eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
269 دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌹 بخشی از زندگینامهٔ خانواده #دستواره به زبان فرزند برومندشان #شهید_سید_محمد_رضا_دستواره : (قائم مقام فرماندهی کل لشگر ۲۷ تهران) . #سید_محمد_رضا_دستواره هستم متولد ۱۸ اسفند ماه ۱۳۳۸ محل تولد من گود مرادی است در جنوب تهران اسم پدرم سید نقی دستواره و مادر من هم قدسی خانم میراسماعیلی است طبق گفتهٔ مادرم، من ماه شعبان به دنیا آمدم . از هم بازی های دوران کودکی ام که خیلی با هم صمیمی بودیم یکی رضا چراغی بود که منزلشان دوش به دوش خانهٔ ما قرار داشت دیگری محمد پوراحمد که منزل آنها هم چسبیده به خانهٔ ما بود نصرت قریب دیگر دوست مشترک ما سه نفر بود که منزل آنها با خانه هایمان چند تا خانه فاصله داشت . در ایام زندگی ما در گود مرادی با وضعیتی که داشتیم هر چند زیاد رو به راه نبود اما خوش بودیم و سرحال به خصوص وقتی که با رفقا توی کوچه پس کوچه های تنگ محلهٔ گود مرادی پا به توپ می شدیم و با توپ پلاستیکی فوتبال گل کوچک بازی می کردیم . یادم هست در آن دوران مادرم غذای ساده ای بار می گذاشت تا با آن غذا، شکم ما بچه ها را پر کند اما این غذا از بس بی محتوا و بی مزه بود سر و صدای من و دیگر برادران و خواهرانم را در می آورد به همین خاطر گاهی وقت ها بابام که آن ایام در یک کارگاه نمکی کار می کرد کلاه خودش را بر می داشت و آن را روی دیگ آبگوشت می تکاند و با نمکی که توی کلاه اش بود غذای ما را با مزه می کرد و می داد می خوردیم . بله من در چنین خانواده ای رشد کردم و بزرگ شدم ... توضیح تصویر:شهید دستواره سمت راست #حاج_احمد_متوسلیان سمت چپ @yousof_e_moghavemat
3.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۵ 🎥 انیمیشن زیبا از زندگی شهید سیدمحمدرضا دستواره 😊 بچه‌هامون رو با شهدا آشنا ، و شهدایی تربیت کنیم... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 💖 🌸 به یاد پنجمین فرمانده دلاور و سلحشور ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ✔ 💠 🌸 💠 ولادت: ۱۳۳۸ ، ادامه تحصیلات تا اخذ دیپلم حضور فعال و مبارزاتی علیه رژیم صهیونیستی-آمریکایی پهلوی دستگیری توسط ساواک روز ۱۴ آبان ۵۷ در حال توزیع اعلامیه حضرت امام رحمت الله علیه - آزادی از زندان طاغوت در دی ماه ۵۷ عضویت در کمیته استقبال از ورود امام ورود به مجموعه سپاه پاسداران ۱۲ آبان ۵۸ عزیمت به منطقه عملیاتی غرب در دی ماه ۵۸ آشنایی با در مسئولیت واحد پرسنلی "سپاه مریوان" به دستور سردار عزیمت به محورهای عملیاتی سرپل_ذهاب و گیلان غرب به همراه در پاییز ۱۳۵۹ بازگشت به مریوان و شرکت در اولین عملیات برون مرزی در محور عملیاتی غرب ( پاوه _مریوان) در ۱۲ دی ماه ۱۳۶۰ مسئولیت واحد پرسنلی ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در اسفند ۶۰ به دستور شرکت در عملیات های بزرگ و جاودان و بیت المقدس عزیمت به لبنان جهت نبرد با رژیم صهیونیستی در تیرماه ۱۳۶۱ حضور موثر و فعال در عملیات های ، ، ، ، ، ، و با سمت مسئول محور عملیاتی مسئولیت فرماندهی تیپ ۳ ابوذر ۲۷ به دستور سردار عزیز و بزرگوار جانشین لشکر در زمان فرماندهی فرمانده ۲۷_محمد_رسول_الله بعد از شهادت حاج عباس کریمی از اسفند ۱۳۶۳ تا اواسط ۱۳۶۴ دوباره جانشین لشکر۲۷ با انتصاب سردار محمد کوثری به فرماندهی در نبرد : ۱۳ تیر ۱۳۶۵ ، طی عملیات ، 💖 @yousof_e_moghavemat
🤗 😍 💞 💐 سردار عزیز و بزرگوار سپاه اسلام قائم مقام رشید و سلحشور ❤ 📸 تیر ۱۳۶۵ - عملیات - مهران. از آخرین تصاویر آقا سید رضا دستواره... 💎 منبع: از تصاویر آلبوم رزمنده با اخلاص و همرزم حاج رضا دستواره، آقای علی بهمنی عزیز. @yousof_e_moghavemat
🍁 🚩 🍂 ☘ پاییز ۱۳۶۲ اسلام آباد غرب اردوگاه شهید بروجردی ارتفاعات قبل از عملیات والفجر چهار. 🌸 📷 از سمت راست: ۱- سردار بزرگ سپاه اسلام، ؛ فرمانده وقت تیپ دوم سلمان از ۲- سردار بزرگ سپاه اسلام، ؛ فرمانده وقت تیپ سوم ابوذر از ۳- ناشناس. ✔ 🦋 ...خدایا توفیق عشق به و ادامه راه این عزیزان را از ما مگیر! ☆ ♡ @yousof_e_moghavemat
🍂 🍁 ✔ 🌸 چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی ساعاتی مانده به آغاز مرحله سوم عملیات. ☆.♡ ♡.☆ 📸 ایستاده از چپ: مسعود نیکبخت (مسئول مخابرات لشکر) - - - (رئیس ستاد لشکر) - ناشناس. 👓 📸 نشسته از چپ: اسدالله توفیقی (راوی لشکر) - (فرمانده تیپ ۳ ابوذر) - ناشناس. ⚘ 🎉 @yousof_e_moghavemat
🍂 🍁 ☘ 🌸 آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی پادگان گرمک سرداران و ؛ فرماندهان تیپ های سلمان و ابوذر در حال سرکشی از نیروها. 💕 😍 @yousof_e_moghavemat
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 📄 وصیت نامه شهیدی از زبان شهید دیگر 📽 قرائت وصیت نامه شهید علی اصغرامر آبادی توسط سردار شهید سید محمد رضا دستواره. جاویدنشان تقی رستگار مقدم(سمت چپ شهید دستواره) هم در تصاویر حضور دارند . @yousof_e_moghavemat
بیرون از سنگر خوابیده بود!! ممکن بود براثر اصابت خمپاره‌های دشمن آسیبی به او برسه ، بیدارش کردم و گفتم حاجی چرا اینجا خوابیده‌ای؟! وقتی بیدار شد سوالم رو با این قطعه شعر جواب داد : گر نگه‌دار من آن است که می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد... @yousof_e_moghavemat
✅ سردار رشید سپاه اسلام، شهید 🌷 سید محمدرضا دستواره فرزند مرحوم حاج سید نقی دستواره و حاجیه خانم قدسی میراسماعیلی 🗓 ولادت 🌺 ۱ اول بهمن ۱۳۳۸ جنوب تهران، محله فقیرنشین علی آباد (گودنشینان) 👈برادر شهیدان🌷🌷 سید حسن (۲۸ خرداد ۱۳۶۵) و سید محمد (۲۲ دی ۱۳۶۵) دستواره 👈گذراندن دوران کودکی، دبستان تا دیپلم متوسطه 👈ورود به مبارزات سیاسی علیه رژیم ستمشاهی پهلوی 👈دستگیری و بازداشت موقت توسط مأموران ساواک در حال توزیع اعلامیه‌های حضرت امام خمینی 🌺 (۴ آبان ۱۳۵۷) 👈عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (۱۲ آبان ۱۳۵۸) 👈اعزام به مناطق آشوب زده غرب کشور و مبارزه با ضدانقلاب داخلی در کردستان از سال ۵۸ 👈آشنایی با سردار جاویدالاثر حاج و ایجاد تحول در ایشان 👈حضور در جبهه های دفاع مقدس در غرب و جنوب کشور از اوایل شروع جنگ تحمیلی 👈مسئول پرسنلی تیپ (لشکر) حضرت رسول 👈فرمانده تیپ سوم ابوذر غفاری 👈قائم مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، بعد از شهادت سردار شهید🌷 حاج 👈سرپرست فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلوات الله علیه) بعد از شهادت سردار شهید🌷 حاج 🗓 شهادت 🌷 ۱۳ تیر ۱۳۶۵ 👈 ادامه عملیات پیروزمندانه ۱ پس از آزادسازی شهر مهران 📌 منطقه استان ایلام، مهران، ارتفاعات مرزی قلاویزان 📍 مزار تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۲۶ @yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد 🔹متوسلیان حتى نمى‌گذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع مى‌كرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مى‌كشيد. مثلا يک بار ميگفت: «من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.» آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا مي كشيد! خدا بيامرز شهيد آخر سر كم می‌آورد و ميگفت: «حرفِ من درست است اما تو چون فرمانده‌ای نمیخواهى قبول كنی.» حاج احمد ميگفت: «نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم». 🔸يک شب هم گفت: «هر كسى هر چه دلش مى‌خواهد بگويد.» يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.» حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»! —( راوی: مجتبی عسکری) پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ... ایستاده از راست: ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ ٬ جبار ستوده ، ،علی خرم @yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد 🔹متوسلیان حتى نمى‌گذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع مى‌كرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مى‌كشيد. مثلا يک بار ميگفت: «من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.» آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا مي كشيد! خدا بيامرز شهيد آخر سر كم می‌آورد و ميگفت: «حرفِ من درست است اما تو چون فرمانده‌ای نمیخواهى قبول كنی.» حاج احمد ميگفت: «نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم». 🔸يک شب هم گفت: «هر كسى هر چه دلش مى‌خواهد بگويد.» يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.» حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»! —( راوی: مجتبی عسکری) پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ... ایستاده از راست: ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ ٬ جبار ستوده ، ،علی خرم @yousof_e_moghavemat