رنگ چشمانت به شعرم خودنمایی میکند
چون عسل دارد، غزل را هم هوایی میکند
مثل یک قایق شدم بر روی امواجِ غزل
چشم زیبایت برایم ناخدایی میکند
میرود قلبم به هر سویی نگاهت میرود
لامروت هر زمانی دلربایی میکند
گاه، با آرامش و گاهی چنان وحشی و تند
شورشی دارد نگو، کشورگشایی میکند
هرکسی تا دیده چشمانت دلش بلوا شده
بسکه لاکردارِ بیدین بیحیایی میکند
کشورِ قلبم کنون دربست، تحتِ امر اوست
شهنشینی دارد و هی کدخدایی میکند
تا بخواهم فرصتی غافل شوم با یک غزل
رنگِ چشمانت به شعرم خودنمایی میکند
#مهدی_شهسواری
گریهام جاریست ، بارانی که میبینی ، منم
چتر وا کن ؛ ابر گریانی که میبینی منم
بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار ؛
رحم کن ؛ گنجشکِ حیرانی که میبینی ، منم
از کمانداران ابروی تو کو راه فرار ؟
صید از هر سو گریزانی که میبینی ، منم
کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بیوفا ؛ سرباز بیجانی که میبینی ، منم
اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنهدیوانی که میبینی ، منم !
#سجاد_سامانی
من ابرهای آسمان را دوست دارم
دیوانه ام حتی زمان را دوست دارم
گاهی دلم ابریست بارانیست چشمم
مثل همه رنگین کمان را دوست دارم
وقتی به یاد چشم های تو می افتم
این گریه های بی امان را دوست دارم
وقتی تو رفتی با خیالت سیر کردم
این عاشق بی خانمان را دوست دارم
لبخند و خنده از جهانم کوچ کرده
من غصه های بی کران را دوست دارم
از تو که رفتی انتظاری نیست اما
من جمله ی با من بمان را دوست دارم
#محمدجواد_جلالی
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
#صائب_تبریزی
شکوهای نیست ز طوفان حوادث ما را
دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند
#رهی_معیری
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش...
#فاضل_نظری
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم
چون داغ دیدهای که کند گفتگو به خاک
#صائب_تبریزی
ز دوری تو نمُردم! چه لاف مِهر زنم؟
که خاک بر سر من باد و مهربانی من
#محتشم_کاشانی
او را که خدا آینه خویشتنش کرد
آورد به دنیا و یل بت شکنش کرد
بر خاک نظر کرد علی خاک طلا شد
بر سنگ نظر کرد عقیق یمنش کرد
در معرکه هرکس به مصاف علی آمد
مولا زره جنگی او را کفنش کرد
تا دید عدو روبرویش تیغ علی را
جان زودتر از ضربه فرار از بدنش کرد
شد اوج سرافکندگی دشمن حیدر
آن کار که با ناقه سواران حسنش کرد
در مکتب خود حضرت زینب به رقیه
مدح علی آموخت و شیرین سخنش کرد
جبریل سعادت ز خدا خواست، خدا هم
در راه حسین بن علی سینه زنش کرد
از هجر علی کعبه عزادارترین شد
طوری که فقط جامه مشکی به تنش کرد
خوش عاقبت آن است که هنگام زیارت
مرگ آمد و با شاه نجف هموطنش کرد
#علی_ذوالقدر
زهرِ دوری باعث شيرينيِ ديدارهاست
آب را گرمای تابستان، گوارا می كند!
#كاظم_بهمنى
چنان غفلت حجاب دیده ما شد در این دنیا
که حتی برده از چشمان ما، مرگِ مقابل را
#عاصی_خراسانی
کنون که گردش ایام را ثباتی نیست ...
همان خوش است که در عشق بگذرد ایام
#ملکالشعرا_بهار
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
#خواجوی_کرمانی
چه خوش فرمود آن پیر خردمند
کزآن خوشتر نباشد در جهان پند
اگر خونین دلی از جور ایام
"لب خندان بیاور چون لب جام"
#فریدون_مشیری
از خمار می گرانی میکند سر بر تنم
تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار!
#صائب_تبریزی
من با تو نگویم كه تو پروانهی من باش
چون شمع بیا روشنی خانهی من باش
در كلبهی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانهی من باش
من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانهی من باش
دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانهی من باش
لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش ...
#مهدی_اخوان_ثالث
در چشم همه، روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن ِ بُغضی سرطانی
آیا شده از شدت ِ دلتنگی و غصه
هِی بُغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟!
#سید_تقی_سیدی