eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.4هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۸۰ من متولد ۷۳ هستم، ١۶ سالگی نامزد کردم، تا اون زمان دوره ماهانه نداشتم، هرچی دکتر رفتم گفتن تا ١٨ سال وقت داری تا یه دکتری بعد از معاینه و نوشتن سونو و MRl فهمیدن مادرزادی سندرم دارم و خدا می دونه چی به من گذشت. شب عروسیم خیلی گریه کردم چون مشکلات دیگری هم داشتم، نمیتونستم مثل بقیه خانوما باشم،گذشت یه مدت من به درسم ادامه دادم و به بهانه درس بچه دارشدن به تعویق انداختیم چون هزینه بالایی داشت. اواخر درسم بود، تصمیم گرفتم توکل کنیم به خدا و با وام و...شروع کنیم ( از این موضوع جز مادرم و دوتا خواهرام کسی اطلاع نداشت و نداره) من باید رحم اجاره ای میگرفتم، خوشبختانه تخمدان سالم وخوبی داشتم و میتونست جنین از خودمون باشه فقط توی یه محیط دیگه ای باید رشد می کرد. یه خانم پیدا کردیم در ازای یه مبلغی ایشون بردم دکتر، تاییدشون کرد. من رفتم برای تخمک کشی، دوهفته آمپول زیرجلدی به ناف زدم ولی گفتن تخمک رشد نکرده فایده نداره، به من گفتن شاید مجبور به تخمک اهدایی بشی و...و بازم من...😭 در این حین با یه گروهی آشنا شدم که همه مشکل منو داشتن (سندروم راکی تانسکی) این خودش خیلی برام امید بود انرژی مثبت بود، چون چندتاشون بچه دار شده بودن. من رفتم تهران برای عمل واژینو پلاستیک، بماند که چقد رفت و آمد و سختی داشت تا بالاخره وقت عمل بهم دادن، دقیقا روز تولد حضرت زهرا (س)، ازشون خواستم که عملم با موفقیت انجام بشه آخه همون موقع یکی از دوستان رفت بیمارستان خصوصی تهران با یه دکتر معروف ولی متاسفانه حین عمل به عصب یکی از پاهاش آسیب رسید، من بیمارستان دولتی رفتم بخاطر هزینه ها ولی خداروشکر کادر بیمارستان عالی بودن، دکترای عالی من اولین نفری بودم که توی ایران به روش لاپراسکوپی این جراحی رو انجام می‌داد. خداروشکر از عملم راضی بودن، دوهفته بستری بودم، خیلی سخت گذشت چون کسی اطلاعی نداشت کجام گفته بودیم مسافرتم.... شب آخر واقعا کلافه شده بودم خیلی خسته بودم، از بیمارستان و استرساش که کسی شک نکنه کجام، توسل پیدا کردم هرچی دعا تونستم خوندم، با دل شکسته هرچی ذکر بود. تا اینکه دکترم ساعت ۹ اومد، گفت مرخصی، دنیا رو بهم دادن... یه مدت از عملم گذشت، ایندفعه گفتم میرم یه دکتر تهران یه دکتر عالی پیدا کردم رفتم پیشش سونو شدم و دارو داد و سیکل تخمک کشی شروع شد، بعد از دوهفته رفتم برای عمل خداروشکر ۲۵ تا تخمک داشتم که ۱۵ جنین شد، خیلی خوشحال بودم. یه خانمی پیدا کردم برای رحم اومدن ولی منفی شد اینقد ناراحت شدم، توقع داشتم با این همه سختی حداقل آرامش ببینم. دکترم مرکزش رو عوض کرد من مجبور شدم جنینام انتقال بدم به مرکز دیگه با ظرف مخصوص، توی این جابجایی فکر کنم به جنین آسیب رسید. دوماه گذشت به یه نفر دیگه همه هزینه هارو دادم به اتاق عمل که رسید گفتن جنینهاتون برای ذوب ازبین رفتن انتقال کنسل باز چقدر ناامید شدم. بازاین خانم قبول کردن بیان فقط دوتا جنین داشتم (وقتی ازفریز درآوردن برای ذوب از بین میرفتن، اینطوری ١۵تا جنین تموم شد) انتقال دادیم و بازم منفی😔😔😔😔😔 و من دست خالی بدون جنین کلی هزینه انتقال داده بودم، دارو قرارداد و....وضع مالیمونم متوسط بود رو به پایین😔😔😔 خیلی ناامید بودم. همسرم آرومم کرد، گفت بازم ادامه میدیم من حتی پیشنهاد طلاق هم دادم، گفتم برو دنبال زندگیت، از بس که روحیم داغون بود نمیدونستم دارم چی میگم، همسرم گفتن این مشکلی که خدا برای جفتمون خواسته من و تو نداریم، این کلمه رو دیگه به زبون نیار. خلاصه با نامیدی و دلشکستگی زیاد با دکترم صحبت کردم، برای تخمک اهدایی دکترم گفت سنت کمه، تخمک هم داری، الکی از این فازا نگیر، کلی باهام صحبت کردن... 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۸۰ بعد یه مدت باز رفتم برای تخمک کشی، این سری از دارو های ایرانی استفاده کردم که هیچکس تا حالا استفاده نکرده بود، گفتم توکل به خدا، کل آمپولام شد ۶۰۰ تومن، دفعه قبل سه ماه قبل تخمک کشی ویتامین میخوردم، غذارو خیلیییییی رعایت میکردم، چیزای مضر نمیخوردم، ایندفعه اصلا رعایت نکردم. آمپولام میزدم انرژی مثبت به خودم میدادم، میگفتم میشه توکل برخدا، خوش بودم. زیاد درگیر روحی نشدم. خلاصه پانکچر شدم، ۱۸ تخمک و ۱۶ جنین باکیفیت عالی تر(جنین شناس مرکز جدید خیلی بهتر بود)، یه خانومی پیدا کردیم باز البته این سری از طریق واسطه خود واسطه کلی هزینه گرفت برای دادن شماره... خلاصه روز انتقال رسید سه تا جنین درآورده بودن برای ذوب ولی دکترم گفت سه تاش عالیه دوتابیشتر انتقال نمیدم، اون یکی رو مجدد فریز کنید. گذشت دقیقا روز میلاد حضرت معصومه اون خانم زنگ زد، بی بی چک مثبت شده. من نمیدونستم چیکار کنم، از خوشحالی رفتن آزمایش، تا جواب بیاد هزار بار مُردم، بتا خیلی بالا بود. وقتی رفتیم سونو، گفتن دوقلو😍😍وای خدا... دوره بارداری، خیلی اذیت شدیم، دور بودن از اون خانم، هزینه ها، استرسا اوایل بارداری، هماتوم داشتن، خونریزی داشتن چقدر نگران بودم، خلاصه گذشت دوقلوهام دنیا اومدن، بهترین لحظه زندگیم وقتی بود که پشت در اتاق عمل انتظارشون کشیدم خیلی لحظات قشنگی بود ❤️ من خیلی سختی کشیدم، استرس کشیدم، سه بار با زمان کوتاه بیهوشی گرفتم که عوارض زیادی داشت، آمپول هورمونی پشت سرهم، استرسای منفی و مثبت شدن ،هزینه های بالا که با بدبختی جور میشد کلی وام و...چیزی حدود ۳۰۰ میلیون تومن هزینه کردم، ولی خداروشکر که نتیجه گرفتم. الان دوقلوها نزدیک ۴ سال هستند. من دیگه فکر بچه نکردم، چون واقعا جون دادم تا دنیا اومدن، لباسای نوزادیشون رو رد کردم رفت، گفتم دوتا دارم کافیه ولی یه مدت دیدم اقای مهربونم امر کردن به فرزند آوری کلی با اطرافیان صحبت کردم و راضی شون کردم به فرزندآوری ولی دیدم نمیشه. به همسرم گفتم ماهم وظیفه داریم جنین هم که هنوز داریم دوتا چیه کمه😂 قرار یه ذره جمع و جور کنیم، وام بگیریم باز بریم برای اقدام و ivf دعا کنید دوستان یه خانم خداشناس پیدا کنم، هزینه هام به راحتی جور بشه الان دوتا بچه دارم، یذره شرایط سخت‌تره و با اولین انتقال مثبت بشه، خدا باز دوقلو سالم و صالح قسمتم کنه. ان شاالله قسمت همه منتظرا توکل کنید به خدا، من قبل از آخرین انتقال که مثبت شد یه صوتی گوش دادم در مورد برآورده شدن حاجت ها، صلوات حضرت زهرا بود باز حضرت زهرا به فریادم رسیدم توسل کنید به این بانوی عزیز ان شاالله دست رد نمی‌زنن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
پاداش عظیم الهی... 💎 هیچ امری در تعامل با کودک نیست جز اینکه پاداش عظیم الهی داره. ... شما رسیدی خونه، بچه‎ات گریه می‌کنه. اگر با یک ترفندی که گاهی خیلی ساده است، گریه‌ی این رو متوقفش کنی؛ یه شکلات بهش بدی، یه خورده بذاری روی دوشت ... بازی کنی، همین اندازه که گریه‌اش رو متوقف کردی، خدا می‌فرماید در روز قیامت بگو چقدر از بهشت می‌خواهی تا راضی بشی؟ 💎 اگر اون کودک را خنداندی – یعنی شادش کردی – اگر دختربچه باشه، خدا میگه در روز قیامت سورپرایزت می کنم. در حدیث داره: «فَرحَةً»، یعنی ناگهان یک خوشحالی و سروری که انتظارش رو نداشتی تو دلت وارد می‌کنند. اگر پسربچه باشه، پاداشش مثل اینه که برده‌ای از نسل حضرت اسماعیل [علیه السلام] رو ... خریدی، آزاد کردی؛ با یک خوشحال کردن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
حق ماه رمضان... این افطاری‌هائی که در شهرهای مختلف انسان می‌شنود که افراد خیّر در مساجد، در معابر عمومی جمع می‌شوند، افطاری فراهم می‌کنند، مردم افطار می‌کنند، کارهای بسیار خوبی است؛ مایه‌ی صفا و صمیمیت و نزدیکی و در واقع حق ماه رمضان را ادا کردن است، که یکی از حقوق ماه رمضان، همین نیکی به برادران، همراهی با نزدیکان، با برادران مسلمان و کمک به یکدیگر است. اینها چیزهای بسیار خوبی است، از سابق هم معمول و مرسوم بود، امروز بیشتر است. 🔹خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۳۸۷/۰۶/۲۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من متولد ۷۹ هستم و مثل هر دختری خواستگار های زیادی داشتم با انواع و اقسام شغل ها و موقعیت های اجتماعی اما طیف طلبه غالب بود و کسانی که کارمون باهاشون به جلسات دیگه می‌کشید از همین طیف بودند. این رو هم بگم که من تا سال دوم دانشگاه اصلا خواستگار راه نمی‌دادم و میگفتم زوده و اصلا چرا آدم باید ازدواج ‌کنه ولی اگه ازدواج درست باشه و همراه با منطق و عشق بصورت توأمان، قطعا تو سن های پایین تر بهتر خواهد بود، هم از گناه جلوگیری میکنه، هم انسی که تو جوانی پدیدار میشه بین زوجین، انگار جنسش فرق داره هر چه سن پایین تر باشه تجربه های جالب و خنده دار تو تفریحات و وقت گذرانی حتی شکل میگیره 😊 بالاخره بعد از رفت و آمد خواستگار های رنگ و وارنگ و جلو رفتن باهاشون و حتی جواب منفی های سختی که تونستم بدم بهشون البته که لطف خدا و توسلاتم به ائمه ع بود که باعث شد جوابهای منفی درستی بدم و آخرين نفر که از قضا باز هم طلبه بودن جواب مثبت بدم، ما تازه عقد کردیم، تفاوت سنی من و همسرم یکسال هست. گاهی اوقات تو زندگی آدم ها یسری امتحانات قرار داده میشه که انسان فکر میکنه توان نداره از پسش بر بیاد و کلی اشک و ناله میکنه اما واقعیت اینه که هر امتحانی بر حسب توانایی افراد تو زندگیشون قرارداده میشه و افراد اختیار و اراده دارند برای انتخاب راهشون ! واقعا خدا کمک میکنه فقط باید ریسمان توکل و توسل به خدا و ائمه ع رو دو دستی چسبید و حرف مردم رو کنار گذاشت. یه موضوع مهم برای دختر خانم ها که امتحانات زیادی میشن همین مقوله ی خواستگاری هست و ازدواج اسلامی متاسفانه خیلی وقتها ما معیارهامون اسلامی و عقلانی نیست. مثلا من جزو فانتزی هام، ابتدای ابتدا این بود که پاسدار باشه، بره شهید بشه یا فانتزی دوستم این بود که اگه سید نباشه اصلااا راه نمیدم، در صورتی که برای ازدواج باید فانتزی های ذهنی رو در هر مقوله ای از ازدواج و مسائل مربوط به اون و روابط زوجین کنار گذاشت، این به معنی هیچ آرزویی نداشتن یا سورپرایز و غافلگیری نکردن نیست فقط منعطف باشیم و چیزی رو تو ذهنمون نبندیم خیلی چیز های دیگه ای غیر فانتزی های ساختگی ما هستن که میتونه ما رو خوشحال کنه و کلی بهمون خوش بگذره. فانتزی ها، ساخته ی ذهن خود ما هستن و اغلب تحت تاثیر رسانه ها و فرهنگ های القایی بیگانه و غیر اسلامی و ما فکر می‌کنیم فقط در همون چهارچوب خوشبختیم. مثلا زیبایی یه چیز کاملا نسبی هست و متغیر و حادثه و بیماری ممکنه برا هر کسی پیش بیاد که باعث از بین رفتن صورت یا زیبایی بشه در نتیجه سرمایه گذاریمون رو تو زیبایی قرار ندیم کلی مسائل مهم دیگه هست. یا دختر خانم هایی که فکر میکنن حتمااا باید قد من تا شونه ی همسرم باشه یا خیلی بلند تر از من باشه بدونید اگه واقعا اینها رو ملاک اصلی قرار بدید هم، تعداد کیس های کمتری پیدا خواهید کرد هم سن ازدواج بالاتری رو تجربه می‌کنید. نگاهمون رو به زندگی تغییر بدیم اول از همه به خودم میگم 😊 سخته اما شدنیه ! به خواستگارهایی که براتون میاد یا دخترهایی که خواستگاریشون میرید جوری جواب مثبت بدید که هیچ وقت وجدانتان ناراحت نباشه و بعدا پشیمون نشید یعنی واقعا تصمیم درستی بگیرید، همیشه قبلش هم توسل کنید، هم تو محل خواستگاری حدیث شریف کساء رو پخش کنید که شیاطن دور بشن و ملائکه در رفت و آمد باشن قبل هر تصمیمی به خودتون بگید آیا تصمیمی که گرفتم عاقلانه است ؟ آیا جواب منطقی ای پشتش هست؟ آیا از روی ظاهر بینی و حرف مردم نیست که مثلا خاله با عمه ام میگن این چه زنیه گرفتی فلانه یا چه شوهریه این تو ازش سر تری یا چرا شغلش اینه پذیرفتی ؟ ببینید دلیل منفی تون با مسلمون بودنتون و معیارهای اسلامی ازدواج تطبیق داره؟ اینطوری شما خدا هم بهتون ان شاءالله کمک کنه و بهترین راه رو انتخاب کنید از خودش کمک بخواید. التماس دعا یاعلی ع کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نقش بی بدیل... تربیت باید یک «متولی واحد»ی داشته باشد که آن هم والدین هستند. اگر ما تربیت را به غیر از والدین به کسی دیگری واگذار کنیم قطعاً نتیجۀ لازم را نخواهیم گرفت. نقش مادر در تربیت فرزند نقش بی‌بدیلی است که جایگزین هم ندارد. مادر مهمترین عنصر انسانی در تربیت است. نظام سلطۀ جهانی هر نقطۀ قوت از بشر را مورد هدف قرار می‌دهد تا به اضمحلال بکشاند. یکی از مهم‌ترین این نقاط قوت «خانواده» است و نظام سلطه با سنگین کردن بهای «خانه‌دار شدن» و تقبیح کردن «مادر بودن» کمر به نابودی آن بسته است. امروز یکی از تکالیف ما در تربیت فرزند این است که نقش خودمان را تقویت کنیم. برای نمونه مثلاً مادر باید به سلامت جسمی خود اهمیت دهد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
موهبت الهی... دیشب برای هممون شب سختی بود 😔 اتفاق ناگواری برای مادر بزرگ بچه ها افتاد به اتاق عمل کشیده شد.😔 الحمدالله الان بهترن به دعای دوستان وقتی دیشب رفتیم بیمارستان، به بچه ها گفتم تا برگردیم برای سلامتی عزیز صلوات بفرستین وقتی برگشتم دیدم علی تسبیح به دست خوابش برده 😭😭 این صحنه عجیب حال دلمو منقلب کرد 😭 بچه ها عنایت خداوند هستند دعای این فرشته های معصوم، بزرگترین غنیمت هاست !! اینکه بعد یه عمر زحمت، فرزندانت و فرزندانشون دغدغه مند احوالاتت باشن و برای سلامتیت دعا کنند و دوستت داشته باشن همه ی این ها زیباست ❤️❤️ همه ی اونهایی که با تفکرات اشتباه خودشون رو محروم می کنند از این موهبت ناب الهی یوم الحسرتشون خیییییلی عمیق خواهد بود !! اگه از فرمان مقام ولایت و بحران جمعیت هم بگذریم، فرزند آوری و تربیت نسل یه گنجی بزرگی است که سودش اول به خودمون می رسه !!👌👌 برای سلامتی و عافیت تمام بیماران و مادر عزیز ما هم صلواتی عنایت کنید . کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۸۱ من متولد ۱۳۷۲ هستم. من و همسرم در تابستان ۱۳۹۶ ازدواج کردیم البته هم من و هم همسرم ازدواج دوممون بود. همسرم زنش رو از دست داده بود و من طلاق گرفته بودم. عنایت حضرت معصومه شامل حالمون شد که بعد یک بحران بزرگ، بهم رسیدیم. خدا رو شکر خیلی هم درک می کنیم و برای هم علاوه بر همسری، رفیق صمیمی هستیم. بچه اولم فاطمه معصومه، اسفند ۹۶ در عین ناباوری در ۲۸ هفتگی، طبیعی به دنیا آمد یک روز مانده به عروسی خواهرم، من از ۵ صبح تا ۱۰:۳۰ شب درد کشیدم تا به دنیا آمد. انقدر درد کشیدم که تصمیم گرفتم که دیگر باردار نشوم. دخترم ۳ ماه در بیمارستان بود. ۲ ماه در ان آی سی یو، یک ماه در بخش نوزادان... خیلی دوران سختی بود، آخه نفس کشیدنم یادش می رفت. وزنش یک کیلو بود. تغذیه اش با سرم بود و لوله ای که از بینی تا معده اش رفته بود. خدا رو شکر شیر داشتم از شیر خودم تغذیه می کرد. زمانی که یک کیلو و هشتصد شد، دکتر مرخصش کرد. وقتی آوردمش خونه، هیچ لباس سیسمونی اندازش نبود، من خیلی گریه می کردم و همسرم دلداریم می داد. من مادرم و همسرم دوبار دنبال لباس سه صفر و دو صفر رفتیم تا اندازه اش بشود خیلی سخت پیدا می شد. دخترم دیر راه رفت، خیلی دیر صحبت کرد ولی بزرگ شد. خیلی مشاوره بردمش همه چیزش خوب بود. آخر یه مشاوره منو به سمت مهد کودک سوق داد. آن زمان دخترم سه سالش بود. خودم لیسانس روانشناسی داشتم ولی تمام وقتم برای بچم بود. در مهد کودک دخترم شروع به حرف زدن کرد و رفتاراش به لطف خدا بهتر شد. من و همسرم با بهتر شدن دخترم تصمیم به آوردن به بچه دوم گرفتیم من با تشخیص یک دکتر خوب علت زود به دنیا آمدن بچه ام رو متوجه شدم. سر پسرم چون طول سرویکس من در بارداری کم بود، سرکلاژ شدم، بارداری پر استرسی داشتم ولی نظر حضرت زهرا ، علیم در ۴۰ هفتگی طبیعی به دنیا آمد. سال ۱۴۰۰ وزن پسرم سه کیلو سیصد بود. چون همسرم خیلی آدم ولایت مداریه وقتی پسرم نه ماهه به دنیا آمد از من خواست وقتی پسرمان یک ساله شد، دوباره بچه بیاوریم و همین هم شد. در تولد یک سالگیش، من دوباره باردار شدم و این بار پچه ام دختر هست. که انشاالله با دعای شما مرداد به دنیا می آید. بارداری سخت ولی شیرینه، زایمانم سخته ولی وقتی بچت رو می بینی، شیرین می شود. از همه جوان ها می خواهم برای بچه دار شدن سخت نگیرن خدا هم برکت می دهد، هم روزی، جوری که نمی فهمید از کجا آمد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨ پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله " مثل خديجه پيدا نخواهد شد. خديجه در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند، مرا تصديق نمود و مرا با ثروت خود براى پيشرفت دين خدا يارى نمود. خدا به من دستور داد خديجه را به قصر زمرّدى كه در بهشت دارد و هيچ رنج و زحمتى در آن نيست، بشارت دهم." 📗 بحار الأنوار، ج ‏۴۳، ص ۱۳۱ 🏴 رحلت جانسوز حضرت خدیجه سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مثل جهاد... مرد باید سختی‌های کار همسر در خانه را ببیند. باید خودش را جای زن بگذارد. علی (علیه السلام) می‎فرماید: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ، لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَة». زن که خدمتکار نیست زن گل است. مرد وقتی در خانه کار بکند، مثل جهاد است. اگر کمکِ زنش ظرف بشوید، خیاطی بکند، بچه داری بکند، ‎جارو بکند، تمام اینها عمل به وظائف شرعی است. زن هم که در خانه کار می‌کند،‌ ثواب بزرگی به او می‌دهند. نمی‌گویند وظیفه است. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
التماس دعا... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به رسم ماه مبارک رمضان... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۸۲ متولد سال ۶۰ هستم، سال ۷۹ با همسرم تو دانشکده معماری آشنا شدم، بعد از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که می تونیم با هم تشکیل زندگی بدیم، همسرم متولد ۵۶ هستن اما چون ته تغاری خونه شون بودن و ۴ تا خواهر و برادرای بزرگترشون مجرد بودن براشون سخت بود موضوع خواستگاری رو با مادرشون در میون بگذارن، البته برادر بزرگشون که پزشک بودن، دختری از شهر تبریز رو پسندیده بودن اما مادر همسرم به خاطر تفاوت فرهنگی مخالف ازدواجشون بودن اما اونا به هم علاقه داشتن و این مخالفت نتیجه ای جز کدورت نداشت تا اینکه همسرم با صحبت کردن با مادرشون بالاخره ایشون رو راضی کردن برای خواستگاری رفتن به تبریز و خلاصه اینکه سال ۸۰ برادرشون عقد کردن و راه، کمی برای همسرم هموارتر شد. من و همسرم در یک خانواده فرهنگی در دو شهر مختلف بزرگ شده بودیم، خانواده ۴ نفره ما شامل من و خواهرم و پدر و مادرم بود، مادرم اوایل به خاطر راه دور بودن خانواده همسرم و عدم شناخت و داشتن خواهر برادرهای مجرد همسرم رضایت برای ازدواج نداشتن و البته دانشجو بودن و نداشتن شغل مناسب هم مزید بر علت شده بود، من و خواهرم که ۴ سال از من کوچکتر بود در خانواده ای بودیم که تمام توانشون رو برای تربیت و آسایش ما صرف کرده بودند و مادرم می ترسیدن شاید من تاب و تحمل سختیهای زندگی مشترک رو با ایشون نداشته باشم و از طرفی داشتن خواستگارهای پزشک و مهندس و ... با موقعیتهای مادی و معنوی بهتر باعث می شد از طرف خانواده تحت فشار باشم که یکی از اونها رو انتخاب کنم، تا اینکه همسرم در بحبوحه ازدواج برادرشون که ۲ سال بعد از عقدشون بود با مادر و خواهرهاشون اومدن خواستگاری و چون خانواده ها از همدیگه خوششون اومدن و همسرم هم سادات هستن، پدر و مادرم بعد از ۴ ماه آشنایی خانوادگی و دیدن نجابت همسرم بالاخره رضایت به ازدواج ما دادن البته بیشتر به خاطر احترام به انتخاب من قبول کردن. بالاخره اردیبهشت ۸۳ بعد از یک مسیر طولانی پر فراز و نشیب (بهترین سالهای زندگی که بی جهت از دست رفت) من و همسرم به عقد هم دراومدیم و زندگی تازه مون شروع شد، با اینکه من در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم اما متاسفانه بعد از ازدواج در حجاب سست شدم و خیلی برام اهمیت نداشت ولی کماکان نمازم رو می خوندم و اعتقادات مذهبی از قبیل ارتباط با ۱۴معصوم در وجودم موج میزد، سال ۸۶ من و همسرم هر دو در کنکور کارشناسی قبول شدیم و وارد دانشگاه شدیم، بماند که برای انتقالی و مهمان شدن در یک دانشگاه خیلی سختی کشیدیم اما بالاخره سال ۸۸ از دانشگاه قزوین مدرک لیسانس معماری رو گرفتیم و این در حالی بود که سال ۸۶ ما ساکن تهران شدیم و آتلیه عکاسی داشتیم. با اینکه عاشق بچه بودم ولی چون همسرم و خانواده شون رغبتی نشون نمی دادن من هم اصراری نداشتم برای بچه دار شدن اما مادرم به من گوشزد می کردن که داره دیر میشه چرا تعلل می کنید و این کار درست نیست، ولی همسرم می گفتن ما مستاجریم و ماشین نداریم و بچه دار شدن تو این شرایط ظلم به خودمون و بچه است و مادرشوهرم میگفتن اول باید پسر بزرگم (که ۱۱سال از همسرم بزرگتر هست)بچه دار بشن بعد شما اونا خونه دارن شما ندارین و... سال ۸۸ یه پراید صفر قسطی خریدیم و همون سال تصمیم گرفتم همسرم رو راضی کنم به بچه دار شدن، چون دیدم نه خبری از بچه دار شدن جاریم هست نه ازدواج خواهر ها و برادر بزرگتر همسرم و از طرفی سنمون داره میره بالا، همسرم رو راضی کردم که اقدام کنیم اما غافل از اینکه فرصتهای طلایی رو از دست داده بودیم و من در ۲۸ سالگی متوجه شدم ناباروری بی دلیل داریم، هر آزمایشی میدادیم هیچ دلیلی براش پیدا نشد که نشد. کم کم داشتم می ترسیدم از نازایی و پروسه درمان. برای اینکه فکرم رو از استرس آزاد کنم مدام با قراردادهای مختلف تو آتلیه و خوندن برای ارشد خودم رو مشغول می کردم تا اینکه مهر ۹۰ کارشناسی ارشد قبول شدم و مشغول دانشگاه رفتن، من ۳۰ ساله بودم و همسرم ۳۴ ساله نه خونه ای خریده بودیم نه مسافرت لاکچری رفته بودیم (بهانه های بچه نیاوردن) نه بچه داشتیم😪 همون سال ۹۰، ۳ماه بعد از دانشگاه رفتن بعد چند سال تحقیق در مورد حجاب به این نتیجه رسیدم که محجبه بشم و در ماه محرم و هیات امام حسین علبه السلام از درگاه خداوند به خاطر عدم رعایت حجاب توبه کردم و با امام عهد بستم چادر سر کنم(انتخاب بسیار سختی بود برای کسی که سالها بد حجاب بوده) و از آقا خواستم بی دردسر و بدون آی وی اف از خداوند بچه سالم و صالحی به ما عنایت کنن. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075