#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف
جان به من داده دم خواهر تو اما حيف
گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم
آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف
هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار
شده مهمان من امشب سر تو اما حيف
كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي
كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف
كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم
دست در دست علي اكبر تو اما حيف
كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد
صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف
كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه
مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف
لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من
خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف...
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#چارپاره
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
مجموعه اشعار گروه یامظلوم ۱۴۰۳.pdf
2.43M
فایل برای پرینت گرفتن
مجموعه اشعار گروه شعر #یا_مظلوم
#محرم_۱۴۰۳
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
آرشیو #اشعار_محرم و صفر
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#اول_مجلسی
#شب_اول_محرم
#شب_دوم_محرم
#شب_سوم_محرم
#شب_چهارم_محرم
#شب_پنجم_محرم
#شب_ششم_محرم
#شب_هفتم_محرم
#شب_هشتم_محرم
#تاسوعا
#عاشورا
#شام_غریبان
#اشعار_محرم
#دودمه
#کوفه
#اسارت
#شام
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
May 11
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#محرم
#غزل
تا نگاهت کرد، یک دل نه! که صد دل باختی
گرچه بستی راه را؛ مغرور گرچه تاختی
حرمتِ زهرا(س) برایت بود سنگین آنچنان
قیمتی کردی خودت را؛ جان و دل پرداختی
از سیاهی ها به سمت نورِ مطلق آمدی
کفش هایت را به دور گردنت انداختی
آمدی جبران کنی هر اشتباهِ رفته را
حر شدی و با ادب کارِ خودت را ساختی
گفت "إرفَع رأسَکَ" فوراً حسین بن علی(ع)
حیف از عمری که اربابِ مرا نشناختی
سر بریدی لحظهٔ توبه؛ یزیدِ نفْس را
اینچنین بین شهیدان رفته؛ سر افراختی
شد میانِ خاک و خون عاقبتَت ختم ِ به خیر
آمد آقایی که بر آقایی اش دل باختی!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#قصیده
هفت پشتم به سر سفرهی آلِ حسن است
که جهان ریزهخور جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همهی عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هرکه در سینهی او نقش جمال حسن است
سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد
که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم
که گدا هرچه کند باز وبال حسن است*
صاعقه بود جمل تا به خود آمد اُفتاد
بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است
رزق ، اشک است خلوص است گذشت است ولی
هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است
لحظهی آخر خود روضهی عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد
پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است
او غریب است غریب است غریب است غریب
گریهای هست اگر گریه به حال حسن است
* وبال :سربار
** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند.
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
enc_16777698340661716503911.mp3
3.77M
با روضه هاش قلبمگرفت
قاب چشمامو بارون نم نم گرفت
گفتم حسین گریه م گرفت
انقدر مَرده که دست نامردم گرفت
جانم حسین جانم حسین 😭
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#پیشنهاد_دانلود
| جواد مقدم
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
آدم میان روضه سبکبال می شود
مست می محولالاحوال می شود
بزم عزا بهشت زمین است و آسمان
از دیدن بهشت زمین لال می شود
بال عروج ماست سلام علیالحسین
روضه برای روح پر و بال می شود
شادی واقعی ست دم یاحسین ما
با یاحسین، فاطمه خوشحال می شود
چشمی که بود کاسهی خون بین روضهها
جای قدوم کشتهی گودال می شود
گودالقتلگاه چه با اهلبیت کرد
یک کاروان الف ز غمش دال می شود
از قتلگاه زینب کبری دو داغ دید
بالای تل دو مرتبه بیحال می شود
هم سینه ی حسین لگدمال شمر شد
هم زیر سم اسب لگدمال می شود
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
نه آسان دیدنِ رویت نه ممکن دوری از کویت
ندانم چون کنم در وادیِ حیرت گرفتارم ....
#محتشم_کاشانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
آب روی ماست گریه، آبروداریم ما..
با لباس مشکی ات عمریست خو داریم ما
باطهارت بودن از ارکان مجنون بودنست
حرف لیلا میشود هرجا ، وضو داریم ما
چشم ما بی اشک بی خیرست،بی خیرش نکن!
که فقط از دار دنیا، دو سبو داریم ما..
حرف ما در روضه ها با اشک گفته میشود
درمیان گریه باهم گفتگو داریم ما
دامن آلوده شدیم اما تو پاکش میکنی
روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما
حضرت عباس حامی علمداران توست!
چه هراس از این و آن وقتی عمو داریم ما
هرکسی دل را بدستت داد از مردم برید
تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟!
خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده ایم!
خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما!
آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست..
کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما!
شهر با یک یاحسین ما معطر میشود
هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما
لحظه های آب خوردن هم بفکر روضه ایم..
بغض خشکی لب و بغض گلو داریم ما..
در غمت آیات قرآن روضه خوانی میکنند
آب دریا و بیابان روضه خوانی میکنند
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
از عشق حسین،تا که جامش پُر شد؛
او در صدف توبه وجودش دُر شد
در مکتب عشّاق اباعبدالله؛
اسطورهی عاقبتبخیری حر شد...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#محرم
#شب_ششم_محرم
#غزل
ما حسینی گشتهایم از قبلِ دنیا با حسن
ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن
هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین
طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن
هست در نام حسن جان، هم جلال و هم جمال
من زیارت میکنم هر پنجتن را با حسن
یک کریم از هرچه دارد هر دو عالم کافی است
کارِ ما اُفتاده است امروز و فردا با حسن
منکه هرچه درد دیدم شد مداوا با حسین
منکه هر بیچاره دیدم گشت آقا با حسن
کم اگر آوردهای در دخل و خرج خانهات
کاروبارت میشود تنها مُهیا با حسن
گاهگاهی شمع روشن کن به سقاخانهای
نذر کن روز فرج را پیش آقا با حسن
نذر کن باهم حرم سازیم بر خاک بقیع
پیش قبر فاطمه آییم آنجا با حسن
ترس در این سیره هرگز جای اظهاری نداشت
یک طرف دنیا و ظلمش یک طرف ما با حسن
گفت: لا یوم... و در و دیوار با او گریه کرد
روضه خوانی پا گرفته از همانجا با حسن
حجرهی او شد حُسینیه حسینش مستمع
قبل عاشورا محرم گشت پیدا با حسن
قاسمش جای رجز فرمود انا ابن الحسن
تا به هم ریزد سپاه کفر تنها با حسن
ارزق شامی زمین اُفتاد قاسم نعره زد
کربلا کامل نمیگردید الا با حسن
روز محشر هرکسی دنبال آقاییست؛ کاش
مادرش آنجا صدا میکرد ما را با حسن
هر که گرید زیر این خیمه یقیناً میشود...
مادرش زهرا سلامالله علیها با حسن
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#محرم
#اشعار_محرم
#غزل
داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل
پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل
سیزده سال از عمو آموخت
جرأتی که نداشت مثل و بدَل
گفت در چشم من شهادت هست-
سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل
إذن میدان گرفت مردانه
داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل
غضبش ذوالفقارِ عریان بود
رجزَش بود جانشینِ اجل
از هجومش چقدر ترسیدند
گرچه بودند مثل #ازرق؛ یل
جنگجویانِ مدّعی؛ حیران...
دشمنانِ پیاده؛ مستأصل...
یک نفر گفت بیچاره شدیم
حمله اش را کسی کُنَد مختل
نیزه باران شد و به خاک افتاد
پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل
از حسن(ع) داشتند کینه به دل
پسرش را زدند بینِ جدَل
#قاسم(ع) از حال رفت و جایِ پدر-
آمد او را عمو گرفت بغل
جان سپرد و به جای آن همه تیر
آب می خورد کاش حداقل
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#محرم
#اشعار_محرم
#قطعه
یا نداری جان، لبی بگشایی و آهی کشی
یا عسل چسبانده قاسمجان لبانت را به هم
ای یتیم خانهام رحمی به حال نجمه کن
ریختی در خیمهام گریه کنانت را به هم
نالهات می آمد اما پایکوبی داشتند
ناله کردم که نریزید این امانت را به هم
نذر کردم بین اَبرویت ببوسم بازهم
حیف نعلی ریخت اَبروی کمانت را به هم
شیر شد لشکر همین که دید قد و قامتت
دوخت بر این خاک جسم خون چکانت را به هم
عمهات دارد میآید اینقدر پا را مکش
با تقلایت نریزی عمهجانت را به هم
کاش میشد که بگویم با حسن: حالا نیا
آخ پاشیده است تیغی نوجوانت را به هم
دشنهای خوردی صدایت را به سینه قطع کرد
نیزهای نامرد پیچانده دهانت را به هم
در میان سینهات شن ریزه میبینم چرا
وای ساییدند شنها استخوانت را به هم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#محرم
#قطعه
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا
خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم
تیر را بیرون کشیدم خِسخِسِ تو قطع شد
ای زبانبسته تو را من از صدا انداختم
حرمله بعد از شکارت چند تا خلعت گرفت
گفت با یک تیر اما هردو را انداختم
کاش پشت خیمهها پنهان نمیکردم تو را
وای بدجوری طمع در نیزهها انداختم
آب را وا میکنند اما نمینوشد رُباب
عمههایت را پس از تو از غذا انداختم
آه هر سنگی که بر من خورد بعدش بر تو خورد
شرمگینم که تورا در زیر پا انداختم
دست بسته میدود دنبال تو با خواهرم...
مادرت را بین مُشتی بی حیا انداختم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#قطعه
گفتم از آبی که مینوشند حتی اسبها
مرهم لبهای بیجانش کنم اما نشد
آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد
خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد
رو زدم بر حرمله گفتم علی، جان میدهد
رو زدم شاید پشیمانش کنم اما نشد
بچهام را تشنه بر دستم گرفتم خواستم
آن جماعت را پریشانش کنم اما نشد
خون چکید از این عبا و مادرش از هوش رفت
آمدم با تیر پنهانش کنم اما نشد
پشت خیمه خاک کردم دستپاچه لااقل
مخفی از چشمِ سوارانش کنم اما نشد
جای زخم ناخنش بر گردن من مانده است
زخم آوردم که درمانش کنم اما نشد
تیر وقتی خورد بر حلقش ، نگاهش خشک شد
هی تکان دادم که گریانش کنم اما نشد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#محرم
#اشعار_محرم
در سرآغاز محرم قصه را از سر بخوان
از شب دلواپسیها، از شب آخر بخوان
از فرات، از آب، از دریا، از امواج عطش
از کمان، از تیر، از شمشیر، از خنجر بخوان
ای رباب آرام و تنها گریهکن مانند ابر
شعرهایت را برای غنچهی پرپر بخوان
در کنار خیمهها بنشین و باگریه فقط
از هجوم نیزههای وحشی لشکر بخوان
همدم گهواره باش و باصدایی دلنشین
زیرلب آرام "لالایی علیاصغر" بخوان
خطبهای از ماجرای قدکشیدن روی نی
از زبان کودک ششماهه بر منبر بخوان
اهل عالم نوحهخوانان گلوی اصغرند
ازغم ششماهه در ششگوشهی محشر بخوان
یا گریزی هم بزن گاهی بهسمت علقمه
از علمدار و علم، از مشک آبآور بخوان
در مدینه در کنار حضرت امالبنین
لااقل این روضهی مکشوف را کمتر بخوان
با سهشعبه، چارپاره میشود شعر گلو
این غزلمرثیه را در قالبی دیگر بخوان
دست پدر منبر شدو با نای زخمی
با واژه هایی غرق درخون خطبه خواندی
هرچند لشکر کور و کر بودند اما
پیغمبری کردی،پیامت را رساندی
گهواره ی بی تاب تو در طول تاریخ
فریاد مظلومیتت را ثبت کرده ست
یعنی حدود چارده قرن است دنیا
با دشمنان ظالم تو در نبرد است
در کربلا در شام در کوفه ،مدینه
آیینه ای مانند تو در آسمان نیست
از منظر چشم گرفتاران عالم
مثل تویک باب الحوائج درجهان نیست
بعد از تو چشمان رباب اصلا نخشکید
باران و ابر از همنفسهای ربابند
درعمق اقیانوس ها رازی نهفته ست
سرچشمه ها از چشم دریای ربابند
بین زمین وآسمان بودی مردد
تیرسه شعبه سرنوشتت راعوض کرد
آرام جان دادی به روی دست بابا
یعنی خداجای بهشتت راعوض کرد
نام توقفل چشمها را باز کرده
در اوج روضه اوج گریه اوج احساس
تو جان زینب جان بابا و سکینه
جان ربابی جان زهرا جان عباس
#روحاله_گائینی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
جهان مُلکی است بی پایان که سلطانش علی باشد
صراطالله است آن راهی که پایانش علی باشد
علی عینِ کتابالله آیاتش شروح او...
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد
حدیث من یمت... فرمود جان دادند عُشّاقش
خوشا آن خانهی قبری که مهمانش علی باشد
به مقداد و به سلمان و ابوذر میخورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد
به قربان علی زهراست از اول، یقیناً هم
به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد
پیامبر گفت در دوزخ نمیسوزد هر آنکس که
فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد
تبار عاشقان تنها به قنبر میرسد در اصل
بزرگ است آنکه آقای نیاکانش علی باشد
بهشت ماست آنجایی که نامش را نجف گفتند
حرم باشد دلی که نقش ایوانش علی باشد
قیامت نامهی اعمال ما را زود میپیچند
خوشا آن نامهای که جای عنوانش علی باشد
حرم وقتی حرم شد که دل آرامش حسین است و...
نگهدارش علمدار و نگهبانش علی باشد
حرم وقتی خیالش تخت میباشد که میبیند...
سلحشورش علی باشد رجزخوانش علی باشد
حسین از عمر میخواهد فقط دورِ علی گردد
به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد
من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
تکانم داد عمه تا بداند زندهام یا نه
چرا هِی وای میگویی ولی یک بار بابا نه
کشیدم تیغهای از حنجر تو با دو انگشتم
دلم خوش بود حرفی میزنی این بار... اما نه
محاسن داشتم بر دست ، دنبال تو اُفتادم
به زخمی فکر میکردم ولیکن اِرباًاربا نه
مرا هَرسو ببر زینب ولی سمت رقیه نه
مرا هَرسو ببر زینب کنارِ قبر لیلا نه
چه راحت پخش میکردی به سختی جمع میکردی
تو هَم ای کاش در گودال بودی ، بین صحرا نه
عزیزم دست و پا زن جان دهی شاید که راحتتر
بکش پا را زمین پیشم ولی در پیش زهرا نه
مرا تا خیمه دارد میبرد با احتیاط عمه
تو را بر دست دارم میبرم با احتیاط ای داد
الهی نیزههاشان را نشورند آن طرف ورنه
کمی از اکبرم را میبَرد آب فرات ای داد
شدی نذری کمی خیرات قدری جنس سوغاتی
شیوخی هم ربودند از تنت خمس و زکات ای داد
نمیشد پیش ما باشی به قدر یک اذان بابا
نشد که پیش من باشی به قدر یک صلاة ای داد
زمین خوردی زمین خورده تمام آسمانِ من
زمین خوردم زمین خورده تمام کائنات ای داد
همه دَف میزنند و طبل میکوبند، میخندند
به تو با چشم باز ای وای به من باچشم مات ای داد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#محرم
#غزل
دلارام و دلیر و دلکش و دلبر علی اکبر
قیامت رو و جنت جلوه و محشر علی اکبر
همین که میگذشت از کوچههای شهر، ساعتها
به جا میماند از او عطر پیغمبر، علی اکبر
محمد را زدم فریاد و پژواک اینچنین برگشت
علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر
علی، در کودکی استاد او بودهست این یعنی
به تنهایی برابر بوده با لشگر علی اکبر
رجز میخواند و میپاشید از هم لشگر دشمن
که بر رخ داشت از ابرو دوتا خنجر علی اکبر
به خلق و خلق پیغمبر، به وقت رزم چون حیدر
تمام حسن ها جمعند یکجا در علی اکبر
بسوز ای دل که زینب داشت با چشمان خود میدید
که میزد زیر تیغ و تیر، بال و پر علی اکبر
حسین افتاد از پا آن زمان که پیش چشمانش
زمین افتاد از بالای زین با سر، علی اکبر
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#محرم
#قصیده
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید
خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دستهای پهلوان پیچید
فرات اُفتاد پیشش التماسش کرد قدری نوش
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید
جمالش روی آب اُفتاد حیران کرد عالم را
برای تشنگیاش نالهی آبِ روان پیچید
نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید
خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد...
دگر باید بساط جنگِمان را بیگمان پیچید
خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه
خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید
هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور
چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید
خبر آمد که دارد میرسد... از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعرهی صدها کمان پیچید
هزاران تیر صدها تیغ دهها نیزه باریدند
تنش وقتی که شد نِیزار تیغی آن میان پیچید
علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد
جماعت شیر شد فریادهاشان بعد از آن پیچید
به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید
بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای
بمیرم که سهشعبه بین مژگان آنچنان پیچید
عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال
چنان زد بیمروت که ترَک خورد اَبروان پیچید
تنش روی زمین اما به سمت او نمیرفتند
خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید
حرامیها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میان حلقههاشان ضربههای بیامان پیچید
سنان زد نیزهاش را، ساقهاش را هم شکست و رفت
گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید
علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند
صدای نالهی زهرا میان آسمان پیچید
خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید
رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه
سریعاً چادرش راه دورِ طفل بیزبان پیچید
حسین آمد همه رفتند زد صیحه به طوری که
مدینه گریهی امالبنین ناله کنان پیچید
عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت
صدای نالهی عمه که میگفت الامان پیچید
«خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم »
خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید
فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید
عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همینکه دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت
از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت
با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست
آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت
بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد
غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت
مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد
هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت
میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش"
پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت
مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات
حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت
موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات
خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت
عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد
تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت
بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک
ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت
نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع)
مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت
اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد
از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem