18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی با لهجه شیرین مشهدی
شعرخوانی برای امام رضا(ع) از زبان بچه
مشهدی که حس و حال حسینیه رو
عوض کرد
"چه کسی میفهمد؟
در دلم رازی هست
میسپارم آنرا به خیال شب و تنهایی خود
به کدامین انسان؟
به کدامین مخلوق؟
تو بگوهست کسی
تا مرا دریابد؟
چه طنین انگیز است
تق تق پای خیالم که به دیباچه ی فردا
به خدا می راند
و چه زیباست نیاز من و ناز
دل بی تاب من و خاطره ای پر احساس
ولی افسوس که در راه دلم گم گشته
تو به من می خندی
و من از خنده ی تو
می فهمم
که کسی نیست مرا دریابد جز خدا
#سهراب_سپهری
برخاسته جورِ تازه ای تابیده
بر پنجره نورِ تازه ای تابیده
برخیز و نگاه کن که خورشید ِقشنگ
با شادی و شورِ تازه ای تابیده!
صفيه قومنجانی
#اشعار_صبحگاهی
هر كسٖي از يار چيزي خواست هنگام وصال
من به محض ديدن او، خاطرش را خواستم!
#محمد_سهرابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خشتی که به دیوار حرم میبینید...
رباعی زیبای مهدی زنگنه در برنامه نَقل و نُقل شبکه دو
بسیار زیبا👌👌👌
در میان جمعمم و دربین مردم منزوی
قونیه ، از شمس خو د دورم شبیه مولوی
هرکسی دوراست از محبوب خود زندانی است
مثل مشروطه که می افتد به چنگ پهلوی
عشق تنها حرف و صوت عین و شین و قاف نیست
عشق یعنی لیلی و مجنون شعر گنجوی
بارها عریانی آن را تماشا کرده ام
لابلای خلسه ی کشف و شهودی معنوی
حتم دارم گر ببینی شیوه ی فرهادیم
دور از شیرین که باشی باز عاشق می شوی
این که می گویم یقینا نکته ای عرفانی است
از مراد من اشاره ،از مریدان پیروی
ای مراد خانقاه دل که حرفم حرف توست
کی دهم یک تار مویت را به تخت خسروی
... بیش از این با کس نخواهم گفت از نی نامه تا
قصهی دنباله دارم از نیستان بشنوی
#محمدعلی_ساکی
بسم الله الرحمن الرحیم
بحر طویل
دلدار می رسد
سالار می رسد
جود و سخا و غیرت و ایثار می رسد
شهزاده ی تمامی اعصار می رسد
دارد دوباره حیدر کرار می رسد
باید که طبل خاتمه ی جنگ را نواخت
وقتی علی کنار علمدار می رسد
الله اکبر از زور و بازوی پهلوان
الله اکبر از قد و بالای این جوان
یکدم میان میمنه یکدم به میسره
در دو جناح مرد نبرد است همزمان
فریاد الامان
دارد بلند می شود آنجا به هر مکان
اکبر جوان سلسله گيسوي کربلاست
پیغمبر خداست
با این حساب احمد مختار می رسد
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علي))
غوغا به پا شده
تیر از کمان غیرت مولا رها شده
شمشیر ذوالفقار علی را کشید و بعد
صحرا پر است از سر و دست جدا شده
یک تن دوتا شده
یعنی علی رسیده زمان عزا شده
آمار کشتگان عدو بی حساب شد
وقت عذاب شد دنیا خراب شد تيغش خضاب شد
وقت مصاف شد
از بس که ضربه زد
تیغ کجی که دست علی بود صاف شد
روز قیامتی که به کرب و بلا شده
از شدت بلا
پشت دلاوران عرب زاده تا شده
غوغا به پا شده
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
وقت حذر رسید
تا شیر تر رسید
وقتی که بین لشگریان این خبر رسید
فریاد استغاثه ی "این المفر" رسيد
باز شکاری از حرم شاه کربلا ارباب ماسوا
قصد شکار کرد
خاک تمام معرکه را لاله زار کرد
از میمنه به میسره را تارومار کرد
بنگر چه کار کرد
سیل عذاب را سر دشمن آوار کرد
دشمن هوار کرد
از جنگ با جوان حسین احتذار کرد
یعنی فرار کرد
اینجای قصه کار عدو به سپر رسید
عمرش به سر رسید
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
هم ماه آمده
هم شاه آمده
تکرار دوم اسدالله آمده
فرماندهی میمنه از راه آمده
ارباب زاده ای که ز درگاه آمده
یوسف به شوق دیدنش از چاه آمده
پیش جمال پر جبروت یل حسین کوتاه آمده
تکبیر می کشد
وقتی میان معرکه شمشیر می کشد
از ترس و واهمه قلب و دل همه
گردن کشان کل عرب تیر می کشد
این خنده دار نيست؟
وقتی به جنگ شیر ، روباه آمده
((شهزاده ی مؤذن کرببلا علی))
پیغمبر آمده
از خیمه های کرببلا حیدر آمده
وقت نبرد حضرت سرلشکر آمده
با این حساب روی زمین محشر آمده
خونش به جوش آمد و صبرش سر آمده
شیر از میان بیشه به قصد سر آمده
به به به این ابهت و قدرت
به به به این شهامت و غیرت
به به به این شجاعت و صولت
در یک کلام ختم کلام است این کلام
شیر نر حسین علی اکبر آمده
((شهزاده ي مؤذن کرببلا علی))
صهبا علی و ساقی میخانه ها علی
آقا علی و زاده ی خیر النساء علی
مولا علی و آیه ی "قالوا بلی" علی
والا علی و عالی اعلا نما علی
شهزاده ی شهنشه ملک بقا علی
پیغمبر جوان شده ی کربلا علی
هرکس به جنگ خشم خداوند رو کند
راه فرار هر طرفی جستجو کند
هرکس که جنگ تن به تنش را نگاه کرد
با خود میان معرکه هی گفتگو کند
یا مظهر العجايب و یا مرتضی علی
((شهزاده ی شهنشه کرببلا علی))
#علی_کاوند
#ماه_شعبان
#امام_زمان
آسمان که نشد
چرا درخت نباشم
وقتی
تو در من
اینهمه پرنده ای؟!
ذهنم پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام ...!
#کامران_رسولزاده
چگونهازتوبگویمبهدیگریکه بفهمد
برای اهل کلیسا اذان چه فایده دارد
#محمد_رفیعی
همسفر می دانی
دست من نیست که با لبخندت
توی این قاب سپید
شب به شب ...
یاد تو را تازه نگه می دارم
دست من نیست که
دست از سر تو بردارم
من بخواهم دل دیوانه ی من ناچار است
.
خاک آن کوچه ی دنج
که معطر به نفس های تو است
بی هوا
سر به هوا می کند این طفلک مجنون تو را
.
دست من نیست
که پاهای دلم
سوی کوچه ی باریک ته شهر
قدم می گیرد
.
دست من نیست
که این شهر (ه) پر از همهمه
آواز مرا ، می شناسند به شبهای فراق
آن قدر نام تو را زمزمه کردم هر شب
توی هر کوچه ی شهر
آشنایند به آواز پر از حسرت من
.
دست من نیست
که دلتنگی دیدار تو می جوشد و
هر سطر نوشتار مرا
رنگ می پاشد و هر خط مرا
بوی دلتنگی تو می گیرد
.
همسفر می دانی
قصد کردم که اگر باز نیایی این بار
مثل مرغان مهاجر چمدان بردارم
فصل پاییز مگر رخت نباید بربست؟
توی باران مگر عاشقتر از هر بار نباید چرخید
.
من به آغوش تو می کوچم و
این بار تو را می خوانم
من چو مرغان مهاجر
ز تو آغاز نمودم و دگر بار تو را خواهم جست
#نسرین_قلندری
فرصتی نیست به جز فرصت آخر که منم
شب دراز است و جهان خواب و قلندر که منم
قلب تو قلهی قاف است و زمرد بدنی
ماجراجوی کهن در پی گوهر که منم
توی این کوچه کسی منتظر آمدن است
در به در می زنم انگشت به هر در که منم
خسته ای, خسته از این درد نباید بشوم
سینه ای نیست جز این لایق خنجر که منم
هی ورق می زنی و پلک...کجا می گردی؟
آن غزل مرد تب آلوده ی دفتر که منم
فارغ از جنگ در این سینه تو آسوده بمان
کیسه ی خاک پر از طاقت سنگر که منم
می رسد صبح و تو با آینه ات می گویی
بین آن خاطره ها از همه بهتر که منم
#حسین_آهنی"
دل به تو دادم که به خونش کشی
دق بدهی تا به جنونش کشی ؟
دل به تو دادم که فریبش دهی
کوهی از اندوه نصیبش دهی ؟
دل به تو دادم که حرامش کنی ؟
آهوی در بند به دامش کنی ؟
دل به تو دادم که بسوزانیاش
جامهای از درد بپوشانیاش ؟
دل به تو دادم که هوایی کنی
بال و پرش چیده و راهی کنی ؟
دل به تو دادم که خرابش کنی
تشنه به آغوش سرابش کنی ؟
دل به تو دادم که زمینش زنی
خرمن آتش به یقینش زنی ؟
دل به تو دادم که تمامش کنی
خون جگر در می و جامش کنی ؟
دل به تو دادم که چنین باختم
شعلهی سوزان به خود انداختم
پس بده این خون شدهی خسته را
این صدف خالی و بشکسته را
( نیست دگر در صدفش دانهای)
( سنگ شده در کف دیوانهای )
#بتول_مبشری
شب عروسی ساقی دو چشم مست بیاور
بریز لب به لبش کن، هر آن چه هست بیاور
شب است و تار به چنگت، به زخمه و به درنگت
مرا به بزم شرنگت، به ناز شست بیاور
بزن به شور طرب ها، أنالحق است به لبها
برای مستی این تاک داربست بیاور
سماع خون شده بر پا، شب جنون شده بر پا
سر بریده ی ما را، به روی دست بیاور
شراب کهنه چه داری؟ بیا به دفع خماری
برای تاک نشین ها می الست بیاور
هنوز چشم به راهم، خماری است گواهم
قماربازترینم، نگو بس است، بیاور!
#علی_اصغر_شیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیرت داوران را ببینید. الله اکبر از این اجرا
گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو
کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
#عماد_خراسانی
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
#حافظ
ای بغض هرزهگرد به باران نمیرسی
هرگز به گرد پای رفیقان نمیرسی
ماندی به پشت بستهی سدهای منفعل
جاری نمیشوی به بهاران نمیرسی
ای خسته از جماعت بیرحم، گریه کن
جا ماندهای به نقطهی پایان نمیرسی
تو تلخ قهوهای که ته استکان اوست
هرگز به فال قند فریمان نمیرسی
بنبست بوده است مسیرت در انتها
بسته است کوچه و به خیابان نمیرسی
مقعول و فاعلات و مفاعیل فاعلن
دلتنگی و به دیگر اوزان نمیرسی
منسوخ شد تمامی این نسخههای پوچ
با فلسفه به ساحت قرآن نمیرسی
شب شد خیال گریه نداری هنوز هم ؟
داش آکلی یقین که به مرجان نمیرسی
دور تو را تمام حسودان گرفتهاند
ای شاه تاجدار به جیران نمیرسی
#زینب_حسامی
تا كه خلوت ميكنم با خود؛ صدايم ميكنند!
بعد ؛ از دنياي خود كمكم جدايم ميكنند!
«گوشه گيري» انتخابي شخصي و خودخواسته است
پس چه اصراري به ترك انزوايم ميكنند!
مثل آتشهاي تفريحم كه بعد از سوختن
اغلبِ مردم به حال خود رهايم ميكنند!
«اي بميري! لعنتي! كُشتي مرا با شعرهات»
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!
احتمالاً نسبتي نزديك دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهايي صدايم ميكنند !
مثل خودكاري كه روي پيشخوان بانکهاست
با غل و زنجير پايم جابهجايم ميكنند!
#اصغر_عظيميمهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه شعر با لهجهی زیبای مشهدی 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز نماز 😂
در محضر مقام معظم رهبری
بشنوید، خیلی زیباست!
مواظب باشیم اگه خواستیم نماز بخونیم اینطوری نماز نخونیم
#طنز
آخرش یک شب به پایت جان خود را می دهد
آن که پای چشم تو ، ایمان خود را می دهد
لحظه ی آخر، سرم را توی آغوشت بگیر
موج در ساحل تمام جان خود را می دهد
روی لبهایم لبی بگذار، تا سیرم کنی
آدم از بیچارگی وجدان خود را می دهد
بعد یک بوسه فقط دارم اَنَااَلحَق می زنم
مرد با جانش بهای نان خود را می دهد
چشمهایت بس که با سبک عراقی در هم است
خواجه با آشفتگی دیوان خود را می دهد
شـاه قاجـارم که وقتی رقص باله می کنی
روی کاغـذ یک شبه ایران ِ خود را می دهد
#ابراهیم_جویباری
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند.
#فاضل_نظری
بوسهات مرحلهی پر هیجانی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!
نکند وارث لبخند مونالیزایی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟
هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو
گاهگاهی هوس خوشگذرانی دارد
کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
که خریدار تو بودن چه زبانی دارد؟
با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!
لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد
بعد آشوب بزرگی که لبت برپا کرد
چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!
بوسه ات ولوله انداخته در اندامم
حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
#فرشید_تربیت
لبخند تو ماجرای صبح است سلام
نام تو فقط صدای صبح است سلام
خورشید برای دیدنت می آید
دیدار تو ابتدای صبح است سلام
#محمود_عباسی_عقدا
م.بیرنگ
دلم از بس که شادست از غمت، جز غم
نمی خواهد
جهان بی غمت جانا ! دلم یکدم
نمی خواهد
دل از روز ازل چون نی کمر بسته ست بهر غم
نوای نی نوایش تا ابد جز غم
نمی خواهد
شفا می گیرم از دردت مرا درمان غم درد است
دلم مشتاق هر زخمت، دگر مرهم
نمی خواهد
*«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد»،
بگو، این عاشق غم ، این همه رستم ،
نمی خواهد
مرا گنجی است در این دل که جز غم، کس نمی داند
برو، ای مدّعی! این دل که نامَحرَم
نمی خواهد
غمت لیلی، غمت شیرین، غمت مجنون،
غمت فرهاد
بنازم ! این همه غم را که جز آدم نمی خواهد
سرِ دارِ غمت منصور می رقصید و این
می گفت :
خوشا ! این کُشته ی غم را به جز ماتم
نمی خواهد
#قاسم_یوسفی”ذوالفنون”
گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عمر
گر زبان دل نفهمی زندگی را باختی ...
#شهرام_نصیری