eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.9هزار دنبال‌کننده
336 عکس
77 ویدیو
14 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
ما از ازل به حسین دل سپرده‌ایم در زیرِ خیمه‌اش همه یک خانواده‌ایم https://eitaa.com/bineshaneha
گُر گرفته، سوختیم! از دردِ او تب کرده‌ایم رو به مولا با سلام! او را مخاطب کرده‌ایم عهد می‌بندیم آقا! زین پس می‌شویم! چون شما این زندگی را وقفِ بر رَبّ کرده‌ایم تشنه‌ی جامِ بلا بودی و رفتی ما برای دیدنت خود را مقرّب کرده‌ایم چشم‌ها در با می‌بیند تو را روزها با وعده‌ی دیدارِ تو شب کرده‌ایم https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم” زمانِ قیامِ سپاهِ خداست سرآغازِ رزمِ ماست سراسر به گوش آید از کربلا صدای سمِ اسب یاران ما تلاطم به پا گشته در آسمان ز آرایشِ جنگیِ به خط گشته یک لشگرِ بی‌شمار به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار با همین أربعین به مجراییِ شیعیان در زمین! ز بالاترین إرتفاعاتِ ! سرازیرِ دنیا شده تا ظهور! تکاپوی ما بوی اوست! ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست! به نابودی دشمن آماده‌ایم! ولی تابعِ نورِ فرمانده‌ایم! در این می‌جوشد از کربلا ز چشمانِ فرمانده !! چرا کربلا، کربلا گشته است؟ زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟ به کرب و بلا دختِ چه دید؟ چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟ حماسی‌ترین مَشی در کربلاست ولی راز آن بیش از این ماجراست شهادت عیان بود پس راز نیست خدایا! در این ماجرا راز چیست؟ به کرب و بلا صحنه نورانی اَست! یکی غرقِ در نورأفشانی اَست! ز این نور روشن شود! سرانجامِ آن محوِ دشمن شود! خدا با ظهوراتِ نورِ ! ز دشمن بگیرد بسی انتقام! از این رو بیا کربلایی شویم به خونخواهیِ او خدایی شویم ز أبعادِ نوری در این ماجراست که هر أرزشی چشمه‌اش کربلاست! اگر نبود به سوی ظهور! أربعینی نبود! بروزاتِ این صورت است بهشتی که سرتاسرش نعمت است أبالفضلِ ما رفت سوی فرات که آب آورد در مسیرِ حیات حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان! به خوبان عطا گشت در هر زمان! در این صحنه! او بابِ حق را گشود! شهادت به معنای پایان نبود أبالفضلِ ما بود و دریای نور! در این پهنه می‌تاخت سوی ظهور! به نحوی که او تربیت گشته بود تُهی از خود و شخصیت گشته بود به همپایی نورِ مولا حسین وجودش پُر از نور شد با حسین قمرْ گونه می‌تاخت در کاروان ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان در آن دم که در کربلا شد شهید ز جسمش رها گشته بالا پَرید حسینی شد! و رفت در آسمان فراتر از آن رفت و شد ! بسی نور می‌تابد از دست او که مجرای نورُ الحسین است او دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست که این خانه، ماست همه أنبیاء کربلا آمدند که در نورِ این خانه بالا روند بیا با حسین آسمانی شویم به همپایی او به مجرایی نورِ مولایمان همه شیعه باشیم و در آسمان برای همیشه چو مولا شویم که هر لحظه با نور إحیا شویم امامِ حسین قلبِ این ماجراست! که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست! إمامی که با نورأفشانی‌اش نشانی شد از ربِّ پنهانی‌اش! زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست ز اوجِ عوالم به سوی ظهور خدایی کند در نظامِ أمور بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین شده وارد خاکِ این سرزمین! چنان مادری‌های او جاری اَست که آماده‌ی بهره‌داری اَست! چه در قالبِ مرد هستی چه زن صفت‌های بیگانه را پس بزن! که چون پنجره بابِ خالی شوی! وَ مَجرای این نورِ عالی شوی! اگر نورِ بتابد به ما خدا داند از ما بسازد چه ها از این لحظه جان بر کف آماده باش به همراهی نور دلداده باش حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است به همپاییِ نوریِ مادر است به پهنای شمشیر! در هر نماز به میدان بیا و سراسر بتاز! بیا محضرِ چو نوری که وصل است با آسمان فقط مادرِ مهربان را ببین که از آسمان آمده تا زمین! گواهِ حضورش همین آیه‌هاست به میدان بیا کاو در این ماجراست هماهنگِ با نورِ باش حنیفانه در إرتفاعات باش! (ع) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“چشمه‌ی نور” ای آسمانی ای ماءِ طَهورِ جاودانی ریحانه‌ی باغِ پاکِ احمد! دردانه‌ْ امامِ مهربانی ای قُبّه‌ی عرش، در تو مانده است از صولتِ تختِ خسروانی از کرببلای توست جاری سر چشمه‌ی آبِ زندگانی موسی صفتند سالکانت از شوکتِ قَالَ لَنْ تَرَانِي! ای کعبه به دورِ تو پریشان مشغولِ طوافِ آسمانی پروانه صفتْ به دورت افلاک در حالِ سَماع و نغمه‌خوانی داده است به باغ، بلبلِ مست از واشدنِ تو مژدگانی از تو روشن صد شکر که إِنَّنِي هَدَانِي…! در جامِ زبانِ احمد آمد مستانه سرودِ زعفرانی با توست هر آنکه مَنْ هَدانی بر توست هر آنکه مَنْ عَصانی ای خواب و خیال‌ها ربوده حقّا که تو ربِّ عاشقانی ای هیبتِ ، شکوهت! وی سایه‌ی عرشِ لا مکانی! از خطِّ شعور، کاروانت ترسیم نموده کهکشانی بر روی عمودِ جاده پیداست از ، نشانی هر صبح، صَبوحِ اَلسّلامت داده است به سالکان، جهانی در حلقه‌ی حُسنِ توست محصور شاهینِ نگاهِ عارفانی در شربِ شفاعتت چه بسیار هر آدمی و پَریّ و جانی ای تا ابد کشیده طوفان زده را تو می‌نشانی ای عشقِ تو کرده گبر و ترسا خُدّامِ خیامِ ارغوانی ای قلبِ تپنده کربلایت اَلْحَق که تو هم ریخته ، در سبویت از چشمه‌ی پاکِ جاودانی فوجِ مَلَک است دورِ رویت ای حضرتِ ! هان! جَنانی به تو بال و پَر گرفته ما را به کجا تو می‌کِشانی؟ هر چند شکسته گفتم امّا گفتم به زبانِ بی‌زبانی ای چشمه‌ی نورِ آسمانی ای قبله‌ی و مهربانی شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha
یک آسمان! دارد دلِ این سرزمین، می‌جوشد از ارض و سماء در ، نور https://eitaa.com/bineshaneha
“به سوی فاطمه” تا از همین حالا به سوی آسمان باشیم فلک را سقفْ بشکافیم و با او بیکران باشیم درونِ بیتِ او وارد شویم و سال‌های سال ! نوری! فراتر از زمان باشیم تمامِ عمر مردانه برای نصرتِ مادر همه همگامِ نورِ او حنیفانه! دَوان باشیم به یُمنِ آب و جاروی‌های ، در مسیرِ مُلْک روان گردیم و همراهش درونِ کاروان باشیم طلوعِ همچون اذانِ صبحِ عاشوراست بیا آماده‌ی بذلِ تمامِ مال و جان باشیم فقط از فاطمه گیریم، فقط با فاطمه باشیم برای ، چو دست و بازوان باشیم به سمتِ دشمنانِ او همه بُرّان و کوبنده چو شمشیری به دستانِ امیرِ مؤمنان باشیم رها از نَفْسِ اَمّاره، فقط از او اثر گیریم! به هر شکلی که او میخواست، همان شکل و همان! باشیم خبر می‌داد می‌بیند! جُنوداً لَمْ تَرَوْها را بیا در نورِ او زین پس سپاهی در نهان باشیم بسانِ پرتوهای ساطعْ گشته از خورشید همه دلداده‌ی مادر، پیِ مولایمان باشیم چو حزب الله بی وقفه به تاییداتِ روحٍ مِنْه همه با هم بتازیم و سپاهی در عیان باشیم یقیناً فاطمه اینجاست! همین جا در میانِ ما بیا در محضرِ مادر، چو مادر باشیم درونِ دست و بالش چون غلامان و کنیزانش! بیا تا در قبالِ او غلامی قدردان! باشیم به یادِ مادری‌هایش، که با ما مهربانی کرد بیا چون فاطمه ما هم همیشه مهربان باشیم س س ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
اَلسَّلامُ عَلَیْکْ…! مولاجان!” هر چه خیر است درونِ خلوتِ توست محوِ در عبادتِ توست گاه با آن سکوتِ در خلوت بی‌کران‌ها مسیرِ صحبتِ توست خالصانه میانِ مردم باش آری الآن زمانِ جلوتِ توست حسِّ روحانیِ به وقت سحر همچو باران، نسیمِ رحمتِ توست هر سحر با سفر به کرب و بلا وقتِ نزدیکی و قرابتِ توست! آن سلامِ حسین، قبلِ نماز همچو نماز و تربتِ توست اَلسَّلامُ عَلَیْکْ…! مولاجان! عاشقی! در پیِ شفاعتِ توست ای ! چقدر زیبایی! ذهن و فکرم پُر از نجابتِ توست عاشقی! را تو یادمان دادی لطف کردی، قبولِ زحمتِ توست عزمِ تو را داریم! گرچه این کار با عنایتِ توست کاروانی که با تو همراه است دم به دم در پیِ رضایتِ توست یاوران را تو پرورش دادی این هم از لطفِ بی‌نهایتِ توست کربلا را تو بَرمَلا کردی! خاکِ آن هم نمادِ غربتِ توست در دلِ ، آنچه دیدن داشت رزمِ بی‌باک و باصلابتِ توست در فغانیم از آنکه چون دشمن مستِ بی‌حرمتی به ساحتِ توست بی‌وقفه‌ی محبّانت از غمِ دردِ پُر مصیبتِ توست آتشی که نمی‌شود خاموش در دلِ ما از آن توست این حرارت که خانمان‌سوز است زآن لبِ خشکِ پُر حرارتِ توست چون سرت روی نیزه قرآن خواند روح‌! حیران، از آن قرائتِ توست وصفِ ! و آن ! عقل! مبهوتِ آن بشارتِ توست! وین مناجاتِ نیمه شب با تو پاسخِ یاوران! به دعوتِ توست ضربانِ قلوب‌مان، مولا! به خدا بی‌قرارِ نصرتِ توست خونِ جاری درونِ رگ‌هامان در تب و تاب از آن جراحتِ توست نظری کن به یاورانت چون موسمِ و نوبتِ توست در به در، در پیِ تو می‌گردیم این سفر! بی‌بهانه بابتِ توست لحظه لحظه نَفَس کشیدنمان ذکرِ و استجابتِ توست سائلانه به سویت آمده‌ایم شیعه! محتاجِ یک محبّتِ توست کرمی کن به شیعیان… آقا! ممنون این کرامتِ توست ✍🏻 شاعر : سید محمد حسینی https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: چرا أشبه به نباشیم…؟ چرا چون قاصدک‌های خدایی…! درونِ نور ِبی‌پایانِ مادر! سراسر نورِ بی‌پایان نباشیم؟ پرنده دور…! پرواز بود و داشت… می‌رفت…! پرنده نورِ چشمش باز! بود و داشت… می‌رفت…! نگاهش بر! نگاهِ مادرش بود! نگاهِ مادرش بس رازآلود…!؟ عجیب است…! تو گویی مادرش خیلی غریب! است… دو چشمش محو نقطه‌ای دور…! خدایا! او چه می‌بیند! در آن نور…!؟ نمی‌دانم برادر ولی روزی شنیدم از رفیقم در شبی تار…! به او می‌گفت: مادر که در این آسمان ستاره‌ی عزیزش نیست… پیدا…!؟ عجب…! گرفتم…! پیامِ چشمِ را گرفتم…! نگاهش غرق… در فریادِ مهدی است…! وَ در قلبش سراسر یادِ است…! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
خورشید! بیا که قلبمان تاریک است بی شما وجودمان تاریک است عج عج https://eitaa.com/bineshaneha
🌹رسد آن روز که خاکِ سرِ کویش باشیم!🌹 ❤️‍🔥 دوستان ما بعد از ظهور، هر صبح و شام از روي مبارک امام مهدی (عج) بهره‌ها می‌برند. ما در اين روزها و شب‌ها، در آرزوی يک دعا از دعاهای (س) هستیم، و با این آرزو، شب‌ها را به نيمه می‌رسانیم. ❤️‍🔥 دوستان ما بعد از ظهور، هر زمان که بخواهند در اندک زمانی، مسافت‌های دور را در هم درمی‌نَوَردند، به محضر امام (عج) می‌رسند و وجود خود را از آن منبع ، پُر نور می‌کنند و برمی‌گردند. ما در آرزوی يک پرتوی نور، شب‌ها را تا نيمه‌ی شب به سر می‌بریم. نوشِ جانِ آن‌ها که بهره می‌برند و بَدا به حال ما که عمر را به بطالت می‌گذرانیم. ❤️‍🔥 دوستي می‌گفت: آرزويم اين است که در زمانِ حياتم مولايم ظهور کند و وصيّت کرده‌ام که اگر قبل از ظهور او از دنيا رفتم جنازه‌ام را دفن نکنند! پيکرِ شيعه را امام (عج) بايد دفن کند؛ می‌گفت: وصيّت کرده‌ام جنازه‌ام را به بيابان ببرند و در ميان بيابان رها کنند! يا درندگان بيابان جنازه‌ام را تکّه تکّه کنند و بخورند يا اينکه امام مهدی (عج) خودش بيايد و جنازه‌ام را دفن کند. جنازه‌ای که (عج) آن را دفن نکند همان لايقِ درندگان بيابان است! ❤️‍🔥 دردِ ما اين است که خداوند متعال فطرت را به سوی خودش و به سوی مهدی (عج) قرار داد؛ رسد آن روز که خاکِ سرِ کويش باشد. ❤️‍🔥 ای کاش مولای ما ظهور کرده بود، در محضرِ او عرض می‌کنم که ای مولاي ما! به کدامين اعمالِ ما ظهور نمی‌کنی؟ مگر ما مانند شما نمی‌خوانیم؟! مگر ما مانند شما نمی‌گیریم؟! مگر ما مانند شما به احکام شرعی مقيّد نيستيم؟! مگر اين همان‌هایی نيست که شما مقيد هستيد؟! پس چرا ما بايد از شما دور باشيم؟ ❤️‍🔥 مهدويان باهم پيمان می‌بندند که چنان زندگی کنند که در زمانِ حيات جسمانی آن‌ها مولايشان کند! از دنيا فقط مهدی (عج) را انتخاب کرده‌اند! ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 (عج) فقط به جستجوی مهدی هستند؛ ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 شيفتگان مهدی (عج) در رسيدن به مهدی (عج) باهم مسابقه می‌دهند؛ ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 دوستان مهدی (عج) وقت و بی‌وقت با مهدی (عج) هستند؛ ما چگونه هستيم؟ ❤️‍🔥 اَشْبَهانِ به مهدی (عج) آن چنان هستند که ساکنانِ ، نورِ آن‌ها را با نور مهدی (عج) اشتباه می‌گیرند؛ ما چگونه هستيم؟ حُسن آن‌ها در چيست و اشکال ما در چيست؟ ❤️‍🔥 خدايا! تو كمكمان كن، تو ياورمان باش، تو دستمان را بگير، خدايا! التماست می‌کنیم ما را مهدوی قرار بده! وگرنه چطور به محضر مادر مهربان (س) برسیم! https://eitaa.com/bineshaneha
“تابشِ خورشیدِ پشتِ ابر” در اربعین، که تابید! را ببین از پشتِ ابر! تابشِ خورشید را ببین با پرتوهای ، که می‌تابد از امام مفهومِ هر سه ساحتِ توحید! را ببین حکمِ نور! حرکت به سوی اوست! با او بیا و معنیِ تقلید! را ببین انگار اربعین مناسکِ تجدید عهدِ ماست تا بیا، مناسکِ تجدید… را ببین! داریم با نگاهِ تو تأیید می‌شویم! در بیا و نصرت و تأیید را ببین باران! پیام‌آورِ دریای رودهاست! ای قطره! اصلِ ابر! که بارید! را ببین از دیده‌های خویش! به ما گفته بود او! حالا بیا و آنچه که می‌دید! را ببین! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha