eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪجا رسٖد به مڪتوب گریه آلودم؟ ڪه باد هم نبَرَد ڪاغذی ڪه نم دارد!
دﻟﺒﺮا ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ دادی این‌قدر ﻧﺎزت ز ﭼﯿﺴﺖ؟😐😒 گر ﭘﺸﯿﻤﺎن ﮔﺸﺘﻪاى ﺑﮕﺬار در ﺟﺎﯾﺶ نهم😍😘
‌ فریاد که غـم دارم و غمـخوار ندارم ...
گفت دوری التیام درد های عاشقی است نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است
از بس که ‌ر‌ئو‌ف و ‌مهر‌بانی یا ‌ر‌ب تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب هرگز نشنیده ‌ا‌م گنه ‌کاری را از خانه‌ی ر‌حمتت برانی یار‌ب
مرا رها کن از این شهر غرق دود برو نفس کشیدن تو در هوای من سخت است...
آمدن در خواب و ماندن در خیالم آیه نیست آمدی ای با وفا اما چرا یک سایه نیست در کنارت آدمی را دیده ام تأیید کن این پسر هرگز همان همسایه نیست پس چرا ساکت شدی حرفی بزن آرام جان پس بگو این فکرها در ذهن من بی پایه نیست با کنایات و عبارات قصارت آشنام خوب میدانی تو هم این عشق چون آرایه نیست منصرف گشتم نخواهم گفت شعرِ دیگری این غزل سرمایه ام گفتی غزل سرمایه نیست پاره های پیکری پیر و پر از پروانه گفت سادگی در زندگی بی نقش و بی پیرایه نیست
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بستِ باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بختِ بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق گفت مجری بعدِ " بسم الله الرحمن الرحیم" : یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم: "سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده ست تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم" شیشه را پایین کشیدی رِند بودی از نخست زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز: "با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم" گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو چه بی ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!
تنم چوشمع سیاهی بسوخت پروانه. به خواب رفت بدنم در هوای ویرانه. سیاه پوشم وسرخست رخم ز دیدن تو. چنین نشانه بنامند بزم شاهانه. 🌹🌹🌹
هر ڪسی در حرم نشد محرم راز عاشقی سوخته دل باید و اخلاص و نیاز
هدایت شده از اشعار حسین مرادی
زیبایی ات برده درون حاشیه راحیل را بر هر زبان آورده ای تکبیر را تحلیل را از چشمه ی مضمون چشمت سیل آسا و مهیب انداخت از رونق غزلهایی که گفتم نیل را تاوان برای با توبودن را پذیرفته دلم هرچند دشمن سازدم هم دوستان هم ایل را از دوری اش از حسرتش از تاسحر بیداری ام چشمان تو بدنام خواهد کرد عزرائیل را با شعرهایم شهر شد آشوب و بی شور و شعف میماند آه سینه سوزم صور اسرافیل را
از بس که ‌ر‌ئو‌ف و ‌مهر‌بانی یا ‌ر‌ب تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب هرگز نشنیده ‌ا‌م گنه ‌کاری را از خانه‌ی ر‌حمتت برانی یار‌ب
. یارب ببین که نادم و زار از رهایی‌ام بال مرا ببند که جلدت شوم به‌زور ✍️
زین توبه که صدبار شکستم، توبه
من صید دیگری نشوم، وحشی توام اما تو هم برون مرو، از صیدگاه خود
هر کس رسید پای ضریحت شفا گرفت راه عروج تا ملکوت سما گرفت بیگانه کن مرا زخودم غرق خود نما تا آن که جار زنند مریضی شفا گرفت صحن عتیق تو شده دارالشفای خلق هر کس شفا گرفت ز دست شما گرفت حاجت گرفته سائلت اما نمی رود از بس که از کنار تو ماندن بها گرفت از درگه شما به خداوند می رسیم بی تو نمی شود که سراغ از خدا گرفت حج و منا و سعی و صفایم فقط تویی قلبم مقابل حرم تو صفا گرفت هر کس رسید کرب و بلا، سامرا، نجف برگ براتش از علی موسی الرضا گرفت هر مستمند در حرمت جزو اغنیاست هر بی نوا کنار ضریحت نوا گرفت: عبد ذلیل را تو مران ایها الرئوف از غم بیا مرا برهان ایها الرئوف ✍ شاعر ✒️
. ای غایب از نظر که دل ما سرای توست با ما بیا و از سفر آسمان بگو امشب دلم گرفته و محتاج رحمتم یک "یا مُجیر" جای منِ خسته‌جان بگو ✍️، ماه رمضان ۱۴۴۳ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روحی ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
خبر آمد که کسی صبر و قرارش شده است مثل من عاشق لبخند و وقارش شده است برده دل از نفس و زندگی ام، آخر سر نفسش ،زندگی اش ،دار و ندارش شده است دست در دست هم و زندگی ام رفت به باد آخرین خاطره ام سوت قطارش شده است وای بر حال دل باغ زمستان زده که قرعه ی سیل و عطش سهم بهارش شده است مثل روحی که شب جمعه به عشق خیرات شادمان آمده و فحش نثارش شده است شده دل فاتحه خوان خود و یکبار دگر نا امید از همه ی ایل و تبارش شده است کاسه ی چینی احساس که نه بنویسید شاعری غرق ترک سنگ مزارش شده است @gida13
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- روزی که یادی از تو در،اندیشه و کردار نیست آن روز اقبالِ خوشی،با عاشقانت یار نیست حس گر نگردی در دلی،آن دل ز انوارِ خدا در روزهایِ مابقی،آکنده و سرشار نیست حتی به شعرِ شاعرِ،اهلِ ولایت،بی سخن از ذکرِ نامِ اعظمت،زیباییِ گفتار نیست گل باشی و با بودنت،عالم گلستان می شود بی عطر و بویت تازگی،در پهنه یِ گلزار نیست دلداده یِ آواره ات،وقتی که دلتنگت شود غیر از دعا سویِ خدا،او را مجالِ کار نیست گر همنشینِ گلشنت،گردد به لطفِ ایزدی زان پس گلی گردد در او،نقش و نشانِ خار نیست تا غائبی از دیده اش،اندوهِ او باشد فزون شور و نشاط و شادی اش،جز لحظه یِ دیدار نیست خورشید و ماهِ آسمان،هستی و گر ظاهر شوی دیگر نشانی از شبِ،تاریک و سرد و تار نیست
یا صاحب الزمان عج جاری بکن روی لبانت خنده ها را با غم نخوان هی نامه ی شرمنده ها را راضی به بغضت نیستم اصلا بیا و گاهی نخوانده پاره کن پرونده ها را اللهم_عجّل_لولیک_الفرج مهدی_ڪبیری
و من عقوبات المعاصی جنبتنی حتی کانک استحییتنی آری منم و گناه خرمن خرمن آلوده شدم اگر چه دامن دامن امّا ز عقاب باز دورم کردی انگار که تو حیا نمودی از من
سحر سیزدهم.... ✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود... و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم ... ❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟ اما، به لبخند های بی همتایت قسم...؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی... ❄️چنان ندیده، میخری... که گویی میان ما و تو... هیچ نقطه تاریکی..جلوه نکرده است... ❄️شرمنده چشمان توام... ؛ دلبرم اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم... چرا باز هم، به رویم آغوش گشوده است...؟ من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام....؛ مگر چقدر می توان، ندید گرفت... مگر چقدر می توان، بخشید... مگر چقدر می توان، ندیده خرید....؟؟ ❣نام "ستار "، تو، حصن حصین من است...خداااا و عقل ناچیز من هنووووز، از ستاریت، تو، انگشت به دهان مانده است!!! ❄️ندید گرفتن هايت چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند... ❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام... مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟ ❄️قنوت امشبم، بال درآورده است... به نام نامی "ستار" تو.... ❣مرا... مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛ یا ستار.... یا ستار.... یا ستار..... یا ستار العیوب سید پیمان موسوی طباطبایی
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت...💫💖
من وضوساخته ام قبلهٔ محبوب كجاست؟ آن كه دل گشته ز هجرانِ وِي آشوب كجاست همه عالم شده كنعان زفراق رخ دوست يوسفِ گمشدهٔ اينهمه يعقوب كجاست؟