eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.7هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۱۶ خاطرات دوستان به قدری جذاب و شیرینه و ذوق بچه داری هر کدوم، انسان را تشویق میکنه به بچه آوردن... واقعا با کانال شما بچه سوم را آوردم، با وجود بارداریهای بد و هفت هشت ماه ویار ۲۳ ساله بودم که ازدواج کردم. اون زمان من بچه یکی به آخری و از همه لوس تر و نازک نارنجی تر بودم، شیطون و بازیگوش. زندگی سختی را دارم و زندگی سختی را پشت سر گذاشتم، همسرم پسر بزرگ خانواده و با خانواده ایی وابسته و بسته بود. دو ماهی از عروسیمون میگذشت که بخاطر مشاوره و چکاپ رفتم دکتر زنان و با آزمایشی که دادم مشخص شد که تنبلی تخمدان بالایی دارم و امکان بچه دار شدنم سخته و یا بچه دار نمیشم، من که تازه عروسی کرده بودم و تا ۵ الی ۶ سال بچه نمیخواستم و اصلا به بچه فکر نمیکردم و خودم دختر بازگوش و شیطونی بودم، حالا از ترس بچه دار نشدن باید زودتر اقدام میکردم. همسرم هم که شنیدند استقبال کردند و ما تصمیم گرفتیم بچه دارشیم. چندین پزشک دیگه هم رفتم که همشون اصرار داشتند با وجود این مشکل ( تنبلی حاد تخمدان) زودتر اقدام کنم به فرزند آوری حدود دو الی سه ماه طولی نکشید که دخترم را باردار شدم. ما که خانه نداشتیم با طرح خانه های ۹۹ ساله بدون هیچ پس انداز و پولی ثبت نام کردیم و با تولد بچه ام صاحب خانه شدیم و فقط با کمک خدا و امدادهای غیبی و رزق فرزند دار شدنمون البته بماند که نیش و کنایه اطرافیان که چرا الان و زود بود، هنوز یکسال از عروسی ما نگذشته بود که باردار بودم خلاصه گذشت. و دخترم که دو ساله شد باز هم دوست داشتم بچه بیارم ولی این دفعه همسرم شدیدا مخالف بودند و خاطرات بد نیش و کنایه ها باعث آزردگی ایشون شده بود. یک سالی طول کشید تا راضی به فرزند دوم شدند و این بار وقتی دخترم چهار ساله شد. پسرم را به دنیا آوردم و بماند که چه شیرینی به زندگی ما داد. و ما که تا اونموقع موتور داشتیم با ورود پسرم یک پراید خریدیم و باز هم بدون هیچ سرمایه و اندوخته ایی پسرم دو ساله بود که بر اثر تب تشنج کرد و خاطرات تلخی بود ولی خدا را شکر اثری بر روی سلامتی و مغز پسرم نداشت ولی تا شش سالگی به گفته پزشکان باید مواظب می بودم تب نکنه. خیلی دوست داشتم بچه سومم را بیارم ولی ترس از اینکه نتوانم به بچه ها رسیدگی کنم و پسرم مریض بشه و تب کنه هر موقع یاد بچه می افتادم لرز یادآوری تشنج پسرم به تنم می نشست. ولی حالا که پسرم ۵ سالشه و با توجه به کانال شما و فرمایشات رهبر عزیزم و توکل برخدا بچه سومم را باردارم و شاید بعضی اوقات دلسرد بشم و یا از این وضعیت خسته بشم، ایام کرونا و ترس از بیماری و شرایط سخت بارداری خودم ولی باز هم میخوام دو سال دیگه اگر خدا کمکم کنه و عمری باقی بود بچه ی چهارم را هم بیارم. من الان ۳۵ سالمه و میدونم که قدیم تا ۵۰ سالگی هم بچه می آوردند. الان دختر بزرگم بدون هیچ تذکر و یا هیچ صحبتی مسئول برادر کوچکش هم هستش. پسرم که ۵ سالشه یک معلم خصوصی و تمام وقت داره که دخترمه و تمام کارهای پسرم از صبحانه و نهار و شام و یا بازی و سرگرمی و حتی کتاب خواندن و ... بر عهده دخترم هست. دختر من الان ۹ ساله است ولی خیلی مسئولیت پذیرتر و با اعتماد به نفس بالاتر از دختران هم سن و سال کم بچه است. پسرم هم کارهای شخصی حمام و دستشویی را زودتر از موعد خودش یاد گرفت و الان این کارها را به تنهایی خودش انجام میده حتی حمام کردن رو. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💥آمادگی تربیت فرزند... یک خانم و آقای دانشجو که هر دو در مقطع کارشناسی ارشد درس می‌خواندند، در دانشگاه تهران پیش بنده آمدند و گفتند: ما بعد از چند سال که از ازدواج‌مان می‌گذرد، می‌خواهیم بچه‌دار شویم اما نمی‌دانیم واقعاً آمادگی تربیت فرزند را داریم و آیا می‌توانیم مسئولیت تربیت فرزند را به عهده بگیریم یا نه؟! من که خنده‌ام گرفته بود، گفتم: مگر شما فکر می‌کنید مسئولیت تربیت فرزند چقدر سنگین است؟! گفتند: خُب شنیده‌ایم که خیلی مسئولیت سنگینی است! گفتم تربیت فرزند بسیار ساده است و شما خیلی اشتباه کرده‌اید که سنین جوانیِ خودتان را -که طبیعتاً عاطفۀ انسان در آن سنین، بیشتر است- از دست داده‌اید و آن عاطفه را به فرزندان خودتان هدیه نکرده‌اید و کمی دیر به فکر بچه‌دار شدن افتاده‌اید. من دو سه تا اصل یا تکنیک مهم در تربیت فرزند را می‌گویم و شما بروید همین دو سه تا اصل را رعایت کنید: یکی اینکه پدر، در کنار همۀ خوبی‌هایش به این مسأله اولویت بدهد که هیچ‌وقت دل مادر را نشکند (لااقل جلوی بچه‌ها) و به او محبت کند. مادر هم هیچ وقت غرور پدر را نشکند (لااقل جلوی بچه‌ها) و به او احترام بگذارد. همچنین پدر و مادر، بچه‌ را به اطاعت از یکدیگر توصیه کنند؛ مخصوصاً اینکه پدر به بچه یاد بدهد که دل مادرش را نشکند و مادر هم به بچه یاد بدهد که احترام پدر را حفظ کرده و غرورش را نشکند. در این صورت بچه‌ای که در چنین خانواده‌ای بزرگ شود، خوب بار می‌آید. اگر این اصول ساده را در رفتارهای خود در خانواده، رعایت کنیم، تربیت فرزند اصلاً کار سختی نخواهد بود. البته بعضی‌ها که در فضای بحث تربیت فرزند(و روابط زن و مرد در خانه) قرار ندارند، شاید احساس کنند که این کار پیچیده است. ولی اگر کسی وارد این بحث شود، به مرور متوجه خواهد شد که با رعایت چند تکنیک مهم و کلیدی، می‌توان بچه‌های خوبی تربیت کرد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ به فکر ما هم باشید... شما هر روز تجربه زندگی زوج هایی رو می‌ذارید که برای فرزند بیشتر به فکر هستن و دعا میکنن و از موهبت های خدا میگن... اما کسایی هم هستن که مجردن و علیرغم میل قلبی زیادی که دارن ازدواج نکردن ، ب هخصوص دخترایی که رویای مادرشدن رو در سر دارن ولی همسری ندارن که بتونن این رویا رو‌ به واقعیت تبدیل کنن، فکر هم نکنین آدمهای سخت گیری هستن و دنبال پول و خونه بودن که تا حالا ازدواج نکردن، متاسفانه زیاد دیدیم که عزت نفسشون حتی اجازه نمیده گلایه کنن و غمشون تو دلشونه دخترانی که ظاهر معمولی دارن، خانواده خاصی هم ندارن و به عبارتی اونقدر خواستگار و حق انتخاب نداشتن، اهل دوستی و هر نوع ارتباط اینجوری هم نبودن، در حق این دخترا خییلی ظلم شده در حالیکه میتونن مادران فوق العاده ای بشن بعضیا شون سنشون رفته بالا و‌ خروار ها آرزو رو تو ‌دل خودشون خاک کردن و حسرت زندگی بعضی از همینایی که تو کانال مطالبشون رو گذاشتین میخورند این مطالب رو نوشتم که از زبون این دخترا که عموما هم چیزی نمیگن بگم جامعه مسئوله در قبالشون، دوستان متاهل مسئولن، همین رفقایی که از احساس قشنگ مادرشدن برای ما میگن، حرف از فرزند چندم میزنن و سخنان رهبری رو گوشزد میکنن، مسئولن واسطه گری ازدواج امر بسیار مهمیه که تقریبا هیچ کس به فکر نیست، پسرا که همه به فکرشون هستن و بهشون حق میدن اگر دنبال دختری زیبارو، قد فلان، رنگ ‌پوست و ... باشند تمام تلاش این هست که مورد مناسبی بهشون معرفی بشه اما دخترای عزیزمان چی؟ اگر دختری ملاک های ظاهری خیلی از همین افراد به اصطلاح مذهبی رو نداشته باشه محکوم به تجرد همیشگیه، نه می‌تونه عشقی تجربه کنه، نه فرزندی رو در آغوش بکشه دوستان عزیزی که ازدواج کردن و خیالشون راحت شده و به فکر فرزند بیشتر هستن، به فکر دل دختر و پسر مجردی که آرزوشونه بتونن ازدواج کنن و بچه دار بشن هم باشن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌با این وضعیت چه کنیم؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند امروز، تکیه گاه فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
تشویق و محبت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده می‌شود. همان طور که کود زیاد عامل فساد گل می‌شود، محبت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد. باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشنۀ تشویق باشد و به تعبیر دیگر: کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت. اگر می‌خواهید کودکتان را نصیحت کنید آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ بعد از ۷ سال، جواب آزمایشم مثبت شد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ سنگر خانه... بحث را ایشان سال ۵۸ گفتند. می گفتند من اگر میرفتم توی مجلس، کشاورزی را احیا نمی کردم، شخصیت زن را احیا می کردم. می گفتند زن باید برگردد توی سنگر خانه. کارخانه ی اسلحه سازی (فرزندآوری) نباید تعطیل شود. بچه های خوب باید تربیت کنید. دانشجوهای خانم، با ایشان بحث میکردند که: آقای دیالمه! ما این همه درس بخوانیم، بعد برویم بنشینیم توی خانه؟ می گفتند بله. شما اول باسواد شوید و بعد برگردید به سنگر اصلی تان، یعنی خانه و آنجا کار کنید. مادرِ باسواد باشید... 🔷خانم شاهبیگی, از شاگردان شهید دیالمه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ استرس و اضطراب، از عوامل ناباروری است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
✅ باید به فکر محرومان باشیم... همسر شهید بابایی: "حدود دو ماه از ازدواجمان می‌گذشت که عباس شروع کر
🔍 به خانه‌ی آنها رفتم، کریستال‌هایی داشتند، مخ آدم سوت می‌کشید. فرش‌هایی بود بیا و ببین. تختخواب، مبل، همه چیز. 🔍 یکی دو ماه گذشت، متوجه شدم هر روز از این وسایل کم می‌شود. می‌آمدم می‌دیدم کریستال‌ها نیست، ویترین نیست ... گذشت تا یک روز دیدم اِ ...! مبل‌ها هم نیست. گفتم: «عباس! این مبل ها چی شدن؟». 🔍 ... بعداً که از عباس پرسیدم: «چرا این کار رو کردی؟» گفت: « ... می‌آمدن خانه‌ی ما رو می‌دیدن، خوب نبود. اگه یه خانمی، یه عروسی نداشته باشد، جلوی شوهرش خجالت می‌کشد دیگه. بعد می‌دونی من چقد گناه می‌کنم ...؟ ... هر آهی که اون دختر می‌کشد، برای من بد حساب می‌شد، پیش خدا برای من بد می‌نویسن. هر لباس نویی که من می‌پوشم، یکی نداشته باشد، آه بکشد، به حساب من می‌نویسن.» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فرزندان خود رو در دامن سختی ها پرورش دهید. 👌بسیار مهم و کلیدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۷ ۲۱ ساله بودم که خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی به خاطر وضع مالی بد خانواده م و این که من شاغل بودم، حتی خواستگارها راه داده نمیشدن، از طرف مادرم جواب منفی میشنیدن بدون مشورت با من. تا این که بعد از چند سال وضع مالی بهتر شد و من در سن ۲۵ سالگی با همسرم که مردی متدین و با اخلاقی بود ازدواج کردیم سال ۹۰. روزای خیلی خوبی بود و همسرم از خانواده من خواست ما زودتر بریم سر خونه زندگیمون و بعد از ۲ماه این اتفاق افتاد💏 به خاطر سن بالامون زود تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم من در سن ۲۵سالگی و همسرم در سن ۳۵ سالگی😊 بعد از ۳ ماه باردار شدم و خوشبختی من چندین برابر شد. هر روز با بچه م حرف میزدم و لحظه شماری برای دیدن و به آغوش کشیدنش😘 تا اینکه وقتی ۳ ماهه شد خود به خود سقط شد و تمام دنیا رو سر منو همسرم خراب شد.😭 بعد از چند روز از سقطم متوجه شدیم که همسرم برای بچه دار شدن مشکل داره😭 ولی امیدم رو از دست ندادم و با تمام وجود به امام خوبی ها متوسل شدم. اولش خیلی سخت نبود ولی وقتی اطرافیان فهمیدن، ما رو مخصوصا من رو تحت فشار زیادی قرار دادن😱 خانواده همسرم باورشون نمیشد که پسرشون بچه دار نمیشه و به این نتیجه رسیدن که من کلاه بردارم و با پزشکا ساخت و پاخت کردم و از همسرم خواستن یا من رو طلاق بده یا همسر دوم بگیره و همه اینا در حضور من🙊 و خانواده من هم دلشون نمیخواست دخترشون انقدر تحت فشار باشه. تا این که من و همسرم تصمیم گرفتیم با هم زندگیمون رو حفظ کنیم 👫. بعد هم دنبال دوا درمون رفتیم و میکرو انجام دادم سال ۹۱ بعد از منفی شدن تست بارداری، افسردگی شدید گرفتم و تصمیم گرفتم با وجود ۹ جنین آماده دیگه سمت lvf این جور برنامه ها نرم، و با دارو مشکل رو حل کنیم ولی به هر دری زدیم، بی فایده بود😳 بعد از گذشت تقریبا ۶ سال از میکرو باز دلم رو راضی کردم برم جنینا رو بذارم شاید این بار موفق باشه😊 وقتی به بیمارستان میرفتم و میومدم حالم بد میشد ولی با توکل وتوسل خودم رو آروم میکردم تا این که قرار شد ما رو لنفوسیت تراپی کنن و بعد هم میکرو (مراحل قبل از میکرو و lvf) که حدودا ۲ تا ۴ماه طول میکشه. تو این فاصله از همسر همیشه همراهم خواستم یه سفر به کربلا بریم و سال ۹۷ موفق شدیم به پیاده روی اربعین بریم😌 و بعد از مرحله دوم، لنفوسیت رو انجام بدیم. روز ۱۷ بهمن ۹۷ به طور معجزه آسایی متوجه شدم باردارم، درست روزی که وقت لنفوسیت داشتم. باورم نمیشد و همسرم منو تو آغوش گرفته بود و میگفت هدیه امام رضا و امام حسینه و من تو بغلش زار زار گریه میکردم و میگفتم ما ۸ ساله که ناباروریم و این دروغه😭😭. بعد آزمایش وسونو پزشکم گفت قلبش نمیزنه ممکنه مثل دفعه قبل بارداری ناموفق باشه، دوباره از آسمون به زمین افتادم و دنیا روسرم خراب شد، دکترم گفت میخوام بهتر بررسی کنم و اگه قلب نداشت باید سقط بشه ، تو این ۳ روز چه بر منو خانواده م مخصوصا مادرم گذشت فقط خدا میدونه، همه چیز رو به امام حسین سپردم و روز ۲۷ بهمن با کلی نذر و نیاز با مادرم و همسر جان رفتیم بیمارستان تا مطمئن بشیم. لحظه ای که صدای قلب بچه رو شنیدم باورم نمیشد و فقط گریه میکردم. و میخواستم زود به همسر و مادرم خبر بدم، وقتی بهشون خبر دادم مادرم از ذوق از حال رفت😳 بارداری سختی داشتم ولی هر چه بود گذشت و بعد از به آغوش کشیدن پسرم تمام سختی های ۸_۹ ساله رو فراموش کردمو الان بعد از ۱ سالو ۲ ماه از خداوند بابت این دسته گل شاکرم و از خداوند میخوام این لذت غیر قابل وصف رو به همه خانما بچشونه🤲 لطفا برا من هم دعا کنید تا دوباره لذت مادر شدن رو تجربه کنم و برا امام زمانمون یار تربیت کنم انشالله☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
طبقه‌ی مرفّه، لذّت حیات و ارزش زندگی را درك نمی‌كنند؛ زیبایی عالم را احساس نمی‌كنند؛ معنی حیات و زندگی را نمی فهمند. لذت و رفاه بیش از اندازه، انسان را بی‌حس كرده و به صورت یك موجود كرخ در می‌آورد. ... زمانی با شخصی آشنایی دوری داشتم و می پنداشتم از خوشبخت‌ترین انسانها است. هرگونه وسیله‌ی مادی زندگی به نسبت برای وی فراهم بود. پول و ثروت، پست و مقام، شهرت، همه را داشت. سخن از فرزند داشتن به میان آمد؛ گفت: من نمی‌خواستم و نمی‌خواهم كه فرزند داشته باشم. پرسیدم: چرا؟ گفت: من كه خودم در این دنیا آمدم كافی است، چرا اسباب رنج یك موجود دیگر را فراهم كنم؟ رنجهایی را كه من كشیده‌ام او هم بكشد؟ ابتدا تعجب كردم، اما بعد كه اندكی بیشتر با روح او آشنا شدم، فهمیدم كه این بیچاره راست می‌گوید، وی در اینهمه ناز و نعمت جز رنج نمی‌بیند. معمولاً كسانی را كه می‌پنداریم همه‌ی رنجها را از خود دور كرده‌اند، بیش از همه رنج می‌برند. 📚 عدل الهی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌دستگیری اعضای یک باند سقط ‌جنین ✅الحمدلله با تلاش سربازان گمنام امام‌زمان (عج) سپاه استان و شهرستان بابل و دستور دادستان این شهرستان، در یک اقدام اطلاعاتی و رصد چند ماهه، باند بزرگ سقط جنین در شهرستان بابل شناسایی و دستگیر شدند. ✅ در پی این اقدام، چند پرسنل و پزشک یکی از بیمارستان‌های بابل که در این اقدام غیر قانونی دخیل بودند دستگیر و مقادیر زیادی دارو و آمپول‌های سقط جنین کشف و ضبط گردید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۸ ۱۸ سالگی ازدواج کردم، همزمان درسم میخوندم. یه سال از ازدواجمون نگذشته بود که هوس بچه و رویای بچه دار شدن تو وجودم شکل گرفت ولی روزها چشم انتظاری و غصه خوردن در آرزوی دیدن بی بی چک مثبت... همون سال اول ازدواجم مینشستم پیرهن و دامن میبافتم برا فرزندی که آرزوی دیدنش رو داشتم مدتها دارو خوردم از این دکتر به اون دکتر... دکترا میگفتن تخمدانت تنبله، هرکی هرسفارشی بهم میکرد انجام میدام از انواع توسل و روضه و دارو، همه رو انجام میدام اما هیچ خبری نشد ولی هیچ وقت ناامید نمی شدم. با بچه ها بازی میکردم و با دیدنشون قند تو دلم آب میشد. سالها گذشت، رفتم مرکز ناباروری پرونده تشکیل دادم، بهم گفتن شوهرتم نطفش ضعیف هستش ... هیج وقت شوهرم به زبون نمیاورد که بچه میخواد، میگفت هر وقت خدا بخواد ولی من به زور و ناراحتی بردمش دکتر، حتی به بار آی یوآی کردم و بی نتیجه😭 ولی باز ناامید نشدم. خداییش هزینه های درمانم بیشتر اوقات نداشتم ولی نمیتونستم دست بردارم باید بهش میرسیدم. یکی از اساتیدمون جلسه گرفته بود اونجا روضه ی حضرت زهرا س خوندن دعاها و قرآن خوندن، گفتن این اذکار برا خوندن به آب نیسان هست اولین بار بود میشنیدم. وقتی گفتن با تربت سیدالشهدا و چندتا متبرکی قاطی و برا بچه دارشدن کمک میکنه، مصمم شدم منم بگیرم. یکی از همکلاسیام که بیشتر باهاشون آشنا بود، برام گرفت😍 دکترم به شوهرم گفت عمل هیچ تاثیری روی نطفه نداشته، همسرم گفت خانم دیگ ولش کن، هر وقت خدا خواست ولی دوباره نوبت بر آی یو آی گرفتم. شروع به داروخوردن و به زور به شوهر غذاهای مقوی میدام و آداب خوردن آب نیسان شروع کردم روزی که دکتر عمل آی یوآی رو برام انجام داد سه تا تخمک سالم داشتم بهم گفت نطفه ی شوهرت خیلی کم و خیلی ضعیفه بعیده موفق باشه، فقط بهش گفتم توکل برخدا شما انجامش بدید، هرچه خدا خواست، همون میشه. با دل پر از امید باید میرفتم آزمایش میدادم. جوابو که گرفتم انگار تمام دنیا رو بهم داده بودن بعد از گذشت هفت سال به آرزوم رسیدم، جواب مثبت بود، شوهرم شوکه شده بود، گفت شاید اشتباه باشه، بردیم دکتر هیچ وقت اون روز از یادم نمیره دکتر همکاراش چه ذوقی کردن، اونها هم تعجب میکردن مگه میشه با این شرایط!! فهمیدم یه دونه است و شد تاج سرِ ما اسمشو به اسم امام جواد گذاشتم از بس که دست به دامن امام رضا ع میشدم. نذر کرده بودم پسر شه اسمشو محمدجواد میذارم. عید مبعث با سزارین دنیا اومد. یه پسر دوست داشتنی و حسابی شلوغ تقریبا یه زلزله ی هفت ریشتری، هیچی از زیر دستش سالم رد نمیشد. برا بار دوم مرکز ناباروری رفتم، آزمایشو سونو.... انجام شد و گفتن اوضاتون بدتر شده این بار باید آی وی اف کنید، شوهرم قبول نکرد، جوادمم بهانه می گرفت که همه ی دوستاش آبجی دارن و اون تنهاست به شوخی شوخی بهش گفتم دعا کن خدا بهت آبجی بده. خودمم تو خونم دعای آب نیسان رو روز اول رجب به همراه مولودی میلاد امام محمدباقر ع گرفتم. حدود یه ماه بعد با دل دردهای عجیبی روبه رو شدم گفتم احتمالا مال پیاده روی و ورزشهایی که انجام میدم، حالت تهوع و دهنم تلخ مثل زهر مارشده بود، بی بی چک زدم واااای خدای من مثبت شده بود، دوباره انجام دادم، مثبت بود. رفتم مرکز ناباروری باورش براشون خیلی سخت بود واقعا بدون استفاده ازهیچ دارویی... روزی که هدی خانوم دنیا اومد دقیقا مصادف شد با اول ماه رجب، اینبار اون لباسی که بافته بودم بعد از سالها تن دخترکم کردم حتی لباسهای که توسفرهای زیارتیم گرفته بودم، لباس علی اصغری که محرم تنشون میکردم. بعد از دختر اولم، اینبار یه نی نی جدید تو 35 هفتگی، اونم روزی که از شهر خودم رفته بودم زیارت شاه عبدالعظیم بدون اینکه هواسم به وضعیتم باشه خیلی از نذریهای اون روز که همه گرمیجات و زعفرانی بود، خوردم. بعد نماز صبح کیسه آب بچه پاره شد هول هولکی رفتیم یکی از بیمارستانهای شهر ری چقد دکتر بهم حرف زد که چرا اومدم مسافرت، دستگاه برا بچه نداریم و رییس بیمارستانم نمیذاشت به خاطر وضعیتم منو بیمارستان دیگه ای ببرن تو دردهای شدید زایمانی، سزارین سوم شدم با چندتا امضا که دکتر ازم گرفت و گفت خودت نجات میدیم و کاری به بچه نداریم، منم میگفتم بچه هیچیش نیست در حالی که ته دلم دلهره داشتم. 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۸ تو اتاق عمل کاملا هوشیار بودم، یکی از پرستارها بهم گفت ناراحت نباش این یکی از بهترین دکترامونه... این جمعه شیفتش نبود جای یکی از همکاراش اومده. وسط عمل بهم میگفت چه خبره! بگو تا لوله هاتو ببندم. هرچی گفت راضی نشدم. بهم گفت پس دیگ حق نداری بچه بیاری. پرستار بچه رو همون لحظه در آغوشم گذاشت. بچه سالم و رسیده با ۲ کیلو ۷۰۰ گرم، برا معاینه ی نوزادی که میومدن همه تعجب میکردن این ریزه میزه چطور تو دستگاه نرفت😳 خدا میدونه سر همین جوجه ی سومیم ویارم به حدی بودکه آرزو داشتم یه بار دیگه حس کنم طعم آب خوردن رو، از بس که دهنم تلخ بود شده بودم، خواهرم به دادم میرسید، بچه ها رو میگرفت. خلاصه تا چهار ماهگیش هم فقط گریه و اذیتی که آرزوی خواب درست حسابی، داشتم تا رفتم حرم امام رضاع متوسل شدم، برگشتنی چنان آروم شد که بهتر از دوران شیرخوارگی دوتای قبلی رو داشت. سال بعد دوباره قسمت شد رفتیم پابوس امام رضا ع، لحظه وداع محمدجواد گفت مامان میخوام برم کنار ضریح با امام رضا ع کار دارم. گفتم برا مامان جون بابا و ما هم دعا کن. برگشتیم یه ماه نشده بود محرم بود. مراسم داشتم یه مقدارحلوا خوردم، دهنم تلخ شد برق ازسرم پرید. آخ سر دخترا دهنم تلخ میشد. خودم دلداری میدادم نه بابا مگه! دختر کوچیکمم یه سال و سه چهار ماهش بود. بعد چند روز پر از استرس بی بی چک زدم، بلند شدم وضو گرفتم تو دلم میگفتم منفیه، برگشتم دیدم دوخط مثبت... گیج شدم دوباره یکی دیگه زدم باز مثبت شد. شوهرم اومد بهش گفتم، فکر کرد شوخی میکنم، نشونش دادم خنده ش گرفته بود واااااقعا 😂😂😒 تا چند ماه به بشرا شیر دادم، دیدم دیگه توان ندارم، از شیر گرفتمش. وقتی محمدجواد فهمید نی نی جدید تو راه داریم، گفت امام رضا ع حاجتمو داد😍 گفت برگشتنی ازحرم به امام رضا گفتم یه نی نی دیگه به ما بده. پیش یه مامای با تجربه و یه متخصص میرفتم. متخصص میگفت بچه رو زود در نیار یه روزم یه روز براش، متدین بود ولی زیر میزیم میگرفت. میگفت بیکار نیستم، به خاطر سزارین تمام عصبهای دستم آسیب دیدن، دوست داری عملت کنم هزینه باید بدی... میگفت یه شب قبل برو بیمارستان بستری شو، اونم بیمارستان خصوصی یا نیمه خصوصی سی تی اسکن کامل از بچه و رحمم گرفتم، از بسکه میگفت قطعا برا سزارین چهارم چسبندگی رحم داشته باشی، اگه اینطور باشه عملت نمی کنم. اونم بعد از این همه که میرفتم پیشش منم عکسو گرفتم، مشکلی نبود. باز یه چیز دیگه میگفت. بچه رو تا ۳۹ هفته تمام نگه داشتم. روزی که نوبت عملم بود،گفتن دکترت قلبش مشکل پیدا کرده، عمل آنژیو انجام داده نمیتونه بیاد. خدایا چکار کنم سزارین چهارم اونم تو هفته ی ۳۹، کدوم دکتر قبول میکنه... اون روز صبح زود رفتم بیمارستان با دکتر کریمه صمدی صحبت کنم، دردای شدیدی سراغم میومد. بعد از چندساعت نوبتم شد دکتر مدارکو دید. چقد مهربون، خوش اخلاق و متدین بود گفت چرا از بچه عکس سی تی اسکن گرفتی؟ تا گفتم فلانی دکترم بود هیچی نگفت. کل پرونده رو چک کرد گفت ۳۹ هفته تمام😳 وضعیتت چطور؟ گفتم از درد به زور رو صندلی نشستم. فوری نامه داد برا بیمارستانی که نوبت عملاش بود. گفت برو یه ساعت دیگه اونجام. رفتم و کارامو انجام دادم. حتی نامه ای که برا بستن لوله هام بود هم دادم. نوبت عملم شد. وقتی بردنم، دیدم دکتری که از ۸ صبح سر کار بود چقد خسته، تو راهرو سرشو رو دستاش گذاشت یه کم استراحت کنه. حالا باید منم عمل کنه عجیب مهرش به دلم نشست. وقتی عمل رو شروع کرد باهام حرف میزد از بچه هام سراغ میگرفت. خیلی اون لحظات باهاش حرف میزدم و پرستارها میخندیدن، باورتون شاید نشه شده بودم یه سزارینی که به دکترو پرستارا انرژی میدادم. گفت میخوای لوله هاتو ببندی گفتم دکتر اینو پر کردم ولی حقیقتش وقتی استخاره زدم آیه ای بود که مصداق جنگ با خداست. گفتم هر چی شما دستور بدی و وضعیت رحمم رو بررسی کنید. دکتر گفت همه چی نرماله، برو برا پسرت یه داداشم بیار. دخترا خواهر دارن حیف اون نداشته باش و اینطور شد که حسنا خانم ما به دنیا اومد. 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۸ تو ۵ سال سه سزارین داشتم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم از شوهرم پرسیدم چقد هزینه ی بیمارستان و دکتر شد؟ گفت ۱۰ هزار تومان. فکر کردم شوخی میکنه! گفت خدا شاهد... گفت ۱۰ هزار تومان فقط یه دمپایی گرفتم. خنده م گرفته بود اون دکترم چه هزینه ای میخواست ولی کار خدا رو ببین چقد به فکر ماست. اینا همه موهبت های الهی است که ما رو داره امتحان میکنه. هیچ وقت ناامید نشید. خدا هیچ وقت بندهاشو تنها نمیذاره، خیلیا وقتی باهام میبیننشون ذوق میکنن، خیلیهام😒 انگار اونا میخوان روزی شونو بدن یا بزرگشون کنن، برامم حرفها و اداهاشون مهم نیست. از خستگیام و لذتهاش از بازی و دعواهاشون، از اینکه هر چی جمع میکنم تا بر میگردم 🙈😱از اینکه گاهی دلم تنگ میشه برا اینکه خونه ام دو روز تر و تمییز حسابی باشه ولی وقتی یاد زمانی میفتم که گاهی ساعتها تو فکراینکه یکی کنارم باشه، خونه پر از خنده اش و گریه هاش بشه، میوفتم، هزاران بار خدا رو شکر میکنم اما آدمیه گاهی فراموشکاری سراغش میاد یه وقتهایی اینقدر وقت آزاد داشتم که نگو، الان یه وقتهایی یادم میره سرمم شونه کنم 😂 یادم وقتی میخوابیدم اینقد ذکر میگفتم و برا اموات ذکر میگفتم. یه شب خواب دیدم کل قبرستون آب میپاشم الان تا سرمو بذارم رو بالش، چشام رو هم میره😴 حالا یه کم بزرگتر شدن بهتر خودشون با هم بازی میکنن، حرف میزنن، تنها نیستن پسرم گاهی بهم میگه فقط دختر آوردی اصلا به فکر من نبودی! منم داداش میخوام. خواهرا هم جمع میشن میگن راست میگه گناه داره برا داداشمون یه دوقلو داداش بیار. وقتی پسرم فهمید سومیم دختره خیلی گریه میکند. میگفت خدایا باززززز دختر😂😂 پس من چی... گفتم خواستی وقتی که رفتی پیش امام رضا ع درخواست نی نی کردی، میگفتی یه داداش بده 😁 یه وقتهای میگم برات داداشم میارم میگه تو همش دختر میاری 😜 نمیدونه خدا چه غنیمتهایی براش فرستاده که خیلی رو داداششون حساسن... وقتی میگم دوباره بچه میارم دور بری هام دهنشون سه متر باز میشه، وااااا دختر چه طاقتی داری... فعلا آقای شوهر قبول نمیکنه، یه دوسه سال بگذره همچین بپزمش که خودش بهم بگه بعدی رو بیار... معمولا همیشه به دوستام میگم دخترا رو که زود میفرستیم خونه ی بخت باید یه ته تغاری داشته باشیم که باهاش سرگرم باشیم 🐣🐣 خودمم مثل خیلی از خانمها سعی کردم از هر هنری یه چیزی یاد بگیرم، لباس براشون میدوزم. عروسک از طب سنتی بگیر خیلی کم دکتر میبرمشون، خدا میدونه چهارمیم تاالان جز مای بی بی خرج خاصی نداشته، لباسهاش از خواهراش یا هدیه های که براش آوردن. از زیادی اولاد نترسید. خدا رزاقه، حتی تربیتی که شما میخواید صرف یکی کنی برا چند نفر میذارید. تجربه هاتونم بیشتر میشه، خیلی از مردا بعد از بچه های سوم و چهارم بیشتر متوجه مسئولیت شون و همکاری با خانم چه تو بارداری و بچه داری و خونه داری میشن. همیشه تو زندگی کاستیهایی هست، اینها برا خودسازی ما قرار داده شده، حرف خدا و اهل بیت برامون مهم باشه وگرنه بیشتر مردم درحال نق زدن و عیب گرفتن از دیگرانن... خواهراهای گلم که مثل قبلنای من چشم به راهید، ناامید نشید. امیدوارم خونه هاتون پر از نور امید و خنده و گریه های قدونیم قد بچه های صالح و سالمی بشه که در مسیر آرمانهای انقلاب و آماده شدن برای سربازی و خدمت در رکاب آخرین سلاله ی حضرت زهرا س قرار بگیرن. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌بسيار اشتباه می‌کنند، آنهایی كه می‌گویند: می‌خواهیم خوش باشيم و بچه‌دار نشويم. آنوقت چه می‌کنند؟ خوشي‌شان را با بستنی و پارك و پيتزا و پرسه زدن در خيابان و… 📌اصلاً اينها نفهميدند كه خوشی چه هست؟ بو كردن بچه لذتی دارد كه همه پيتزاها و شيرينی دانماركی و نمی‌دانم بستنی و طلا و لباس ندارد. مثل آدمی كه يك گل طبيعی دارد دور می‌اندازد، بعد هی گل كاغذی می‌بوید. 🔹درس‌هایی از قرآن - ۹۳/۱/۱۴ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
❌ آنچه مانع فرزندآوری است، احساس فقر است... کسی که از عهده تأمین نیازهای اولیه خود برآید فقیر نیست و فقري كه هر کس در مقایسه زندگی خود با دیگری احساس مي‌کند فقر نيست، صرفا احساس فقر است!! این احساس روح‌ انسان را فاسد می کند به طوری که او خود را همواره محتاج چیزهایی می داند که در اختیار بقیه است، نعماتی که دارد را کوچک میشمارد و سپاسگزاری او کاهش می یابد.. ♦️مهمترین عامل ایجاد احساس فقر ✔️ چشم دوختن و مقایسه! مقايسه خود با افراد فرادست از نظر مادیات، سبب میشود كه انسان آنچه را خود دارد، نبيند. قرآن کریم اين نوع مقايسه را در داستان قارون روایت می‌کند: قارون از ثروت فراوانى برخوردار بود به‌‌طوری‌ که مشاهده زندگى او ديگران را به مقايسه وامیداشت و آرزوى زندگى قارونى را در آنان به‌جوش می آورد. 💢مقايسه‌ی خود با افراد فرادست در مادّيات، محصول اجتناب ‌ناپذیر تفاوت اجتماعى نيست؛ بلكه به ويژگیهاى افراد بستگى دارد و عمدتاً زاييده دنياخواهى است. خردمندان و فرزانگان هرگز به چنين كارى دست نمیزنند هرچند شاهد زندگى قارونى نيز باشند، چنان‌که در داستان مذکور، گروهى بودند كه هر چند قارون را ديدند، ولى به مقايسه اقدام نكردند. خداوند گروه اوّل را با عنوان «الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا» معرفی و از گروه دوم به عنوان «الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ» یاد کرده است. پس مشاهده لزوماً منجر به مقايسه نمیشود. 📌حلقه مفقوده میان مشاهده و مقایسه شگفت زدگی و چشم دوختن است. در این داستان هر دو گروه در مشاهده یکسانند اما گروه اول زندگی قارونی را «لَذُو حَظٍّ عَظِيم» میدانست و برایش شگفت انگیز بود، پس به آن چشم دوخت و مقایسه نمود... ✳️ خداوند متعال چشم ندوختن به زندگیهاى قارونى را از ما می‌خواهد: ✨«وَ لَاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى‏ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى‏؛ و به آنچه گروه‏هايى از آنان را از آن برخوردار كرديم، چشم مدوز كه شكوفه‏ هاى زندگى دنيا هستند و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است». در اين آيه شريفه، از اين قبيل اموال به عنوان شكوفه یاد شده است كه عمرى كوتاه و ناچيز دارد. در مقابل، رزق خداوند یاد شده كه دو ويژگى دارد: خير بودن و پايدار بودن و اگر چنين است، نعمت‏هاى دنيايى قارون‏ها چيز ارزشمندى نيست كه چشم‏ها را به خود خيره كند. 📚 هفت خوان خیالی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1