eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
25.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
956 ویدیو
601 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
ای غریبی که لب‌تشنه بریدند سرت! لاله‌سان سوخت ز داغ علی اصغر، جگرت تشنه‌لب هیچ مسلمان نکُشد کافر را تو چه کردی که لب‌تشنه بریدند سرت؟ بی‌کس و تشنه‌لب و خسته‌ومجروح و غریب نه انیسی به کنار و نه طبیبی به سرت کس به پهلوی تو نَنْشست به جز نیزه و تیر کس نیامد به جز از خنجر و پیکان، به برت قدِ چون تیر تو از بهر چه گردیده کمان؟ کوه اندوه که بشْکست بدینسان کمرت؟ نالۀ فاطمه، خشک و تر عالم سوزد گر لب خشک تو را بنْگرد و چشم ترت گاه در شام به طشت زر و گاهی در دیر گه به خاکستر و گاهی به سَنان است، سرت واژگون چون نشد این‌طشت؟که در بزم‌یزید دید سر، زینب دل‌سوخته در طشت زرت بر لب خشک تو، آبی پسر سعد نریخت با وجودی که بُوَد ساقی کوثر، پدرت نامۀ تشنه‌لبان را ببر، ای باد صبا! به سوی تربت زهرا، اگر افتد گذرت بگو، ای بانوی جنّت! سری از غرفه برآر غرقه در لجّۀ خون بین،رخ شمس و قمرت روزی آخر خبری از دل بیمار بپرس مگر از حالت بیمار نباشد خبرت؟ تو دل‌آسوده و از چشمۀ کوثر، سیراب دخترانت همه لب‌تشنه و بی‌سر پسرت بس که جان‌سوز بُوَد شعر روان تو! «هما»! آتش افکنْد به دل‌ها، سخن با اثرت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان همای شیرازی
▪️مطالب ماه محرم 🏴 کرامات سید الشهدا علیه السلام/۳ ▪️نصرانی مهمان حاجی طبرسی نوری رضوان الله علیه نقل می کند: در بصره یک تاجر نصرانی بود که سرمایه زیادی داشت که از نظر معاملات تجارتی، بصره گنجایش سرمایه او را نداشت شریک هایش از بغداد نوشتند سزاوار نیست با این سرمایه شما در بصره باشید خوبست وسیله حرکت خود را به بغداد فراهم ‌کنید زیرا بغداد توسعه معاملاتش خیلی بیشتر است. مرد نصرانی مطالبات خود را نقد کرده و با کلیه سرمایه اش به طرف بغداد حرکت نمود. در بین راه دزدان به او برخورد کردند و تمام موجودیش را گرفتند چون خجالت می کشید با آن وضع وارد بغداد شود ناچار پناه به اعراب بادیه نشین بُرد و به عنوان مهمان در مهمانسرای اعراب که در هر قبیله ای یک خیمه مخصوص مهمانان بود به سر بُرد. بالاخره به یک دسته از اعراب رسید که در میان آنها جوانانی بودند بر اثر تناسب اخلاقی کم کم با آن ها انس گرفت چندی هم در مهمانسرای آن دسته ماند. یک روز جوانان قبیله او را افسرده دیدند علت افسردگی اش را سوال نمودند؟گفت: مدتی است که من در خوراک تحمیل بر شما هستم از این جهت غمگینم. بادیه نشینان گفتند: این مهمانسرا مخارج معینی دارد که با بودن و نبودن تو اضافه و کم نمی گردد و بر فرض رفتنت این مقدار جز مصرف همیشگی مهمانان خانه ماست. تاجر وقتی فهمید توقف آن در آنجا موجب مخارج زیادتر و تشریفات فوق العاده ای نیست شادمان گشت و بر اقامت خود در آنجا افزود. روزی عده ای از قبائل اطراف، به عنوان زیارت کربلا با پای برهنه وارد بر این قبیله شدند. جوانهای آنها نیز با شوق تمام به ایشان پیوسته و مرد نصرانی هم به همراهی آنها حرکت کرد و در بین راه تاجر نگهبانی اسباب آنها را می کرد و از خوراکشان می خورد. آنها ابتدا به نجف آمدند پس از انجام مراسم زیارت مولا امیرالمومنین(ع) شب عاشورا وارد کربلا شدند اسباب و اثاثیه خود را داخل صحن گذاشتند و به نصرانی گفتند: تو روی اسباب و اثاثیه ما بنشین ما تا فردا بعد از ظهر نمی آییم و برای زیارت به طرف حرم مطهر رفتند. تاجر وضع عجیبی مشاهده کرد دید همراهانش با اشکهای جاری چنان ناله می زدند که درو دیوار گویی با آنها هم آهنگ است. مرد نصرانی بواسطه خستگی راه روی اسباب و اثاثیه خوابش برد پاسی از شب گذشت در خواب دید شخص بسیار جلیل و بزرگواری از حرم خارج شد در دو طرف او دو نفر ایستاده اند به هر یک از آن دو نفر دفتری داده یکی را مامور کرد اطراف خارجی صحن را بررسی کند هرچه زائر و مهمان امشب وارد شده یادداشت نماید دیگری را برای داخل صحن ماموریت داد. آنها رفتند پس از مختصر زمانی بازگشته و صورت اسامی را عرضه داشتند آقا نگاه کرده فرمود: هنوز هستند که شما نامشان را ننوشته اید برای مرتبه دوم به جستجو شدند برگشته اسامی را به عرض رساندند باز هم آن جناب فرمود: کاملا تفحص کنید غیر از اینها من هنوز زائر دارم. پس از گردش در مرتبه سوم عرض کردند ما کسی را نیافتیم مگر همین مرد نصرانی که بر روی اسباب و اثاثیه به خواب رفته و چون نصرانی بود اسم را ننوشتیم. حضرت فرمود: چرا ننوشتید (اما حل بساحتنا) آیا به در خانه ما نیامده؟ نصرانی باشد وارد بر ما است. تاجر از مشاهده این خواب چنان شیفته توجه مخصوص اباعبدالله(ع) گردید که پس از بیدارشدن اشک از دیده گانش ریخت و اسلام اختیار نمود سرمایه مادی خود را اگر از دست داد سرمایه ای بس گرانبها بدست آورد. 📚منبع: کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۲۱
Shab3_Moharam97_Mirdamad.mp3
7.49M
🔊بای ذنب قتلت به جرم بی گناهی زد یه لات بین راهی زد یکی دو باربه جای من عمه ام رو اشتباهی زد ▪️ 🎤حاج سیدمهدی متن شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها - شب سوم ماه محرم - حاج سیدمهدی میرداماد: بای ذنب قتلت به جرم بی گناهی زد یه لات بین راهی زد یکی دو بار به جای من عمه ام رو اشتباهی زد خدا لعنتش کنه اون کسی رو که روی ما اسم خارجی گذاشت همونی که با غنیمتای ما توی بازارای شام حراجی داشت دلم می خواد بگم به زجر حد اقل برا یه بار سر به سر یتیم نذار گوشوارمو خودم میدم به زور سیلی در نیار یه نفر پیدا نشدبهش بگه آخه رو یتیم کی شمشیر میکشه از شبی که خوردم از ناقه زمین همه استخونهام تیر می کشه برام سواله که چرا این همه نقشه کشیدند ما رو زدند و خندیدند همش برای اینه که چشم عموم رو دور دیدن عمو عباس اگه بود کنار من کی می تونست به ما چپ نگاه کنه با طناب دستمونو ببنده و وارد بازار شام کنه... .
سلام الله علیها هر چه عمه منتظر ماندم ! چرا بابا نیامد تا سحر بیدار بودم بین راه اما نیامد آن که عمری می گرفت از لطف دست ناتوان را پس چرا حالا که من افتاده ام از پا نیامد راستی آیا ! عمو عباس هم در کربلا ماند! از علی اکبر خبر داری؟ چرا با ما نیامد؟ گوش من سنگین و چشمم تار شد حالا بگو که خون گوش پاره من بند آمد یا نیامد آن شبی که در بیابان گم شدم یادت می آید هیچ می دانی چرا حالم پس از آن جا نیامد آنقدر با کینه زهرا لگد بر پهلویم زد استخوانم خورد شد دیگر نفس بالا نیامد هر زمان از داغ دلتنگی بابا گریه کردم حرمله آمد به سوی من ولی تنها نیامد گفته بودی از سفر بابا می آید مثل یوسف منکه هر چه گریه کردم یوسف زهرا نیامد 🔹 🔹 .
سلام الله علیها پایش ز دست آبله آزار می کشد از احتیاط دست به دیوار می کشد   درگوشه ی خرابه کنار فرشته ها “با ناخنی شکسته ز پا خار میکشد”   دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می کشد   او هرچه میکشد به خدای یتیم ها از چشم های مردم بازار می کشد   گیرم برای خانه تان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟   چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که میکشد همه را تار می کشد   لب های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می کشد 🔹 🔹 .
سلام الله علیها تازه می فهمم الف چون دال می ریزد چرا از دل این بیتها جنجال میریزد چرا خواب میبینم تویی و خاک داغ کربلا آه اما بر سر اطفال می ریزد چرا غالبا گودال در خود آب می گیرد ولی تشنگی دارد در این گودال می ریزد چرا بخت دنیا مثل عمر من اگر کوتاه نیست برگ آه از شاخه اقبال می ریزد چرا من هنوز از هفت سالم مانده اما مانده ام اینکه دندانهای من امسال میریزد چرا بر لب نی بین تشت و بر سر زانوی من خون لبهای تو در هر حال می ریزد چرا زود می بینم که می پرسند اطفال حرم عمه جان اشک زن غسال می ریزد چرا 🔹 🔹 .
سلام الله علیها نامش چقَدْر در دلم اعجاز میکند پا بر زمین نَهَد ، که زمین ناز میکند عشقش دوباره بندگی آغاز میکند راهِ بهشت را ، نفسش باز میکند رجعت نموده حضرتِ زهرا ، قیام کن برخیز ، بر سُلاله ی او احترام کن بر جنّ و انس و حوریه ، سَرور رقیه است بر خانه ی حسین ، کبوتر رقیه است ساقی عموی اوست ، که کوثر رقیه است واللّه ناجیِ صفِ محشر رقیه است جان میدهم تصدّقِ یک تارِ موی او عالم گرفته روحِ خدایی ، ز روی او سائل تر از همیشه و لبریزِ حاجتم دستم به روی سینه و غرقِ ارادتم مشتاقِ جان سپاری و فیضِ شهادتم من از بزرگواریِ ایشان ، بد عادتم با دست های کوچک و مشکل گشای خود بابُ المراد گشته برای گدای خود لطفش همیشه شاملِ احوالِ عالم است هرچه بگویم از سَرِ الطافِ او کم است آری… رقیه ، بانیِ ماهِ محرّم است بی عشقِ او زمین و زمان سخت درهم است بانوی بی مثالِ مدینه رقیه است نورِ دلِ رباب و سکینه رقیه است چشمش همیشه مثلِ گُلِ یاس بود و بس هر خنده اش تبلورِ احساس بود و بس از کودکی به معجرش حسّاس بود و بس جایش به روی شانه ی عبّاس بود و بس همبازیِ همیشه ی سقّای کربلا «سوزِ جگر کشیده»ی فردای کربلا روزی رسد که ساکنِ ویرانه میشود مویش به دستِ باد …چه بَد ، شانه میشود دیدن برای چشمِ او افسانه میشود دورِ سرِ حسین ، چو پروانه میشود بانو فدای آن جگرِ پاره ات شوم قربان عمه زینبِ آواره ات شَوَم 🔹🔹 .
سلام الله علیها باوجودی که پدرجان گله خیلی دارم نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم وسط آن همه اسباب جسارت برما نفرت ازسلسله و هلهله خیلی دارم قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی دیدم ازگونه ی تو فاصله خیلی دارم عقب افتادنم ازقافله زجرآور شد گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم باعث زحمت جمع اسرا من بودم خجلت ازعمه دراین قافله خیلی دارم با وجودی که سراز پیکر تو شمر برید من شکایت ولی ازحرمله خیلی دارم 🔹🔹
سلام الله مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود  زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود  درد رقیه تو پدر جان یتیمی است  درد سه ساله تو مداوا نمی شود  شأن نزول رأس تو ویرانه من است  دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود  بی شانه نیز می شود امروز سر کنم  زلفی که سوخته گره اش وانمی شود  بیهوده زیر منت مرحم نمی روم  این پا برای دختر تو پا نمی شود  صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند  خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود  چوب از یزید خورده ای و قهر با منی  از چه لبت به صحبت من وا نمی شود  کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر  این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود 🔹 🔹 .
سلام الله علیها وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام خيلي ميان راه اذيت شدم ولي رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام اينرا بدان كه بين تو و تازيانه ها نام تو را به قيمت سيلي خريده ام در بين اين مسير پر از غصه بارها از آسمان ناقه چو باران چكيده ام پايم سرم تمام تنم درد مي كند از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او حتي به زور صوت رسا را شنيده ام از راه رفتنم تعجب نكن كه من طعم بد شكستن پهلو چشيده ام پاهاي من همه پر طاول شده ببين خيلي به روي خار بيابان دويده ام چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آن پنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام بشنو تمام خواهش اين پير كودكت من را ببر كه جان تو ديگر بريده ام عمه كه پاسخي به سؤالم نمي دهد آيا شبيه مادر قامت خميده ام؟ پاهاي من همه پر طاول شده ز بس از ترس او ميان بيابان دويده ام 🔹🔹 .
سلام الله علیها گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر گیسوان غرق خونت را… ببویم بیشتر در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها هر قدر از پشت سر,از روبرویم بیشتر هر قدر از دست تازیانه اش کردم فرار آن سیاهی باز می آمد,به سویم بیشتر @emame3vom هر چه کمتر گریه کردم هرچه کمتر گم شدم هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر از همان عصری که دیدم خیمه ها آتش گرفت با همه قهرم ولیکن,با عمویم بیشتر بعد از آن روزی که من از قافله جا مانده ام عمه دقت میکند هر شب به مویم بیشتر از همان روز است که قطره به قطره جای آب لخته لخته می چکد خون از وضویم بیشتر عمه می داند ولیکن من نمی دانم چرا درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر؟ او گلی گم کرده دارد من پدر گم کرده ام من تو را از عمه جان باید بجویم بیشتر 🔹 🔹
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست بیدق سلطنت افتاد کیان را ز کیان سلطنت سلطنت توست که پاینده لواست نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پي اوست بل که زنده‏ست شهيدي که حياتش ز قفاست‏ دولت آن يافت که در پاي تو سر داد ولي اين قبا،راست نه بر قامت هر بي سر و پاست‏ تو در اوّل سر و جان باختي اندر ره عشق تا بدانند خلايق که فنا شرط بقاست‏ تا ندا کرد ولاي تو در اقليم الست بهر لبّيک ندايت دو جهان پر ز صداست‏ رفت بر عرشۀ ني تا سرت،اي عرش خدا! کرسي و لوح و قلم، بهر عزاي تو به پاست‏ «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان شمع جمع .
الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم پی ابقای «قَد قامت»، به ظهر روز عاشورا برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم علی را در غدیر خم،نبی بگْرفت روی دست ولی من روی دست خود، علیّ اصغر آوردم برای آن که هم‌دردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی،سه ساله دختر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد امّا من برای ساربان، انگشت با انگشتر آوردم منِ «ژولیده» می‌گویم،حسین‌بن‌علی گفتا: الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» .
Babolharam Taheri shab10.mp3
1.55M
|⇦•نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾┈┈•
Babolharam Taheri shab10_1.mp3
4.57M
|⇦•روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔴
|⇦•نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• نماز پشت سر تو چه عالمی دارد نظر به چشم تر تو چه عالمی دارد زِ خواب ناز گذر کردنُ تماشایِ نیایشِ سحر تو چه عالمی دارد نشسته ام به هوایِ نگاه مرحمتت که بر دلم نظرِ تو چه عالمی دارد چه می شود سفری من ملازمت باشم به کربلا سفر تو چه عالمی دارد میانِ روضۀ اربابِ بی کفن شورِ غم پر از شرر تو چه عالمی دارد آقا بیا که زینبِ کبری تو را صدا می زد سر بریدۀ آقا تو را صدا می زد اين الطالب بدم المقتول بكربلاء امشب قبل ازینکه شعر روضه برات بخونم دوست دارم همینطور که رو به قبله نشستی، محضر آقات سلامی عرض کنیم ، همۀ شهدا و امام عزیز و همه اونایی که دستشون از این دنیا کوتاهِ امشب همه رو سهیم این روضه کنید. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» ____. .
|•روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• می شود روشنیِ خیمه بمانی تا صبح مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح می شود رحم کنی حرفِ جدایی نزنی تا پِیِ چاره مرا سر نَدوانی تا صبح منتت دارمُ میخواهم اگر راهی هست محضِ این خاطرِ آشفته بمانی تا صبح چه به روز تو بیارند خدا می داند زنده نگذاردم این دل نگرانی تا صبح روبرویِ تو اگر گریه امانم بدهد برندارم نگه از رویِ تو آنی تا صبح دهنِ خشک و لبِ پرترکت نگذارد دل رنجور مرا تاب و توانی تا صبح بغض پاپیچِ گلویم شده و می ترسم کار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح بنشین سیر نگاهت کنم ای یوسفِ عشق لحظه ها می رود و نیستم و نیست... می شود فاتحۀ پوشیه و روسریِ خواهر خون جگر از پیش بخوانی چشم بارانیتان می دهد امشب خبرم از بلایی که قرار است بیاید به سرم وای بر حالِ دلِ خواهر تو فردا عصر می خورد چنگ به بال و پر تو فردا عصر آسمان را زِعطش دود فقط خواهی دید رمقی نیست به چشم ترِ تو فردا عصر سر شش ماهۀ تو می شود آویز به پوست ارباً ارباست علی اکبر تو فردا عصر می برد لشکری از نیزه حوالیِ حرم تکه تکه تن آب آورِ تو فردا عصر تک و تنها وسط دشت و بیابان چه کنم دامنش سوخت اگر دختر تو فردا عصر چنگِ یک مشت سنان در طمعِ گیسویت می زند پرسه به دور و بر تو فردا عصر هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع کند بیشتر چشم شود پیکر تو فردا عصر چکمه ای سرخ میفتد به رویِ سینه تو خنجری کُند رویِ حنجر تو فردا عصر سخت دعواست سر جایزۀ بیشتری بین گودال برای سر تو فردا عصر آخرین خواهشم این است دعا کن برسد زودتر از نفسِ آخر تو فردا عصر *دعایِ زینب مستجاب شد .. زودتر رسید .. قبل ازینی که نانجیب بخواد رویِ سینۀ داداش بشینه .. اما از داخل گودال ابی عبدالله فرمود برو زینبم ..(روضه هارو جلوتر نیارم) امشب اومد یه سری به خیمه عباس بزنه ، جلو در خیمه ها قمر بنی هاشم ایستاده مانند شیر داره پاسبانی میده .. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه ، عباس فرمود هر کجا هستی بایست؛ جلو تر نیا. به خیمه های حسینم نزدیک تر نشو ، یه وقت دید صدای آشناست ، فرمود داداش من زینبم .. چند لحظه اجازه میدی باهات کار دارم .. عباس مثل یه غلام مقابل این خواهر و برادربوده. محضرش رو خاک افتاد ، سیدتی و مولاتی امر کن" یه امشبُ میتونید راحت بخوابید ، چرا از خیمه ها بیرون اومدید؟ فرمود عباسم! اومدم یه خاطره ای رو برات زنده کنم ، شب بیست و یکم ماه رمضان یادته؟ عباس که می دونه زینب چی می خواد بگه. بله عزیزدلم یادمه . یادته بابام فرمود به جز بچه هایِ فاطمه کسی تو این اتاق نباشه تو این حجره همه برن بیرون .. توام سرتو انداختی پایین همچین که اومدی از حجره بری بیرون ، بابام صدا زد عباسم تو وایسا قربونت برم .. همه حرفام با توِ امشب. یادمه عزیزدلم. یادته اون شب دست حسین رو تو دست تو گذاشت؟ فرمود عباسم کربلا نیستم حسینم رو یاری کنم. عوضِ من همه جا باید حامیِ حسینم باشی. گفت همه رو یادمه بی بی جان. چرا داری این حرفارو می زنی؟ فرمود عباس شنیدم امروز برات امان نامه آوردن .. صدا زد خانم صبر کن فردا من به اینا جنگیدنُ مشق می کنم. اینا فقط می خواستن منو خجالت زدۀ تو کنن .. اگه هزار بار بمیرم دست از حسینم نمی کشم ..امشب بگو به آقا برای تو که کار نداره. زهیر عثمانی مذهب بود همه جا از تو فرار کرد. هر جا خیمۀ تو زده می شد می گفت خیمۀ منو یه جا دیگه بزنید من چشمم به چشم حسین نیفته. تو اونو آوردی تو آغوش خودت قرار دادی ، آقا ما بدیم می دونیم اما یه عمرِ گریه کنِ تواییم آقاجان .. اگه تو بخوای میشه این بدم خوبش کن .. همه جا فراری بود ، تو یه منزل خیمه هاشون نزدیک هم بود پیک ابی عبدالله اومد زهیر ، آقا منو دنبال تو فرستاده؛ میگن لقمه نزدیکِ دهانش بود همینجور موند ، همسرش گفت پاشو خجالت بکش پسر فاطمه دنبال توِ میگن رفت تو خیمۀ حسین .. حسین چی گفت هیشکی نمی دونه .. اما وقتی که برگشت گفت خانم منم کربلایی شدم .. منم دارم با این قافله میرم .. همین زهیر امشب رجزخوندنش از همه قشنگ تر بود وقتی ابی عبدالله فرمود من چراغارو خاموش می کنم هر کی می خواد بره ، دست زن و بچه تونو بگیرید اینا با من کار دارن ، فقط میخوان منو بکشن. اولین کسی که تو اصحاب بلند شد زهیر بود گفت آقا اگر هزار بار مارو بکشن در راهِ تو ، هزار بار بدنمونُ آتیش بزنن، خاکسترمونُ به باد بدن ، باز میام دور تو میگردم .. .
Babolharam Taheri shab10_3.mp3
1.26M
|⇦• زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨⇦• •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
سلام الله علیها همه امید بچه ها ...عمه نشد از ما دمی جدا عمه تا عمو در کنار علقمه ماند شد اباالفضل خیمه ها عمه پدرم روی خاک و نیمه ی شب از پی بچه ها دوتا عمه هر طرف ناله در بیابان بود شد همه دشت یک صدا: عمه! عمه از خیمه تا به مقتل رفت گفتم عمه نرو   ...   کجا عمه؟ شبی از ناقه تا که افتادم ناله کردم بیا    بیــــا عمه .... مانده ام بانویی که آن شب بود مادرم فاطمه است یا عمه؟ هر کجا تازیانه بالا رفت زود تر گشت جان فدا عمه شهر تا ازدهام شد طفلی داد زد زیر دست و پا عمه کاش عمو بود تا که در نورش بکشد خار پای ما عمه تا نبینیم گریه ی هم را من جدا گریه و جدا عمه دیشبی را دلم به دریا زد شکوه آغاز کرد با عمه که مگر نیست احترام یتیم آیه ی مصحف خدا عمه؟ پس چرا اهل شام مسخره کرد گریه های یتیم را عمه؟ سایه ات مستدام بر سر من ای علمدار کربلا عمه! راستی مرگ خود طلب کردی من بمیرم.... شما چرا عمه؟ 🔹 🔹
4_5899802807065641119.mp3
3.52M
✅یه داستان شنیدنی(رسول ترک) 🔊بسیار شنیدنی و زیبا👆👆
Hashemi-Nezhad--Rasol-Turk.mp3
3.89M
#بسیار_ویژه_شنیدنی 🌷 توبه رسول ترک
• زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری امشب داداش ، الهی خراب شه سرم آسمون امشب داداش ، اگه میشه بیشتر با زینب بمون امشب داداش ، برام انقد از فردا روضه نخون یه کم بشین کنارم ، دیگه طاقت ندارم فردا باید چجوری ، سر رو جسمت بذارم انقدر از من نگیر هی ، سراغِ پیرهنت رو میخوام تا صبح ببوسم ، رگهایِ گردنت رو جانم حسین .. حسین جان ... ان شاالله که ، دیگه امشبِ خیمه فردا نشه ان شاالله که ، قد تو تویِ علقمه تا نشه ان شاالله که ، تنِ اکبرت ارباً ارباً نشه شیرخواره ت کاش که فردا ، از بی آبی نسوزه تیر دشمن سرش رو ، روی سینه ت ندوزه فردا باید ببینی ، خندۀ دشمنارو من هم باید ببینم ، غارتِ معجرارو جانم حسین .. حسین جان ... ___. .
Shab03Moharram1398[11].mp3
2.68M
🎙من یک دقیقه از غم تو گریه کردم (نجوا با امام حسین (ع)) 🔺بانوای: برادر سید علی حسینی 🏴 شب سوم ۹۸
من یک دقیقه از غم تو گریه کردم بر خاک راه خود نظر کردی طلا شد در یک بیابان پا نهادی کربلا شد من یک دقیقه از غم تو گریه کردم ای شکر حق آن یک دقیقه ، "سالها" شد بی بال و پر آمد ، ولی بالا نشین رفت فطرس شد آنکه با غم تو آشنا شد اکثیر نام تو عجب خاصیتی داشت "غرق فنا" با نام تو "خضر بقا" شد خاک ره آنم که او خاک ره توست تربت کنار پای تربت ها گدا شد من "آب رو" دادم که "آبرو" بگیرم هر شوره زاری تا که تر شد پر بها شد حاتم که آمد نزد تو مه روترین بود من تازه فهمیدم چرا مثل حنا شد هر دفعه که صحبت ز خاک نینوا شد الماس، نسبت به خودش بی اعتنا شد در کربلا قانون سنخیت به هم خورد جوون سیه چرده چو یار مه لقا شد مقتل نوشته که سر پاک تو آقا در پیش چشم خواهرت از تن جدا شد جسم شریفت شد لگدمال سم اسب و دست آخر جمع در یک بوریا شد شاعر: جعفر ابوالفتحی من یک دقیقه از غم تو گریه کردم | برادر سید علی حسینی (نجوا با امام حسین (ع))🕍کانال محبان اهلبیت(ع)🎤🎤 🔊روضه و نوحه های ناب از مداحان ترکی و فارسی✔ لطفاکانال روبه دوستان خودمعرفی کنید☝ لینک کانال در پیام رسان ایتا:👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
Shab03Moharram1398[10].mp3
6.72M
🎙هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست () 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 شب سوم ۹۸
هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست، حسین معنی آزادی است هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست حسین معنی آزادی است حسین چشمه خوبی ها حسین برکت این دنیا حسین پاکی بارانها حسین روشنی جانها بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی همه وجودم گرفته، به هوای تو شور و حالی عشق پا برجاست، زندگی زیباست تا دلا دست، ابی عبدالله ست «ابی عبدالله...» هیچ لاله ای چون شهید تو زیبا نیست شهید آیه شیدایی ست شهید دسته گل پرپر شهید هدیه یک مادر در این لشکر عاشقها مرا، هم بپذیر آقا بِاَبی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی جایی بده کنج حریمت، به کبوتر خسته بالی عشق یعنی آه، در دل سنگر شوق دیدارِ، آن شهِ بی سر «ابی عبدالله...» هیچ لحظه ای مثل دیدن مولا نیست ظهور اول زیباییست ظهور مژده عاشورا ظهور دلخوشی دنیا کجاست وارث این پرچم؟ کجاست صاحب این ماتم؟ بِاَبی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی سر و دل و جان میدهم تا تو بدهی اذن وصالی از تبار حسین، یادگار علی ست او که در دستش، ذوالفقار علی ست «یااباصالح» نغمه پرداز: اکبر شیخی شاعر: دکتر محمد مهدی. 🕍کانال محبان اهلبیت(ع)🎤🎤 🔊روضه و نوحه های ناب از مداحان ترکی و فارسی✔ لطفاکانال روبه دوستان خودمعرفی کنید☝ لینک کانال در پیام رسان ایتا:👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
‌شب دوم محرم ۹۸ ___ خدا رحمت کنه اون که منو تو روضه اورده  اگه توفیقی هم باشه سر سفرت رقم خورده  همه میریم ولی بازم همین روضه است که میمونه  هنوزم توی گوش من موذن زاده میخونه  زینب زینب زینب  ای کنز حیا زینب  کانون وفا زینب  زینب زینب زینب  ای غرق بلا زینب  درد آشنا زینب  زینب زینب زینب  غم قهرمانی زهرا نیشانی‌ ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان   یه عمر که گرفتار صفای سینه زن هاتم نمک پرورده اشک تموم پیر غلاماتم  همیشه باقی آقا شکوه بیکران تو  چه اشکایی که جاری شد با این شعر حسان تو  امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود  فردا زخون پاکشان این دشت دریا میشود امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند  فردا به زیر خاکها گمگشته پیدا میشود   اگه دل مبتلا باشه که زود و دیر نمیشناسه  عجب دنیایی عشقت جوون و پیر نمیشناسه  هنوزم پیرمردی که دلش تنگه دلش خونه  سر خاک شهیدش باز نشسته خونه میخونه  جوانان بنی هاشم بیایید  علی را بر در خیمه رسانید  خدا داند که من طاقت ندارم  علی را بر در خیمه رسانم ...............🕍کانال محبان اهلبیت(ع)🎤🎤 🔊روضه و نوحه های ناب از مداحان ترکی و فارسی✔ لطفاکانال روبه دوستان خودمعرفی کنید☝ لینک کانال در پیام رسان ایتا:👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122..........
تمام عالم و آدم فدای عبدالله جنون نهاده سرش زیر پای عبدالله کسی که دیده رخش یاد مجتبی کرده حیای چشم پدر شد حیای عبدالله به محض دیدن عشقش میان نامردان شنیده شد همه جا نعره های عبدالله شبیه شیر جمل حیدرانه میتازید انا بن حیدر کرار نای عبدالله چه عاشقانه خودش را به پای شاه انداخت هوای عشق و جنون شد هوای عبدالله چقدر بوسه به دست و رخ عمو میزد گرفته طعم عسل بوسه های عبدالله که ابن ملجم دیگر ز پشت سر آمد که ضربه ای بزند شد عزای عبدالله رساند دست خودش بر سر عمو جانش که ضربه خورد روی دست و پای عبدالله به روی دست عموجان چه دست و پا میزد بریده بند دلش را صدای عبدالله به روی پای تو جان دادن از خدایش بود گرفته بوی اجابت دعای عبدالله
علی اکبر ع چون شبه پیغمبر شد عازم میدان مأیوس و اندر پی. شاهنشه خوبان دست دعا بگرفت. بر خالق سبحان گفتا علی جانم باشی مرا چون جان چون شبه پیغمبر۲ شد عازم میدان اذن جهادم ده. ای شاه بحر و بر. خواهد رود میدان. این دم علی اکبر جنگی کنم بابا چون جد خود حیدر از تیغ من دشمن. بگریزن و حیران چون شبه پیغمبر۲ شد عازم میدان جوشن بر اندام و بر رو نقاب انداخت برجانب اعدا با آن دلیری. تاخت از جسمشان پشته. در بین میدان ساخت کردند فرا هر سو. آن لشکر شیطان چون شبه پیغمبر۲ شد عازم میدان این کیست و چون احمد هم شکل و رفتارش وای بر شما لشکر. کردید و پیکارش گر او کند نفرین. گردید گرفتارش گفتند و نیست احمد اینسان شدید نالان چون شبه پیغمبر۲ شد عازم میدان باشد گل لیلا. نوباوهٔ حیدر برتن سلاح رزم. پوشیده چون حیدر ای وای بر حال زار دل مادر (صفا )در این ماتم. گردید چنین گریان چون شبه پیغمبر۲ شد عازم میدان شاعر حاج قاسم جناتیان