eitaa logo
شــهرِکـتـʙᴏᴏᴋ ᴄɪᴛʏــاب
3.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
334 ویدیو
510 فایل
┄┅✧﷽✧┅┄ °تو بگو من گوش میدم(: @Nashenas_ketab_baz °اینجا را بِکاوید✆: @tablighatbookcity 4k••🚎•••3k °مطآلب کانآل‌را کپی‌نکنید✐خدآونـد فـوروآرد را آفرید
مشاهده در ایتا
دانلود
کتـٰابهامون #لحظه_های_واقعی #یک_روز_قشنگ_بارانی #در_خیابانی_که_تو_زندگی_میکنی #خاطرات_حاج_سیاح #تسخیر_شدگان #نامه_به_فلیسه #سفر_به_انتهای_شب #پشت_درهای_بسته #بازی_های_میراث #بانوی_میزبان #جای_خالی_سلوچ #قمار_عاشقانه #آنجا_که_جنگل_و_ستاره‌ها_به_هم_میرسند #نوری_میان_اقیانوسها #کنت_مونت_کریستو #سیصد_و_شصت_و_پنج_روز_بدون_تو #هزار_خورشید_تابان #در_باب_قدرت
ژانر: رده سنی: تصورم این بود عشقی که به او حس می‌کردم متعلق به گذشته است و دختر احمق و تنهایی که هرگز نمی‌خواستم دوباره همان شوم. سعی کردم آن دختر و عشقی را که حس می‌کرد دفن کنم، همان‌طور که پیش‌ترسعی کرده بودم قدرتم را دفن کنم، اما نباید این اشتباه را دوباره تکرار کنم. اولین بار که وارد قلمروی سایه شدم از تاریکی و مرگ خودم می‌هراسیدم. حالا تاریکی دیگر برایم معنایی نداشت و می‌دانستم مرگ زودرس نیز می‌توانست همچون هدیه‌ای به شمار آید. این حقیقتی است پشت یک چهره‌ی جذاب و قدرت‌هایی اعجازگونه، حقیقتی که در فضای خالی و مرده‌ی بین ستارگان بود. سرزمین بایر و برهوتی که توسط هیولاهایی مخوف اشغال شده بود. 📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ