eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
هر بار که بود به احمد شیر🍼 بدهم اولین ذکرم ... الرحمن الرحیم بود. در تمام💯 زمان‌هایی که شیر می‌خورد می‌کردم و یا قرآن📖 می‌خواندم یا ذکر می‌گفتم. هر چقدر که می‌کنم یادم نمی‌آید به دلیل بیماری یا دوران بچگی‌اش ناراحت یا کلافه شده🚫 باشم. یک سال و نیم داشت که راه رفتن را آموخت. بود اما به دو سالگی که رسید خیلی خوب حرف می‌زد.👌 هر وقت هم زمین می‌خورد،‌ یا می‌گفت و از زمین بلند می‌شد. انگار باید الفبای رفتن را از همان دو سالگی👶 فرا می گرفت. احمد بود دیگر،‌ آرام و سر به راه و آماده ... خیلی هوای محمد را که ۵ سال از او کوچک‌تر بود داشت😇. از همان دو سالگی او را با خودم به نزدیک محل می‌بردم و هنگام برپایی نماز با دقت به حرکات ❗️و رفتار نمازگزاران نگاه می‌کرد. به ۷ که رسیده بود خودش برای نماز به مسجد می‌رفت. ✍ به روایت مادر بزرگوارشهید 📎خردسالترین شهید دفاع مقدس 🌷
از کرخه تا شام
مَجـروح به عِشـقیم و از آن شـٰاد رَوانیـم اندَر مَـرض ِ عِشـق بـــجُز عِشـق دَوا نیست #شهید_مح
🍃🌺محسن مخالف عقد و عروسی💍 سنگین و تشریفاتی بود. می‌گفت: «این مراسمات مانع از خیلی از جوانان که تمکن مالی 💰ندارند، می‌شود.» اعتقاد داشت اگر ما هم انجام دهیم می‌شویم یک الگو برای فامیل و به تاخیر در ازدواج آنه. دامن می‌زنیم. دوران عقد ما ۱۱ ماه 📆طول کشید. عروسی نگرفتیم و رفتیم مشهد. شاید نشود، اما هر دوی ما تصمیم گرفتیم که با اتوبوس🚎 سفر کنیم. خانواده‌ها هیچ مخالفتی با این تصمیم ما نداشت، اما بعضی از چرا! ولی به هر حال این انتخاب ما بود.☺️ 🍃🌺وقتی برگشتیم، ، ما را سه راه آتشگاه 🔥پیاده کرد و خانواده‌ها هم همانجا به استقبال ما آمدند و تا ما را همراهی کردند. به خاطر همین👌 ساده بودن‌ها و ساده گرفتن‌ها بود که برکات خدا💞 هر روز در زندگی ما بیشتر می‌شد. محسن بیشتر از آنچه که فکرش را می‌کردم بال برایم بود. خیلی‌ها گمان می‌کنند که زندگی با یک فرد نظامی سخت و بی روح است،😒 درحالی که من به شدت با این فکر هستم.محسن فوق العاده انسان با احساسی❣ بود. طبع شاعری داشت و خیلی هم حفظ بود. یادم هست روزی که عقد💍 کردیم، 🍃🌺 کلی برای من خواند، هم از حافظ و سعدی و هم از شعرهای خودش😍. شوخ طبع بود و اهل بگو و و خیلی هم خوش سفر بود. قاری قرآن📖 بود. آیاتی از قرآن که به جهاد و شهادت مربوط می‌شد را خیلی می‌خواند و با که در چشم‌هایش موج می‌زد از جهاد و شهادت 🦋حرف می‌زد. مهر ماه سال ۹۰ بود که خدا مرضیه خانم را به ما هدیه داد. محسن ذوق دخترش👧 را داشت. 🍃🌺می‌گفت: «خدا هر را که دوست داشته باشد، به او دختر 😇می‌دهد.» وقتی برای مرا به بیمارستان برد تا صبح پشت در بیمارستان مانده بود و دعا📿 می‌کرد. دخترمان که به دنیا آمد، اولین کسی که دیدم بود، آمد و پیشانی من را بوسید. ما چند تا اسم مد نظر 💬داشتیم. اسم ها را زیر گذاشتیم و عاقبت اسم مرضیه💞 انتخاب شد. 🌷 @azkarkhetasham