eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗.💗.💗.💗.💗.💗.💗.💗.💗.......... 🔵 حماسی و عاشقانۀ روز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ پیش از آغاز مرحلۀ سوم ( ) ✅ ✅ ... بسیجی ها! شما که می گویید اگر ما در روز بودیم، به علیه‌_السلام و سپاه او کمک می کردیم، بدانید امروز روز عاشورا است. به خدا قسم من از یک یک شما درس می گیرم. شما ها برای من و امثال من در حکم و هستید. من به شما که با این حالت در منطقه مانده اید، حجتی ندارم. ✅ ✅ می دانم که تعداد زیادی از دوستان شما شده اند. می دانم بیش از روز است دارید یک نفس و بی امان در منطقه می جنگید و خسته اید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامۀ رزم را سراغ ندارید؛ ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم را آزاد کنیم...» 💗 💗 در آخر صحبت هایش، در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر شده بود، دست هایش را رو به بلند کرد و گفت : ↘ ↘ 🔵 ! راضی نشو که زنده باشد و ببیند ما ما، در دست دشمن باقی مانده. ! اگر بنا بر این است که در دست دشمن باشد، مرگِ را برسان! ⚪ ⚪ شنیدن این حرف ها و خصوصاً مناجات باعث شد همه ی نیروهای تیپ زار زار گریه کنند. خود هم دل به دل نیروهای ها داده بود و بی اختیار هق هق گریه، شانه هایش را می لرزاند. به زحمت « » سخنرانی را ادا کرد و از پشت کنار آمد. ⚫ ⚫ حرف های مثل انفجارِ یک کپسول معنویت و اخلاص در جمع بچه ها ، همه را تکان داده بود. به محض پایان یافتن حرف های ، بچه های تیپ، در حالی که می فرستادند و می گفتند، به طرف او هجوم آوردند و دسته جمعی و بی قرار، را در آغوش گرفته، می بوسیدند. در آن سخنرانی، ها که واله و شیدای روحیه ی پولادین شده بودند، زیر گوشی👂 با هم می گفتند : « وقتی با این وضع بد جسمی ( مجروحیت در مرحله ی اول و عصا به دست ) ، این طور قرص و محکم مانده، ما چه حقی داریم اظهار خستگی کنیم؟ » 😊 تأثیر سخنرانی طوری بود که همۀ بچه ها احساس می‌کردند انگار اولین روزی است که به منطقه آمده اند. خلاصه، نیروها آماده شدند برای رفتن به عملیات. Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📜 📜 - ادامۀ پیشروی و رسیدن به جادۀ استراتژیک - عدم تطبیق آتش سلاح سنگین خودی ، مهم ترین مشکل عملیات. - ذلّه شدن عراقی ها و ناچار به تسلیم شدن تعداد زیادی حوالی ساعت ۵:۳۰ دوم خرداد - ساعت ۷:۰۰ صبح ، فرار ها از و در نهایت اسیرشدن - ورود به نخلستان ها و مواجهه با تعداد کثیری اجساد نیروهای دشمن و ادامۀ درگیری شدید - تنگ تر شدن لحظه به لحظۀ توسط گردان های ۲۷ و اجباری دشمن به سمت - پایمردی نیروهای ۳ گردان ، و و مقاومت جانانه در برابر جنگ نابرابر و همه جانبه در سه کیلومتری ( نیروها در مرحلۀ قبلی از این سه کیلومتری مجبور به عقب‌نشینی شدند ولی در این مرحله دوباره آنها را پس گرفتند. ) - تصمیم قطعی نیروهای دشمن برای عقب راندن ایرانی ها از مواضع تصرف شده - تلاش دشمن برای بیرون کشیدن نیروهای خود از داخل شهر - فشار شدید زرهی و توپخانه ای دشمن بر روی محور سلمان به فرماندهی و شهادت قائم مقام ۲۷ یعنی و همچنین شهادت ، فرماندۀ در این مرحله از عملیات. - سنگینی هدایت عملیات روی دوش در خط خیّن و آمدن به خط مقدم برای کمک به و پر کردن جای در خط 🙂 ... حوالی ۱۲ ظهر بود که دیدیم یا للعجب!!!😮😟 با دو تا عصا زیر بغلش، آمده توی خط گردان. ما خیلی دست پاچه شدیم.😯😧😨 رفتم به یکی از بچه ها که همراه آمده بود، گفتم: بابا !!! چرا گذاشتید با این وضعش جلو بیاید؟ 😡 الآن اگر یک گلولۀ توپ یا خمپاره بیاید، این که نمی تواند خیز برود؟!!! 😔 آن برادر گفت: کجای کاری اخوی؟😄 صدتا گلوله تا حالا زده اند، همینطور ایستاده، یک ترکش هم نخورده! ⬅ برشی از کتاب ( راوی : ، معاون دوم گردان ) http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat