eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📚 - تحمیل تلفات سنگین در جبهۀ به دشمن در سحرگاه - نیروهای قرارگاه ، بلندگو به دست ، به زبان عربی به ها می گویند : « تسلیم شوید. دیگر راه فراری ندارید. مقاومت بی فایده است. » 📢😄 - شلیک های پراکنده سلاح های سنگین و نیمه سنگین در داخل شهر از طرف دشمن تا ساعت ۱۰ صبح امروز ، ⁉️ حالا یک سؤال اینجا پیش میاد که چرا نیروهای محاصره شده در داخل شهر تا قبل از ظهر روز حاضر به نشدند؟!!🤔🤕 😌 اجازه بدین جواب این سؤال رو از لسان مبارک خود بشنویم.... می گفت که چون نیروهای محاصره شده ی دشمن در داخل شهر ، امید این رو داشتن که ساعت امروز ، از طرف نیروهاشون تو « خَیّن »و « شلمچه » خواهد شد و آنها را قطعاً از این مهلکه نجات خواهند داد ، لذا تصمیم داشتن تا داخل شهر دست به عملیات بزنن که وقتی براشون یقین شد که دیگه کاری از دست اونا ساخته نیست ، همشون خودشونو کردن...😉🙂 ✅ حرف های این بابا رو هم گوش کنید خیلی جالبه و شنیدنی 😉 ستاد ؛ در خاطراتش از اون پاتکی که موفق نشدن انجام بدن ، میگه : « ... ما هرچه سعی کردیم بتوانیم را نگه داریم نشد که نشد و این و مدافعین ایرانی ، نقش اصلی را در شکست برنامه های ما بازی کرد و تمام نقشه هایمان بی نتیجه و بی حاصل ماند. و زیر صفر نظامیان ما نیز مزید بر علت شده بود. در حقیقت، ای را برای انجام نبرد به کار گرفته بودیم. اگر در اجرای این نقشه [ ] موفق می شدیم ، نتایج زیر حاصل می شد : ۱- نیروهای ایرانی را در منطقۀ و خرمشهر نابود میکردیم. ۲- ارتباط مجددی را می توانستیم بین نیروهای محاصره شده مان در با سایر نیروهایمان خارج از برقرار کنیم. و ۳- اینکه تمام نیروهای موجود در شهر را به عقب انتقال می دادیم و شهر را تخلیه می کردیم. http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😃 😉 ↘ ↘ ↘ 🍁...چند روز بعد، سر و کلۀ یک جیپ که از جادۀ عقب به سمت می آمد، پیدا شد. یک راست، پشت دیدگاه ایستاد. چند نفر پیاده شدند. فرمانده محور به سمت آنها دوید و با ادب تمام به آنها خیر مقدم گفت. با خودم گفتم اینها حتماً از مقاماتند. چهار نفرشان بودند. هم بود و یک تمام. تمامی شان داخل دیدگاه آمدند و با دوربین منطقه را دید زدند. از حرف هایشان پیدا بود که خبرهایی است؛ لابه لای صحبت، همدیگر را خیلی مؤدبانه "برادر " ، "برادر " خطاب می کردند. از میان این اسامی، نام کمی برایم آشنا بود. در سپاه شنیده بودم فرمانده فردی است مقتدر و شجاع و باصلابت به نام . اما هیچ کدام از این چهار نفر از نظر جثه و هیکل به آن خیالی من شبیه نبودند. وقت نماز ظهر بود. وضو گرفتم و خودم را به صف آنها رساندم. قبل از نماز٬ آن جوان لاغر اندام که صدایش می کردند، کنارم نشست و با خوش رویی گفت: «خسته نباشی دلاور! اهل کجایی؟» - همدان - چند وقت است اینجایی؟ - نزدیک دو ماه. نگذاشتم سؤال دیگری بپرسد. گفتم: «کارم دیده بانی است. کار با خمپاره ۱۲۰ را هم بلدم و البته هرکار دیگری که لازم داشته باشد انجام می دهم. فقط یک سؤال دارم.» - بپرس جانم. - اینجا می خواهد بشود؟ صدای مؤذن که بلند شد دستی روی سرم کشید و رو به قبله ایستاد و بین دو نماز بلند شد و مقابل هفت هشت نفری که نشسته بودیم شروع به صحبت کرد. اول به همان سرهنگ تا ارتشی که نامش بود خیر مقدم گفت و سپس از پیروزی اسلام بر کفر گفت و... خودش بود. که ذهنیت موهوم من از او یک آدم گنده با لباس و هیبت خاص ساخته بود. به گونه ای از درماندگی نیروهای حرف می زد که ترس را مثل باران از دل من شُست. 🍃 🍂 🍁 📚 با اندکی تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و جالب ، خاطرات 🌸 💕 📷 ظهر روز پنجشنبه دهم دی ۱۳۶۰ ، بیمارستان مریوان، ۴۸ ساعت پیش از آغاز عملیات برون مرزی محمد رسول الله(ص) - نفر سوم از چپ نشسته کنار پنجره ، ⬇⬇⬇ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 و 💕 حاج قاسم عزیز، از روحیات زمان جنگ می گوید: 🎙 سادگی و نداشتن توقع، از جمله خصوصیات فرماندهان و نیروهای عادی در دوران بود. 🔹 کلمه رایج، کلمه و نبود، کلمه رایج در آن زمان، کلمه‌ی بود... @yousof_e_moghavemat