eitaa logo
این عماریون
351 دنبال‌کننده
220.8هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
متاهل بود و یک فرزند به یادگاردارد، مبینا خانم 🍃🌷🍃 ایشان ششمین فرزند خانواده شان بود مرحوم پدرش فردی مذهبی بود که برای امرار معاش آنها مجبور شده بود سال‌ها در کویت فروشندگی کند و فرزندانش با رزق رشد کنند. 🍃🌷🍃 و مادر ایشان  هم خانمی مومن  که خیلی وقت‌ها به تنهایی بار بزرگ کردن فرزندانش را به دوش می‌کشید. 🍃🌷🍃 وقتی قضیه داعش به بیت(ع)🌷پیش آمد،  برادرش و ایشان به تن کردند و به رفتند. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر ایشان : من و با هم فامیل بودیم و رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم، اما من چند سالی بود که را ندیده بودم. یک مدت هم تهران بودند ،تا اینکه خانواده اش به خواستگاری من آمدند و با توجه به شناخت کاملی که داشتیم جواب مثبت دادیم. 🍃🌷🍃 بیشتر بر روی بود. گفت : من یک و  من هستم و اوقات در هستم، آیا شما می توانید های زندگی با یک فرد را تحمل کنید؟ 🍃🌷🍃
من که یک قبلی نسبت به داشتم و همیشه هم دوست داشتم همسرم باشد بله را دادم و در ۲۸ ماه سال ۸۵#  من و سر سفره عقد و بدون اما نشستیم. 🍃🌷🍃 من آن زمان کلاس سوم دبیرستان بودم و  بهترین دوران زندگی‌ام دو سال نیم عقدمان بود، همیشه در حال بودیم و اوقات گلزار و کنار می رفتیم. 🍃🌷🍃 بیشتر اوقات به من می گفت: خانم دوست دارم برای همیشه در باشی.😭۲۱ سال ۸۸# رفتیم زیر یک سقف تا زندگی زیبا و شیرین را با یکدیگر بسازیم.😭 🍃🌷🍃 زیاد می‌رفت، اما این با همه داشت، به من که نگفت قراره به بره، چون من خیلی از روحی بودم و اگر یک روز را نمی‌شنیدم، شبیه می‌شدم.😭 🍃🌷🍃 که می خواست بره  و چمدانش را که جمع می کرد مدام از این اتاق به آن اتاق می رفت، و من از رفتارش اضطراب همه وجودم را گرفت،😭 خودم تا پادگان رساندمش.😭 🍃🌷🍃
دو روز بعد ۲۳ من اصلاً منتظر تماسش نبودم داشتم با برادرم تلفنی صحبت می‌کردم که دیدم پشت خطم هست، خیلی با هم صحبت کردیم و بیشتر بود که نکنه بچه را بگیرد که هم من و هم خودش اذیت بشیم. 😭😭 🍃🌷🍃 هر وقت می‌رفت نمی‌گذاشتم که با کند، چون بعد از اینکه را می‌شنید می شد.😭😭 🍃🌷🍃 اما آن روز تا گفت گوشی را بده به ، را صدا کردم و گوشی را به او دادم و بعد از اینکه با صحبت کرد گوشی را خودم گرفتم.😭 🍃🌷🍃 گفت: سلام به پدر و مادرت برسان و باش و خداحافظی کرد. فردای آن روز شده بود😭. هرچند هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم روزی من نیز به برسه.😭😭 🍃🌷🍃
نیروی انتظامی، حسن پاینده 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۵۸/۷/۱#  در شهر لاهیجان در خانواده ای متدین ومذهبی و روستایی متولد شد. 🍃🌷🍃 دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستای پدری اش(امامده) گذراند و پس از استخدام در دوره دبیرستان و مقطع کاردانی را در تهران به اتمام رساند. 🍃🌷🍃 ایشان متاهل بود و دو دختر به نام‌های زهرا (15 ساله) و نازنین زهرا (11 ساله) به یادگار دارد. 🍃🌷🍃 پس از عضویت در و استخدام در مراحل آموزش تخصصی را در مرزن‌آباد چالوس به اتمام رساند و در ویژه ناجا کل خود را آغاز کرد. 🍃🌷🍃 تهران، دانشگاه تهران، اهواز و آبادان، بم، اردبیل، سال 88 رشت و# دانشگاه گیلان و … از ویژه ایشان بود. 🍃🌷🍃 منطقه در سیستان و بلوچستان پس از شوشتری از جمله ایشان و به مدت سال محسوب می‌شود. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : ما در سال 1380# بصورت مذهبی و سنتی ازدواج کردیم،  دو دختر به نام های زهرا و نازنین زهرا داریم. 🍃🌷🍃 از سال 83 ویژه گیلان شدند و در بسیاری از ها حضور داشتند، در سال 89# به مدت 2 به عنوان در صفر مرزی سرباز کردند. 🍃🌷🍃 همیشه با خود بود اوقات با تمام ها در خانه با زهرا به می پرداخت و نه تنها با خود بلکه با تمام ها و میکرد و ها در اکثر ها دوست داشتن در ماشین ما بنشینند.😭 🍃🌷🍃
مدافع وطن ضرغام پرست 🍃⚘🍃 شب عید سعید قربان، ۱۴۰۰/۴/۲۹ ایشان شد.و برادرش که همکارش بود مجروح شد. 🍃⚘🍃 درسال ۱۳۷۱ در شهر رامهرمز در استان خوزستان ،درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. متاهل بود و یک فرزند، یک پسر ۲ ساله به یادگار دارد. 🍃⚘🍃 در حین انجام در شب عید قربان توسط اشرار در ماهشهر به درجه رفیع نائل آمد. 🍃⚘🍃
تصویر ،درحال به مناطق بی‌آب خوزستان چند روز قبل از . 🍃⚘🍃 به روایت از سردار رضایی: همرزم و همکار گرامی بنده در حین انجام خطیر تامین ، توسط مسلح و معاند، با مظلومیت به درجه رفیع نائل آمد.😔 🍃⚘🍃 در پی بروز ، آبی و منابع آب، مدتی است که مشکلاتی برای اقشار مختلفی از مردم شریف و ولایتمدار استان خوزستان عزیز به خصوص دامداران و کشاورزان عزیز و روستاییان شریف فراهم آمده مطالبات به حق مردم بزرگوار خوزستان قابل درک و فهم است، حتما دولت و مسئولان ذی ربط در پی پاسخگویی به انتظارت و مطالبات مردمی هستند، اما در این میان، شاهد تحرکات خرابکارانه عده‌ای معاند و فرصت طلب هستیم. قرمز نیروی انتظامی؛ و پایدار، از بیت المال، کیان و اموال است. 🍃⚘🍃 همواره صف مردم غیور خوزستان از معاندین جدا بوده و اجازه نخواهند داد گروه‌های وابسته به بیگانگان، و خوزستان مقاوم را به مخاطره اندازندنیروی انتظامی اجازه نمی‌دهند عده‌ای فرصت طلب فضا را ناامن کنند. 🍃⚘🍃
پرست حین انجام ، توسط اشرار مسلح و فرصت طلبان معاند به رسیدند.😔 🍃⚘🍃 یاد و خاطره را همواره زنده نگه می‌داریم و خود را در برابر خانواده‌های بزرگوار مدیون می‌دانیم و از هیچ کوششی برای به آنان دریغ نمی‌کنیم، قطعا مجازات سختی در انتظار عاملان این امنیت خواهد بود. 🍃⚘🍃 همزمان با شب عید قربان (مورخه ۲۹ تیر ۱۴۰۰)، اشرار مسلح و معاند، ضرغام پرست را حین انجام ماموریت امنیت، به رساندند و یک دیگر را کردند. 🍃⚘🍃 این دو جان برکف، بودند که یکی به رسید و دیگری از پا و برای به مرکز درمانی منتقل شد.😔 🍃⚘🍃 سرانجام ضرغام پرست هم درتاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۹ در شب قربان هنگام انجام توسط اشرار به رسید‌. 🍃⚘🍃 #شهید پس از تشییع با شکوهی که انجام شد جمعه صبح #۱ مرداد ماه ۱۴۰۰ درقطعه رامهرمز، استان خوزستان خاکسپاری شد. 🍃⚘🍃
به روایت از برادر : ما سه برادر بودیم خانواده بود، حسین یک دختر 14 ساله و یک پسر11 ساله دارد. 🍃🌷🍃 و همسرش از# سادات هستند که و از بودند که در قرارگاه سری نصرت و های دیگر مقدس را برای عملیاتی یاری می کردند. 🍃🌷🍃 از سال 85 بود و با بسیار زیاد توانست خودش را از زمینی به منتقل کند. 🍃🌷🍃 ایشان سال 92 اعزامش به بود.ولی در عراق تقریبا اخیر را کامل بود و برای به به می آمد. 🍃🌷🍃 از بچه های و پردل و جرات بود بچه های حشدالشعبی و سرایای خراسانی از و اش تعریف میکردند.😭 🍃🌷🍃 به منزل ما هم که آمدند، گفتند  به قدری در آنجا و ایجاد می‌کرد که ما از عراق فقط آمده ایم تا ببینیم خانواده این چه کسانی هستند. 🍃🌷🍃 خیلی تاکید بر رفت و آمدما به داشت هر چند اغلب در بود ولی پیگیر این بود وما در برنامه های محله که رضوان بود حضور پررنگی داشتیم. 🍃🌷🍃
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند، بود که به و مختلف می‌شد. بعد از مدتی در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و هم دیگر بر گرفت و شد در . 🍃🌷🍃 اما انگار دلش هنوز در و بلوچستان و در بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76 دیگر به یعنی یکی از سیستان و بلوچستان برود و ایشان  سال آنجا ماند و در نتیجه به بازگشت. 🍃🌷🍃 در این به در کشور، چشیدن های مردم با تمام و دردی با آنها به نشده از ایشان تبدیل شده بود. از به دست نکشید، چراکه خمینی (ره) و بسیاری دیگر از ، خودشان را به کرده بودند. 🍃🌷🍃 سرانجام حاج محسن مطیعی هم در اثر که در حین از در 8 سال 1383# برای ایشان  پیش آمد و به آرزویش که  همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃
ایشان سال ۶۷# با پایان یافتن تحمیلی، حدود ۲۸ گونه در پاسداران ، رضا (ع)🌷مشهد  و نیشابور ، ، در های  خود از انقلاب  و اسلامی کرد. 🍃🌷🍃 و پس  از ۱۲ بانی و با تکفیری ها  و با  به هلاکت رساندن بیش از ۲۰۰# نفر از تکفیری با دیده بان ایشان به درجه رفیع رسید. 🍃🌷🍃 اسفند سال۹۴ شد، وپس از زیارت خود در زینب(س)🌷 و   رقیه (س)🌷با هواپیما به همراه   دوران دفاع مقدسش حصاری به سوی پرواز کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از آقای علی هدایتی از همکاران : شمس آبادی به یکی از دوستان در یپیاده روی اربعین گفته بود: «در این زیارت سشهادت در سسوریه را از سامام حسین(ع)🌷 طلب کرده ام.» 🍃🌷🍃 ، ، اخلاقی، و ریایی از جمله ویژگی هایی بود که شمس آبادی را برازنده کرد. 🍃🌷🍃
این ۳۱ در پاسداران انقلاب اسلامی کرد،بعضی روزها می دیدم که بعد از کاری که همه می رفتند، در محل می ایستاد و مشغول کار می شد. 🍃🌷🍃 در سال های ۸۸# و ۹۴ به عنوان شد و در سال جاری نیز در طرح اشتر مسلح از دستان پاسداران انقلاب اسلامی # تقدیر دریافت کرد. 🍃🌷🍃 شمس آبادی از سال ۸۷# به مدت ۴ در استان کرد. 🍃🌷🍃 در به دلیل و هوای و هایی که دارد برای هر کسی ممکن نیست ولی این این را برای کرده بود و در مدت منشاء بزرگی در #بندرعباس شد. 🍃🌷🍃 ازشون درخواست کردیم که بعد از به در کنار ما دهد که بدون چشم داشتی این را کرد و تا اواسط فصل های محول شده را به احسن انجام دادند. 🍃🌷🍃
سرانجام بیرجند بیک محمدی هم در تاریخ   ۱۳۶۷/۳/۶ در پشتیبانی سطحی ، بر فراز ماهی مورد موشک قرار گرفت و شد. 🍃⚘🍃 پیکر بعداز تفحص و شناسایی شد وبه کشور بازگشت. 🍃⚘🍃 پیکر ۱۹ اسفند در تهران تشییع شد. 🍃⚘🍃 پس از تشییع در تهران، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘ خاکسپاری  شد. 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز     💠خلبان شهید بیرجند بیک محمدی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
مدافع وطن ضرغام پرست 🍃⚘🍃 شب عید سعید قربان، ۱۴۰۰/۴/۲۹ ایشان شد.و برادرش که همکارش بود مجروح شد. 🍃⚘🍃 درسال ۱۳۷۱ در شهر رامهرمز در استان خوزستان ،درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. متاهل بود و یک فرزند، یک پسر ۲ ساله به یادگار دارد. 🍃⚘🍃 در حین انجام در شب عید قربان توسط اشرار در ماهشهر به درجه رفیع نائل آمد. 🍃⚘🍃
تصویر ،درحال به مناطق بی‌آب خوزستان چند روز قبل از . 🍃⚘🍃 به روایت از سردار رضایی: همرزم و همکار گرامی بنده در حین انجام خطیر تامین ، توسط مسلح و معاند، با مظلومیت به درجه رفیع نائل آمد.😔 🍃⚘🍃 در پی بروز ، آبی و منابع آب، مدتی است که مشکلاتی برای اقشار مختلفی از مردم شریف و ولایتمدار استان خوزستان عزیز به خصوص دامداران و کشاورزان عزیز و روستاییان شریف فراهم آمده مطالبات به حق مردم بزرگوار خوزستان قابل درک و فهم است، حتما دولت و مسئولان ذی ربط در پی پاسخگویی به انتظارت و مطالبات مردمی هستند، اما در این میان، شاهد تحرکات خرابکارانه عده‌ای معاند و فرصت طلب هستیم. قرمز نیروی انتظامی؛ و پایدار، از بیت المال، کیان و اموال است. 🍃⚘🍃 همواره صف مردم غیور خوزستان از معاندین جدا بوده و اجازه نخواهند داد گروه‌های وابسته به بیگانگان، و خوزستان مقاوم را به مخاطره اندازندنیروی انتظامی اجازه نمی‌دهند عده‌ای فرصت طلب فضا را ناامن کنند. 🍃⚘🍃
پرست حین انجام ، توسط اشرار مسلح و فرصت طلبان معاند به رسیدند.😔 🍃⚘🍃 یاد و خاطره را همواره زنده نگه می‌داریم و خود را در برابر خانواده‌های بزرگوار مدیون می‌دانیم و از هیچ کوششی برای به آنان دریغ نمی‌کنیم، قطعا مجازات سختی در انتظار عاملان این امنیت خواهد بود. 🍃⚘🍃 همزمان با شب عید قربان (مورخه ۲۹ تیر ۱۴۰۰)، اشرار مسلح و معاند، ضرغام پرست را حین انجام ماموریت امنیت، به رساندند و یک دیگر را کردند. 🍃⚘🍃 این دو جان برکف، بودند که یکی به رسید و دیگری از پا و برای به مرکز درمانی منتقل شد.😔 🍃⚘🍃 سرانجام ضرغام پرست هم درتاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۹ در شب قربان هنگام انجام توسط اشرار به رسید‌. 🍃⚘🍃 #شهید پس از تشییع با شکوهی که انجام شد جمعه صبح #۱ مرداد ماه ۱۴۰۰ درقطعه رامهرمز، استان خوزستان خاکسپاری شد. 🍃⚘🍃
به روایت از سردار مجید شجاع ، فرمانده ی نیروی انتظامی خراسان جنوبی : کلاته نایبی از لایق ، ، و با انتظامی در استان بود. 🍃⚘🍃 وقتی متوجه این ماموریت شد با فرمانده ی مستقیم خود تماس گرفت تا در این کنه. در این نیز دو نفر دیگه از همکاران انتظامی استان مجروح شدند. 🍃⚘🍃 با حضور به موقع همکاران نیروی انتظامی اشرار متواری شدند اما یکی از اشرار در محل این درگیری دستگیر شد و سایر اشرار مسلح نیز در ادامه با کارهای فنی و اطلاعاتی پلیس دستگیر شدند. سرانجام محمد کلاته نایبی در تاریخ هفتم آبان ماه ٩۶ در اشرار مسلح در کویر خوسف ، بیرجند به به آرزویش که همانا در راه ♡بود رسید. 🍃⚘🍃 پیکر از تشییع با شکوهی که انجام شد در قطعه ی شماره ی ٢ بهشت متقین بیرجند خاکسپاری شد. 🍃⚘🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، شده بود و حتی هفته در (عج)♡بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭 🍃🌷🍃 باری که گفت می‌خواهد به برود ۳ طول کشید تا برگردد. بار گفت، برای ۸۰۰ به یزد می‌برد که بعدا متوجه شدم با همان شد.😭 🍃🌷🍃 من ماهه باردار بودم که گاهی در خانه حرف را می‌زد. می‌گفت: شاید برای به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد. 🍃🌷🍃 هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم ! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به زینب (س)🌷سپردم.😭 🍃🌷🍃 به رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭 🍃🌷🍃 مردم گاهی می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان. 🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃
بعد از ماه و اندی که از می‌گذشت، یک روز برادر شوهرم به پدرم زنگ زد و خبر را به پدرم داد، ولی پدر به ما چیزی نگفت. بعد از ظهر آن روز خیلی نگران بودم و مدام ذکر می‌گفتم. 😭😭 🍃🌷🍃 فقط به ما گفت مجروح شده😭 حالم خیلی بد شد. ولی با این حال را شکر کردم که همسرم زنده است. دوباره گوشی پدرم زنگ خورد که دیدم درباره صحبت می‌کنند. 🍃🌷🍃 آنجا بود که فهمیدم به که بود، رسیده. که به رسیده، اما ت واقعا برایم خیلی .😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگ‌ترم، قاسم وسطی و هم و خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از بزرگ‌تر بودم و همیشه سعی می‌کردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔 🍃🌷🍃 چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم در معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به زنگ زدم و گفتم بیا 🌷 پیش خودم. دلم شورش را می‌زد. بود و به لحاظ شغلی در چنین روز‌هایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 گفت: سر پست هستم و نمی‌توانم ترک کنم. نسبت به وظیفه بود و را همیشه در می‌گذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش می‌گذاشت که مبادا از خودکار استفاده شخصی بکند.😭😭 🍃🌷🍃 آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و مجروح شده است. قبلاً هم حین انجام بار شده بود.😔 🍃🌷🍃
ایشان در تکاور امیر(ع)🌷 تیپ ۴۴ بنی‌هاشم (ع)🌷 سپاه چهارمحال و بختیاری بود که  به‌منظور غرب کشور (کردستان) برای با منافقین، گروهک‌های دموکرات، کومله و پژاک داشت. 🍃🌷🍃 سِمت ایشان  در زمان حضورش در ، تکاور تیپ ۴۴ قمر بنی‌هاشم (ع)🌷 و بختیاری بود. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : متولد روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد بود. من هم در همان روستا به دنیا آمدم و نسبت دور فامیلی با هم داشتیم. سال 1371# وارد می شوند، از همان سال 1372# که با هم عقد کردیم، شان در شد و در با «کومله»، «پژاک»، «پ ک ک» داشت. 🍃🌷🍃 سال 1392#، تلویزیون مزار «حجربن عدی» در را نشان می داد. و که زمانی که این را دیدند، می گفتند که با جلوی این آدم ها . 🍃🌷🍃 بعد از آن از جنایت های داعش در منتشر می شد که بسیار تکان دهنده بود. سال 1394 را گرفت و شد. 🍃🌷🍃
ایشان برای بار ماه 1394# به رفت و آنجا بود. موضوع را فقط به من گفته بود وهیچ کس در جریان سفر ایشان به قرار نداشت. 🍃🌷🍃 از آنجا که بیشتر اوقات در بود، خانواده شان متوجه رفتن به نشدند. زمانی که از بازگشت، بنر «زیارت قبول» زدیم و گوسفند قربانی کردیم. آنجا بود که اطرافیان متوجه شدند ایشان به رفته اند. 🍃🌷🍃 آن روزها خبرهای خیلی بدی از می شنیدیم. خیلی نگران شدم. سلیمانی آن زمان و گردان «امیر» بود. به من گفت «نگران نباش، به صورت مستشاری و برای آموزش نیروهای سوریه ای به این ماموریت می روم.» 🍃🌷🍃 از آنجا که در داشت، از ایشان خواستند که برای یک ماهه به برود. در بود. 🍃🌷🍃 زمانی که از ایشان خواستند که به برود، بود اما زمانی که موضوع را با من در میان گذاشت، حال عجیبی پیدا کردم. پاهایم سست شد، آنجا فهمیدم که این سفر . 😭😭 🍃🌷🍃
ایشان شد که ماه بعد در «اثریا» ی حلب به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 در ، گرفت و گفت نمی تواند به بیاید، قرار شد ما برای دیدن ایشان به برویم که قبل از رفتن ما به رسید و ما در با ایشان کردیم.😭😭 🍃🌷🍃 برای که می خواست به شود،  خواهرشون ازشون خواست که از رفتن منصرف شود، گفتند: «الان باید به کمک سوری ها برویم. بچه هایشان در خطر هستند. اهل بیت🌷  و بچه های سوری در خطر هستند و من نمی توانم آرام در خانه ام بنشینم.» 🍃🌷🍃 تعریف می کنند که در «اثریا» قسمتی بوده که دشمن نباید آن را تصرف می کرد. سلیمانی به همراه به آنجا می رود که بعدا از آنها، انصاری که بعد از سلیمانی به رسید، را به رساند. 🍃🌷🍃 با داعشی ها پیش می آید و سلیمانی به# شهادت می رسد.😭 ابتدا به و دیگری به می کند. 😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از پدر : با کردم و را زینب(س)🌷 ، رقیه(س)🌷 ، و نمودم.😭 🍃🌷🍃 چرا که لایق بود و از عزیز انقلاب و همه و نظام را خواهانم. 🍃🌷🍃 وقتی به می رفت ، کسی مطلع نمی شد که به کجا می رود و اخیراً هم از به رفت و من نمی دانستم که در بوده. 🍃🌷🍃 برای بیت و 🌷 را یکی از بود😭 بیت علیه السلام🌷 بود و به آنچه خواند قلبی داشت.😭 🍃🌷🍃 سرانجام محمد صاحبکرم اردکانی هم درتاریخ   ۱۳۹۳/۱۲/۱۲#   در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار شهر سپیدان، شیراز. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید محمد صاحبکرم اردکانی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد