eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۵۵ شیشه و لباس بچه ها رو از اول مارک خوب بگیرین که بیشتر بتونید استفاده کنید، مخصوصا لباس مارک های ایرانی عالی هستند اما به جرات تا سه سال بشور بپوش هستن اگر کوچیکشون نشه. در کنار همه اینها مادرم خیلی خیلی کمکم کردن گاهی برام غذا می آورد، برای بچه ها لباس و پوشک میخرید و می آمد بچه هارو نگه میداشت تا من چندساعت بخوابم و خلاصه هوای ما رو داشت...😍 بنظرم تا جایی که میتونید از پوشک استفاده کنید چون پوشک گره ای فقط کار درست کن هستند با یه بار کار بچه کوهی از لباس مادر و بچه برای شستن تلنبار میشه و این واقعا وقت گیر هست. معمولا مادران دوقلو دار به جبر مادران خلاقی میشن، خودتون براشون بازی درست میکنید مثلا تا قبل اینکه بچه ها شروع حرکت کنند، من یک تشک بزرگ پهن میکردم و اسباب‌بازی های جذابشون رو توی نخ رد میکردم و بالا سرشون به وسایل خونه میبستم، خودش میشد زمین بازی شون و اونا مشغول دست و پا زدن و نگاه کردن میشدن و من با کِیف کارهام رو میکردم. وقتی هم بزرگتر شدن خونه مون رو کاملا امن کردیم، هیچ چیز تیز و خطرناکی نبود مبل هامون هم پارچه ای بود حتی میز تلویزیون هم جمع شد، واسه همین اصلا دنبال بچه ها توی خونه راه نیفتادم که آسیب نبینن، از همون اول آزاد بودن فقط یه پشتی سنگین جلوی ورودی آشپزخونه بود که نیان داخل البته یادتون باشه در توالت همیشه بسته باشه😅 وقتی دوسالشون بود دور تا دور دیوارمون مدادرنگی و خودکاری بود و وقتی خدای نکرده! مهمون میخواست بیاد من چندساعت باید دیوار تمیز میکردم که البته چون کرونا بود خیلی مهمون رودربایستی دار کم داشتیم.🙈 خریدهامون رو کلی انجام میدادم مثلا برای دوماه خونه رو پر میکردم که نیاز نباشه بیرون برم تلفن سوپر و لوازم بهداشتی داشتم و برام وسایل می آوردن یا مثلا با اسنپ از داروخانه شیرخشک میخریدم. متاسفانه بچه هام از اول خیلی تلویزیونی بزرگ شدن که خب چون توی کرونا بودن و من نمیتونستم تنهایی پارک ببرمشون. یک نکته برای دوقلوهای دخترپسر که خودم از اول دغدغه اش رو داشتم این بود که از اول با دخترم دخترونه بازی کردم و با پسرم پسرونه مثل تن صدامون مثلا از اول لاک و گلسر دخترونه‌ست ولی موی کوتاه و کمربند و ژل پسرونه‌ست...🦖🦄دیگه خودشون از اول متوجه تفاوت بینشون شدن و اصلا وابسته به هم نبودن و الان هم از همدیگه مستقل هستند و کاری به وسایل های هم ندارند.  البته بازی گروهی هم خیلی کردیم اما علاقه شون از اول با هم متفاوت شکل گرفت واسه همین با هم دعواهاشون خیلی کمتر شد اصلا من هیچ اسباب بازی رو ازش دوتا نخریدم، یاد گرفتن با همدیگه بازی کنن، خودم میشستم کنارشون و نوبتی بازی کردن رو بهشون یاد دادم حتی توی بازی کردن همیشه صبر کردن رو یادشون دادم، هر چی میخوان رو که در لحظه نمیشه آماده کرد مخصوصا که دست تنها بودم هر جا که به مشکل میخوردن میگفتم ببر بده آبجی یا داداش کمکت کنه واست درستش میکنه یا اینکه اگر چیزی رو خراب میکردن و میتونستن درست کنن میگفتم به من مربوط نیست خودتون باید درست کنید. از همون موقع که یک سال و نیم بودن ازشون کمک خواستم خیلی خیلی کوچیک مثلا پوشک جلو دستمه بچه هم کنارمه ولی ازش خواستم بهم بده واسه همین بود که الان که ۴.۵ ساله هستن، خودشون مسواک می‌زنن، تشک و پتو رو جمع می‌کنن، پهن می‌کنن، خونه رو بلدن بسیار مرتب کنن. البته خیلی هم پیش میاد که با هم دعواشون میشه که باز هم من دخالت نمیکنم حتی یه کوچولو هم از خجالت هم درمیان فقط نگاشون میکنم از دور، خودشون میفهمن میان پیشم و شکایت ها شروع میشه و منم اصلا تحویلشون‌ نمیگیرم. همیشه بهشون میگم هرکس مهربونی کنه مهربونی میبینه و خودم سعی میکنم فورا بهش عمل کنم تا اینو در ارتباط با هم یاد بگیرن ولی خب صددرصد نمیشه اما خیلی تاثیر داره. اینجور وقتا میگم هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی. حداقل تاثیرش اینه که این چیزا رو خودشون به هم یادآوری میکنن و همدیگه رو توبیخ میکنند. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۵۵ خیلی وقتا میشه، خودم از کوره در میرم یا واقعا حوصله ندارم و گرد و خاک حسابی بلند میشه اینجور وقتا هم با هم دست به یکی میکنن... یکم توی تنهایی مشغول میکنم خودمو تا کمی آروم بشم یا یک چرت کوتاه میزنم تا سرحال بشم معمولا وقتایی که دعواشون میکنم وقتی یک زمانی میگذره با محبت و نوازش از دلشون درمیارم و از همدیگه عذرخواهی میکنیم. من هم سعی کردم توی این مدت کلاسها و حفظ قرآنم رو ادامه بدم حتی خیلی لاک پشتی و آروم. من اصلا به بچه دیگه فکر هم نمیکردم چون رابطم با همسرم خیلی حساس شده بود و ایشون اصلا نه حوصله بچه رو زیاد داره و خیلی هم توی بزرگ کردن دوقلوها همراهی نکرد البته انصافا اوایل توی کار خونه خیلی کمکم کرد ولی خیلی کم شد البته شغلش هم خیلی پرمشغله هست اما چون توی هم‌سن و سالامون و دوستامون فقط ما بچه داشتیم و اونا هنوز هم بچه دار نیستند و محدودیت های بچه کوچیک همسرم رو که خیلی اهل سفر بود اذیت کرد. تازه داشت روزهای سخت دوقلوداری تموم میشد و دیگه میشد با وجود بچه ها سفر و گردش بریم که من فهمیدم خداخواسته باردارم، اصلا فکرش را هم نمی‌کردیم. شوهرم خیلی ناراحت شد به اصرار فرستاد برم دکتر برای سقط کردن و هر کاری که لازم بود پیگیری می‌کرد، می‌گفت هنوز ۴ هفته هستی شکل نگرفته و هزار توجیه ولی اهل این کار ها هم نبودیم یعنی خداروشکر بلد نبودیم، باهم رفتیم پیش دکترم خدا خیرش بده من رو متوجه اشتباهم کرد و سعی کرد آرومم کنه( بهم گفت این بچه رو آوردی لوله هات رو میبندم بعدا فهمیدم فقط واسه آروم کردنم این حرف رو زد و هیچ وقت این کار رو نکرد ) خلاصه تا یک ماه همسرم با من قهر بود، انگار تقصیر من بوده! شبها تا دیروقت سرکار میرفت حتی تا ۴ ماه بعد هنوز بحث هامون ادامه داشت و من از نظر روحی واقعا شکسته شدم، کار هر روزم گریه بود و دلم برای دختر تو دلیم میسوخت و تنها چیزی که تسکینم میداد تجربه های کانال "دوتا کافی نیست" بود که دلم رو آروم میکرد و گاهی برای همسرم تعریف میکردم که اعتنای چندانی هم نمی‌کرد. زمان گذشت و توی دوران بارداریم دوقلوهای کوچولوم خیلی هوامو داشتن. شبها خواب نداشتم و روزها میخوابیدم و اونها اجازه اینو بهم میدادن، خودشون واسه خودشون بستنی و میوه می آوردن میخوردن و من کمک فرشته های خدا رو دیدم نمیدونستن چه خبره من بهشون گفته بودم کمرم درد میکنه، طفلی ها خیلی کم ازم چیزی میخواستن تا من بخوام بلند بشم، خودشون انجام میدادن و من خیلی سنگین بودم و بارداری سختی گذروندم. دیگه کم کم همسرم قبول کرد فرزند سوم داشتن رو و منم محبتم بهش چندبرابر شده بود به برکت وجود دخترم اما میدونست ازش دلخور هستم و اذیتم کرده... فقط محبت جواب میده محبت کردن بدون انتظار تشکر... خدا کارهارو درست میکنه... همسرم به واسطه چندین بار خواب دیدن خودش و من فهمید که فرزند سوم ما هدیه هست خدا برامون خواسته بود این بچه تو دامن ما بزرگ بشه... حالا که دخترمون ۴ ماهشه، شده عزیز دردونه باباش و عشق آبجی و داداش... همسر انقدر که سر دخترمون بهم کمک میکنه و حواسش هست و منم مسئولیت هارو انداختم به گردنش واسه دوقلوها کمک نکرد و هر دو هم راضی هستیم ایندفعه نوبت استراحت منه😉 خداروشکر میکنم هروقت بچه هام دارن باهم بازی میکنن و ممنون که دوباره لیاقت مادری را بهم داد. خیلی خوشحالیم اگر چه نگاه جامعه و اطرافیان خوشحال کننده نیست... لطفا برای سلامتی مادرم به پاس زحمتی که برای دوقلوهام کشیده دعا کنید و خواهش میکنم از مادرهای گروه به نیت مادران فردای کانال و دوستانمون که باردار نمیشن و یا همسرانشون که مخالف فرزندآوری هستن و همه ما به نحوی از دل داغدارشون خبر داریم یک مرتبه سوره حمد بخوانیم.❤️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کناره کاری... بعضی سال‌ها می‌شد که مزرعه‌ی اصلی ما آفت می‌خورد و تمام محـصولمان از بین می‌رفت. یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کناره‌کاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمی‌آوردیـم؛ اما همـه‌ی خـرج سـالمان را همـان کناره‌کاری تأمین می‌کرد و جبران همه‌ی خسارت مزرعه‌ی اصلی را هم می‌نمود. خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمـل مـستحب، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، مثـل دسـتگیـری از یـک خانواده‌ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره‌کاری باعث نجات انسان شود. 📚مصباح‌الهدی، ص ۲۳۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
زندگی به سبک اسلامی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
«جمعیت جوان و بانشاط، عامل مهم پیشرفت کشور» 👈 درج پیام تشویق به فرزندآوری در برگه های نوبت دهی شعب بانک سپه استان قزوین کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
روزه اول ماه محرم... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۵۶ من متولد ۶۷ هستم، از یه خانواده هفت نفری با سه تا خواهر و یه برادر. ۸۷ وارد دانشگاه شدم و مشغول درس و فعالیت دانشجویی و ... اسفند ۹۰ وقتی توی اردوی راهیان نور بودم، یکی از دوستام زنگ زد بهم و گفت که یکی از پسرای دانشگاه ازت خواستگاری کرده😳(شوهر دوستم، دوست شوهرم بود😂) بعد از مسائلی و گذر زمان زیادی ما بهمن ۹۲ عقد کردیم و یک سال بعد بهمن ۹۳ عروسی کردیم. (جالب اینجاست که از یک ماه قبل عقد تا یک ماه بعد عروسی، شوهرم سرباز بود😮‍💨) خرداد ۹۶ پسرم به دنیا اومد و کلی زندگی مون رو شاداب کرد. از وقتی که پسرم سه سالش بود و من میخواستم از پوشک بگیرم، حرف فرزند دوم رو پیش کشیدم ولی شوهرم همش میگفت بذار یه مقدار زمان بگذره، خلاصه یک سال طول کشید تا راضیش کردم. بعد از یک سال، سال ۱۴۰۰ من حامله شدم.🤩 دوشنبه رفتم آزمایشگاه و جواب مثبت رو گرفتم و شروع کردم برنامه ریزی و جدول اعمال ریحانه بهشتی رو شروع کردن، پنج شنبه جاتون خالی شام آش داشتیم😋 ولی چشمتون روز بد نبینه، چند دقیقه بعد خوردنش یه دل درد شدید گرفتم که دولا دولا راه میرفتم. اینقدر دردم زیاد بود که رفتیم بیمارستان و سونو انجام دادن و حدود ۱۲ شب زنگ زدن به دکتر لباف، ایشون گفتن احتمالا حاملگی خارج رحمی هست، بستری بشم تا صبح دوباره سونو انجام بشه. خودمم حدس زده بودم ولی خیلی جاخوردم، صبح که سونو انجام شد تشخیص قطعی دادن خارج رحمی هست😔 و دارو تزریق کردن تا دفع بشه. البته خدا رو شکر من خیلی زود تو چهار هفته و یکی دو روز متوجه شدم. بعد از چند دفعه آزمایش بتا و سونوی واژینال که مطمئن بشن چیزی نمونده، دکتر لباف دستور عکس رنگی هم بهم دادن و بعد سه ماه من دوباره حامله شدم، این‌بار هم خارج رحمی بود، و با دارو رفع شد. (البته با وجود نسخه دکتر، بعد کلی اینور و اونور رفتن بالاخره دارو تزریق کردن، چون میگفتن دولت خیلی سختگیری میکنه برا دارو و آمپول سقط، حتی نزدیک بود باهاشون دعوامون بشه. من میگفتم من مگه دیوونه م که بچه مو الکی سقط کنم، وقتی خارج رحمی هست و هیچ کاری نمیشه کرد و خطر مرگ داره برا مادر چیکار کنم) تو اینترنت خونده بودم که وقتی کسی بار اول حاملگی خارج رحمی براش پیش میاد، دفعات بعد درصد احتمالش بیشتر میشه. از لحاظ روحی خیلی اذیت شدم ولی دائم میگفتم خدایا راضی ام به رضای تو. بعد از دومین خارج رحمی، دکتر لباف منو فرستادن پیش خانم دکتر فخار ۲۰ جلسه فیزیوتراپی شکمی برا باز شدن چسبندگی ها. خانم دکتر لباف بهم گفتن این دستوری که برات نوشتم، اگه دختر خودمم بود همین کارو براش انجام میدادم. دکتر فخار یه ابداعی کرده بودن که از طریق اعمال فیزیوتراپی شکمی، چسبندگی ها باز بشه. حتی مقاله شون هم آمریکا رفته بود و ازشون دعوت کرده بودن. اونجا من پرسیدم میگفتن تو عکس رنگی نشون میده لوله هات بازه ولی ممکنه اعضای داخلی بدن جوری روی هم قرار گرفته باشه که باعث فشار روی لوله شده باشه برا همین جنین داخلش گیر کرده. خلاصه بعد سه ماه از فیزیوتراپی حامله شدم و خدا رو شکر این‌بار حاملگی سالم بود و پسر دومم، بهمن ۱۴۰۱ به دنیا‌ اومد و الان نه ماهش هست. همیشه خدا رو شکر میکنم که دوباره نعمت فرزند رو نصیبم کرد. از خانم دکتر لباف هم بسیار بسیار ممنونم که با دلسوزی شون و علم و مهارتشون بهم کمک کردن. راستی اینو هم بگم که ما با خواهرام و چند نفر از فامیلامون پیش دکتر لباف میریم و ایشون حدود چهارده تا بچه فقط تو خانواده و فامیل ما به دنیا آوردن😄 و انشالله ادامه هم داره. از کانال بسیار خوبتون ممنونم که هم تو فرزند آوری سهم بسزایی داشته و هم تو بالا بردن کیفیت و تقدس مادری... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075