#تجربه_من ۵۵۰
#تربیت_فرزند
#آداب_همسرداری
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
ممنون از کانال مفید و پرفایده تون، از کانال تون خیلی استفاده کردم. احساس وظیفه کردم که از تجارب سه فرزندی خودم بگم.
از لحاظ تربیتی قبل از تولد اولین فرزندم تلاش کردم حداقل های تربیتی رو بدست بیارم بعد بچه دار بشم. کتاب های زیادی هم خوندم. ولی بخوام تو یک جمله بگم که مهمترینش چی بود. اینکه با همسرت با محبت باش و اقتدارش رو حفظ کن.
و خدا روشکر هم تو این ده سال نتیجه شو دیدم. زندگی بالا پایین زیاد داره. نمیشه گفت از همسرم ناراحت و عصبانی نشدم. نمیشه گفت اختلاف نظر تو روش تربیتی با همسرم در مورد بچه ها نداشتم. اصلا...
اختلاف ها مون سر کوچکترین مسئله ها بود
ولی چکار میکردم؟ اولا هیچ وقت جلو بچه ها تذکر نمیدادم. دوما باید تنها میشدیم و اون نکته رو بهش میگفتم. چون به کنجکاوی بچه ها به صحبت های منو و همسرم پی برده بودم. برای همین گاهی با پیامک گاهی شاید ماهها میگذشت تا بتونم اون تذکر رو براشون بگم. البته به مرور زمان به این پی بردم که ارامش من تو شرایط بحرانی، فقط برای اینکه بچه ها آسیب نبینند، خیلی مفید فایده بوده.
نکته بزرگ زندگیم در مورد تربیت بچه ها، بهیچ عنوان دروغ نگفتن به بچه ها بود. اگه قول دادید برای بچه چیزی بخرید کاری انجام بدید حتما حتما انجام بدید. ولی گاهی پیش میومد نمیشد. ازشون عذرخواهی میکردم و در اسرع وقت قولم رو اجرا میکردم. جالبه بچه ها هم متوجه اوضاع میشدند و بهانه گیری نمیکردند.
یعنی همینقدر بگم. من با سه فرزندم. به پاساژ های اسباب بازی فروشی میرفتیم با لذت و ذوق نگاه میکردیم. میومدیم تو ماشین به نتیجه میرسیدیم که چی بخریم که هم خوب باشه هم پولش رو داشته باشیم.
با بچه هام میرفتیم مغازه قبلش هماهنگ میکردم که یک خوراکی اجازه دارن انتخاب کنن، میرفتیم مغازه، نمیگم بچه ام چیزی هوس نمیکرد. ولی با مشورت اگه نظرشون تغییر کرده بود. همون خوراکی رو میخریدیم.
این رفتار رو وقتی با دایی و خاله و عموش هم میرند مغازه دارند. که حتی دخترم میگفت عمو میخواست یه عالمه خوراکی بخره ولی من نذاشتم.
و نکته خاصش اینه من از غذاها و خوراکی های کارخانه ای خیلی خیلی محدود برای بچه ها میخرم. یعنی میتونم با اطمینان بگم شاید شاید سالی دوتا پفک اونم سه تایی شون با هم بخورند. که همین کارم نتیجه عالی تو سلامت بچه هام داشته. تو فصل و اوج مریضی ها بچه های من با اینکه مدرسه میرن و اکثر بچه ها ی کلاس مریض شدند ولی بچه های من خداروشکر نشدند.
خلاصه از اهمیت تغذیه سالم هر چی بگم کم گفتم....
نکته بعدی اینکه وقتی برای بچه ها لباس میخریدم. اون لباس ها رو تو مهمونی ها میپوشیدند و وقتی از رنگ و رو میفتاد تو خونه میپوشیدند. و همیشه سعی میکردم با بهترین شکل ممکن تو جمع مردم قرار بگیرند.
و مرتب و تمیز و وزین باشند. البته خیلی وسواس بخرج نمیدادم.
اینو رو هم بگم خرید لباس بچه های من محدود به دو زمان میشد. خرید سال نو و خرید زمستانه
الحمدالله تو خرید کردن هم سعی در انتخاب بهترین مارک و جنس رو نداشتم. ولی لباس ها طوری سالم می موند که بچه کوچکم هم از اون استفاده میکرد.
من اینها رو برکت زندگی میدونم. که ارزون میخری ولی سه بچه هم از اون لباس استفاده میکنند و سالم بمونه.
برکت زندگی من استفاده نکردن از محصولات کارخانه ای هست و مریض نشدن بچه ها و خدا روشکر پول دکتر و دارو ندادن هست.
برکت زندگی من مهربون هایی هستند که خدا به من داده که با نگاه کردنشون قند تو دلم آب میشه. چرا که خودم و لایق این مهربون ها نمیدونستم.
برکت زندگی من آرامش زندگیم هست که با نگاه به زندگی مردم که خیلی زندگیشون از من پر زرق و برق تر هست ولی این حس آرامش رو ندارند.
این حس رو مدیون امام زمانم هستم. که وقتی بچه هام و به نیت سربازی شون در نظر گرفتم. این حس و آرامش وارد زندگی من شد.
خدایا شکرت
انشالله خدا بخواد آرزوی دوتا فرزند دیگه هم دارم.
اگه دوست داشتید یک صلوات هم برای برآورده شدن خواسته دلم بفرستید.
محتاج نفس های گرم خدایی تون هستم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_قرائتی
✅صالح باشیم...
پدر عروس سختگیری نکند، آقا عروسی کجا باشد؟ هرجا راحت هستی. مهریه چی؟ هرجور راحتی، پیراهن عروس چی؟ خرید با کی؟ کی برویم بازار؟ میگوید آقا هرجوری راحت هستی.
هرجور راحتی یعنی گیر نده. [حضرت شعیب به حضرت موسی علیهما السلام میگوید] «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ» بعد میگوید «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّالِحِینَ» [قصص - ۲۷] ان شاءالله من صالح هستم. صالح یعنی چه؟ یعنی پدرزنی که گیر ندهد. مادرزنی که گیر ندهد صالح است.
و شما در نماز میگویی «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» ... همه مسلمانها در نمازشان به آدمهای صالح سلام میکنند و یکی از آدمهای صالح پدرزن و مادرزنی است که به داماد گیر ندهد.
🌐 درسهایی از قران ۲۹/ ۴ /۱۳۸۵
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌به یک زندگی ساده راضی هستیم اما...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
💥پدر و مادرها
📌 به پدرها و مادرها تذکّر میدهم؛ من خواهش میکنم و تقاضا میکنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سختگیری می کنند؛ممکن است جوان، الان هم امکانات مالی مناسبی نداشته باشد، امّا انشاءالله بعد از ازدواج خدای متعال گشایش میدهد. ازدواج جوانها را متوقّف نکنند. "۱۳۹۴/۰۴/۲۰"
💥جوان ها
✅ بعضى از تصورات و سنتهاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که مانع از رواج ازدواج جوانها است؛ شما که جوانید، مطالبهگرید، این سنتهاى غلطى که در زمینهى ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید؛ باید واقعاً در جامعه یک حرکتى در این زمینه بهوجود بیاید. "۱۳۹۳/۰۵/۰۱"
#ازدواج_آسان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
من ۲۲ سالم بود، آقامون ۲۴ ساله، که باهم ازدواج کردیم. از همون روز خواستگاری مهر خودشون و خانوادشون تو دل خانوادم نشست نامزد کردیم💍😍
ملاک من برای ازدواج این بود که همسرم ایمان داشته باشن و به حلال و حرام توجه کنن و اخلاق خوبی داشته باشن، که خداروشکر همسری با همه این ویژگی ها نصیبم شد. 😍
ما همشهری نبودیم و کار شوهرم هم یه شهر دیگه بود واسه همین تصمیم گرفتیم زودتر بریم خونه خودمون...ما از اول بنای شروع زندگی مشترک رو گذاشتیم بر ساده زیستی😎
موقع نامزدی یه انگشتر ظریف و سبک برداشتم و موقع عقدمون هم همینطور🤗واسه خرید عقدمون فقط دوسه تا مورد که نیاز داشتم رو خریدم...میگفتم چرا چیزی که دارم و فعلا بهش نیاز ندادم رو باید بخرم.
من تو زمان مجردیم با خدای خودم عهد کرده بودم که اگه یکی رو تو مسیر زندگیم قرار بده که باعث رشد و کمالم بشه، منم مهریه مو ۱۴سکه قرار میدم💑
وقتی شوهرم ازم پرسیدن چرا ۱۴سکه؟ گفتم میخوام نگاه خدا و ۱۴معصوم به زندگیمون باشه😍 یه جورایی با خدای خودم معامله کردم. هروقت با خداجونم حرف میزنم و باهاش درد و دل میکنم، یاد همین میوفتم و واقعا نگاه خدا به زندگیمو تو تک تک مراحل حس میکنم.😌
من پدرم پول زیادی داشت ولی هیچ وسیله ای برا جهازم من نخرید، من فقط میخواستم پدرم بهم احترام بذاره و منو به بازار ببره، خودمم اهل ولخرجی و چشم و هم چشمی نبودم که بخوام دست رو هر وسیله ای بذارم😥 تا روزای آخری که ما دیگه میخواستیم وسایلامونو ببریم شهر محل زندگیمون هیچ چیزی نخرید و حتی بعدش😔
اون موقع واقعا من اذیت شدم و کارم شده بود گریه... ولی با حمایتای شوهرم و دلگرمی هاش الان بعد یکسال دیگه اون غم و ناراحتی برام تموم شده و فقط گوشه ذهنم هست.
این رو نمیخواستم تعریف کنم ولی هدف داشتم. من تو اون شرایط به خدا گفتم خدایا بابام اول شروع زندگیمون هیچی کمک نکرد، خودت همه چی رو برامون جفت و جور کن... خلاصه که ما بعد از ۳ماه رفتیم زیر یه سقف و زندگی عاشقانمون رو شروع کردیم😍
همسرم با وام ازدواج خودشون وسیله ها خریدن و با وام ازدواج من تو بورس و رمز ارز فعالیت میکردن...من مخالف بودم چون تو این موارد ریسک پذیر نبودم، ولی همسرم اهل ریسک و وام من توی رمز ارز بود و طی یکی دوشب همه اش ضرر و فقط۴۰میلیون موند برامون...(من حتی اگه نظرمم مخالف باشه با همسرم ولی باز اون ولایت پذیری رو از همسرم دارم و حرف همسرم برام اهمیت داره)
اون موقع تصمیم گرفته بودیم ماشین بخریم ولی پولی برای ماشین برامون نموند😔چون باید واسه مسکن ملی ثبت نام میکردیم و ۴۰میلیون میدادیم برای آورده اولیه...حالا با همون بودجه مالیمون رو وامی که دولت برای ساخت خونه میداد برنامه میریختیم که بجای اینکه خونه آماده بگیریم، خونه رو خودمون بسازیم🤣(یعنی یه امید عجیبی داشتیم)
البته من ته دلم همیشه میگفتم نه، یعنی میترسیدم که تو ساختن خونه بمونیم و پول دیر دستمون بیاد تازه استرس هاشم هست... خواست خدا بود که چند ماه طول کشید و ما واسه ساخت خونه وقت نکرده بودیم که اقدامی انجام بدیم و یه بار دوست شوهرم گفته بود که برو از جاهای ارزونتر یه خونه بخر... یه وام سنگین تر بردار و به جای اینکه خونه بسازی، یه خونه ارزونتر بخر...
من که این حرفو از زبون شوهرم شنیدم حرفشونو تایید کردم و گفتم خیلی بهتره و رفتیم چندتا خونه دیدیم...
یه وام سنگین برداشتیم و یه خونه که به بودجمون میخورد رو خریدیم با هزار تا سختی ولی ارزش داشت😍 چون بالاخره یه خونه ای داریم برای خودمون🏡
قشنگیش برام اینجاس که دقیقا وقتی سالگرد ازدواجمون رسیده بود داشت جور میشد که خونه بخریم و این بهترین هدیه اولین سالگرد ازدواجون از خدا جونم بود😍 و قشنگتر از اون، این بود که ما از همون موقع ها نیت کرده بودیم که پدر و مادر هم بشیم😍 و من این خونه خریدنمون رو بخاطر این نیت هم میدونم. خانواده همسرم خیلی کمک کردن تو خرید خونه ...خدا به مالشون برکت بده.
من توصیه ام به همه دخترایی که قصد ازدواج دارن اینه که سخت نگیرن تو مواردی مثل عروسی و این جور چیزها...
من حتی آتلیه هم رفتم عکس گرفتم ولی یه جوری برنامه ریزی کردم که خیلی قیمتش مناسب بود.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ دیدار آرتین با رهبر معظم انقلاب
مقام معظم رهبری: "با شما هم دردیم، غم این بچه ما رو رها نمیکنه..."
💥آرتین سرایداران، کودک خردسال بازمانده از حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ در شیراز است که پدر، مادر و برادرش در برابر چشمان او در این حادثه به شهادت رسیدند.
👈 این دیدار، ظهر امروز پس از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در جمع دانشآموزان سراسر کشور انجام شد.
#شاهچراغ
#برای_آرتین
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#علامه_طهرانی
✅ داشتن کودکان و انس با آنان، نفس را لطافت میبخشد و بهرهی انسان را از فیوضات الهی بیشتر مینماید و سیر انسان را سرعت میبخشد؛ زیرا آنها در عالم توحیدند و طبعاً معاشرت با آنها انسان را متوجه عالم توحید میکند.
📚 نور مجرد - جلد دوم
#فرزندآوری
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ فرزندتون رو از نعمت خواهر و برادر محروم نکنید.
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عباسی_ولدی
⚠️آینده هولناک....
🚨حرفی که یا خیلیها نشنیدهاند یا جدی نمیگیرند !!
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
⚠️فردا دیر است...
"نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید. مسئلهی فرزندآوری و تکثیر نسل که من این همه روی آن تأکید میکنم، از این قبیل است."
۱۴۰۰/۱۱/۲۸
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ نیمی از ایمان...
اَصمَعی (وزیر مامون) میگوید: روزی برای شکار به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم. چشمم به خیمهای افتاد. به سوی خیمه رفتم، دیدم زنی جوان و باحجاب در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازهاش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما میدهم. شما بخورید، من نهار نمیخورم. شیر را آورد و من خوردم.
یکی دو ساعت نشستم، دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی میکرد و نق میزد، ولی زن میخندید و تبسم میکرد و با او حرف میزد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم. من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بداخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست میخواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. "هُنَّ لِباس لَکم وَ اَنتُم لباس لَهُنَّ»
چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد گفت: اصمعی! دنیا میگذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر. اصمعی! امروز گذشت. من که در بیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم میبودم باز میگذشت. اصمعی! یک چیز نمیگذرد و آن آخرت است. من یک روایت از پیامبر اکرم شنیدم و میخواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: "نیمی از ایمان، صبر و نیم دیگرش شکر است." اصمعی! من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر میکنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت میکنم که ایمانم کامل شود.
📚کتاب ازدواج و پندهای زندگی
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ امام على عليه السلام:
«هر كه درباره بسيارى از امور #بى_اعتنايى و #چشم_پوشى نكند، زندگيش تيره شود.»
📚ميزان الحكمه، ج ۸
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
✅ با او بسازید...
اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بیعیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، تحمّل کنید که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل میکند. آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمّل...
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمیشود کرد، با او بسازید.
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام حسن عسكرى عليه السلام:
"مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود."
📚تحف العقول، ص ۴۸۶
🌺🍃 میلاد امام حسن عسکری علیه السلام را محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه شیعیان تبریک عرض میکنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_اول
۱۹ سالم بود که همسرم اومد خواستگاریم. با هم صحبت کردیم. ولی مهر همسرم به دلم نیفتاد ولی بخاطر اینکه طبق بررسی عقل محور، دلیل مهمی برای رد کردنشون نداشتم بعد از چند جلسه و صحبت قبول کردم.
ظاهرا از لحاظ اعتقادی بهم میخوردیم ولی وقتی عقد کردیم کم کم مشخص شد چقدددددر اختلاف سلیقه و عقیده داریم. و چقدر خانواده هامون باهم فرق میکنن که این مسئله خیلی منو اذیت میکرد.
مراسم عروسی رو جلو انداختم که بریم سر خونه زندگیمون و رابطه خانواده ها قطع بشه. آرامش مون بیشتر بشه. اما خودمون هم اختلاف سلیقه داشتیم. ولی در کل من با تمام نقطه ضعفهام و اینکه خیلی احساساتیم، دوست نداشتم کسی متوجه مشکلاتم بشه و اعتقاد دارم دنیا جای راحتی نیست و خود خداوند گفتن که انسان رو در سختی آفریدم. هر کس تو هر نقش و زندگی هست مشکلات و سختی خاص خودش رو داره. پس با زندگی ساختم.
من که دختر ناز نازی بابام بودم، دلمو به خوشی های زندگی گرم میکردم و سعی میکردم از مشکلاتم عبور کنم. در مقابل حرفهایی که ناراحتم میکرد، یه گوشم در بود یه گوشم دروازه و مقابل به مثل نمیکردم.
خیلی با دل شوهرم راه اومدم. یه وقتایی متوجه میشدم خودش میفهمه چقدر دارم باهاش راه میام. زندگیم خیلی با اون زندگی رویایی که دخترا تو ذهنشون دارن فرق داشت. نمیدونم شاید من نازک نارنجی بار اومدم.
به هرحال خودمو هر روز قویتر از دیروز میکردم به لطف و عنایت خدا. سعی میکردم مطالعه کنم و هرجا موقعیتی پیدا میکردم با مشاوره و روحانی یا دکتر یا آدم با تجربه صحبت می کردم.
بعضی مشاوره ها که میگفتن ازدواجتون اشتباه بوده و بعضی ها میگفتن خانم چه صبری داری. یه کاری کن. ولی من فقط با خدا معامله میکردم.
رو نکات مثبت اخلاق شوهرم و خانوادش زوم میکردم و اختلاف نظر ها رو ندید میگرفتم. شاید ظاهرا آدم، کودن به نظر برسه ولی راه ساختن زندگی و تربیت دیگران همینه.
شوهرم تو درس و رشته نقاشی حمایتم می کرد. به خاطر مشکلاتمون تا ۴ سال بچه نیاوردم ولی دیدم هرچی منتظر میمونم چیزی تغییر نمیکنه و فقط زمان و پختگی هست که داره کم کم رو مسائلمون در جهت مثبت تاثیر میذاره. دانشجو بودم و همزمان رشته نقاشی رو تو آموزشگاه فنی حرفه ای میخوندم.تصمیم گرفتم تا قبل از اینکه سنم بیشتر از این بشه بچه بیارم.
به لطف خدای مهربون اسفند سال ۹۵ یه گل پسر داد. ناگفته نماند که اون مشکلات همچنان تو بارداری هم منو بسیار اذیت کرد. حرفهایی که بشدت دلمو شکست. ولی میخوام بگم زندگی رویایی فقط تو قصه هاست.
با اومدن حسین آقا یه سری از مشکلاتمون کمتر شد چون ما مشغول نگهداری از بچه بودیم و من متوجه شدم یه سری مشکلات از سر بیکاریه. که آدما به هم گیر میدن.
گرچه همزمان شیردهی درس و نقاشی خیلی سخت بود ولی خداوند چنان برکتی به زمانم میداد که همه چی عالی انجام میشد. انگار آدم هرچی کارش بیشتره بهتر به برنامه هاش میرسه و هرچی کارش کمتر تنبل تر میشه و برکت از زمان میره.
من تو این صبوری ها فهمیدم که وقتی به دستورات خدا عمل میکنی و شیوه زندگیت رو روی قوانین اسلام و دین پیش میبری خدا چقدر حواسش بهت هست و چقدر کمک میکنه.
بچه داری و درس و ....در ظاهر وحشتناک ولی آدم توجه خدا و نگاه خدا رو لمس میکنه. پشیمون شدم از اینکه چرا زودتر بچه دار نشدم. چون الان ما یک کار مهم داریم و اونم تربیت یک انسان که از هر کاری بالاتر هست. به مرور که حسین بزرگتر میشه چقدر مارو قشنگ تربیت میکنه چون ما قبل از هر کار و بحث و تصمیمی باید حواسمون به بچه باشه و تربیتش و آیندش.
تو این سالها با توجه به تجربه و مطالعاتم فهمیدم که برای راحت زندگی کردن کنار آدما باید بدونی باهرکس چطور رفتار کنی. این معنیش دو رویی نیست. هوشمندانه زندگی کردنه. من سعی میکنم برای رسیدن به خواسته هام و آرامشم حرفی نزنم که همسرم خوشش نیاد و یا از لحنی که اون رو ناراحت میکنه استفاده نکنم. برای فهماندن حرف خودتون به دیگران نیاز به فریاد نیست. باید رگ خواب طرف مقابلتون رو دست بگیرید.
به خاطر اعتقادی که به تربیت بچه دارم از ۳ سالگی پسرم، تصمیم گرفتم بچه دوم رو بیارم. تقریبا دوسال طول کشید تا همسرم تقریبا راضی شد. تو آزمایشات قبل بارداری متوجه شدم بیمار شدم. به لطف خدا بعد از آزمایشات متعدد مشخص شد بیماریم بد خیم نیست و ۶ ماه بعد حدودا درمان شدم و اقدام کردیم برای بچه دوم.
به لطف خدا پسر دومم هم به دنیا اومد. الان بعد از دو بچه واقعا خیلی پخته تر شدیم. راحت تر باهم کنار میایم. سعی میکنم همدیگه رو عصبی نکنیم و برای تربیت بچمون وقت بذاریم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۲
#آداب_همسرداری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#برکات_فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#قسمت_دوم
الان پسرم ۱۱ماهه هست که چند روزه کانالتون رو مطالعه میکنم، هوای بچه سوم زده به سرم😐😐😐
با اینکه تو اتاق زایمان به خودم گفتم اگر از این در رفتی بیرون و با اینهمه مشکلات بارداری و زایمان، بازم هوس بچه کردی دیوونه ای😁😁😁
اما خب چه کنم که بخاطر همراهی نکردن خانواده ترجیح میدم چند وقت بگذره بعد انشاالله از خدا هدیه سوم رو بخوایم.
حتی همسرم که دومی رو به زور رضایت داد دلش یکی دیگه میخواد. انقدر که خدا به خودمون و زندگیمون برکت داده با این دوتا بچه.
از من به شما دوستان نصیحت. دنیا محل امتحان و سختیه، چه بهتر که این سختی، سختیه بچه داری باشه و عاقبتش بشه همدم فردا.
نیت کنید و برای امام زمان شیعه ی علی(ع) بیارید. خدا درهایی از برکت به روتون باز میکنه که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
هرکس ناراحتتون میکنه غرق نشید تو غصه. زمان به سرعت همه چیو میبره.عمرمون کوتاهه. خیلی زود دیر میشه. تنبلی و غفلت نکنید.
درگیر لذت های دنیایی نباشید که بخاطر درس و دانشگاه و تفریح و آسایش دنیا ،آرامش فردا رو از خودتون بگیرید.
....
....
....
...
کسانی هم که بچه اذیت کن دارن هر روز با صدای بلند سوره لقمان رو بخونن و به آب فوت کن. به حالت دمیدن. بچه ها بعد چند وقت حسابی حرف شنوی پیدا میکن.
فقط با خدا معامله کنید. رابطتون با خدا درست کنید خدا رابطه تون و با آدما درست میکنه. فرصت رو برای ازدیاد شیعه غنیمت بدونید.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
راستش این روزا قلبم بدجوری شکسته، تو رو خدا به پدر مادرا بگین اگر نمیخوان توی فرزندآوری و بزرگ کردن نوه هاشون، کمکی بکنند، حداقل با حرفهای زهردار و کنایه هاشون دل و روح ما رو آزرده نکنند.
ما سه تا فرشته پنج، سه و نیم و یک و نیم ساله داریم و اگر خدا توفیق بده قصد چهارمی رو هم داریم.
نه خونه داریم، نه ماشین داریم، نه طلا، نه سرمایه، نه بیمه و نه حتی یک هزار تومانی پس انداز....
اما الحمدلله با وجود بچه ها کلی برکت داره زندگیمون، تا حالا کم و کسری نداشتیم و همسرم بسیار تلاشگر هست و همه چی برای ما فراهم میکنه، منم سعی میکنم قناعت کنم و خرج های اضافی رو کنار میگذارم. با کم و زیاد ساختیم و سعی کردیم همیشه دلمون خوش و روحمون شاداب باشه. یعنی با وجود این سه تا فرشته بامزه و پرنشاط، واقعا ما هم کلی انرژی میگیریم.
تا حالا هیچ وقت از سختی ها به کسی چیزی نگفتم، حتی مادرم. یک نمونه کوچک از این سختیها رو میگم: چند ماه پیش یک شب تا صبح از دل درد به خودم پیچیدم. اما کسی نبود بیاد پیش بچه ها که بریم درمانگاه، اگر حداقل ماشین داشتیم میشد بچه ها رو بگذاریم توی ماشین و بریم دکتر. حتی همسرمم بیدار نکردم چون دیدم هیچ کاری از دستش برنمیاد. تا اینکه ساعت هشت صبح دیگه خودش بیدار شد و وقتی حال من رو دید زنگ زد به مادرش که بیاد پیش بچه ها ( چون خونه مادرش پنج دقیقه با خونه ما فاصله داره).
بالاخره ساعت ده بود که مادرش با کلی غر غر و منت اومد پیش بچه ها و رفتیم دکتر و آزمایش و سونو و سرم و آمپول و ... خداروشکر به خیر گذشت و حالا هم تحت درمانم.
هر وقت با مامانم صحبت میکنم به شدت اصرار میکنه دیگه بچه نیار، و چند روز پیش چیزی گفت که قلبم رو به درد آورده. بهم میگه " اینقدر بچه آوردی که به هیچی نمیرسین، بزرگتر که بشن خرج همینا رو هم نمیتونین بدین. چند سال دیگه شوهرت به فلانی نگاه میکنه که یک بچه داره و خونه و ماشین و وضع خوب ولی شما هیچی. با خودش میگه زن من رو نگاه، فقط بلد بود بچه بیاره."
دلم خیلی گرفته بود، خواستم اینجا بگم شاید پدر مادرای دیگه ای هم باشن که متوجه نباشن حرفاشون چقدر آزاردهنده است.
دعا گوی همه هستم و عاجزانه از همگی التماس دعا دارم.
#فرزندآوری
#خانواده_دوستدار_فرزند
#جامعه_دوستدار_فرزند
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#مقام_معظم_رهبری
⚠️مسئله جمعیت را جدی بگیرید.
ما باید این را بدانیم چهكار داریم می كنیم. یعنی واقعاً این آسیبها را بفهمیم. یكی از خطراتی كه وقتی انسان درست به عمق آن فكر میكند، تن او میلرزد، این مسئلهی جمعیّت است؛
مسئلهی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان كشور دارد كاهش پیدا می كند. یك جایی خواهیم رسید كه دیگر قابل علاج نیست. یعنی مسئلهی جمعیّت از آن مسائلی نیست كه بگوییم حالا ده سال دیگر فكر می كنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتی نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست
«بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۳۹۲/۰۹/۱۹ »
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#جمعیت_مولفه_قدرت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۵۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تک_فرزندی
#جنایت_سقط_جنین
من ۱۵ ساله بودم و همسرم ۲۳ ساله و با کلی مشکلات بهم دیگه رسیدیم و خیلی هم عاشق هم بودیم و هستیم. بعد از ۵ ماه، عروسی کردیم و خیلی ساده و خونه ی پدرشوهرم در طبقه دوم ک نه آب داشتیم و نه حمام زندگی رو شروع کردیم.
همسرم بخاطر اینکه سن بنده کم بود گفت بذار چندسال بگذره و بعد بچه دار بشیم که خانواده ی همسر بشدت با این تصمیم مخالفت کردن و ما گفتیم یکی بچه میاریم بعدش دیگه نمیذاریم کسی دخالت کنه. و شکر خدا بعداز ۳ ماه باردار شدم و خدا بهمون یه پسر خوب و سالم هدیه داد و ما گفتیم دیگه بچه نمیخواییم بذار خوش باشیم و مستقل بشیم.
هر کسی میگفت که چرا بچه نمیارین حتما نازا هستیم و ازین طور حرفها، ما میگفتیم که همین یکی بسه تا اینکه ی روز باخبر شدیم که یکی از هم محلیها که مثل ما یه پسر داشت و تک فرزند بود، تصادف میکنه و میمیره و انگاری یکی زد توی سرم که خدا گاهی اوقات از تصمیم های اشتباهی که میگیریم ناراحت میشه و دیگه بفکر باردار شدن افتادم.
یه بار باردار شدم که سقط شد و دوباره بعداز چندماه تلاش دوباره باردار شدم و خدا بهمون یه دختر ناز رو هدیه داد و خیلی خدارو شکر میکردم و انگار یه تحولی تو زندگی ما رخ داد و خودمون خونه ساخته بودیم و مستقل شدیم و بعد ازین که دخترم یکسالو نیمش شد از حالت هام متوجه شدم که باردار شدم.
برای اطمینان، رفتم آزمایش، دیدم باردارم و خیلی بهم ریختم. چون اصلا نمیخواستیم ولی خدا میخواست بهمون لطف کنه. من با شوهرم صحبت کردم و رفتم برای سقط اقدام کردم.
با خواهرم هماهنگ کردم که منو ببرن پیش کسی که خودشم چندین بار پیش این بنده خدا سقط انجام داده بود و رفتم و سقط رو انجام دادم و عذاب وجدان عجیبی تمام وجودم رو گرفته بود و تا مدتها حال خوبی نداشتم حتی یکبار از امام رضا خواستم تا پیش بچه ام ضمانت کنم و بگه که از سر نادانی بوده.
دخترم که بزرگتر شد مثل بچه کوچیکها از ما لج میکرد که من بچه کوچیک میخوام چرا همه بچه دارن ولی ما نه و من هرکاری میکردم که قانعش کنم نمیشد تا به این حد ک یکبار بما گفت ک شما رو نمیبخشم ازین که من خواهر ندارم.
همسرم بشدت مخالف بود و میگفت سن ما بالاست و مردم درمورد ما چی میگن...
خلاصه با کلی مکافات از آقام خواستم و بازم رضایت نمیداد، سن آقام ۵۰ بود و من ۴۲ سال سن داشتم که باردار شدم و زمانی بود که کرونا اوج گرفته بود و آقام کرونا گرفت و منم دیگه بخودم فکر نمیکردم و چون آقام بیمارستان بستری شده بود، یه پام بیمارستان بود یه پا خونه، اونم خونه ی ما طبقه سوم و آسانسور هم نداریم.
با کلی مشکلات شکر خدا آقام از بیمارستان مرخص شد، اما یه روز متوجه شدم بچه داره سقط میشه و متاسفانه سقط شد و من همچنان پیگیر بودم و بعداز ۷ ماه دوباره باردار شدم البته کلی آزمایش و سونو و مطمئن ازین که سالم هستم، باردار شدم و این بار پیش خودم میگفتم حتما بچه به سلامت بدنیا میاد. تا ماه هفتم پیش رفتم یه روز رفتم دکتر برای کنترل، دکتر منو فرستاد سونو و متوجه شدم ک بچه دوماهه تو شکمم مرده و من بیخبر و هیچ عوارضی هم نداشتم و انگار دنیا تو سرم خراب شد تو مسیر سونو تا مطب دکتر هی گریه میکردم و بخدا میگفتم خدایا من غلط کردم دیگه بیشتر ازین تنبیهم نکن من بنده ی ضعیف تو هستم و توان ندارم😭
رفتم بیمارستان و بچه ی مرده بدنیا آوردم و الان ۵ ماهه که حالم خیلی خرابه و از عذاب وجدان میسوزم ازین که چرا خدا خواست بهم لطف کنه و بچه هدیه بده و من با دست خودم قاتل شدم. از شما عزیزان می خوام قدردان لطف خدا باشید و بچه هاتون رو به راحتی سقط نکنید.
من خییلی میترسم دوباره باردار بشم هم اینکه سن منو آقام بالاست، هم اینک کمردردم زیاده، ولی به حرف مردم هیچ وقت تو این زمینه اهمیت نمیدم، این چندباری که باردار شدم همه میگفتن شما که تو طبقه سوم و خونه ۶۰ متری کوچیک دارین زندگی میکنید، چرا این اشتباه رو میکنید ولی من میگفتم خدا خودش روزی رسانه و رهبر عزیزمان فرمان داده و ما مطیع امر رهبریم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ سرگرمي روح...
باید بچه را از اول به گونهای تربیت کرد که بر مشکلات خودش حاکم شود و بعد بتواند مشکلات دیگران را هم حل کند. پس باید آنقدر کار کند که کار برایش عادت شود و به گونهای جوهردار شود که از یک لحظه بیکاری رنج ببرد.
خودِ کار کردن، این اثر را میگذارد که انسان بر کار تسلط پیدا میکند. وقتی انسان کم کار کرد، کار بر او سوار میشود، بار میشود و کار را با اخم و تَخم و رنج انجام میدهد. کار یک نعمت است؛ وقتی پیش پای انسان میآید، انسان نباید از آن فرار کند؛ روزیِ انسان است.
بعضیها وقتی جایی مهمان میشوند، هیچ کاری نمیکنند و بعضیها عادتشان است که آستین شان را بالا میزنند و هر گونه کمکی که بتوانند، میکنند و کار را راه میاندازند. اینها هم جسمشان سالمتر میماند و هم روحشان بانشاط تر است. بعضیها در خانۀ خودشان میگردند که برای خودشان کار پیدا کنند.
شیشه را تمیز کردن، فرش را مرتب کردن، جابهجا کردن وسایل و ... موجب میشود که انسان خودش عوض شود.
کار چیزی نیست که آثارش در وجود انسان هدر برود. کار، مشغولیت روح است، سرگرمی روح است. هرچه که روح، سرگرمی منظم داشته باشد، شکوفاتر میشود.
خب! حالا وقتی انسان بر کار و برنامه و فعالیتهای خودش مسلط شد، پنجهاش گرهگشا میشود؛ یعنی روزیِ دیگران در دستش گذاشته میشود که برای دیگران، رفع مشکل کند. در این حال بر اندوه خودش مسلط شده و میآید که اندوه دیگران را رفع کند. چنین انسانی همیشه ملجأ انسانهای دیگر است، محرم انسانهای دیگر است، امید انسانهای دیگر است.
ما در روایات داریم که این نعمت بزرگی برای انسان است که کسانی به برکت او و در زندگی او زندگی کنند و به کمک او مشکلاتشان رفع شود: «أنعم الناس عيشاً من عاش في عيشه غيره.» کسی که چنین موقعیتی برایش ایجاد شده که مشکلات دیگران رفع کند، باید قدر آن را بداند؛ این نعمت است. ممکن است خسته بشود؛ اما خستگی لذتبخشی است.
خستگیای که انسان از بیکاری پیدا میکند، بیماری و مرض است. خستگیای که انسان از کار پیدا میکند، نور است. خستگیای که انسان از بیکاری پیدا میکند، ظلمت است.
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1