eitaa logo
شــهرِکـتـʙᴏᴏᴋ ᴄɪᴛʏــاب
3.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
334 ویدیو
510 فایل
┄┅✧﷽✧┅┄ °تو بگو من گوش میدم(: @Nashenas_ketab_baz °اینجا را بِکاوید✆: @tablighatbookcity 4k••🚎•••3k °مطآلب کانآل‌را کپی‌نکنید✐خدآونـد فـوروآرد را آفرید
مشاهده در ایتا
دانلود
کتـٰابهامون #لحظه_های_واقعی #یک_روز_قشنگ_بارانی #در_خیابانی_که_تو_زندگی_میکنی #خاطرات_حاج_سیاح #تسخیر_شدگان #نامه_به_فلیسه #سفر_به_انتهای_شب #پشت_درهای_بسته #بازی_های_میراث #بانوی_میزبان #جای_خالی_سلوچ #قمار_عاشقانه #آنجا_که_جنگل_و_ستاره‌ها_به_هم_میرسند #نوری_میان_اقیانوسها #کنت_مونت_کریستو #سیصد_و_شصت_و_پنج_روز_بدون_تو #هزار_خورشید_تابان #در_باب_قدرت
ژانر: رده سنی: در داستان این رمان، مردی میانسال برای حضور در یک مراسم خاکسپاری، به خانه ی دوران کودکی خود بازمی گردد. اگرچه خانه ای که او در گذشته در آن زندگی می کرد، مدت هاست از بین رفته، این شخصیت همچنان به سوی مزرعه ی انتهای جاده می رود؛ جایی که در آن، وقتی هفت ساله بود، با دختری فراموش نشدنی به نام لتی همپستاک و مادر و مادربزرگ این دختر آشنا شد. او دهه هاست که به لتی فکر نکرده و با این حال، وقتی بر لب تالاب درون مزرعه (تالابی که لتی آن را یک اقیانوس می دانست) می نشیند، گذشته ای محو و وهم آلود دوباره به سراغش می آید؛ گذشته ای بسیار عجیب، ترسناک و مخاطره آمیز که می تواند برای هر کسی چالش برانگیز باشد، چه برسد به پسری هفت ساله. 📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ