📚 #پیکار_در_شلمچه_و_خَیِّن 📚
- تحمیل تلفات سنگین در جبهۀ #همّت به دشمن در سحرگاه #سوم_خرداد
- نیروهای قرارگاه #فتح، بلندگو به دست ، به زبان عربی به #عراقی ها می گویند : « تسلیم شوید. دیگر راه فراری ندارید. مقاومت بی فایده است. » 📢😄
- شلیک های پراکنده سلاح های سنگین و نیمه سنگین در داخل شهر از طرف دشمن تا ساعت ۱۰ صبح امروز ، #سوم_خرداد
⁉️ حالا یک سؤال اینجا پیش میاد که چرا نیروهای محاصره شده در داخل شهر تا قبل از ظهر روز #سوم_خرداد حاضر به #تسلیم نشدند؟!!🤔🤕
😌 اجازه بدین جواب این سؤال رو از لسان مبارک خود #حاجی بشنویم....
#حاجی می گفت که چون نیروهای محاصره شده ی دشمن در داخل شهر ، امید این رو داشتن که ساعت #6_صبح امروز ، از طرف نیروهاشون تو « خَیّن »و « شلمچه » #پاتک خواهد شد و آنها را قطعاً از این مهلکه نجات خواهند داد ، لذا تصمیم داشتن تا داخل شهر دست به عملیات بزنن که وقتی براشون یقین شد که دیگه کاری از دست اونا ساخته نیست ، همشون خودشونو #تسلیم کردن...😉🙂
✅ حرف های این بابا رو هم گوش کنید خیلی جالبه و شنیدنی 😉
#سرهنگ ستاد #رضا_الصبری؛ #افسر_رابط_اطلاعات_سپاه_سوم_عراق در خاطراتش از اون پاتکی که موفق نشدن انجام بدن ، میگه :
« ... ما هرچه سعی کردیم بتوانیم #خرمشهر را نگه داریم نشد که نشد و این #پایداری و #مقاومت مدافعین ایرانی ، نقش اصلی را در شکست برنامه های ما بازی کرد و تمام نقشه هایمان بی نتیجه و بی حاصل ماند. #روحیۀ_بسیار_ضعیف و زیر صفر نظامیان ما نیز مزید بر علت شده بود.
در حقیقت، #ارتش_مُرده ای را برای انجام نبرد به کار گرفته بودیم. اگر در اجرای این نقشه [ #پاتک_همزمان_در_شلمچه_و_خَیّن ] موفق می شدیم ، نتایج زیر حاصل می شد :
۱- نیروهای ایرانی را در منطقۀ #عرایض و #پل_نو خرمشهر نابود میکردیم.
۲- ارتباط مجددی را می توانستیم بین نیروهای محاصره شده مان در #خرمشهر با سایر نیروهایمان خارج از #خرمشهر برقرار کنیم.
و ۳- اینکه تمام نیروهای موجود در شهر را به عقب انتقال می دادیم و شهر را تخلیه می کردیم.
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😃 #وقتی_حاج_احمد_را_دیدم 😉
↘
↘
↘
🍁...چند روز بعد، سر و کلۀ یک جیپ که از جادۀ عقب به سمت #محور می آمد، پیدا شد. یک راست، پشت #سنگر دیدگاه ایستاد. چند نفر پیاده شدند. فرمانده محور به سمت آنها دوید و با ادب تمام به آنها خیر مقدم گفت. با خودم گفتم اینها حتماً از مقاماتند.
چهار نفرشان #سپاهی بودند. #ناهیدی هم بود و یک #سرهنگ تمام. تمامی شان داخل دیدگاه آمدند و با دوربین منطقه را دید زدند. از حرف هایشان پیدا بود که خبرهایی است؛ لابه لای صحبت، همدیگر را خیلی مؤدبانه "برادر #احمد " ، "برادر #صیاد " خطاب می کردند.
از میان این اسامی، نام #احمد کمی برایم آشنا بود. در سپاه #مریوان شنیده بودم فرمانده #سپاه_مریوان فردی است مقتدر و شجاع و باصلابت به نام #حاج_احمد_متوسلیان . اما هیچ کدام از این چهار نفر از نظر جثه و هیکل به آن #حاج_احمد خیالی من شبیه نبودند.
وقت نماز ظهر بود. وضو گرفتم و خودم را به صف آنها رساندم. قبل از نماز٬ آن جوان لاغر اندام که #احمد صدایش می کردند، کنارم نشست و با خوش رویی گفت: «خسته نباشی دلاور! اهل کجایی؟»
- همدان
- چند وقت است اینجایی؟
- نزدیک دو ماه.
نگذاشتم سؤال دیگری بپرسد. گفتم: «کارم دیده بانی است. کار با خمپاره ۱۲۰ را هم بلدم و البته هرکار دیگری که #جبهه لازم داشته باشد انجام می دهم. فقط یک سؤال دارم.»
- بپرس جانم.
- اینجا می خواهد #عملیات بشود؟
صدای مؤذن که بلند شد دستی روی سرم کشید و رو به قبله ایستاد و بین دو نماز بلند شد و مقابل هفت هشت نفری که نشسته بودیم شروع به صحبت کرد. اول به همان سرهنگ تا ارتشی که نامش #صیاد_شیرازی بود خیر مقدم گفت و سپس از پیروزی اسلام بر کفر گفت و...
خودش بود. #حاج_احمد_متوسلیان که ذهنیت موهوم من از او یک آدم گنده با لباس و هیبت خاص ساخته بود. #احمد_متوسلیان به گونه ای از درماندگی نیروهای #ضد_انقلاب حرف می زد که ترس را مثل باران از دل من شُست.
🍃
🍂
🍁
📚 با اندکی تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و جالب #وقتی_مهتاب_گم_شد ، خاطرات #شهید_علی_خوش_لفظ
🌸
💕
📷 ظهر روز پنجشنبه دهم دی ۱۳۶۰ ، بیمارستان مریوان، ۴۸ ساعت پیش از آغاز عملیات برون مرزی محمد رسول الله(ص) - نفر سوم از چپ نشسته کنار پنجره ، #علی_خوش_لفظ ⬇⬇⬇
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #ببینید و #بشنوید
💕 حاج قاسم عزیز، از روحیات زمان جنگ می گوید:
🎙 سادگی و نداشتن توقع، از جمله خصوصیات فرماندهان و نیروهای عادی در دوران #جنگ_تحمیلی بود.
🔹 کلمه رایج، کلمه #سردار و #سرهنگ نبود، کلمه رایج در آن زمان، کلمهی #برادر بود...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat