eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
#انتشار_برای_اولین_بار 📣 ✅ ✳ 📷 آخرین عکس سردار #شهید_مجید_رمضان (رئیس ستاد لشکر۲۷) ، ساعاتی قبل از #شهادت ، عملیات #کربلای_پنج ، ۲۵ دی ماه ۱۳۶۵ کنار ایشان، حاج حمیدرضا فرزاد ایستاده است و باهم در حال صحبت هستند. 📷 عکس ارسالی: از طرف عزیزدلم «حاج حمیدرضا فرزاد» - همرزم #شهید Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🚁 #کربلای_پنج 🚀 ⬅ #انتشار_برای_اولین_بار ➡ 🔥 ☁ مرحلۀ دوم عملیات #کربلای_پنج اواخر دی ماه ۱۳۶۵ کنار پاسگاه #کوت_سواری رزمندگان #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ❇ نفر وسط که دست چپ بر چانه دارد، «حاج حمیدرضا فرزاد» هستند که در آن عملیات، در ستاد اطلاعات-عملیات لشکر خدمت می کردند. Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😃🌹🌺🌸🌷🎂🎈🎉🎊💕💖 . . جان جانان شیر شیران فرمانده شجاع و دلاور ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) را به ساحت مقدس و منور (عج) و همچنین شما عزیزان و عاشقان این فرماندۀ دلاور و محبوب صمیمانه تبریک و تحنیت عرض می کنیم. 😃 🌸 🌸 🌸 👈 👉 . 📷 اطلاعات عکس: ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ ، سه روز بعد از تمام شدن عملیات ، پادگان ✅ آن تجهیزاتی هم که می بینید رویش برزنت کشیده شده است، همه غنائمی است که از ارتش بعث عراق گرفته شده است. همچنین در گوشه سمت چپ بالا ، رزمنده ای که دست راستش را روی فرمان موتور قرار داده است، می باشد.😃 . . . 📷 منبع : آلبوم شخصی «حاج حمیدرضا فرزاد» همرزم حاج احمد آقا که این عکس را با دوربین شخصی خودش گرفته است. Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌹 ✅ 📷 از راست: حاج حمیدرضا فرزاد، (فرمانده یگان مینی کاتیوشا ۲۷ ) ، امیرحسین فرهمندِ پارسا - پادگان - زمستان ۶۱ 🔵 منبع تصویر: آلبوم تصاویر «حاج حمیدرضا فرزاد» 👈 👉 Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💎 💎 . . روز ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ سه روز بعد از پایان پادگان نیروها در حال آماده شدن جهت بازگشت به برای مرخصی و اما اصل مطلب: نفر وسط؛ سردار عاشورایی ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) فرماندۀ دلاور و اسطورۀ مقاومت 💌 . . 📷 تصویر ارسالی از: دوست عزیز و نازنینم «حاج حمیدرضا فرزاد» ، رزمنده با اخلاص و باصفای ۲۷ 😃 💠 💎 💠 (ص) ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷_محمد_رسول_الله http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🤗 😍 💞 💐 سردار عزیز و بزرگوار سپاه اسلام قائم مقام رشید و سلحشور ❤ 📸 تیر ۱۳۶۵ - عملیات - مهران. از آخرین تصاویر آقا سید رضا دستواره... 💎 منبع: از تصاویر آلبوم رزمنده با اخلاص و همرزم حاج رضا دستواره، آقای علی بهمنی عزیز. @yousof_e_moghavemat
↪ 😅 ؟؟!!!! 😂 🤪 🤤 ↘️ 🏷 زمانی که (ص) تشکیل شد، با توجه به استعدادی که داشت، به عنوان شروع به کار کرد. محل کار او در یک کانکس بود که در  آن یک پنجره تعبیه شده بود و این کانکس در سطح بالاتری از زمین قرار داشت. این طوری رضا بر رزمنده های مراجعه کننده تسلط داشت؛ از طرفی بچه های رزمنده باید بر روی بلوکی می رفتند. 🤭 یک روز که آماده می شدیم برای ، یک بسیجی رزمنده پشت پنجره قرار گرفت و گفت: "مرخصی می خوام." رضا گفت: "طبق دستور فرمانده تیپ ، چون عملیات نزدیک است نمی توانیم بدهیم." بسیجی خیلی اصرار کرد. رضا گفت : "آقا،  گفته است  مرخصی ندهید. چرا اینقدر اصرار می کنید؟" ولی وقتی رضا دید این بسیجی همچنان پافشاری می کند، یه بغل دست رضا بود. گفت: "وایسا الان بهت مرخصی می دم". تقریباً سر و صورت بسیجی مقابل پنجره بود. پارچ آب را روی سر بسیجی خالی کرد گفت: "حالا متوجه شدی...مرخصی نمی دیم". 😂😂 👤 راوی: سردار «نصرت الله قریب» 📸 شناسنامه عکس: - بُستان، سال ۱۳۶۳ ، حمیدرضا فرزاد در کنار سردار 🤗 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😂 ؟؟؟ 😥 😖 😞 😩 "نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد. "نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با از دوران زندگی و خاطرات خود با گفت. از ای که  هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در ، آزادسازی مهران ، شهد شیرین شهادت را نوشید. ⬅ ⬅ نامردها کجا می روید!!!؟ در مریوان، ارتفاعات تته، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که رضا افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار رضا غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، بلند شد و شروع کرد به خندیدن.😁😁 ما همین طور او را نگاه می کردیم. این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد. یک بار دیگر در عملیات مسلم ابن عقیل، خمپاره ای در اطراف رضا فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: "بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد رضا به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است." اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که  ترکش  به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم." 😂 😍 📸 شناسنامه عکس: ( ) بُستان - سال ۱۳۶۳ - حمیدرضا فرزاد در کنار ♡ ♡ @yousof_e_moghavemat
😍 🚩 🦋 🌸 📷 اسلام آباد غرب - اردوگاه - عملیات . 💕 💠 از راست: سردار ، ناشناس، سردار و حجت الاسلام والمسلمین حاج قنبر الله دادی. ☆ ♡ @yousof_e_moghavemat