eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. خوشبخت، آن زنی‌ست... وقتی خدا بنای جهان را گذاشته در روح تو سخاوت دریا گذاشته... آن‌قدر سربلند و شریفی که از ازل در طالع تو، لیلۀ اسرا گذاشته... بیهوده نیست این‌که دری از بهشت را تنها برای خاطر تو وا گذاشته روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب ردّ تو را در آینه‌ها جا گذاشته خوشبخت، آن زنی‌ست که در طول زندگی پا جای پای حضرت زهرا گذاشته... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 .
. تا آن زمان که گردش این روزگار هست تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق پای پیاده عشق به هر دل سوار هست وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست پس در تمام عمر به هر لحظه کار هست ما ظاهراً اگر چه خدا را ندیده‌ایم اما یقین که جلوه آیینه‌دار هست یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست یک یاس آمده که همیشه بهار هست یک برگ یاس با همه عالم برابر است معنی یاس یک کلمه هست و مادر است هرکس که مادر است دو عالم برای اوست بام بهشت نقطه پایین پای اوست مادر شدن برای دو عالم شرافتی است بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست او قبل خلقت آمده قبل از همه رود سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه این میل باطنی عمیق خدای اوست آمد کسی که بین قنوت شبانه‌اش همواره اسم یک یک همسایه‌های اوست تصویر خالصانه ذکر و دعاست او همسایه همیشه قرب خداست او او کوثر است و چشمه دریاترین خم است نور است و نور بخش سپهر است و انجم است پیداتر از همه شد و بین بزرگی‌اش در لابلای ثانیه‌های زمان گم است از آب و خاک مهریه او جوانه زد هر دانه‌ای که بر سر هر خوشه گندم است مصرف نکرد غیر خودش در مسیر حق زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است از خود گذشت تا که ولایت علم شود زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است دین خدا ز همت او جان گرفته است زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است ✍ .
. تقدیم به شهید والامقام باز در گوش عالم و آدم بانگ هل من معین طنین انداخت دست تکفیر با اشارۀ کفر شعله در خیمه‌گاه دین انداخت خیمه‌ها باز هم محاصره بود به حریم حرم جسارت شد شعله‌ها تا دم حرم آمد باز هم صحبت از اسارت شد در مسیر حسین جان دادن با شهیدان کربلا عشق است هر کجاییم کربلا برپاست راه ما اوست، مرز ما عشق است روز و شب دور خیمه‌های حسین هر قدم گرم جان‌سپاری بود اشک او پا به پای تسبیحش هر سحر دانه دانه جاری بود که در دل میدان غرش رعد و خشم طوفان بود وقت رحمت نسیم بود نسیم دست او بر سر یتیمان بود گوشه گوشه شنیده است این صحن خواهش و گریه و دعایش را این حرم می‌دهد شهادت که بارها دیده اشک‌هایش را بارها پا به صحن این مرقد با دلی شعله‌ور گذاشته بود بارها روی شانه‌های ضریح با دلی تنگ سر گذاشته بود مهربان بود مثل باد بهار سرو این خاک بید مجنون بود پاسدار حریم خون خدا جان‌نثار رقیه خاتون بود تن به مردن نداد و بی‌سر شد کشتۀ راه سیدالشهداست دستش افتاد روی خاک ولی حرم اهل‌بیت پابرجاست حجت‌الاسلام .
. ✅ شیدا این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد میلاد  یگانه بنت احمد آمد ای شیعه تو را دهم بشارت امشب یکدانه گل باغ محمد آمد ✅ محمد نژاد بر کوکب آسمان عصمت صلوات بر فاطمه گوهر نبوت صلوات بر مادر یازده امام برحق از صبح ازل تا به قیامت صلوات ✅ مرتضی سروعلی این جشن وسرور سرمدی مارابس از فاطمه یک خوش آمدی مارابس لبخند به لب مهدی زهرا باشد عطری زگل محمدی مارا بس امشب همه جا جشن مبارکباد است دلها همه از مقدم زهرا شاد است از بهر محمد و خدیجه صلوات روشن همه جا ز نور این اُولاد  است ✅ سیدرضا موید عالم زفروغ احمدی لبریز است از جلوه حیِ سرمدی لبریز است میلاد بتول است و فضای مکه از عطر گل محمدی لبریز است ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا وی سینه تو بهشت احمد زهرا عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را زان دست که بوسیده محمد زهرا یا فاطمه ای منشاء خیر و برکات مهر تو بود قبولی صوم و صلات فرموده نبی خدا گناهش بخشد هر کس که برای تو فرستد صلوات ✅نادعلی کربلایی بر عالمیان رحمت بیحد آمد زیبا گهر رسول امجد آمد تبریک به شیعیان اهل عالم چون فاطمه دختر محمد آمد ✅حامد نور دگری به بیت احمد آمد محبوب رسول حیّ سرمد آمد تا عطر وجودش همه عالم گیرد زهرا ، گل گلزار محمد آمد ✅مهدی پناهی بر مقدم دختر پیمبر صلوات بر چشمه ی پاك حوض كوثر صلوات بر محضر حضرت محمد تبریك بر مادر شیعیان حیدر صلوات ✅ مردانی در باغ نبوت از نهال توحید هنگام سحر گلی شکوفا گردید چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید زهرا چو گُل محمدی می خندید ✅حسان چون فاطمه مظهر خدای یکتاست انوار خدا ز روی زهرا پیداست همتای علی، در دو جهان بی همتاست زهراست محمد و محمد زهراست ............... . سلام‌الله‌علیها چو نورش در بسیط ارض از عرش برین آمد خدا را هر چه رحمت بود نازل بر زمین آمد ز نورش رحمت از رب المشارق تافت بر عالم چو زهرا را ظهور از رحمه للعالمین آمد به رشک آسمان طالع شد از روی زمین ماهی که از شرم رخش خورشید، خاکستر نشین آمد هویدا گشت بر چرخ نبوت کوکبی تابان که مهرش مشتری چون زهره بر ماه جبین آمد ز عرش کبریا بر فرش چون نورش هویدا شد ملایک در طوافش از یسار و از یمین آمد چو از جان آفرین در صورت آمد نقش این دختر هزاران آفرین بر نقش، از جان آفرین آمد جمالی در تجلی آمد از پیراهن امکان که صد خورشید و ماهش جلوه گر از آستین آمد چو خورشید است پیدا از دو روشن گوشوار او که این کرسی نشین را منزلت عرش برین آمد در او نور علی، ممزوج با نور محمد شد مه و خورشید از این مشرق، صباح واپسین آمد علی عین محمد بود در عین فؤاد اما تعیّن بود کاینجا پرده بر عین دوبین آمد از آن تاری که چرخش، رشت با دست عبودیت میان حق و جبریل امین، حبل المتین آمد علی مرآت یزدان بود و ذاتش بی قرین، آری خدای بی قرین، مرآت ذاتش بی قرین آمد بتول آئینه شد، آئینه اوصاف یزدان را چنان آئینه را آئینه در عالم، چنین آمد چو از رنگ تعین صاف شد اوصاف این دختر ز بی رنگی رخش آئینه سلطان دین آمد نجویند اهل بینش، استعانت جز به نور او که در هر ورطه نورش مستعان و مستعین آمد ملایک را از آن شد سجده واجب بر گل آدم که این نور خدا را جلوه اندر ما و طین آمد یقین در حق ندارد هر که شک در حق او دارد بلی حق الیقین از دولت عین الیقین آمد ولایش آب حیوان است جاری در عروق دل حیات جان انسانی از این ماء معین آمد ز حسن طلعتش افتاد عکسی، آفرینش را ز عکس روی او پیدا بهشت و حور عین آمد نمود از سایه قدّش تجلی نخله طوبی بیانات لبش نهرین شیر و انگبین آمد چنان از ماه رویش روشن آمد ظلمت غَبرا که گوئی بر زمین مهر از سپهر چارمین آمد کنیزش را نباشد اعتنا بر تخت بلقیسی غلامش را سلیمان بنده تاج و نگین آمد در اوصاف کمال او همین کافیست بر دانا که این دوشیزه را شوهر امیرالمومنین آمد «فواد»از جان‌ودل چون‌دوست‌داردآل‌احمد را به سمع جان اهل دل، کلامش دلنشین آمد 📚 شمع جمع .
. شور برپا شده و عشق، به بار آمده است باز هم رایحۀ فصل بهار آمده است ماه، چون مُهر شده جانب منبر رفته سورۀ شمس، به مهمانیِ کوثر رفته سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکابِ نبی‌الله، نگین آمده است نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید روی دستان پدر، مادر سادات رسید بین گهواره که صدیقۀ اطهر باشد وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد دخترم، محشر کبراست بدانید همه سایه‌اش بر سرِ دنیاست بدانید همه راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه اصلاً او امّ‌ابیهاست بدانید همه و نوشتند که انسیۀ حورا باشد او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او بوسه دادن به رسول است، نماز شب او نام او فتح مبین است که قرآن فرمود شأن زهرای مرا سورۀ انسان فرمود نورسیده‌ست ولی بوده از اول با من علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟ باغبان بوده‌ام و فاطمه گلشن بوده فاطمه، خاص‌ترین معجزۀ من بوده بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد علی از راه رسیده به مبارک بادش خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد اشک شوق، آینۀ چشم نبی را پُر کرد عشق، فرضیه شده، مسأله را می‌جوید جبرئیل آمده، در گوش نبی می‌گوید: نور تابنده به نور ازلی می‌آید چقدَر فاطمۀ تو به علی می‌آید کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده در سراپای علی وجه خدا را دیده روی دستان یدالله، خدا تابیده چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده هدیه انگار که از باغ جنانش آمد مدح صدیقۀ کبری به زبانش آمد باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد او رسیده‌ست که افلاک، پر از لبخند است نَفَس عرش، به یک نیم‌نگاهش بند است گرچه پیداست ولی جلوۀ مستور شده فاطمه جلوه‌گرِ نورٌ علی نور شده او که قبل از همه امضای بلا را داده چقدَر غصّۀ شیعه به دلش افتاده «شیعتي» گفت و مماتِ همه بی‌واهمه شد اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد سیل می‌خواستم و بارش نم‌نم آورد مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد .
. افلاکی محض بود وخاکی می زیست در روی زمین به آسمان می نگریست هرچند امید رجعتش را داریم داغش شده تازه جمعه ها با «یک و بیست»... .
. تقدیم به مادر امام زمان علیه السلام خاتون(ملیکا) سلام الله علیها زمین آبستن غمهای بسیاری است فردا را خدا از نسل «شمعون» می دهد طفلی «یشوعا» را چه زیبا گوهری، ریحانه ی قصر است و روی او نهاده پادشاه رومیان نام ملیکا را کسی هرگز نمی داند که این شهزاده ی رومی دگرگون می کند با کودکش یک روز دنیا را زمین در لحظه ی عقدش به خود لرزیده این یعنی خدا با حکمتش رد می کند داماد آنها را دلش لبریز از غم هاست اما او نمی داند که پاسخ می دهد در خواب ایزد این معما را رسول مهربانی را شبی در خواب می بیند گرفته یازده خورشید با او گرد عیسی را امام عسکری(ع) داماد آن جمع است و می خواهد ملیکا پاسخ آری دهد اولاد زهرا(س) را از آن شب می شود دلبسته و با ندبه خوانی ها تمنا می کند هر لحظه ای دیدار مولا را شهادت می دهد در محضر صدیقه ی کبری(س) و در آغوش مریم(س) می پذیرد دین طاها را عزیز آسمان بودن کنیزی در زمین دارد و یوسف می برد از چاه و از قصری ملیکا را خریدار کنیزی بود «بشربن سلیمان» که به دنیا بعد از آن بخشید ماهی مجلس آرا را پس از آن عطر نرگس در جهان پیچید و عالم دید خدا دارد در این عالم فقط دست توانا را جهان در انتظار دیدن موعود عمرش رفت خدا پایان دهد ای کاش این شبهای یلدا را .
. "سر" را همگی به محضرت آوردیم "دل" را به نخِ چادرِ تو خوش کردیم ای مادر سادات فقط اذن بده همراه تو دور حیدرت می گردیم ✍ .
. سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ کاش ما را گدا حساب کنی فارغ از بند نان و آب کنی هیچ کس هیچ کس نخواهد دید سائل از خانه ات جواب کنی جای دوری نمی رود مادر نوکرت را پسر خطاب کنی آمدی زن مقام دیگر یافت آمدی باز انقلاب کنی آمدی جهل را به هم بزنی عاشقی را دوباره باب کنی آمدی عکسِ حیدرِ خود را در دلِ هر چه شیعه قاب کنی آمدی تا تمام عالم را خاکِ پایِ ابوتراب کنی صف به صف پشت خانه مسکین است سفره ی مادر است، رنگین است فاطمه فاطمه ست روی لبم نام مادر چقدر شیرین است چه نیازی به اسم و رسم مرا نوکری صدر هر عناوین است یک دعایش بسنده خواهد کرد محشر کل خلق تضمین است روز محشر سوارِ بر ناقه ست جلوه ی شوکت خدا این است آه! وقتِ تشرفِ زهرا سرِ جبریل نیز پایین است در دل شعله ها به ما فهماند عشق حیدر اصول هر دین است خانه ی وحی سوخت در آتش این مرامِ کدام آیین است؟! کوچه ها یا خرابه ... فرقی نیست دست دشمن همیشه سنگین است .
. فاطمی مهدوی چگونه از تو بخوانم ملیکه ی دل ها که وقت مدح تو درمانده اند دعبل ها فضائلت شده الگو برای فاضل ها و پای درس تو کامل شدند کامل ها سرودن از تو یقین کار این قلم ها نیست بزرگی تو که جایش میان کم ها نیست عفاف چادر تو مظهر نجابت شد یهودی از شرف نور آن هدایت شد تمام هستی هر شیعه در قیامت شد چرا که یک نخ آن ضامن شفاعت شد چقدر شعر که با ذوق چادرت گُل کرد و شاعرت به گُل ِچادرت توسّل کرد تویی که خُلقاً و خَلقاً پیمبری بانو دل از ملائکه ی عرش می بری بانو تو بر تمام زنان جهان سری، بانو چرا که کفو علی شیر خیبری بانو فقط نه بهر زنان، سروری به مردان هم به غیر حیدر کرّار و احمد خاتم گرفته مرغ دل من فقط نشانه ی تو چرا که جنّت قلبم شد آشیانه ی تو شده نماد کرامت، کریم خانه ی تو بس است بر همگان لطف بی کرانه ی تو شده ست رازق ما، سفره های جود شما که دست دسته ی دستاس توست روزی ما تو سفره داری و من ریزه خوار و مسکینم تو مادرم شده ای پس غمی نمی بینم محبتت شده اصل اصول آیینم و بغض دشمن تو شد تمامی دینم شده ست ذکر لبم لعن آن سه تا غاصب که شد برائت ِ از دشمنان تو واجب تو سرّ خلقت عالم، ولیة اللهی تو بر تمامی اسرار خلق، آگاهی کسی که از تو جدا شد رود به گمراهی خدا به تو بدهد هر چه را که می خواهی بیا و جان بده قلب صبور مهدی را بخواه مادر محسن، ظهور مهدی را ببین که منتقمت دربه در شده یک عمر دقایقش همه با روضه سر شده یک عمر شنیده ناله ی تو، خون جگر شده یک عمر گریز روضه ی او میخ در شده یک عمر بخوان دعای کسی چون دعای مادر میست به قول تو،کسی از او شکسته دل تر نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. بنده‌نواز به لطف خنده ی او آسمان منوّر شد جهان به‌عطر نفس‌های او معطّر شد به‌اشک شوق دوتا دیده‌ی نبی‌تر شد به‌نام‌فاطمه این‌روز؛ «روز مادر» شد فلک به‌دور سر او طواف‌ها کرده است به‌زیر سایه‌ی او اعتکاف‌ها کرده است رسیده رزق دو‌عالم به‌لطف دستانش ملائکه همه هستند تحت فرمانش به‌دشمنان و محبان رسیده احسانش نشسته‌ایم سر سفره‌ی حسن‌جانش ملائکه همه از خادمان فاطمه‌اند که تا ابد همه مدیون نان فاطمه‌اند به‌سمت خانه‌ی او بابهانه آمده‌ایم به هربهانه پی یک‌نشانه آمده‌ایم نشانه‌ اوست، به این آشیانه آمده‌ایم کبوتریم و پی آب و دانه آمده‌ایم فقط نه ما، که به‌اقرار کل اهل یقین گدای خانه‌ی زهراست جبرییل امین به تیرگی شب شهر ماه آمده است برای گم‌شدگان نور راه آمده است برای عالم و آدم پناه آمده است برای قلب علی تکیه‌گاه آمده است دلیل خلق زمین‌وزمان شده‌معلوم دخیل چادر اویند سیزده‌معصوم هر آن دلی که به زهرا محبتی دارد چه‌رفعتی، چه‌جلالی، چه‌شوکتی دارد غلام خانه‌ی او نیز عزتی دارد اگرچه خاک زمین سخت غربتی دارد غریب‌نیست ولی هرکسی‌که بازهراست گره‌گشای دوعالم نوای؛ «یازهراست» برآورنده‌ی هرچه نیاز فاطمه است جواب کامل هر رمز و راز فاطمه است به روز حشر فقط چاره ساز فاطمه است شدیم بنده و بنده‌نواز فاطمه است خدا به‌خاطر او آفرید دنیا را فقط برای علی آفرید زهرا را به هوش باش و به او اقتدا کن ای شاعر به ذکر او گره از کار وا کن ای شاعر زمان غم فقط او را صدا کن ای شاعر به مدح او همه را آشنا کن ای شاعر بخوان در آخر این شعر مدح مولا را رباعیات غرور‌آفرین «نیما» را ((صدبار شکست و بست و در هم پیوست تا نام علی مرا در آیینه ببست من بگسلم از تو با جفای تو ولیک از مهر علی دلم نخواهد بگسست)) ... ((آن کس که نه با علی دل خویش بباخت چیزی نشناخت، گر چه بس چیز شناخت گر ساخت دلم به هر بدی، لیک دلم با آن که به لب بد علی داشت، نساخت)) .
. جز ردّ قدم های تو اینجا اثری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربه‌دری نیست یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن هم‌قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنبال شهادت همۀ عمر دویدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آن‌قدر سبکبار سفر کردی از این خاک آن‌قدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عشقی بر تربت تو جای غم و نوحه‌گری نیست باید که به حال دل خود نوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خون‌جگری نیست از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گفتند که باز است در باغ شهادت... برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست امشب شب قدر است اگر قدر بدانی برخیز! مبارک‌تر از امشب سحری نیست .
. رهبران، رهبر خطابش می‌کنند سروران، سرور خطابش می‌کنند با زبانِ استعاره، شاعران یاس و نیلوفر خطابش می‌کنند آسمانی‌ها به تقلید از خدا سوره‌ی کوثر خطابش می‌کنند دختر پیغمبر است اما همه عشق پیغمبر خطابش می‌کنند سینه‌چاکان امیرالمؤمنین هستیِ حیدر خطابش می‌کنند با هزار امّـید، اهل معصیت شافع محشر خطابش می‌کنند مثل ساداتـند عاشق‌های او با ادب «مادر» خطابش می‌کنند ✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را منافقها به خون آذین نمودنداهل ایمان را هراسانند از نام تو و از زائرانت هم ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را خبرها حاکی از پرپر شدنها بود یا زهرا به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را هنوز از انتقام سخت می گوییم و می خواهیم بگیر از لشکر صهیون تقاص خون ایران را کجایی حاج قاسم تا بخوانی شعر عاشورا شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را .....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab‌
. ترکیب بند ولادت سلام الله علیها زمستان دوره اش سر شد ، بهار بی خزان آمد تمام علت خلق ِ کران تا بی کران آمد چه غوغایی شده بر پا ، که دنیا آمد امشب که  سراسیمه جنان بهر زیارت بر جهان آمد ؟! همان که چون شب قدر است قدرش تا ابد پنهان همان که چون خدا دارد نشان در بی نشان آمد نماید نوش جان قرآن ، سه جرعه آیه ی کوثر بگو بر ابتران نسل ِ رسول انس و جان آمد بزن بر طبل شادی شیعه ی اثنی عشر امشب دلیل محکم حق بودن ِ آیینمان آمد مبارک باشد عید سهله ای ها ، جمکرانی ها که امشب الگوی آقای ما صاحب زمان آمد خدا پر کرده از عطر گل یاسش دو دنیا را دهد جور دگر امشب جواب مادری ها را به عشق تو خدا بخشید بر فردوس، کوثر را نمی بیند دو عالم تا قیامت از تو بهتر را تو دنیا آمدی گویی ، فقط کفوت علی باشد نباید با کسی جز تو ، برابر کرد حیدر را برای شرح قدری از ، کتاب قدر تو مادر یقین دارم خدایت آفریده روز محشر را نگاهت نه ، خودت نه ، رشته ای از چادرت کافی است کند تا که مسلمان در شبی ، یک ایل ، کافر را مقام چادر تو نه ،مقام چادر فضه به مِن مِن بی شک اندازد زبان اهل منبر را کسی که خورده شیر پاک ، غیر از روز میلادت نداند روز مادر مطمئنا روز دیگر را سلام ای بهترین چاره ، سلام ای بهترین یاور چه بیچاره است آن کس که ، نمی گوید به تو مادر خوشا بر آنکه یار او ، شود زهرای مرضیه قرار او ، بهار او شود زهرای مرضیه کسی که چون خدیجه ، خرج دین دار و ندارش شد همه دار و ندار او شود زهرای مرضیه و تنها حکمت تنهایی مولای ما این است که تنها بی قرار او ، شود زهرای مرضیه یقین دارم که بر عهده ، بگیرد کل عالم را کسی که عهده دار او ، شود زهرای مرضیه خوشا بر آن شهید ِ مادری ِ بی پلاکی که همه ایل و تبار او ، شود زهرای مرضیه امید ِ زندگی بخشد جهان را جمعه تا جمعه جهانی که مدار او ، شود زهرای مرضیه جهان یک جمعه می بیند امید آخر ما را خدا رسوا نماید قاتلین مادر ما را علی گویان ِ عالم را ، شفاعت می کند زهرا علی گویان ، قیامت را ، قیامت می کند زهرا هزار و چهار صد سال است با این قبر پنهانش ز آن دو دارد اظهار برائت می کند زهرا الا ای شیعه بعد از هر ، نماز خویش لعنت کن همان ها را همان ها را که لعنت می کند زهرا اگر لب تر کند بانو ، علی محشر کند بر پا به سلطان ولایت هم ، ولایت می کند زهرا اگر عیسی سخن گفته است در گهواره ای مردم تکلم روزها قبل از ولادت می کند زهرا خدا هر وقت می نازد به خود گویند عرشی ها یقینا در زمین دارد عبادت می کند زهرا همانند خدایش بی همانند است این بانو نگو فخر زنان ، فخر خداوند است این بانو منم مدیون ِ چشمان ِ حسین و مجتبی مادر مسلمانم مسلمان ِ حسین و مجبی مادر صفایم کربلا گشت و ، مدینه مروه ام باشد منم یک عمر حیران ِ حسین و مجتبی مادر اگرچه دامن آلوده ، اگر چه روسیاه اما بُوَد دستم به دامان حسین و مجتبی مادر گهی یاد حرم گریم ، گهی یاد کفن گریم پریشانم پریشان حسین و مجتبی مادر دوشنبه در مدینه یا ، شب جمعه دم مقتل صدایم کن مرا جان حسین و مجتبی مادر به جان حضرت حیدر ، مرا هم در صف محشر بخوانم دیده گریان ِ حسین و مجتبی مادر زبان از شرح غم های دو آقازاده ات شد لال بمیرم از کدامین غم ، غم آن کوچه یا گودال ؟ دی ماه ۱۴۰۲ .
. غـم با وطنم چه ماجرا هـا دارد یک لحظه نشد که راحتش بگذارد هرجا که زبان لال شد از شدت غم از گوشـه ی چشـم واژه ها می بارد ✍ .
. علیه‌السلام 🔸أینَ المُنتَقِم🔸 امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید... این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟ اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟ کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟ دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم حتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیست در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست فانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از تو خیری ندارد باقی این عمر دور از تو این نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟ از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی عمری‌ست از تو بی‌خبر ماندم، خبر داری! مولا! خبر از حال قلب محتضر داری! می‌ترسم از این روزهای غربت دنیا می‌ترسم از دیروز، از امروز، از فردا این لحظه‌ها بی یاد تو دلگیر و دلتنگ‌اند این نغمه‌ها بی عطر نام تو بدآهنگ‌اند این روزها شاید تو دلتنگی که این‌گونه یک‌باره دیگرگون شده دنیای وارونه من خوب می‌دانم تو دلگیری از این دنیا دلگیری از روز و شب ما بی‌تفاوت‌ها بی‌تو تمام عمر ما غرق تماشاییم بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم دلگیری از بی‌رنگی این شادی و غم‌ها دلگیری از دنیای تکراری آدم‌ها هر صبح جمعه آمد و ما خواب می‌دیدیم دریای عشقت بود و... ما مرداب می‌دیدیم یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم شاید که داری سر به روی تربت مادر ای روضه‌خوان کوچه‌های غربت مادر شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه آه از شب بی‌تابی زینب، شب جمعه شب‌های جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست در جان عالم محشری کرده به‌پا! او کیست؟ اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه در جان ما آتشفشان داغ او زنده‌ست این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازنده‌ست در هر رگ ما شور خون‌خواهی‌ به جوش آمد هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد آن انتقام سخت نزدیک است می‌دانیم با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم او با سپاهی از شهیدان می‌رسد آری دارد سپاه او چه سردار و علمداری فردا که آفاق جهان یک‌دست بارانی‌ست آری علم دست سلیمانی‌ست! زیبا نیست؟ این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است شوق شهادت داشت، عمری بندگی می‌کرد یک عمر مانند شهیدان زندگی می‌کرد در خاطر یاران همیشه عین باران بود بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر می‌داد آغوش گرمش بوی آغوش پدر می‌داد باران شده وقت دفاع از هر ستم‌دیده مثل اسیری دم‌به‌دم بر خویش لرزیده «للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود او مرد میدان بود آری مرد میدان‌ها جا داشت در دل‌های سوری‌ها و افغان‌ها لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من خورشید شب‌های غریبان بود ماه من او از تمام ما یقیناً ندبه‌خوان‌تر بود یابن‌الحسن‌هایش ولی در بین سنگر بود او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما در خط حمله در بیابان‌های سامرا «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ دل‌ها اسیر سوز و سرمای زمستان است دنیای ما محتاج لبخند بهاران است گرمای دستان تو را کم دارد این شب‌ها لبخند زیبای تو را می‌خواهد این دنیا می‌آیی از فصل گل و لبخند می‌دانم در روزهای آخر اسفند... می‌دانم با تو بهار رفته، از تبعید می‌آید می‌آیی و آن روز با تو عید می‌آید عج .
. ایکه به دلها غمت ابراز شد مکتب تو مکتب اعجاز شد تا حرمَت، مرکز پرواز شد باب شهادت به همه باز شد هدیه‌ی احسانِ تو بر زائران معبرِ گلزارِ تو، تا آسمان تا حرمَت شد به جهان جلوه‌گاه کوی ولایت شده این تکیه‌گاه نور رسید از تو بر این خیمه‌گاه گلشِ گلزارِ تو شد قتلگاه معبرِ گلزارِ تو، چون غزه شد شهرِ تو، چون فکه شد و جبهه شد بس، ز غم فاطمه افروختی شمع شدی، آب شدی، سوختی آنچه که از معرکه اندوختی بر همه‌ی مَردمَت آموختی فاطمیون را تو بنا کرده‌ای حیدریون را تو بپا کرده‌ای بس‌که صفا از کرمَت می‌رسد نور، ز نطق و قلَمَت می‌رسد عشق، ز گرمای دَمَت می‌رسد بوی ظهور از حرمَت می‌رسد کیست نداند که هدایت تویی یکّه علمدارِ ولایت تویی من به گمانم که شده تربتت مایه‌ی افزون شدنِ عزتت غم مخورم هرگز از این غربتت زانکه حسینی شده این ملتت هر چه که دشمن به تو تازیده است نایبِ مهدی به تو نازیده است آنکه به مولای جهان نایب است چشمِ امیدش بسوی صاحب است گرچه به ظاهر ز نظر غایب است عینِ علی بن ابی‌طالب است اذنِ ظهور پسر فاطمه بسته به چشمانِ ترِ فاطمه گفت به سید رضیِ قهرمان غیرِ شهادت نبود راهمان طالبِ لبخندِ امام زمان جز به شهادت نرود بی‌گمان دوره‌ی غم، از سرِ ما بگذرد قدس هم از کرب و بلا بگذرد ما سپرِ زاده‌ی زهرا شدیم در رهِ حق، واله و شیدا شدیم هر چه که ما کشته، ز اعدا شدیم تازه مقَربترِ مولا شدیم هر که در این بزم مقرب‌تر است جزوِ صحابیِ همین لشکر است قصه‌ی ما قصه‌ی قالوا بلاست غصه‌ی ما غصه‌ی کرب و بلاست گریه‌ی ما گریه‌ی آن مبتلاست ناله‌ی ما ناله‌ی جام بلاست پیشِ روی ماست ندای حسین ملتِ لبیک، فدای حسين هرچه نوایش به عیان می‌رسید بر گلویش تیر و سنان می‌رسید نیزه‌ی کوفی به دهان می‌رسید ناله و فریادِ زنان می‌رسید سنگِ جفایی به جبین خورد آه چادر خاکی به زمین خورد آه .
http://eitaa.com/joinchat/988479509Cc6a2515d23 کتابخانه مخصوص کتب امام حسین ع و معصومین ع است. برای دسترسی به کتب بیشتر به کتابخانه تلگرام مراجعه بفرمایید https://t.me/zameneashkbook آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
. در آرزوی شهادت بهترین راه است؛ آری بهترین پایان چه فرقی می‌کند بغداد باشد یا همین کرمان چه بر من آمده امشب که خواب از خاطرم رفته تورق می‌کنم تاریخ را در دفتر انسان همیشه ظلم بوده، شمر بوده، کربلا بوده همیشه بوده در تاریخ ردّ پای خون‌خواران بیا حق را بگو و حنجرت را نذر راهش کن بیا تا حق بگیرد باز در اندیشه‌ات جریان خیابان را اگر دیدی که سرخ‌ از خون یاران‌ست شبیه کوه باش و باش مردی در دل میدان مقاوم باش در راه و بسوزان ناامیدی را خدا را یاد کن در لحظه‌های سختی و هجران «شهادت هست» یعنی آسمان بر ما نظر دارد «شهادت هست» یعنی باز برکت، باز هم باران «شهادت هست» پس ما زنده‌تر خواهیم شد آری «شهادت هست» تا غم‌های این دنیا شود جبران شهادت راه خود را تا تو پیدا می‌کند آخر چه فرقی می‌کند بغداد باشی یا همین کرمان .
. نمانده است نشانی به غیر پیرهنش عزیز بود و خدا کرده شمع انجمنش برای دیدن سردار پاره تن آمد نشسته است به گلزار پاره های تنش گرفته عطربهشتی ،بهشت کرمان را گرفته است یکی در بغل دو‌ دست زنش و باز غرق سکوت اند جمع بی شرفان و باز فتنه به توهین گشوده شد دهنش به پایکوبی و شادی نمی شود مشغول حلال زاده برای عزای هم وطنش .
. اي تقدیم به آن طفل نازنین شهیده با کاپشن صورتی و گوشواره ی قلبی تو آیه ی نجابتی فدای بی گناهی ات کشته به دست ظلمتی فدای بی گناهی ات به دورِ تو بهشتی از نسترن و شقایق است فدای گوشواره ات که شکلِ قلب عاشق است ای گل صورتیِ ما سفر بخیر نازنین تو زائرِ رقیّه ای فدای غربتت، همین .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم به کرمان رسیدند از غروبِ جاده مهمان‌های بسیاری ببین! جمع‌اند اطرافت پریشان‌های بسیاری هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار افق ابری‌ست، در راهند باران‌های بسیاری تو خویشاوندی دیرینه‌ای با رودها داری به دریای تو می‌ریزند جریان‌های بسیاری نگاهت چلچراغ مسجد و دیر و کلیسا بود به تو روشن شده چشم شبستان‌های بسیاری از آن روزی که شهر آمادهٔ تشییع زخمت شد چراغانِ غمت مانده خیابان‌های بسیاری تو ای تا بوده و هست آشنا با سبزِ فروردین! گذشت از باغِ ما بی تو زمستان‌های بسیاری چرا گلدان شکست و گل‌ترین‌ها سرخ پوشیدند؟ چرا در خون خود غرق‌اند ریحان‌های بسیاری؟ به شوق آسمان از غزه تا بیروت، تا کرمان کبوتر می‌شوند این‌روزها جان‌های بسیاری بگو با دشمنان از اقتدار آه مظلومان کماکان پیش رو دارند طوفان‌های بسیاری… ✍ .
. به آتشت کشیده است باز بغض تازه‌ای نشسته است بر دل صبور تو گدازه‌ای شکسته است شیشهٔ زلال خاطر تو را به خاک و خون کشیده دست کینه زائر تو را به یک اشاره شعله زد غمی عمیق بر زمان زمین دوباره سرخ شد، شکست بغض آسمان چه بال‌ها که باز شد از این دیار با صفا چه مرغ‌های عاشقی که پر زدند تا خدا تو حاج قاسمی، همیشه چاره‌ساز بوده‌ای تو حاج قاسمی که میهمان‌نواز بوده‌ای تو آشیانه‌ای برای جان هر کبوتری تو آشنای از قدیم لاله‌های پرپری سر تو سر سپردهٔ صراط مستقیم شد خوشا سری که در کنار پیکرت مقیم شد خوشا چنین نماز عشق با اذان چشم تو خوشا چنین پریدنی در آسمان چشم تو قسم به داغ‌های مانده در گلوی روزگار قسم به آن شرار رفتنت که هست ماندگار به اشک‌های کودکی که خیره شد به مادرش به آن جوان که سوخته‌ست از غم برادرش به خون آن مسافری که با تو روسپید شد به آرزوی زائری که عاقبت شهید شد به جان عاشقان تو نیامده هراس، نه ادا نگشته است حقِ واژهٔ تقاص، نه چه تیره‌روز دشمنی که برده آبروی خود که باب گور را کنون گشوده است روی خود چهار سال می‌شود که در گِل است پایشان جهنم است گوشه‌گوشه منطقه برایشان به چشم‌های کورشان نیامده است خواب خوش که از گلویشان فرو نرفته است آب خوش قسم به قطره‌قطره خون پاک آسمانیان تقاص می‌دهید پیش دیدهٔ جهانیان شهید قدس باز از شما لجام می‌کشد که خون ملت حسین انتقام می‌کشد اگرچه زخم و داغِ کینه بر تو کم نیامده وطن! به سرو قامت تو هیچ خم نیامده * * به هوش باش هموطن! به هوش باش جان من! حقیقت است گوش کن، بگو بگو به مرد و زن همان که غیر تیغ و خون به میهنت نشان نداد به کودکان بی‌گناه غزه هم امان نداد از آن بهارِ پیش رو به ما نشانه‌ای بگو برای گریه‌هایمان کجاست شانه‌ای؟ بگو قسم به حق، سپیده می‌دمد بهار می‌رسد که انتظارها به سر رسیده، یار می‌رسد ✍ .
. قالی خونرنگ کرمان چه گل‌هایی شکوفا گشت ای دل به گلزار شهیدان خدایی معطّر شد تمام شهر کرمان به عطر لاله های کربلایی ز کرمان می رسد در کلّ ایران نسیم جانگدازی از شهیدان کنار حاج قاسم می توان دید نمای سرفرازی از شهیدان شهیدان از تبار آسمانند همه نورند و تابان در زمین اند به روی قالی کرمان ببینید چه گل‌هایی که خونین بر زمین اند به یکدیگر ببین پیوند خورده ز دشتی لاله گون کرمان و غزّه بروی برگ برگِ صفحه ی دل نوشته غرقِ خون کرمان و غزّه درین میدان که خونرنگ است ای دل چه مادرها ، چه کودک ها شهیدند جنایت در جنایت می توان دید که گلها را به تیغ فتنه چیدند ز کرمان و ، ز غزّه تا به لبنان خطی از خون یاران گشته ایجاد یَمَن ، سوریّه و بانگ عراقی همه دارند گلدشتی ز فریاد ز خون هر شهید آید ندایی بپا خیزید ای یارانِ همدل ببین در روبرو فَتحُ الْمُبین را ظفر نزدیک شد بربند محمل غروبِ عمر دشمن را ببینید کنار برکه های بی سحرگاه به روی قلّه ها در خواهد آمد طلوعِ پرچم نَصْرُ مِنَ الله علی گویان همه در انتظاریم رسد مردی ، که دلها بی قرارش تمام چشم ها مانده به راهی که آید منتقم با ذوالْفقارش بیا ای خاک گلگون ، خاک ایران شقایق های خود را جستجو کن بیا ای شهر گلگون ، شهر کرمان ز داغ لاله هایت گفتگو کن بیا ای شهر کرمان کربلا را مجسّم کن به پیش دیده هایت بخوان از علقمه ، از داغ سقّا برای این به خون غلتیده هایت بخوان در کربلا ، در جنب دریا دو دستِ ساقی از پیکر جدا شد بخوان در راه فرزند پیمبر تمام هستی سقّا فدا شد ** «یاسر»✍ .
امام خامنه ای : امروز بارِ « » بر روی دوش شما مدّاح هاست ، امروز شما هستید که این رشته ی آغاز شده ی به وسیله ی زهرای اطهر(س) را دارید ادامه می دهید ، حواستان باشد که مدّاحی چیست . ---------- عاشقان مسیر ما در جهاد تبیین است روشنایی دلها در جهاد تبیین است گر پی بقا هستی ، با حق آشنا هستی خواهی ار حقیقت را در جهاد تبیین است بار این رسالت را حق به دوش تو افکند این رسالت پویا در جهاد تبیین است این بصیرت امروز التزام راه توست بودنِ تو در فردا در جهاد تبیین است گر براهِ زهرایی ای تو مادح خورشید راه حضرت زهرا در جهاد تبیین است منطق الهی را در وجود خود بنْشان حفظ این رهِ والا در جهاد تبیین است ای که در مسیر دین می زنی دَم از حیدر راه حضرت مولا در جهاد تبیین است از طریق حق برگو وَز حقیقت موجود چون بقای حق جانا در جهاد تبیین است «یاسر» ار دلی آگاه از متون دین خواهی شرح این دل بینا در جهاد تبیین است ** «یاسر»✍ .