eitaa logo
🎤 مجمع الذاکرین خمین
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
354 ویدیو
220 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره جمعه... دوباره جمعه و ما و هوای آمدنت دوباره دم زدن از ماجرایِ آمدنت دوباره ندبه و اشکی که می‌چکد آرام دوباره ناله‌ی ما و دعایِ آمدنت دوباره ما که بیان کرده‌ایم با احساس تمام هستیِ ماها فدایِ آمدنت دوباره ما که به گوشیم جمعه‌ها، شاید ز سمت کعبه بیاید نوایِ آمدنت همیشه منتظریم آن دقیقه را که جهان شود سرایِ صفا از صفایِ آمدنت چقدر در دلمان شوق و آرزو داریم شویم ما همه حاجت‌روایِ آمدنت ولی همیشه به جز ندبه و دعا، کاری نکرده‌ایم، دریغا، برای آمدنت http://eitaa.com/Maddahankhomein
اشک آدینه تا به کی چشم انتظاری تا بیایی ازسفر از نگاه مهر تو عالم شود دور از خطر اشک آدینه چکد بر دامن هجران جان شد سحرها ندبه هایی بر دل خونین جگر با ولای منتظر حس می کنم عشق و امید کاش بینم لحظه ای آن مهربان وقت سحر از نگاه باطنش ریزد بسی باران مهر می شود دلواپسی‌ها از نگاهش بی اثر باحضور مقدمش گل می کند دنیای ما عطر گل‌های حضورش جلوه کرده پرثمر هل اتی باشد کمال حضرت باران عشق ازدم عیسایی‌اش احیا شود جن و بشر از جمال باطنش ریزد کرامت بیکران محفل رؤیایی‌اش دلها کند زیبا نظر در غم هجران او عالم شده امواج غم از تن هجران او ریزد به جانها اشکِ تر با غزل سوزم تمام رنج جانم بی‌هوا تا بماند قصه هجران او دور از شرر http://eitaa.com/Maddahankhomein
کدام آتش گرفته در بغل اینگونه ات سر را که سوزانده است داغت سینه ی باغ صنوبر را چه بردارد غمت سنگینی بار عزا از ما چه بگذارد به دوش آسمان ها رفتنت ،سر را مگر آرام میگیرد سر دیوانه بر شانه کجا پنهان کنم در دست هایم صورت تر را کدامین کوه در پیراهنش عطر تو را دارد کدامین دره دارد این چنین گل های نوبر را شراب واپسین را از کدامین کوزه نوشیدی که بیخود کرده از خود مستی ات ساقی و ساغر را نماز آخرینت با کدامین ذکر بالا رفت کدام اَمّن یُجیب ات شد اجابت حال مضطر را کجای این حرم آن شب شهادت خواستی از او که تا پابوس آوردی بدن های مطهر را قیامت بود و جمعیت به تشییع تو می آورد به دریای عزایت ظهر عاشورای دیگر را خیابان ها به تنگ آمد زبان کوچه بند آمد زمین و آسمان با گریه سد میکرد معبر را مدال سینه ات آتش نشان کوه تنهایی ست دل دریا شناسد سینه ی محروق پیکر را زمین از ارتفاع قد پرواز تو‌جامانده زبان کوه میفهمد فقط سرو تناور را ردیف قطعه ی گلزارها شعر نویی دارد بخوان بر سنگ ها منظومه ی این هشت پیکر را http://eitaa.com/Maddahankhomein
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم: حسین با زبانِ اشک‌های بی صدا گفتم: حسین یاد تو مُهر قبولیِ نمازم بوده است در قنوتِ خویش قبل از ربنا گفتم: حسین در مناجات نمی‌دانم چه شد خواستم بر لب بَرم نام خدا، گفتم: حسین ماند هَل مِنْ ناصِرت بی پاسخ اما بارها آمد از کرب و بلا "لبیک" تا گفتم: حسین نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم: علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم: حسین کلُ اَرضٍ کربلا، من تازه می‌فهمم چرا در خراسان، در نجف، در سامرا گفتم: حسین عاشقی گفت: آنچه می‌خواهد دل تنگت بگو... با دلی غمبار گفتم: کربلا؛ گفتم: حسین... ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
بر شانه‌های زخمی خود کوه غم دارم من در محرم بیشتر میل حرم دارم عشق به شش‌گوشه مرا از زندگی انداخت از دوری‌اش یک کربلا در سینه غم دارم این اشک را از لقمه‌های سفره‌ی بابا این مهر را از شیر پاک مادرم دارم گفتند: «کل الخیر فی باب الحسین» آری! من هرچه که دارم از این باب الکرم دارم با خلوت بارانی خود هر شب جمعه در سر هوای شعرهای محتشم دارم دلتنگی‌ام چندین برابر شد در این شب‌ها مهدی زهرا را میان روضه کم دارم درد فراق کربلا بی خانمان‌ام کرد شب‌های جمعه رهسپار جمکرانم کرد ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
آقا کدام جمعه ظهورت مقدّر است بنگر که صبر شیعه دگر رو به آخر است حق می دهی که منتظرت بین فتنه ها از لحظه لحظه های حیاتش مکدّر است؟ تا کی همیشه شیعه ببیند به جای تو هر مظهر نفاق و ریا روی منبر است دنیا کجا به کام دل شیعیان شود؟! وقتی عزیز فاطمه بی یار و یاور است ایّام حزن آخر ماه صفر رسید در سینه ی حزین تو داغ پیمبر است ولله، جدّ تو به شهادت رسیده است او کشته از جنایت و بغض دو همسر است زهر جفای آن دو لعینه، ثمر نشست حالا رسول پاک خدا بین بستر است هرچند خون جگر شده از داغ روی داغ تنها شرار سینه ی او، داغ دختر است یک گوشه ی نگاه نبی سمت فاطمه گوشه نگاه دیگر او پشت آن در است بی اختیار از دل خود آه می کشد فکر هجوم خصم و غریبی حیدر است می بیند او که فاطمه اش می خورد کتک دردش طناب بازوی سردار خیبر است می بیند او که فاطمه اش پیش مرتضی در زیر دست و پای چهل پست کافر است حالا شده ست زمزمه اش وای  ِمن حسین گریان برای حنجر  ِ در زیر خنجر است دارد عطش ولی نخورَد آب گوئیا در وقت مرگ،فکر لب خشک اصغر است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
تعجیل کن مولاجان ای پاسخ گرامی امن یجیب ها تعجیل کن به خاطر ما ناشکیب ها چشم جهان به چشمهٔ دستان سبز توست جاری شو از ورای فراز و نشیب ها تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟ خون مسیح مانده به روی صلیب ها برخیز وبزم شب زدگان را به هم بزن ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها تعجیل کن به خاطر صدها هزارچشم ای پاسخ گرامی امن یجیب ها ! http://eitaa.com/Maddahankhomein
ای آشنای دردهایم یَابنَ زهرا کِی میکنی از خود رهایم یَابنَ زهرا توضیح لازم نیست، اشکم خود گواه است من بی قرار کربلایم یَابنَ زهرا در عمر خود کاری برای تو نکردم بِشنو زِ خجلت ناله هایم یَابنَ زهرا هر کار کردم بهرِ دنیای خودم بود شرمنده از عمری خطایم یَابنَ زهرا گر تو نبخشی حق مرا هرگز نبخشد اِغفِر ذُنوبي، من گدایم یَابنَ زهرا کِی میشود همچون شهیدان خدایی خونین به دیدار تو آیم یَابنَ زهرا من را ببر پیش رفیقان شهیدم اینجا غریب و بی نوایم یَابنَ زهرا سوگند بر آن مادر قامت خمیده مشتاق وصلِ لاله هایم یَابنَ زهرا ✅ شعر و سبک حاج امیر عباسی https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موکبِ اهلِ بِیتِ شاهِ شهید چون به دروازه مدینه رسید سیدالساجدین به صوتِ بشیر بر اَهالیِ شهر داد سفیر همه آیند سوی دروازه که شده داغِ فاطمه تازه خیمه های عزا بپا گردید شهرِ یثرب چو کربلا گردید زود مردم خبر شدند همه بر سر و سینه میزدند همه بینِ جمعیتی که آشفتند طَرَّقوا طَرَّقوا بهم گفتند اُمِ لیلا رسید و اُمِ بنین ناله کردند با نوای حزین دور تا دورِ زینب کبرا حلقه کردند با همه زنها این تو هستی، عقیله زینبِ ما؟ دختِ زهرا، جلیله زینبِ ما؟ چه بلائی ست بر سر آمده است؟! کاروانت چه مضطر آمده است!؟ ای بقربانِ شور و احساست کو حسینت؟ کجاست عباست؟ اینکه داری به کف در انجمنش نکند هست کهنه پیرهنش بینِ مردم که همهمه افتاد جز علی، ناله ی همه افتاد گفت سجاد با تنی خسته با دلی از فراق، بشکسته: همه ی اهل درد را کشتند همه مردانِ مرد را کشتند خیز از خاکِ قبر، یاجداه خبری دارم از برای تو، آه شد حسینِ تو کشته در گودال زیرِ سمِ ستور شد پامال آنکه جایش بروی سینه توست شهرها دور از مدینه توست دشمنت بسکه بی حیایی کرد بر تنش راهپیمایی کرد تا که سر از تنش جدا کردند تنِ عریان او رها کردند کرد در زیر نیزه ها ماوا شد سرِ غارتِ تنش دعوا آبروی حسین را بردند عترتت را به هر کجا بردند برد دشمن به افتخار و وقار زینبت را به کوچه و بازار حَرّمت را چه بد اسیری برد کوفه تا شام با حقیری برد آستین ها، حجاب زنها شد پرده پاره، نقاب زنها شد وای از کینه ها، به بزم شراب آه از دیده ها، به بزم شراب نه فقط کارِ شام، هیزی بود دردمان تهمتِ کنیزی بود حاج محمودژولیده https://eitaa.com/Maddahankhomein
عزیمت قافله اهل بیت ع از کربلا به سوی مدینه خیز و ببین یا اَخا می روم از کربلا با غم تو هم‌نوا می روم از کربلا قافله ی خسته را قامت بشکسته را می برم از نینوا می روم از کربلا داده ام اینجا ز کف دُرّ گران با صدف دستِ تهی حالیا می روم از کربلا شام بلا رفته ام از تو جدا رفته ام باز جدا از شما می روم از کربلا گشته ز جور زمان گلشن و باغم خزان با غمشان مبتلا می روم از کربلا خسته و خونین جگر با غمِ جان همسفر با دلِ در خون رها می روم از کربلا داغ تو شد منتشر شهر نبی منتظر من ز غمت در عزا می روم از کربلا می روم از کوی تو بی خبر از روی تو ای همه دَم دلربا می روم از کربلا محمود تاری «یاسر» https://eitaa.com/Maddahankhomein
عصر هر جمعه‌ی دلگیر، تو را می‌خواند دم به دم کوچه‌ی تقدیر تو را می‌خواند مادری چشم به راه است بیایی از راه کنج خانه پدری پیر تو را می‌خواند ندبه‌ها اشک شد و از تو نیامد خبری قطره‌ی اشکِ سرازیر تو را می‌خواند عالمی منتظر جلوه‌ی مولایی توست هر نفس قبضه‌ی شمشیر تو را می‌خواند ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید صبح و شب عرصه‌ی تدبیر تو را می‌خواند یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو دل وامانده‌ی ما دیر تو را می‌خواند مادری پشتِ در خانه صدایت می‌کرد مادری خسته، زمین‌گیر، تو را می‌خواند دارد از حنجره‌ای خشک صدا می‌آید دختری در غل و زنجیر تو را می‌خواند از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن عصر هر جمعه‌ی دلگیر تو را می‌خواند ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
شام جمعه با یاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یابن زهرا تا بگیرم بوی تو شام جمعه آمدم من سوی تو من کجا و این همه احسان تو سوخت جانم از غم هجران تو از تو و از لطف تو شرمنده ام مهدیا با یاد رویت زنده‌ام کوله بار من شده مهدی گناه بر من مسکین ز لطفت کن نگاه کن نگاهی از کرامت بر دلم گرچه قابل نیستم کن قابلم در کجایی ای عزیز فاطمه کی میایی ای عزیز فاطمه بیقرارم بیقرارم بیقرار از برای دیدنت در انتظار یوسف زهرا تویی یار غریب بهر دیدار تو هستم بی شکیب ای که چون زهرا سراپا رحمتی از چه ای مولای من در غیبتی عالمی در انتظار روی تو دستهای خالی ما سوی تو ما همه چشم انتظار دیدنت جان فدای لحظه ی خندیدنت ای که هستی در جهان چون آفتاب جان زهرا بر قلوب ما بتاب آشنای قلب های بیقرار گر بیایی این جهان گردد بهار عالم هستی پر از رنگ و ریاست در فراقت بر لبم شور و نواست ای که هستی در جهان مشکل گشا از سفر برگرد یا مهدی بیا ای گل گلزار دین مهدی بیا شیعه را یار و معین مهدی بیا ای امید عالمین مهدی بیا ای عزادار حسین مهدی بیا ای که بر زهرا تویی نور دو عین ناله داری بهر جد خود حسین ای که هستی بهر جدت دل غمین قسمتم کن کربلا در اربعین 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Maddahankhomein
گرچه عمری‌ست که زانوی غمت در بغل است همچنان منتظرش باش که خیرالعمل است مردن از چشم‌‌ به‌ راهیش گوارا عسل است ای که ذکر شب و ورد سحرت "العجل" است! بیش‌ از این در پی آن باش که دلداده شوی باید آماده‌ی آماده‌ی آماده شوی شب بی‌تابی ما را سحری در راه است باز هم بت‌شکنی با تبری در راه است در قد و قامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است عاقبت منجی بین‌المللی می‌آید باز از کعبه یکی مثل علی می‌آید آن که گل‌ها همه وا می‌شود از لبخندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش "یاحسین" است مزیّن شده بر سربندش یعنی ای مردم مشتاق! منم فرزندش آمدم جامعه را غرق در اعجاز کنم به نگاهی گره از کار جهان باز کنم هیبت حیدر و سیمای پیمبر دارد خاک زر می‌شود آن‌جا که قدم بردارد عالمی منتظر اوست علم بردارد کو جلودار اگر تیغ دودم بردارد؟ لشکری ساخته از نسل جمارانی‌ها و امیران سپاهند سلیمانی‌ها بی‌خود از خود شده خورشید خلاف آمده است آسمان هیبت او را به طواف آمده است آفتاب است که شب را به مصاف آمده است ذوالفقار است که بیرون ز غلاف آمده است همه جا پر شده از عدلِ گریبانگیرش خون بیدادگران می‌چکد از شمشیرش آی شیطان‌صفتان! هیبت‌تان پوشالی‌ست ژست آقای جهان بودن‌تان توخالی‌ست گرچه امروز رجزخوانی‌تان جنجالی‌ست حالتان لحظه‌ی موعود چه بد احوالی‌ست می‌رسد لحظه‌ی پایانی عیاشی‌تان شده نزدیک‌تر از پیش فروپاشی‌تان دست شب می‌شود از غائله کوتاه آخر می‌شود نوبت جولان سحرگاه آخر می‌دمد طلعت آن چهره‌ی دلخواه آخر چشم برهم بزنی می‌رسد از راه آخر آفتاب آن‌سوی این کهنه‌شب تاریک است شاعری گفت کمی صبر سحر نزدیک است شاعر : https://eitaa.com/Maddahankhomein
«احوالات حضرت زینب س و بازگشت به مدینه وگریز به درد و دل باحضرت زهرا» س •┈┈••✾••✾••┈┈• زیــنبم با غــصه و غم همدمم هــمچو زهرا مــادرم بحر غمم جای من بود هر که بی شک مرده بود غـــنچهٔ عـمرش یقین پژمرده بود هر که بــیند داغ مــــادر یا پدر می شود هر لحظه هر آن دیده تر مادرم رفت بی کس و تنها شدم مــن اسیر محنت و غم ها شدم تـا پـدر بود تــکیه گاهی داشـتم ســـر به بــالین پـــدر می زاشتم چون عدو زد ضربه بر فرق پدر غـصه و آلام مـن شـــد بـــیشتر نــیمه جان گشتم ز داغ مجتبی بـــعد او بر مرگ خود بودم رضا روز گار با مـن بـــخوبی تا نکرد غـصه و غــــم قامتم را تا بکرد الغرض دوران دیــگر سر رســید افـتاب روز مـــحـشر بــر دمــید من چه سان گویم چه شد در کربلا پیر گشتم من در ان محنت سرا مـــادرم آغوش خود را بـــاز کن بــار دیـگر ســاز غـم را سـاز کن گوش کن تا ســفرهٔ دل وا کـنـــم صحبت از صـحرای پر غـوغا کنم رخـــصتم ده تــا بــگویم مـــادرم ظــــهرعـــاشورا چــه آمد بر سرم تـا قیامت خون بگریم گر، سزاست هیچ مپرس مادر، حسین من کجاست گــر بــگویم قامت او بر شکست رأس او بـــــالای سر نیزه نشست انزمان ان لحظه دلخون می شوی جان زینب زار و محزون می شوی من چوه گویم آن گل رعنا چه شد مادرم عـــباس مه ســیما چه شد گــــویم ار از قاسم و اکبر سخن می زند آتش به جانت این محن از رقــــیه گــویم اینجا یک کلام دفــن کردم من ورا در شهر شام بــر غــم اصـــغر اگر ایــــما شود قـــامت مــن بیــشتر تـا می شود فـــاخرا بــر بــند دفـــتر را دگـــر بیش از این ما را مکن خونین جگر کن دعــــا با دیـــده گان اشـــکبار بر ظـــــهور مـــــهدی والا تــــــبار 🖊مسلم فرتوت فاخر https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان آل الله به مدینه مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم مدینه! در برویم وا مکن چون یک جهان ماتم نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم مدینه، یک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سیاهم شد سپید از غم ولی شادم که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم مدینه، این اسارت ها نشد سدّ رهم بنگر چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم مدینه، یوسُف آل علی را بردم و اکنون اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم مدینه، از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن که من از کوفه پیغام سرِ دور از تن آوردم مدینه، گر به سویت زنده برگشتم مکن عیبم که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه مدینه رو به سوی تو دوباره آوردم به همرهم دل پر از شراره آوردم مدینه باز مکن دربه روی من زیرا ز کوی عشق غمی بی شماره آوردم مدینه سوی تو این کاروان عاشق را گهی پیاده و گاهی سواره آوردم من این سفینۀ در خون نشسته را با خود ز موج خیز بلا تا کناره آوردم مدینه این چمن غنچه های پرپر را ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم ستاره های شب افروز من به خون خفتند کنون خبر ز شب بی ستاره آوردم پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق خبر ز کودک و از گاهواره آوردم در این رسالت عظمی، تمام عالم را به پای خطبه خود بر نظاره آوردم دلم ز غارت گلچین لبالب از خون است اگر اشاره ای از گوشواره آوردم اگر ز یوسف زهرا نشانه می طلبی نشانه پیرهنی پاره پاره آوردم «وفائی» ازغم و دردم اگر سخن گفتم ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم سیدهاشم وفایی https://eitaa.com/Maddahankhomein
ورودکاروان به مدینه نفس در سینه هاحبس است که اینک یار مى آید ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى آید غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش به چشم آیینه ایزد نمایى تار مى آید الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید الا اى بانوان اهل یثرب پیشواز آیید که زینب بى برادر بادل غمخوار مى آید بیا ام البنین با دیده گریان تماشا کن که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان به مدینه ای مدینه سوز دیگر ساز کن در بروی داغ داران باز کن اهل یثرب خون فشانید از دو عین من خبر آوردم از قتل حسین مردها چون زنان شیون زدند بر شرار سینه ها دامن زدند هاشمیات از شهر بیرون شدند غرق در دریای اشک و خون شدند مادر عباس با قلب کباب داد یک یک آل عصمت را جواب گفت ای یاران سئوالم از شماست دخترمظلومه ام،زینب کجاست دید نا گه بانویی با قد خم گفت مادر دخترت زینب منم من سیه پوش گل یاس توام  داغ دار بهر عباس توام جان مادر داغ پیرم کرده است دردوغم از عمر سیرم کرده است عمر زینب بارها بر سر رسید تا کنار قبر پیغمبر رسید ناله اش چون آتش افروخته سینه اش چون خیمه ها سوخته ناله کرد وگفت باصوتی حزین السّلام ای رحمه للعالمین یامحمد،جانم آمد بر لبم زینبم من زینبم،من زینبم https://eitaa.com/Maddahankhomein
ودرد و دل ام المصائب حضرت زینب س با شهر مدینه» •┈┈•ډ•✾••✾•د•┈┈• ای مدینه زینبم با دیدهٔ تر آمدم من ز شهر کربلا بی بال و بی پر آمدم موقع رفتن از این جا خنده بر لب داشتم در بر خود ای مدینه ماه و کوکب داشتم رفتنی رفتم از اینجا با هزاران آرزو می کنم با چشم تر با تو هم اکنون گفتگو با حسین و با ابوفاضل برفتم زین سرا قامتم تا شد چو برگشتم ز دشت نینوا گشت پر پر ای مدینه گلشن و گلزار من گرد پیری بر نشست بر چهرهٔ غم بار من من قیامت را بدیدم در ســــرای پر بلا من در آن صحرا بدیدم پیکران سر جدا پیش چشمان خودم عون و محمد پر کشید هر دو دلبندم چو قاسم بر وصال خود رسید تا که دیــــدم جسم اکبر را در ان صحرا بلی خون گریستم آن زمان بر جسم پر خون علی یا مدینه من دگر بی یارو یاور گشته ام همچو زهرا مادرم من بی برادر گشته ام تا شدم در شام ویران از رقیه من جدا یا مدینه من شدم بر مرگ خود آندم رضا تا که قاسم را نمودیم سوی میدان رهسپار در درون خیمه گردید مرد و زن گریان و زار داغ اصغر یا مدینه دل غمینم کرده است گریه های مــادرش زارو حزینم کرده است می رسد بر گوشم هر دم ناله های اتشین نـــــاله های جان فزای حضرت ام البنین یا مدینه مانده ام آیا کدامین سو روم من چه سان با مادر عباس رود رو شوم زیــــــن اب رفت سوی قبر مادر غم پرورش درد و دل کرد دخت حیدر ساعتی با مادرش فاخرا از داغ زینب هر چه بنویسی کم است قـــــامت عالم ز داغ محنت زینب خم است نام زینب همچو زهرا هر زمان مشکل گشاست نام. این دو بی گمان بر درد بی درمان دواست. 🖊️مسلم فرتوت فاخر https://eitaa.com/Maddahankhomein
ای مدینه دوباره برگشتم با دل پر شراره برگشتم بی علی ، بی رقیه ، بی عباس با همین گاهواره برگشتم از مسیری که بهرِ سنگ زدن می گرفتند استخاره، برگشتم همرهم بود زیور آلاتم ولی بی گوشواره برگشتم آه، از خیمه ای که غارت شد با دو چشم ستاره برگشتم از کنار تن لگد مال و بدنِ پاره پاره برگشتم با حجابی که بینِ آتش سوخت از دل هر نظاره برگشتم https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللّهمّ صلّ علی محمّدوآل محمّدوعجّل فرجهم بازگشت کاروانِ داغ‌دیده‌یِ کربلا به مدینه کاروانِ بی‌قراری‌هایِ زهرا آمده جایِ سقّا یادگاری‌هایِ سقّا آمده یاد داری کاروان می‌رفت از شهرِ رسول وَیْلُکِ اُمُّ‌البنین زینب به اینجا آمده اُم‌ِّلیلا از جوانی که اَذانش آرزوست روضه‌هایی تکّه‌تکّه اِرْباً اِرْباٰ آمده این کنیزِ کاروان نَه که عروسِ فاطمه‌َست کودکش مانده میانِ دشت تنها آمده نجمه رویِ سینه می‌کوبید قاسم قد کشید زیرِ سُم‌ها چه بلایی بر سرِ ما آمده جعفر و عثمان و عبداللّه را کشتند آه شاهِ دین از علقمه با قامتی تا آمده وَیْلُکِ اُمُّ‌البنین عبّاس اُفتاده زمین خنجری کهنه پسِ سر ضربه زد از رویِ کین از حسینِ تو خبر داریم از گودال تا..... رویِ نیزه... دِیْرِ راهب... تا تنور و زیرِ پا رویِ نیزه سنگ خورده پیشِ چشمِ خواهرش در تنور و دِیْرِ راهب بر سرش آمد چه‌ها؟! پیکرِ عریانِ او بر رویِ ریگِ داغ بود ضربه‌یِ شلّاق شد داغِ دلِ آلِ عبا بر سرِ اَنگشتر و پیراهنَش دعوا شده بعدِ عبّاسِ تو معجر در حرم شد کیمیا وای از نانی که کوفی پیش‌ِ ما ها پَرت کرد بی‌حیا پا می‌کشیده بر سر‍ِ خونین چرا؟! وَیْلُکِ اُمُّ‌البنین زینب اِسارت رفته است جایِ ناموسِ اباالفضلِ غیورت شد کجا؟! دخترت را پیر کرده غصّه‌هایِ کاروان پیشِ چشمَم خورده بر دندان و لبها خیزران از سفر آمد حرم امّا غریبه... بی‌حرم با سرِ یارم چه شد آمد چه‌ها مادر سرم پایِ سر پیشِ نگاهِ ماهِ رویِ نیزه‌ها بی‌حیایی گفت من این دخترک را می‌خرم پایِ سر بر چوبه‌یِ محمل سرم کوبیده‌ام سر شکستم تا بدانی داغدارِ دلبرم پایِ سر پایِ برهنه همسفر با زجر بود دختری که گفت عمّه سوخت بر سر معجرم پایِ سر مُشت و لگدها پهلو و پَر را شکست اِی مدینه زینبم تکرارِ آهِ مادرم پایِ سر با ما چه‌ها شد وَیْلُکِ اُمُّ‌البنین بی‌قرارم روضه‌دارم داغدارم مضطرم اِی مدینه سینه‌ام گنجینه‌یِ این روضه‌هاست ذکرِ زینب نوحه‌‌یِ اُم‌ُّالبنین مهدی بیاست https://eitaa.com/Maddahankhomein
ورودِ کاروان داغدیده‌یِ کربلا بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند هوا هوایِ غم و غصّه‌هایِ لیلا بود نوایِ داغِ جـوانی که اِرباً اِرباٰ بود آهای شهرِ مـدینه نَه آب بود نَه شیر جوابِ کودکِ بی‌تابِ این حرم شد تیر نَه قاسمی‌سْت در این کاروان نَه عبدُاللّه رسیـده قافـله‌یِ داغـدارِ ثاراللّه بگو به حضرتِ امُّ البنـین پسرها پـَر دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! بـِبار و ناله بزن ناله‌هایِ واویلا بگـو شبیهِ حـرم العجل گلِ زهرا https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد 😭😢😭ا😢😭 مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم 😢😭😢ا😭😢 سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... 😢😭😢ا😭😢 ... ولی زینب چه با احساس می خواند از آن بُهبوهه ی حساس می خواند کنار قبر زهرا نیمه ی شب چقدر از غیرت عباس می خواند https://eitaa.com/Maddahankhomein
آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد https://eitaa.com/Maddahankhomein