eitaa logo
شــهرِکـتـʙᴏᴏᴋ ᴄɪᴛʏــاب
3.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
334 ویدیو
510 فایل
┄┅✧﷽✧┅┄ °تو بگو من گوش میدم(: @Nashenas_ketab_baz °اینجا را بِکاوید✆: @tablighatbookcity 4k••••🚎•3k °مطآلب کانآل‌را کپی‌نکنید✐خدآونـد فـوروآرد را آفرید
مشاهده در ایتا
دانلود
کتـٰابهامون #لحظه_های_واقعی #یک_روز_قشنگ_بارانی #در_خیابانی_که_تو_زندگی_میکنی #خاطرات_حاج_سیاح #تسخیر_شدگان #نامه_به_فلیسه #سفر_به_انتهای_شب #پشت_درهای_بسته #بازی_های_میراث #بانوی_میزبان #جای_خالی_سلوچ #قمار_عاشقانه #آنجا_که_جنگل_و_ستاره‌ها_به_هم_میرسند #نوری_میان_اقیانوسها #کنت_مونت_کریستو #سیصد_و_شصت_و_پنج_روز_بدون_تو #هزار_خورشید_تابان #در_باب_قدرت
ژانر: کتاب همه‌چیز فرومی‌پاشد، اثر چینوا اِچه‌بی و ترجمه کامروا ابراهیمی است. این کتاب یک رمان مدرن آفریقایی بر پایه‌ی الگو‌های کهن و از نخستین رمان‌های آفریقایی است که تحسین منتقدان جهان را برانگیخته و شاهکار اچه‌بی محسوب می‌شود. این ماجراها به چندین سالِ پیش برمی‌گشت، وقتی که او جوان بود. انوکایِ پابه‌سن‌گذاشته، ناتوان و درمانده و فقیر بود و زن و بچه‌اش زندگی بخور و نمیری را می‌گذراندند. وضع زندگی انوکا مایه‌ی مضحکه‌ی خاص و عام شده بود. قسم خورده بودند دیگر یک کوری هم به او قرض ندهند چون هیچ‌وقت بدهی‌هایش را پس نمی‌داد. اما انوکا همیشه در بیشتر قرض گرفتن و افزودن بر بدهکاری‌هایش موفق می‌شد. روزی یکی از همسایه‌هایش به‌نام اکُویه۱۰، به دیدن او آمد. انوکا درون کلبه رویِ تخت گلی‌اش دراز کشیده بود و فلوت می‌زد. تا اوکیه را دید از جا بلند شد و با او دست داد. اکویه زیراندازش را که از پوستِ بز بود و زیر بغل زده بود باز کرد و روی آن سرگردان می‌شد. تا یکی از آن‌ها را می‌دید، با تمام وجودش آواز سر می‌داد و بازگشتِ پرنده را از سفرِدور و درازش خوشامد می‌گفت، و از او می‌پرسید برایش سوغاتی آورده است یا نه. 📚» ᴊᴏɪɴɪɴɢ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴᴇʟ