتخار عاشقان است.💔 🍃🌷🍃 دیگه اشک نمی‌‌ریخت، استغاثه نمی‌‌کرد، نمی‌‌دانم آدم بود یا فرشته! بهش گفتم: «چی شده ، تو که همیشه می‌‌گفتی با باش» 😭 🍃🌷🍃 با صدای گرفته گفت: «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را می‌‌گفت. حالتی شده بود که در عمل دم نایژک‌های ریه تاول می‌‌زد و در بازدم تاول‌ها پاره می‌شد.😭😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم مسعود پیش‌بهار، جوانی که می‌توانست بسیار درخشانی داشته باشد و مهمی در باشد اما مدتی بعد به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام مسعود پیش بهار  هم  بعد از ۱۸ در در بیت‌المقدس در تاریخ ۲۱ /۲ / در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار شهرستان بهبهان. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇