eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😃 😉 ↘ ↘ ↘ 🍁...چند روز بعد، سر و کلۀ یک جیپ که از جادۀ عقب به سمت می آمد، پیدا شد. یک راست، پشت دیدگاه ایستاد. چند نفر پیاده شدند. فرمانده محور به سمت آنها دوید و با ادب تمام به آنها خیر مقدم گفت. با خودم گفتم اینها حتماً از مقاماتند. چهار نفرشان بودند. هم بود و یک تمام. تمامی شان داخل دیدگاه آمدند و با دوربین منطقه را دید زدند. از حرف هایشان پیدا بود که خبرهایی است؛ لابه لای صحبت، همدیگر را خیلی مؤدبانه "برادر " ، "برادر " خطاب می کردند. از میان این اسامی، نام کمی برایم آشنا بود. در سپاه شنیده بودم فرمانده فردی است مقتدر و شجاع و باصلابت به نام . اما هیچ کدام از این چهار نفر از نظر جثه و هیکل به آن خیالی من شبیه نبودند. وقت نماز ظهر بود. وضو گرفتم و خودم را به صف آنها رساندم. قبل از نماز٬ آن جوان لاغر اندام که صدایش می کردند، کنارم نشست و با خوش رویی گفت: «خسته نباشی دلاور! اهل کجایی؟» - همدان - چند وقت است اینجایی؟ - نزدیک دو ماه. نگذاشتم سؤال دیگری بپرسد. گفتم: «کارم دیده بانی است. کار با خمپاره ۱۲۰ را هم بلدم و البته هرکار دیگری که لازم داشته باشد انجام می دهم. فقط یک سؤال دارم.» - بپرس جانم. - اینجا می خواهد بشود؟ صدای مؤذن که بلند شد دستی روی سرم کشید و رو به قبله ایستاد و بین دو نماز بلند شد و مقابل هفت هشت نفری که نشسته بودیم شروع به صحبت کرد. اول به همان سرهنگ تا ارتشی که نامش بود خیر مقدم گفت و سپس از پیروزی اسلام بر کفر گفت و... خودش بود. که ذهنیت موهوم من از او یک آدم گنده با لباس و هیبت خاص ساخته بود. به گونه ای از درماندگی نیروهای حرف می زد که ترس را مثل باران از دل من شُست. 🍃 🍂 🍁 📚 با اندکی تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و جالب ، خاطرات 🌸 💕 📷 ظهر روز پنجشنبه دهم دی ۱۳۶۰ ، بیمارستان مریوان، ۴۸ ساعت پیش از آغاز عملیات برون مرزی محمد رسول الله(ص) - نفر سوم از چپ نشسته کنار پنجره ، ⬇⬇⬇ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📜 ☆ ♡ ⚫ 🔰 ● موضوع: فرازهایی از سخنرانی در جمع رزمندگان تیپ۴ مکانیزه ذوالفقار ۲۷ به مناسبت ؛ فرمانده‌ی این یگان و تنی چند از همراهان او توسط تروریست‌های کومه‌له. •°• °•° ...شهیدانِ عزیزمان؛ محسن نورانی و هردو از شاگردان شهید بزرگوار؛ بودند که از پاییز ۱۳۵۹، ضمن حضور در جبهه‌ی کردستان، جوهره‌ی وجودی‌شان را برای شرکت در یک نبرد سنگین و جهاد طولانی، محک زدند. تا آن‌جایی که سابقه‌ی ذهنی آشنایی من با این دو عزیز گواهی می‌دهد، اینها از آغاز به مریوان رفتند و در کنار برادر بزرگوارمان - که ان‌شاءالله خدا او را نجات بدهد - پرورانده شدند و ساخته شدند و جوهره‌ی رزمی‌شان، در کردستان بود که محک خورد. من هرگز فراموش نمی‌کنم؛ در آن برهه‌ای که سپاه تازه جنگ‌هایش را در کردستان آغاز کرده بود، عزیزان ما ، و با استفاده از ابتدایی‌ترین تجهیزات، کارشان را به عنوان مسئولین واحد ادوات سپاه مریوان شروع کردند. در آن زمان، این سه بزرگوار کارشان را با خمپاره‌انداز ۶۰ میلی‌متری شروع کردند و در یک مقطع زمانی کوتاه، دامنه‌ی فعالیت‌شان را رده به رده گسترش دادند؛ از خمپاره‌انداز ۶۰ به خمپاره‌انداز ۸۱ و بعد از آن، خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی‌متری و بعد از آن، کار با تفنگ ۱۰۶ و موشک‌انداز ۱۰۷ میلی‌متری مینی‌کاتیوشا و بعد که به جنوب رفتیم، به کار در رسته‌ی توپخانه و سلاح سنگین [مشغول شدند.] اینها به قدری عاشقانه و بااخلاص فعالیت می‌کردند که ظرف مدت کوتاهی، حوزه‌ی فعالیت‌شان، رده به رده گسترش پیدا کرد. [اولین کسانی بودند بعد از انقلاب که سیستم موشک‌انداز را در کشور راه انداختند.] این عزیزان، با اعزام دیده‌بان‌های نفوذی به نزدیک اهداف تعیین‌شده، از این نوع موشک‌ها برای زدن مراکز اقتصادی و تاسیسات نظامی و امنیتی رژیم بعث در شهرهای نوار مرزی مریوان - پنجوین استفاده می‌کردند و خدا می‌داند که چقدر این اجرای آتش‌شان، در انهدام آن اهداف، موثر و کارساز بود... 🔰 منبع: از کتاب فاخر و بسیار ارزشمند ، جلد سوم، صفحه ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸. زمان سخنرانی: عصر روز سه‌شنبه مرداد ۱۳۶۲ مکان: ارتفاعات قَلّاجه، اردوگاه شهید بروجردی. ✍ قسمت اول. @yousof_e_moghavemat
📜 ✍ ☆ ♡ ● ادامه‌ی فرازهایی از سخنرانی در اردوگاه قلّاجه به تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به مناسبت شهادت و ⚘❤ ☆ ♡ ...وقتی در ۱۷ بهمن ۱۳۶۰ ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در تشکیل شد، باز این عزیزان مسئولیت ادوات تیپ را به عهده گرفتند. ما همان موشک‌اندازها را از مریوان و پاوه به جنوب آوردیم و در عملیات فتح‌مبین، این عزیزان از همان موشک‌اندازها برای کوبیدن مواضع دشمن، با مهارت و تسلّط استفاده می‌کردند. این عزیزان، فعالیت رزمی خودشان را از کوه‌ها و ارتفاعات صعب‌العبور و مناطق به شدّت ناامن و بحرانی کردستان آغاز کردند؛ از پاکسازی ۱۲۰ کیلومتر نوار مرزی و پاکسازی جاده‌های مرزی مریوان، تا اتصال دامنه‌ی پاکسازی‌ها به پاوه در جنوب و اتصال دامنه‌‌ی این پاکسازی‌ها از شمال به سمت بانه و سقّز. همچنین باید از حرکت عظیمی که از تابستان سال ۱۳۶۰ در امتداد مرزها با تصرّف ارتفاعات سوق‌الجیشی قوچ‌سلطان؛ مشرف به شهر پنجوین عراق آغاز کردند، یاد کنم. جا دارد به یک نکته‌ی بسیار تامل‌برانگیزی اشاره کنم؛ این برادرهای عزیز ما، برای نرفتن به مرخصی، با همدیگر مسابقه گذاشته بودند که سرانجام در آن مسابقه، نفر اوّل شد! ۱۱ ماه متمادی در جبهه ماند و حتی به یک مرخصی کوتاه ۲۴ ساعته هم نرفت. با این که مشکلات خانوادگی هم داشت و به خاطر اسارت خواهرش در جبهه‌ی خرمشهر، پدر و مادرش در تهران، دچار وضعیت روحی و عاطفی پیچیده‌ای شده بودند. به محض شهادت در عملیات والفجر مقدماتی، از آنجا که ایشان کادرهای قابلی را ساخته و پرورش داده بود، کار واحد ادوات ۲۷ حتی برای یک روز دچار اختلال مدیریتی نشد و بلافاصه، مسئولیت فرماندهی این واحد، به شهید بزرگوارمان واگذار شد. با اینکه خلا بوجود آمده بر اثر شهادت ناهیدی در ذهنیت امثال ما پُرشدنی نبود، اما به قدری محکم و باصلابت در این مسئولیت جدید عمل کرد، که ما حتی یک روز، خللی در عملکرد واحد ادوات، تفنگ‌های ۱۰۶ و موشک‌اندازهای لشکر ملاحظه نکردیم... •°• °•° 📝 قسمت دوم ✍ منبع: ، جلد سوم ، صفحات ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹. 📸 شناسنامه عکس: اواسط مرداد ۱۳۶۲، قلّاجه، اردوگاه تیپ۴ مکانیزه ذوالفقار لشکر۲۷. از راست: عباس برقی، ، ، ، و ناشناس. @yousof_e_moghavemat