eitaa logo
دوتا کافی نیست
49هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
گره های ازدواج را باز کنید... 📌عمده (موانع ازدواج)، موانع فرهنگی است؛ عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمیها، تجمل طلبی ها، این ها است که یک مقدار نمی گذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده هایتان این گره ها را باز کنید. ✅ من از ازدواجهای دانشجویی که هر سال برگزار می شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بی پیرایه و بی تشریفات انجام دهند، فکر می کنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. 📌اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همین طور بود، منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه داری، یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذاییِ خانواده هایشان، مشکلاتی را درست کردند. ۷۹/۱۲/۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
داشتن بچه شیر به شیر اون هم در شهر غریب و کاملا دست تنها، خیلی سخته به خصوص یک سال اول، البته فکر نکنید اگه شیر به شیر نبودن سختی نداشت. وقتی فاصله بچه ها هم بیشتر از۳،۴سال هست، شما دارید چندتا تک فرزند بزرگ می‌کنید که نیاز های متفاوتی دارند. به فضل الهی فرزند چهارم ما چند روز دیگه دنیا میاد ان شاء الله، درحالی که فرزند اولم امسال میخواد بره کلاس اول. وقتی نی نی بغلمه خیلی شیرینه که یه بچه مثلا ۲ساله هم میاد رو اون یکی پام میشینه(حتی شده اتوبوسی همگی رو پام نشستن🤣) و کم کم با نی نی ارتباط میگیره، با شگفتی نگاش میکنه و مامان براش تعریف میکنه که تو هم نی نی بودی همین قدر کوچولو و شیرین بودی و فقط بلد بودی گریه کنی و شیر بخوری و جیش کنی🥴 ولی الان بزرگ شدی، شیرینتر شدی، دندون داری، یه عالمه چیزای خوشمزه میخوری، بلدی بدویی و بازی کنی، بخندی و حرف بزنی، به مامان کمک کنی😘 اصلا بچه حسادت نمیدونه چیه،یه دل صاف و ساده داره از آینه زلال تر کافیه یکم همراهی و توجه لازم رو از والدین ببینه، حتی برای بچه ای که احساس مالکیت بیشتری نسبت به والدین داره. ما دو ماه اول تمام توجه مون به قبلیاست و نی نی فقط در حد رفع نیازش کنارشیم بابت نیاز به آغوش و ارتباط پوست به پوست هم که شبا که بقیه بچه ها خوابن میشه جبران کرد مورد بعدی اینکه وقتای مریضی مامان شرایط خیلی سخت میشه، ولی میگذره حالا شاید آدم بجای اینکه دو سه روزه خوب بشه۴،۵روزه خوب بشه چون کمتر میتونه استراحت کنه ولی خوبیش اینه که میگذره، خدا رو شکر که عزیزانمون سالمن، خدارو شکر که بیماری دور از جون همه، لاعلاج نداریم، چندروزه و میگذره، خدارو شکر که مجبوریم به خانواده مون برسیم و وقت استراحت نداریم، خیلی ها تمام غصه شون اینه که تنهان، خیلی ها با وجود انواع بیماری باز هم دنبال اینن که بچه دار بشن و نمیشه متاسفانه، خدا دامن همه ی پدرها و مادرها رو سبز کنه ان شاء الله.... جریان زندگی همینه....سختی ها و آسونی ها همراه همن، شیرینی داشتن بچه خود به خود ملازم با سختی نگه داشتنشون قشنگی بعدی اینکه از وقتی نی نی میتونه چهار دست و پا بره قشنگ هم بازی میشن و کلی با هم بازی میکنن و کیف میکنن بچه های شیر به شیر چون مدل بازیها و نیازهاشون نزدیک به هم هست، وقت زیادی رو با هم میگذرونن حتی وقتی نقشه میکشن که یه شلوغ کاری با هم کنن هم مادر که همیشه میبینه و تو دلش لذت میبره. همون قدر که حرص هم میخوره😉 در مورد سفر ما چون شهر غریب بودیم رفت و آمدهای دوستانه مون که سر جاش بود، هر یک الی یک و نیم ماه یه بار هم به والدینمون سر میزدیم و یه مسیر۶،۷ساعته رو با پیکان میرفتیم، پس بابت رفت و آمد و مسافرت هم خیلی کمالگرا نباشین و کنار بیایین با شرایط زندگی تون حتی ما با بچه ی ۲سال و ۲ماهه و چهار ماهه با همین پیکان مشهد هم رفتیم ۱۳،۱۴ساعت راه، بدون هیچ کمکی ای... و اول و آخر و همه ی کمکمون خدا بود و هست و کی بهتر و قدرتمند تر از خدا تازه... وقتی سومی رو هم با فاصله کم بیارین اون وقت میبینین که بچه اول۴ونیم ساله تون چقدر از نظر رفتاری با تجربه تر و بزرگتر از هم سن هاش هست. من بچه سومو می سپردم به اولی و هر از گاهی ۱۰دقیقه به کارام می‌رسیدم. در حالی که برادر زادم که یه سال هم از پسرم بزرگتر بود چون تک فرزنده نه بلد بود بغل کنه، نه بلد بود سرگرم کنه نه بلد بود گریه کرد چیکار کنه و اصلا اهمیت نمیداد. طبیعی ام هست... آدمها کوچیک و بزرگ توی سختی هاست که رشد میکنن و تجربه زندگی کسب میکنن. واقعیتش سومی رو نفهمیدم کی و چجوری بزرگ شد، ولی کلی خاطره خوب دارم از با هم بودناشون، مثلا اینکه وقتی سومی دو ماهه بود مسابقه میدادن که کی میتونه نی نی رو بخندونه و تقریبا همیشه دومی برنده بود😂 یا وقتی یکم بزرگتر شدن سومی برای هر کاری میومد دست پسر اولمو میگرفت که کمکش کنه و حالا اولی به دومی پز می داد😁 خلاصه اینکه اول به خودتون برسین دوم مشکلات و سختی ها دوره داره و میگذره و خدای همه ی ما بزرگتر از مشکلاتمونه سوم اینکه خیلی به خودتون سخت نگیرین، چه بابت کارای خونه(قرار نیست مثل۲،۳سال پیش، همه چی عالی باشه، متوسط هم خوبه)، چه بابت مهمونی و سفر،‌ اجازه بدین بچه ها هم تجربه کنن... چهارم اینکه از روند زندگی تون لذت ببرین، خیلیها آرزوی زندگی شما رو دارن پنجم اینکه وقتی فاصله شون کمتره به نسبت وقتی فاصله سنی بیشتره، همبازی ترن، دعواشون کمتر، زمان آشتی شون سریعتره، یادگرفتنشون از هم بیشتره، کمکهاشون به هم بیشتره بخصوص در آینده وقت مدرسه، حمایتهای حال و آینده شون از هم بیشتره من راضی ام😎😉الحمدلله که چهارمی رو هم با فاصله کم آوردم. به قول خانواده های خوش جمعیت، تا ۳تا که دست گرمیه.😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ فرزند پنجم تجربه ١٨۵ در سن ۴۴ سالگی با وی بک ۲ به دنیا آمده...😍 👈 تجربه ١٨۵ را اینجا بخوانید.👇 https://eitaa.com/dotakafinist/2005 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌قدم اول... دنیا آدم را آهسته آهسته در کام خود فرو می‌برد. قدم اول را که برداشتی تا آخر می‌روی. باید مواظب همان قدم اول باشی. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دست های بوسيدنی... در مطب بودم. خانمی ارجاع شده بود از روستای گلبو، خانمی حدود ۲۸ ساله بچه سوم باردار... دنبال داروی قتل فرزند بوده که توسط مامای اونجا به ما ارجاع شد. وارد مطب شد. گفت بچه دومم هنوز دوساله نشده، دوباره باردارم. نمی‌خوامش، مشکلات مالی هم زیاد داریم تقصیر مادرم است. می خواهم داروی سقط مصرف کنم. نمیگذاره، میگه حالا که حامله شدی حق نداری بندازی... مادرش در سالن نشسته بود گفتم صداش کن. مادر هم میانسال حدود ۴۵ ساله، روستایی و زحمتکش، وارد شد.سلام کرد. بلند شدم دستش را گرفتم و به نشانه ادب و احترام‌ خم شدم و دست این مادر را بوسیدم.😍 گفتم مادر جان، دست مادری که جلوی دخترش را می‌گیرد تا قتل اولاد مرتکب نشود، بوسیدنییی است. احسنت به شما 👌 ✨مرکز مردمی نفس نیشابور "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 هزار ما شاء الله، هر سه فرزند پنجم 👏👏 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۵ من یه مادر ۳۲ ساله هستم. سال ۹۳ عقد کردم و سال ۹۵ عروسی کردیم. سه سال اول بچه نمی‌خواستیم چونکه بچه ی خواهرم رو نگه میداشتم و خواهرم سرکار می‌رفت. دیگه شوهرم بچه می خواست و از اونجایی که من قرص های ضدبارداری مصرف می‌کردم، گفتم برم دکترو چکاپ بشم. پیش یه و بهم گفت تو حالا حالاهادتا چندسال دیگه بچه دار نمیشی و چون قرص خوردی، تخمدان هات حالا تو ضعیف ترین حالت هستن. خیلی ناراحت شدم و با گریه اومدم خونه و این حرفو به شوهرم زدم. شوهرم گفت توکل به خدا، امید مون به خداست. گذشت و سه ماه بعدش من بچه ی اولم را باردار شدم و خرداد ۹۹ به دنیا اومد. بعد از دنیا اومدن پسر اولم یکم شرایط روحی خوبی نداشتم و تنها بودم و خسته، پسرم هم همش مریض بود و کولیک و رفلاکس و گوش درد وهر شب من و شوهرم مطب دکترای مختلف را امتحان میکردیم تا بلکه بچه خوب و آروم بشه. پسر اولم ۱۱ ماهه بود که داشتیم حرف از تولد گرفتن و کادوی تولد و مهمون دعوت کردن می‌زدیم و برنامه میریختیم و من اصلا حواسم به دوره ام نبود. دقیقا روز تولد پسرم سردرد بدی گرفتم و حالت تهوع که شوهرم منو برد دکتر و آزمایش و متوجه شدم که باردارم😍😍 اولش شوکه شدیم و باورمون نمیشد، مونده بودم با بچه ی یکساله چیکار کنم ولی شوهرم خیلی خیلی خوشحال بود و به قول گفتنی قند تو دلش آب میکردن... از همون آزمایشگاه منو برد برام گل خرید و هدیه گرفت و کلی ذوق که چقدر خوب بچه ی دوم تو راهه. خداراشکر بارداری خوبی داشتم و شوهرمم همه جوره مراقبم بود و موقع هایی که وقت دکتر داشتم از پسر اولم نگهداری می‌کرد. بهمن ۱۴۰۰ پسردومم به دنیا اومد. خیلی خوشحال بودیم، همه چی عالی شکر خدا، همونجا نذر کردم که پسرام سرباز امام زمان باشن. زندگیمون خوب بود و با وجود تنها بودن و دوتابچه کوچیک که سخت میگذشت ولی بازم شاد بودیم و خوشحال و شوهرم زمزمه دختر خواستن میکرد🤦‍♀ و منی که دیگه توان نداشتم و تنها بودم و هیچ کمکی هم نداشتم و مخالفت میکردم. پسر دومم یکسال و۳ ماهه بود که متوجه شدم باز دوره ام عقب افتاده و حال خوشی هم ندارم. رفتم دکتر و آزمایش و متوجه شدم که باردارم🥴🙈🥴🙈🥴🙈 شوهرم که از خوشحالی بال درآورده بود و روی ابرا پرواز می‌کرد. ولی من که حال خوبی نداشتم و همش درد داشتم و همش مریضبودم. دوران بارداری سومم خوب نبود همش دکتر و آزمایش و مریض احوال بودم ولی شوهرم خیلی خیلی از من و بچه ها مراقبت میکرد و خوشحال بود و همه چی میخرید و همه کاری میکرد. منو هر هفته دکتر میبرد و آزمایش میدادم و توی هفته ی ۳۵ بارداری که دل‌درد های شدیدی داشتم، دکتر گفت باید بچه دنیا بیاد. دختر قشنگم ۳۵ هفته دنیا اومد بهمن ۱۴۰۲ و به لطف خدا و کمک دکترم دستگاهم نرفت. دو روز بیمارستان بودیم و مرخص شدیم😊 الان سه تا بچه دارم. سختی که زیاد داره ولی شیرینی هاش بیشتره. شیطنتهای زیاد، خرابکاری های بیش ازحد و ریخت و پاش خونه که هرچی جمع میکنی و جارو، بازم نامرتبه😢😂 مدیریت هزینه های زندگی با همسرم هست. شوهرم کارگر ساختمونی هست. قبل از ازدواج زمین داشتن و تو دوران عقد ساختیم، خدا رو شکر مستاجر نیستیم. زیاد اهل لباس خریدن نیستم. سالیانه دو دست لباس بیرونی براشون میگیرم. و لباسای قبلی را تو خونه تنشون میکنم. برا دخترم که الان ۷ ماهه هست که یه دست لباس بیرونی خریدم تا حالا و از همون لباسای قبلی تو خونه تنش میکنم. وقتی زیاد اهل بریزو بپاش نباشیم بهتر به زندگی میرسیم و از لحاظ خورد وخوراک براشون کم نمیذاریم.پارک یا بیرون بخوایم بریم خودم تو خونه غذا درست میکنم، می‌بریم. هله هوله هم یه نمونه بیرون میخریم بیشتر نه دیگه بچه ها یاد گرفتن. اسباب بازیهاشونم باهم بازی میکنن و کنار میان... اینم تجربه ی من از زندگیم. باسه تابچه که انشااله هرسه سرباز امام زمان باشن. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا