#تجربه_من ۹۷۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_اول
تیر ماه سال ۹۰ در حالی که من ۱۷ سالم بود و همسرم ۲۱ سال داشتن با مخالفت خانواده همسرم بخاطر سن کم مون و نداشتن پس انداز همسرم ازدواج کردیم.
همسرم اون زمان حدودا ۹ ماه بود که به صورت شرکتی در بانک مشغول به کار بودن. ولی بنا به شرایطی کل حقوق ۹ ماه شون حیف و میل شده بود و من اینو بعدها متوجه شدم.
بعد از عقد سعی کردیم هر ماه نصف حقوقشو طلا بخریم و نصف دیگه رو همسرم کرایه ماشین بدن و امورات بگذرونیم.
به همین منوال گذشت تا اینکه اون زمان اعلام کردن برای حج عمره زوج های جوان میتونن ثبت نام کنن. همسرم اسممون رو نوشتن. بهمن ماه همون سال در مهدیه استان مون قرعه کشی میشد که از ۸۰۰ زوج ثبت نامی ۲۵۰ زوج به قید قرعه میتونستن برن برای حج عمره
ما جز ۲۵۰ نفر نشدیم اما در بین زوج های ذخیره بودیم که اگه اون ۲۵۰ نفر کسی انصراف داد، ذخیره ها رو جایگزین کنن.
همسرم دیگه شب و روز تو سازمان حج و زیارت بود یا تماس میگرفت یا حضوری میرفت.
مادر بزرگ مرحومم ۱۳ فروردین اون سال قرار بود با عمه م برن برای حج عمره، ولی بخاطر اینکه فشار خونش شب قبل از پرواز به شدت بالا رفت دکتر بهش اجازه نداد که بره برای حج و از اون کاروان جا موند.
پدر و عموم خیلی بخاطر مادرشون ناراحت بودن که سنش بالاست و تنها نمیتونه سفر کنه چون اون موقع مادربزرگم ۸۱ سال داشت و با ویلچر باید میرفت.
از قضا ۱۶ فروردین به همسرم زنگ زدن که انصرافی داشتيم و شما میتونید بیایید کارای ثبت نامتون رو انجام بدید.
ما رفتیم و به ما گفتن نفری ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومن باید واریز کنید. ولی ما فقط پول یه نفر رو داشتيم. خیلی ناراحت بودیم تا اینکه پدر و عموم بهمون پیشنهاد کردن که اگه شما مادرمون رو با خودتون ببرید حج، ما هزینه ی یه نفرتون رو تقبل میکنیم و اینطور شد که ما در سن کم و اول زندگی مون قسمتون شد بریم زیارت خانه خدا و واقعا یک قسمت از زندگیم هستش که همیشه فکر میکنم یه رویای شیرین بوده، سفری فوق العاده زیبا...
ما یک ماه قبل از سفرمون خونه اجاره کردیم و جهازمو چیدم و قرار و مدار تالار و خرید عروسی و ... رو انجام دادیم و راهی سفر حج شدیم.
یک هفته بعد از برگشتن از حج در ۱۵ تیر ماه سال ۹۱ در شب نیمه شعبان با مولودی خوانی و یه عروسی کاملا مذهبی راهی خونه خودمون شدیم.
صفر تا صد هزینه ها با همسرم بود و با ریسک بالا و توکل به خدا به صاحب خونه مون یه چک ۸ میلیونی داده بودیم که قرار بود بعد از عروسی پاس کنیم که الحمدالله دقیقا کادوهای عروسی ما ۸ میلیون شد که دادیم برای پیش خونه
من همون ماه های اول باردار شدم. بارداری خیلی خوبی داشتم خیلی سبک و سرحال بودم. همه کارامو خودم انجام میدادم حتی دوهفته مونده بود به زایمانم چون نزدیک عید بود کل خونه رو خونه تکونی کردم تنهایی
چند روز مونده بود به عید متاسفانه پدر شوهرم مریض شدن و بیمارستان بستری شدن. بعد از انجام آزمایشات متوجه شدن که مبتلا به سرطان کبد شدن و خیلی هم پیشرفت کرده. خانواده همسرم به من و شوهرم این قضيه رو نگفتن، ما از همه جا بی خبر، داشتيم زندگی مون رو میکردیم و امیدوار که پدر همسرم دارن دارو مصرف میکنن و به زودی خوب میشن.
من ۷ فروردین ۹۲ به صورت سزارین زایمان کردم و پسر عزیزم به دنیا اومد، پدرشوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر بزرگم اومدن بیمارستان دیدنم.
من ده روزی خونه مادرم موندم بعد رفتم خونه خودم، دیگه از خانواده همسرم کسی نیومدن دیدن پسرم. بعدها متوجه شدم که گفتن از قدم نحس پسر من، پدرشوهرم مریض شده. من اون زمان سنم کم بود و زیاد متوجه این رفتارها نمیشدم. فقط ناراحت بودم که چرا نمیان دیدن نوه و برادر زاده شون.
گذشت و ۷ تیرماه پدر همسرم فوت کردن.
ما خیلی دیر متوجه شدیم که چه مریضی دارن و قراره از پیش ما برن. خدا روحشون رو شاد کنه.
پسر من از همون اول رفلاکس شدید داشت کلی دکتر و دارو مصرف کرد ولی چاره ساز نبود بچه اولمم بود اصلا تجربه نداشتم، خیلی عذاب کشیدیم منو بچه م ، خلاصه بعد از ۶ ماه بردمش تهران فوق تخصص گوارش کودکان، بعد از انجام تست آلرژی متوجه شدیم به لبنیات و گوشت گاو و تخم مرغ آلرژی داره. دارو بهش دادن و ممنوعیت مصرف این مواد غذایی رو برای من گذاشتن. خیلی پسرم بهتر شد. تا یک سال و نیم دارو مصرف کرد بعدش دیگه دیدم بهتره، خودم قطع کردم داروشو.
ما بعد از تولد پسرم ماشین خریدیم. طلاهایی که تو دوران عقد خریده بودم هر سال میفروختم و رو پیش پول خونه مون می ذاشتیم.
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۷۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_دوم
من بعد از زایمانم بیماری پسوریازیس که داشتم عود کرد و مجبور شدم پسرم رو در ۲۱ ماهگی از شیر بگیرم تا بتونم دارو مصرف کنم. دارویی که میخوردم ۳ سال ممنوعیت بارداری داشت.
یک سال و نیم از مصرف داروم میگذشت که سر دردهای شدید گرفتم، طوری که شب و روز قطع نمیشد حتی با ژلوفن هم آروم نمیشد. هر کاری کردم هر دکتری رفتم نشد. آخر سر رفتم دکتر مغز و اعصاب بهم گفت باید بری سی تی اسکن انجام بدی. رفتم انجام دادم و جوابشو گرفتم و بهم دکتر دارو داد و خوب شدم. گذشت موقع دوره ام بود. دیدم پریود نشدم اصلا سابقه نداشت. زنگ زدم مطب دکتر سوال کردم دکتر گفت عوارض داروته ممکنه چند ماهی نشی.
ماه بعدش قرار بود ما بریم کربلا. چند روز قبل از پرواز رفتم خونه دوستم گفتم نمیدونم چرا دل و روده م داره بهم میریزه نکنه برم کربلا، نتونم برم زیارت ؟؟ دوستم گفت از امشب شروع کن دوتا دوتا قرص ال دی بخور جهت احتیاط. منم شروع کردم به خوردن قرص.
کربلا که رفتم زیر قبة امام حسین جان یهو انگار یکی بهم میگفت بگو یا امام حسین بهم بچه معلول نده، من طاقت بچه معلول بزرگ کردن ندارم. یکسره همین دعا رو میکردم.
از کربلا برگشتیم قرص رو قطع کردم ولی خبری نشد. دوهفته گذشت یه روز صبح تهوع شدیدی منو گرفت و بالا آوردم از اونجا شک افتادم که نکنه باردارم!!! بی بی چک زدم و مثبت بود. دنیا رو سرم خراب شد.
دارو برای پوستم و ممنوعیت بارداری ش
انواع و اقسام ژلوفن و مسکن ها
انجام سی تی اسکن
داروهای دکتر مغز و اعصاب
اون همه ال دی که خورده بودم همشون اومدن جلو چشمم
متوجه شدم که اصلا سر دردهام بخاطر بارداری بوده. گفتم خدایا چه کنم؟؟
رفتم پیش همون دکتری که پسر اولمو زایمان کردن، قضیه رو توضیح دادم، خیلی ریلکس گفت نامه میزنم برات برو پزشکی قانونی مجوز سقط بگیر. من دکتر که رفته بودم ۸ هفته م تموم شده بود.
بعداز چند هفته سونو غربالگری و آزمایش رو انجام دادم. خداروشکر هیچ مشکلی نبود.
دوباره رفتم پیش دکترم و آزمایش و سونویی که انجام داده بودمو بردم براش و گفتم پزشکی قانونی به من مجوز سقط نمیده. دکتر بهم گفت این دارو باعث میشه بچه ت ناقص الخلقه بشه و اینجور چیزا تو سونو و آزمایش نشون نمیده دیگه خودت میدونی. خیلی نگران شدم.
تا اون زمان جز مادرم کسی خبر نداشت باردارم. یه روز زنگ زدم به جاری م همه چیو براش گفتم، گفتم نمیدونم چیکار کنم. جاریم بهم گفت که هر دوتا بچه هامو پیش یه خانم دکتری رفتم خیلی دکتره مذهبی و مومنی هستش. یه سر پیش اون برو نظرش رو ببین چیه.
نوبت گرفتم رفتم پیششون، دیگه آخرای چهار ماه بودم، همه چیو نگاه کرد بهم گفت سونو غربالگری ۲۰ هفته رو که انجام دادی بعد بیا پیشم. خلاصه گذشت سونو و غربالگری های بعدی رو انجام دادم و بازم خداروشکر مشکلی نبود.
رفتم پیش دکتر بهش گفتم الان بچه خیلی بزرگ شده من رفتم تو ۵ ماه چیکار کنم نظر شما چیه؟
دکتر بهم گفت که برو خداروشکر کن خیلی ها بدون مصرف دارو خاصی غربالگری هاشون همه مشکل دار میشه. تا الان که همه چیز بچه ت سالمه توکل به خدا کن و دیگه حرف سقط رو نزن.
بهم گفت خداوند جفت رو برای جنین قرار داده که از ورود چیزای مضر به خون جنین جلوگیری بکنه ان شاالله که چیزی از اون دارو ها وارد خون جنینت نشده باشه.
خلاصه که کلی بهم دلگرمی داد و منو از انجام سقط منصرف کرد.
از وقتی که پسره دومم رو باردار بودم کلی زندگی مون زیرو رو شد. اولش که قسمت مون شد بریم کربلا، بعدش تونستیم از یه آپارتمان ۷۰ متری که مستاجر بودیم بریم یه خونه ویلایی بزرگ اجاره کنیم. داداشم ازدواج کرد و مراسم بله برونش تو خونه ما برگزار شد.
خداییش کلی رزق و روزی تو ایام بارداری برام داشت از خورد و خوراک و پوشاک و مسافرت و...
۲۰ تیر ماه سال ۹۶ با انجام سزارین دومین پسرم به دنیا اومد. یه پسره سفید و تپل و خوشگل و خدارو صدهزار مرتبه شکر صحیح و سالم
واقعا از خانم دکتر رویا فرجی در رشت ممنونم که با دلگرمی و دلسوزی شون باعث شدن من از سقط یه فرشته خدا منصرف بشم.
بعد از چند ماه از تولد پسرم ما یه زمین شالیکاری خریدیم، بعد از اون ماشینمون رو عوض کردیم. یه چند ماهی گذشت و ما با دست خالی بطور معجزه آسایی یه خونه پیش خرید کردیم و در یک سال و نیمگی پسرم ما سر خونه خودمون رفتیم. تو سال اول تولدش ما قسمتمون شد دوبار رفتیم پابوس امام رضا (ع)
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۷۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_سوم
قسمت بده ماجرا اونجا بود که من دوباره به صورت خیلی وحشتناک بیماری پسوریازیس پوستیم عود کرد. دقیقا بعد از اینکه از بیمارستان اومدم خونه شروع شد و تا یکی دوماه بعد تمام بدنم رو فرا گرفت.
من فقط تونستم تا یک سالگی پسرم صبر کنم و بعد از اون از شیر گرفتمش و شروع کردم به مصرف دارو. برای پسرم شیر گاو محلی تهیه میکردیم و بهش میدادم.
یه سالی گذشت و دیدم مچ پام و انگشتان دستم همیشه درد میکنن. اصلا بهشون فشار هم نمیاوردم ولی مدام درد داشتم گاهی ورم میکردن، گاهی کبود میشدن، خیلی اذیت بودم.
تا یه بار پیش دکتر پوستم این موضوع رو گفتم، بهم گفت چرا زودتر نگفتی مشکل پوستیت زده به مفاصلت و دچار رماتیسم پوستی شدی باید بری پیش دکتر روماتولوژی.
بعد از انجام آزمایشات و سونوی لگن دکتر گفتن که بله مبتلا به رماتیسم شدی و دارو شروع کردن. این دارو ها هم ممنوعیت بارداری داشتن.
تا سه سال تحت نظر پزشک بودم و کم کم مقدار داروهامو کم کردن، خیلی بهتر شده بودم، هم پوستم، هم دردهای مفاصلم...
کلا از فکر بچه اومده بودم بیرون بخاطر مشکلاتی که برای سلامتی خودم پیش اومده بود، دیگه نمیخواستم برام تکرار بشه.
یه جایی خونده بودم که گاهی اوقات بارداری به بهبود بیماری رماتیسم کمک میکنه و ممکنه که کلا درمان بشه. یه بار اینو از دکترم پرسیدم،ایشون هم تایید کردن.
گاهی اوقات همسرم میگفتن که کاش یه بچه دیگه هم داشتیم. ما دختر نداریم اقدام کنیم شاید دختر دار شدیم. یه چند باری ازم خواستن که برای بارداری از دکترم سوال کنم. من همیشه به همسرم و اطرافیان که میگفتن یه بچه دیگه هم بیار میگفتم شما ندیدید من چه بدبختی کشیدم بابت پوستم و بیماری رماتیسمم.
گذشت و من با کانال شما آشنا شدم از سر کنجکاوی عضو شدم برای خوندن داستان زندگی بقیه دوستان. این وسط دیدم چه افرادی مشکلات بدتر از من رو داشتن و از خودشون سلب مسئولیت نکردن. چه افرادی در آرزوی بچه چه مشقت هایی کشیدن. چه افرادی با چه بیماری هایی مبارزه کردن و دست از تلاش برنداشتن.
داستان زندگی بقیه منو به فکر انداخت برای اقدام به بارداری.
داروهامو گذاشتم کنار، دکترم گفته بود سه ماه بعداز کنار گذاشتن داروها میتونی باردار بشی. بعد از سه ماه اقدام کردم و سه ماه طول کشید تا جواب گرفتم.
کل ماه رمضان رو روزه گرفتم وهمش حالم بد میشد بعد از افطار و بعد از ماه رمضان دوره م عقب افتاد و متوجه شدم باردار بودم.
در طول بارداری م بیماری پوستی یه مقدار اذیتم کرد ولی خبری از درد و رماتیسم نبود کلا، مثل بارداری دومم سردرد شدید داشتم ولی کلا بارداری خوبی بود. ماه اول که باردار بودم قسمتم شد شبهای قدر رفتیم زیارت امام رضا
ماه پنجم بودم که با همسرم رفتیم اربعین زیارت امام حسین، وقتی برگشتیم هم رفتیم قم پابوس حضرت معصومه
بخاطر وزن بالام کسی تو شهرمون قبول نمیکرد سزارین سوم منو انجام بده. دوباره رفتم پیش خانم دکتر فرجی مهربون
گفت انجام میدم.
۲۸ آذر ۱۴۰۲ پسر سومم به دنیا اومد. بعد از زایمان برخلاف دو دفعه قبلی خیلی طول کشید سر پا بشم. الانم خداروشکر از رماتیسم خبری نیست ولی سر و کله ی زخم های پوستیم تازگی پیدا شده.
دوست دارم بتونم تا آخر دوسالگیش بهش شیر بدم. الان من ۳۰ سالم هستش و اگه خدا بخواد دوست دارم، وزنم رو بیارم پایین و چند سال دیگه اگه عمری باقی موند برای بچه بعدی ان شاالله اقدام کنم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجت_الاسلام_کاشانی
✅ میخوای دعات مستجاب بشه برای غدیر خرج کن...
#سبک_زندگی_اسلامی
#عید_غدیر
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ معرفی پزشک...
#معرفی_پزشک
#مشهد
#ساری
#آمل
#بابل
#گرگان
#مازندران
#اهواز
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۷۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#تاخیر_در_فرزندآوری
#فرزندآوری
من فرزند آخر یه خانواده ۸ نفره هستم. به خاطر شرایط خوب خانوادم و خودم از نوجوانی سالگی خواستگار داشتم ولی من عاشق درس خوندن و دانشگاه رفتن بودم.. هرچی خواستگار میومد خانوادم بدون اینکه به من بگن، رد میکردن البته منم از خدام بود.
اولین سالی که کنکور دادم، رشته خیلی خوب نیاوردم ولی از ترس اینکه بخوام ازدواج کنم، رشته ای که مورد علاقمم نبود انتخاب کردم و وارد دانشگاه شدم.
سال آخر دانشگاهم یه خواستگار خیلی خوب داشتم، برخلاف بقیه خواستگارا که حتی نظر منم نمیپرسیدن، این بار با جدیت در موردش باهام حرف زدن و همه اعضای خانوادمم موافق بودن، فقط خودم دوسش نداشتم.
قسمت من اینجوری بود که با این خواستگارم ازدواج کنم، هرچی بهونه آوردم قبول نکردن و خانوادم گفتن دلیل منطقی بیار چون واقعا از همه نظر عالیه و دقیقا هم همینجور بود و من بخاطر بچه بودنم اصلا نمیفهمیدم، الان که سالها از اون موقع میگذره خدارو هزار بار شکر میکنم که جواب منفی ندادم.
وقتی نتونستم در برابر اصرارشون مقاومت کنم، به خدا توکل کردم و همه چی رو به خدا سپردم. تو هر مرحله ای از زندگیم که به خدا توکل کردم همیشه بهترین ها برام اتفاق افتاده و الان که سالها میگذره میگم خداروشکر که قسمتم همسر به این خوبی شد.
بعد از چندماه اصرار از طرف هر دو خانواده به من، بالاخره راضی شدم نامزد بشیم و آشنایی صورت بگیره و خیلی زود مهر و محبت همسرم به دلم افتاد و فهمیدم اصلا نمیشناختمش.
چندسال نامزدی و عقد به سرعت گذشت و از بهترین روزای زندگی من شد، همسرم بی نهایت مهربون و خانواده دوسته و از نظر عقاید و فکر بهم خیلی شبیه هستیم.
بعد از ازدواجمون، چند سال اصلا به بچه فکر نمیکردم، با خودم میگفتم زوده ولی الان حسرت اون روزا رو میخورم ای کاش از همون اول برای بارداری اقدام کرده بودم.
چندسال که گذشت به فکر بچه افتادم، بعد از اقدام به بارداری تقریبا ۷ماه طول کشید تا لطف خدا شامل حالم شد و باردار شدم و طعم شیرین مادری رو چشیدم.
همیشه دوست داشتم بین بچه هام فاصله سنی زیادی نباشه، چون خودم فاصله سنیم با خواهر برادرام زیاد بود و برام سخت بود.
بچم که دو سالش بود برای بارداری مجدد اقدام کردم ولی هرچی صبر کردم خبری نشد. یکسال گذشت ولی باردار نشدم.
شروع کردم به دکتر رفتن ولی اول علت رو تشخیص ندادن، بعد از چندوقت فهمیدیم مشکل از شوهرم هست و احتمال بچه دار شدنمون خیلی کمه و دکتر گفتن شانس آوردید همون یه بچه رو هم چندسال پیش آوردید وگرنه احتمالش خیلی کم بود الان.
اگه سالهای اول ازدواجمون رو از دست نداده بودم شاید الان سه تا بچه داشتم ولی بخاطر اینکه فکر میکردم هنوز زوده و وقت برای بچه دارشدن همیشه هست، چند سال رو از دست دادم.
الان خیلی پشیمونم ولی دیگه سودی نداره، خیلی ناراحتم که بچه م خواهر و برادری نداره ولی بازم توکل میکنم به خدا و همه چی رو میسپارم بهش، که اگه صلاح باشه به من فرزندان دیگری عطا کنه.
خواستم به همه بگم فکر نکنین همیشه وقت هست، سالهای خوب جوونی رو از دست ندید، همون اوایل ازدواج به فکر بچه دارشدن باشید که اگه خدای نکرده مشکلی بود وقت برای مراحل درمان و اینا داشته باشید.
الان خیلیا هستن که چندین سال بچه نمیارن بعدم که اقدام میکنن به مشکل برمی خورن و تا به خودشون بیان سالهای خوب برای روند درمان و بارداری رو از دست دادن.
من خیلی پشیمونم، ان شاالله که تجربه من درس عبرتی برای همه جوونای وطنم باشه. محتاج دعای خیر همه شما دوستان هستم تا دوباره طعم شیرین مادری رو بچشم.
از کانال دوتا کافی نیست تشکر میکنم که فرصت این رو به همه میده تا تجربه هاشون رو با بقیه به اشتراک بذارن. ممنون از زحمات بی شمارتون، عاقبت بخیر باشید.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_فرحزادی
✅ این شما و این عید غدیر...
#عید_غدیر
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_تراشیون
نشان دادن زندگیهای لاکچری و تجملاتی در رسانهها، انگیزه جوانان به ازدواج را کاهش و در ادامه زندگی خانواده را با آسیبهای بسیاری روبرو میسازد. چنانچه تجملات هدف زندگی ترسیم گردد؛ گناه، بیحیایی و بیحجابی در جامعه اوج گرفته و انواع فساد گسترش پیدا خواهد کرد لذا اگر زمینه زندگی فطری را برای نسلمان فراهم نسازیم، آنها به سراغ زندگیِ غریزی و خوش گذرانیهای هوای نفس خواهند رفت.
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075