eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
كُلِ جذابيت ما بد اخلاقا اينه كِه هميشه با يه نفر خوبیم!
‌ همچو بیمار که پرهیز کند از همه‌چیز عاشق از غیر تمنّای تو در پرهیز است... ⧈ ‌‌
میخرامد غزلی تازه در اندیشه ی ما شاید آهوی تو رد میشود از بیشه ی ما! دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند دلِ چون سنگِ تو را در دل چون شیشه ی ما
"عشق" پیچیده ترین کشف بشر در "هیچ" است! راستی، فلسفه‌ی عشق نمی‌دانی چیست؟!
رفتنم را خواستی' خوش باش حالا' میروم درد دل ها داشتم در سینه 'اما میروم بغض اشعارم شدی' راه نفس را بسته ای قطره قطره آب گشتم سوی دریا میروم حکم' صادر کرده ای محکوم 'کردی نابحق بی مروت' اینچنین محکوم وتنها میروم صحبت از عشق توکردم 'طبل رسوایی زدم گر ندارم در دلت جایی 'از اینجا می روم میروم' اما بدان' دلخور ز رفتن نیستم بس که رنجاندی مرا' با قامتی تا می روم آینه بودی چرا' با ما مکدر گشته ای بین چشمانت نکردم' عشق 'پیدا میروم کل دنیایم شدی اما'نفهمیدی خودت آه سردی میکشم امروز و فردا میروم 
ما را از تلخگویی دشمن ملال نیست در کیش ما ملال ز جاهل حلال نیست از عشق من مپرس به چشمم نگاه کن در عالم مشاهده جای سوال نیست در کار قال عمر گرامی به سر رسید دردا در این زمانه یکی اهل حال نیست در چشم ما که روی چو خورشید دیده‌ایم هر چهره ماه و هر خم ابرو هلال نیست ما رهسپار بقاییم غم مدار در دستگاه هستی مطلق زوال نیست غافل مشو که مهلت توفیق اندکست گر مرگ در رسد نفسی هم مجال نیست با شعر تازه گوی ز پیشینیان ببر ای خسته جان بکوش که قحط کمال نیست مست حلاوت غزلم بی خبر ز خصم ما را ز تلخگویی دشمن ملال نیست
❄️من مست جام باقی‌ام، دارم هوای عاشقی حیران روی ساقی‌ام، دارم هوای عاشقی ای‌ جان و ای‌ جانان من، دارم هوای عاشقی ای وصل و ای هجران من، دارم هوای عاشقی جان در برِ جانانه شد، دل بر سر پیمانه شد تن ساکن میخانه شد، دارم هوای عاشقی گه نور و گه نار آمدم، گه گل، گَهی خار آمدم گه مست و هشیار آمدم، دارم هوای عاشقی ای شاه درویشت منم، درویشِ دلْ ریشت منم بیگانه و خویشت منم، دارم هوای عاشقی دیوانه‌ی رویت منم، آشفته‌ی مویت منم سرگشته‌ی کویت منم، دارم هوای عاشقی 🌹🌹🌹
کدام آینه از عشق انعکاسی تر؟ کدام عرصه ز دیدار ماحماسی تر؟ به جای گریه به دوری تشرزدم از خشم که این خروش، از آن گریه التماسی تر 🌹🌹🌹
سلااااااااام. امون بده ادمین 😩😩
طعنھ‌بر‌ما‌مزن‌ای‌دوسٺ‌که‌خود‌معرفتیم؛ دف‌زنان‌بر‌سر‌بازار‌به‌رسوایی‌خویش!
راز پیدایش هستی به خودش مربوط است من به دنبال تــــــــــــــو و داشتن‌ات آمده‌ام
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟ چرا اینگونه ، کافرگونه ، بی رحمانه می خندی ...
نامه داده‌ست ولی عادت یوسف این است عطر او زودتر از نامه رسانش برسد ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود که تو هم آمده باشی و اذانش برسد ..
گفت یوسف درد هجران هم تحمل کردنی است کاش میشد گفتگویی با زلیخا داشتیم
وقتی نباشی زندگی زشت و پلید است آیینه ام غیر از تو زیبایی ندیده ست با بودن تو قید و بندی در زبان نیست حتی غزل در مایه ی شعر سپید است دیوانه ها تقویم هاشان فرق دارد در عالم دیوانه ها هر روز عید است آن قدر میخندم که اشکم در بیاید این هم به نوعی، گریه با سبک جدید است! دیگر سکوتم از رضایت نیست، آخر قفلی که بستی بر دهانم بی کلید است دنبال حالی ساده ام در لحظه هایت حالا که استمرار عشق تو بعید است شرمنده ام از اینکه مجبورم بگویم؛ این مرد از برگشتن تو نا امید است ...
خواب نمیبرد مرا کرده دلم بهانه ات هر طرفی نظر کنم مانده به جا نشانه ات
گفتند نگذر از غرورت، کار خوبی نیست باید خودت فهمیده باشی، یار خوبی نیست گفتند هرگز لشگرت را دست او نسپار این خائنِ بالفطره پرچم‌دار خوبی نیست! سیگار و تو، هر دو برای من ضرر دارید تو بدتری، هرچند این معیار خوبی نیست! ترک تو و درک جماعت کار دشواری‌ست تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست آزادی از تو، انحصار واقعی از من بازی شیرینی‌ست، استعمار خوبی نیست از هر سه مردِ بینِ بیست‌و‌پنج تا سی سال هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست! دیوار ما از خشتِ اول کج نبود، اما این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست دیوارِ من، دیوارِ تو، دیوارِ ما... افسوس! دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست آرام بالا رفتی و از چشمم افتادی من باختم! هرچند این اقرار خوبی نیست!
هر پلنگی در کمینِ عشوه یِ آهویِ توست بیقرارِ سرمه یِ چشم و خطِ ابرویِ توست بس که چین چین می وزد بر دامنت عطرِ بهار کوچه باغِ خیسِ باران، غرق در شب بویِ توست ماهِ اقیانوسِ آرامی و اطلس بر تنت نقره گون، تالاری از آیینه رو در رویِ توست هر شکسته خطِ نستعلیق، مویِ درهمت هر سیامشقِ کشیده وصفی از ابرویِ توست نه! نمی بینند تویِ خواب هم زنبورها شهدِ نابِ بوسه هایی را که در کندویِ توست رقص کُردی که چنین دل می برد از هرکسی خوش خرامیدن به سبکِ کبکِ دالاهویِ توست کیست آن کس که کشیده ناز قد و قامتت؟ هر قلم مو خیره بر نقاشیِ جادویِ توست تلخ و شیرین، دلخوشی گاهی نگاهی بر همین خنده هایِ دزدکی و چهره یِ اخمویِ توست روسریِ ابر سر کن ماهتابِ بی حجاب! دینِ ما این روزها بسته به تارِ مویِ توست!! شیخ گرچه داده فتوا، دیدن و چیدن حرام چون به خلوت میرود وردِ لبش لیمویِ توست هرچه از زیبایی ات گویم کم است اما دلم در پیِ مهر و وفا و سیرتِ نیکویِ توست عاشقانه شانه کن مویِ غزل را، چون که باز شاعری امشب سرش تا صبح بر زانویِ توست
شعر نو یا بیت کهنه از غزل تا مثنوی با کدام اش می شود در وصف چشمانت سرود ؟؟؟
خاک عالم بر سرش چون بی لیاقت گشته است دار دنیا چرخ دارد با مصیبت گشته است هرچه کردی روزگاران بر سرت می آورد این روالش زود در جانان اجابت گشته است
از معبّرها نمی پرسم که خواب صبح وصل عشق من ، بی رمل و اسطرلاب تعبیرش تویی
گمان مبر که سکوتم نشان بی خبری است که آنچه از تو به گوشم رسیده بسیار است . . .
محبّت کهنه چون شد، تازه گردد زورِ بازویش به مطلب می‌رساند عاقبت یوسف، زلیخا را
هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من، وز دل من آن نرود
شهر بی شعر نوش‌جان شما . . . شاعر اینجا جنازه‌ای تنهاست . . .
دستی به سینه‌ی من شوریده سرگذار بنگر چه آتشی ز تو برپاست دردلم...
دوری‌ات بند غم افکند به پای دل مست مست بودیم و پشیمان ز گناهیم...بیا
من در این خلوت خاموش سکوت... اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم...!
میــان‌خوف‌ورجــا‌حالتے‌ست‌عارف‌را… ڪه‌خــندھ‌دردهــن‌و‌گــریہ‌در‌گلــو‌دارد!
حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش